< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

95/10/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه (أدله إثبات ولایت فقیه: ادامه بررسی موثقه سکونی)

در رابطه با موثقه سکونی[1] گفتیم موثقه است فقط در دو نفر حرف است یکی سکونی[2] [3] [4] و دیگری نوفلی[5] و هر دو را بحث کردیم که سکونی را شیخ[6] [7] فرمود طائفه عمل به روایات او کرده‌اند و نوفلی هم رمی به غلو[8] شده ولی آن را هم گفتیم اغلب روایاتی که از سکونی نقل شده از نوفلی است و وقتی به آنها عمل شده پس روایات نوفلی هم به آن عمل شده و نیز گفتیم غلو را هم شاید توجیه کنیم به اینکه، روایاتی نقل کرده از ائمه که فضائل و کمالات ائمه بوده و آن موقع در ذهنشان بعید می‌آمده و نسبت غلو می‌دادند ولیکن این فضائل الان رایج است و در کتب ما فراوان موجود است و به عنوان کرامات اهلبیت(ع) پذیرفته است. مضافا اینکه اواخر عمرش نسبت غلو به او داده‌اند و این بعد از روزگار فعالیت آموزشی تبلیغی ایشان و نقل روایات بوده است و لذا بر فرض نسبت به غلو مضر باشد در این مورد مضر نیست. پس از نظر سند با خاطر جمعی اطمینان داریم که موثقه هستند و اینکه موثقه می‌گوییم بخاطر اینکه از عامه است ولی چون مورد اعتماد است موثقه است.

اما دلالت: امام فرمود فقها امناء رسولان هستند مادامیکه دخول در دنیا نداشته باشند یعنی دنبال جمع مال و اشرافی‌گری نباشند و مثالی که امام در روایت آورده‌اند اتباع سلطان است که به طمع مال و طلب جاه است پس یعنی محب دنیا نباشد و اگر یک چنین کسی بود از دینتان بر او بترسید از این جهت اعتمادی به فتوای او نیست و لذا تابع سلطان شدن خصوصیت ندارد بلکه یکی از مصادیق عالم دنیایی شدن پیروی از سلاطین جور است.

و این مسأله برای روحانیت مسأله مهمی است و به فرمایش امام سقوط روحانیت در این است. مرحوم امام در توجیه و استدلال به این روایت می‌فرماید این بخش از روایت بخش مهمی است که فقیه و فقهاء نباید علاقمند به دنیا باشند و حرف هم زیاد دارد ولی اینجا جای آن نیست و فعلا بحث ما در این بخش از روایت نیست ولی ما گفتیم با توجه به اینکه ما خیلی عجله‌ای نداریم که ولایت فقیه را اثبات کنیم و بحث ولایت فقیه را تمام کنیم لذا تناسب ذکر این بخش از روایت فرصتی است و غنیمت است. این جهت خیلی مهم است که روحانی بی‌توجه به دنیا باشد و مردم اگر ببینند محبّ دنیا است از او فراری خواهند شد و گفتیم آیت الله سیستانی آن تعبیر را نسبت به آیة الله حجت داشته‌اند و بعد فرمودند من هستم و این عبا و قبا و این منزل هم اجاره‌ای است و فرمود مردم دوست دارند که روحانی همان روش علمای گذشته را داشته باشند و امروز مقداری نگرانی است که اگر وجوهاتی هم می‌آید در حفظ مقام و مرجعیت و جایگاه خودشان مصرف شود و اگر مردم اینگونه بفهمند اعتقادشان از روحانی سلب می‌شود و زندگی باید ساده و مثل گذشته باشد. مرحوم امام هم اینگونه بودند و زندگی ساده‌ای داشتند در ابتدای ورود به قم درس ایشان می‌رفتیم در ایام فاطمیه سه روز روضه داشتند و در منزلشان روضه داشتند و در ورودی همین منزلی که در قم باقی است یک حیاط کوچک است که از پله ها وقتی می‌روی یک اتاق تقریبا 12 متری خودشان بودند و یک گوشه هم یک نفر بود چای درست کرده بود و چای می‌ریختند و یک صندلی گذاشته بودند و آقای آل طه هم سخنرانی می‌کردند و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و رسیدن به رهبری هم مرحوم خادمی آمدند قم برای دیدار با امام خمینی تماس گرفتیم با آقای صانعی که ملاقات بگیریم گفتند که امام رفتند دوش بگیرند بیایند به ایشان می‌گویم خبر می‌دهم. بعد تماس گرفتند که امام می‌فرماید من می‌آیم امام آمدند و بعد از آقای خادمی دعوت کردند برای شام و ما چون میزبان آقای خادمی بودیم از ما هم دعوت شد و شام خدمت امام رفتیم شخص امام بود و من و آقای خادمی یک خادم هم امام داشت که آمد سفره پهن کرد و در سفره یک دیس برنج بود و یک مدل خورشت و یک ظرف ماست بود و بعد از خوردن غذا خود امام دست دراز کردند یک لیوان برداشتند و دو سه تا قاشق از آن ماست در لیوان ریختند و دوغ درست کردند و خوردند و این روش امام در پذیرایی همین بود و اگر روحانیون و فقهای ما هم این روش را داشته باشند می‌توانند فقیه باشند و کارایی داشته باشند.

دیروز از باب مستأکل بالعلم در کافی دو روایت نقل کردیم که به اختصار مرور می‌کنیم.

روایت اول: «مَنْ‌ أَرَادَ الْحَدِيثَ‌ لِمَنْفَعَةِ الدُّنْيَا لَمْ يَكُنْ لَهُ فِي الْآخِرَةِ نَصِيبٌ وَ مَنْ أَرَادَ بِهِ خَيْرَ الْآخِرَةِ أَعْطَاهُ اللَّهُ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.»[9]

و دیروز توضیح کوتاهی عرض شد.

روایت دوم: «إِذَا رَأَيْتُمُ‌ الْعَالِمَ‌ مُحِبّاً لِدُنْيَاهُ فَاتَّهِمُوهُ عَلَى دِينِكُمْ فَإِنَّ كُلَّ مُحِبٍّ لِشَيْ‌ءٍ يَحُوطُ مَا أَحَبَ وَ قَالَ(ص) أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ(ع) لَا تَجْعَلْ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْيَا فَيَصُدَّكَ عَنْ طَرِيقِ مَحَبَّتِي فَإِنَّ أُولَئِكَ قُطَّاعُ طَرِيقِ عِبَادِيَ الْمُرِيدِينَ إِنَّ أَدْنَى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِي عَنْ قُلُوبِهِمْ.»[10]

و این روایت نیز دیروز توضیح و شرح شد.

روایت سوم: «مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مَنْ طَلَبَ‌ الْعِلْمَ‌ لِيُبَاهِيَ‌ بِهِ الْعُلَمَاءَ أَوْ يُمَارِيَ بِهِ السُّفَهَاءَ أَوْ يَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَيْهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ الرِّئَاسَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِأَهْلِهَا.»[11]

این روایت ناظر به نقطه دیگر در مورد عالم است چون ممکن است کسی بگوید علماء زهد قهری دارند یعنی چیزی نمی‌توانند از مال دنیا به دست آورند که به دنبال جمع مال باشند. این روایت گویا می‌گوید راه‌های دیگری هم برای فاسد شدن و سقوط علماء وجود دارد. در این روایت حضرت امام محمد باقر(ع) فرمود کسی که طلب علم کند برای اینکه در بین علما مباحات نماید و باعث افتخارش باشد یا اینکه با سفها مجادله نماید و با بی اعتنایی با آن برخورد می‌کند و یا این که بین مردم معروف شود این چنین کسی جایگاه و نشیمنگاهش آتش است و ریاست برای کسی است که اهلیت داشته باشد بنابراین طالب علم باید این توجه را داشته باشد و اینها از شرایط رهبری هم هست و مقام معظم رهبری هم در جلسه‌ای که دو سه نفر به عنوان خبرگان رهبری بودیم خطاب به خبرگان می‌فرمودند برای رهبری باید کسی انتخاب شود اولا: عاقل باشد ثانیاً: آشنا به دشمن باشد ثالثا: بی‌توجه به دنیا باشد.

در هر حال از این فرصت استفاده کردیم و چند روایت اخلاقی را بررسی کردیم.

اکنون برمی‌گردیم به بررسی روایت سکونی در مورد ولایت فقیه.

گفتیم روایت موثقه به جمله «الفقهاء امناء الرسل» تمسک شد و رسل جمع رسول است که یکی از آنها پیامبر اسلام است. فرض کنید به جای جمله فوق گفته باشیم «الفقهاء امناء رسول الله» بر این اساس می‌گوییم در زمان حیات پیامبر خودش شؤونی دارد که حکومت تشکیل داد، سد ثغور می‌کرد رتق و فتق امور می‌کرد و تدبیر امور داشت حال در زمانی که حیات ندارد فقهاء جانشینان او هستند و این فقط به معنی جانشین برای بیان احکام نمی‌باشد به قول حضرت امام مگر پیامبر فقط مسأله‌گو بود که فقهای جانشین هم فقط مسأله‌گو باشند بلکه می‌گوییم کلیه شؤونی که برای پیامبر ثابت بود در این عصر برای فقهاء ثابت است یعنی فقهاء در این زمان باید عدالت را در بین مردم گسترش بدهند و برای دفاع در داخل و خارج از مردم تدبیر کنند و تنظیم امور زندگی آنها را به طراحی بپردازند. و به تعیین قاضی و نیز والی در مناطق بپردازند. و نباید بگوییم پیامبر علم خودش را نزد فقهاء به امانت گذاشته است و عالمان همان علم را نشر می‌دهند زیرا این دید بسیار کوتاهی در استفاده از روایات که امین بودن را قرینه نقل علم پیامبر بدون تصرف بدانیم گرچه عمومی که می‌گوییم این مورد را هم شامل است. و لذا تعبیر امام خمینی این است «و كيف كان، قوله(ص) أُمناء الرسل بالتقريب المتقدّم، يفيد كونهم أُمناء لرسول اللّه(ص) في جميع الشؤون المتعلّقة برسالته، و أوضحها زعامة الأُمّة، و بسط العدالة الاجتماعيّة، و ما لها من المقدّمات و الأسباب و اللوازم. فأمين الرسول أمين في جميع شؤونه، و ليس شأن رسول اللّه(ص) ذكر الأحكام فقط، حتّى يكون الفقيه أميناً فيه، بل المهمّ إجراء الأحكام، و الأمانة فيها أن يجريها على ما هي عليه.»[12]

به هر حال اینکه روایت می‌گوید فقهاء امناء الرسل هستند می‌رساند که آنها امین او هستند یعنی تمامی شؤونی که او دارا می‌باشد امین هم دارا می‌باشد که از جمله روشن‌ترین شأن پیامبر زعامت امت است که مقدماتی دارد و برای تهیه آن باید حکومت ایجاد کند و اعوان و انصار لازم است. و تصدی همه این امور به معنی این است که فقیه باید ولایت امر داشته باشد کما اینکه خود پیامبر اینگونه بودند نگویید چه کسی مثل پیامبر می‌شود می‌گوییم این یک امر عقلائی است وقتی شهید بهشتی را ترور کردند مردم شعار می‌دادند ایران پر از بهشتی است و مرحوم بهشتی شخصیتی بود که از هر بخشی کسی مشکل داشت به ایشان مراجعه می‌کرد و با شهادت ایشان نگفتند رفت و تمام شد بلکه می‌گفتند ایران پر از بهشتی است و همینطور با شهادت پیامبر و ائمه نیز اینگونه است و درست است که مثل آنان گیر نمی‌آید ولی شبیه او و یک درجه پائین‌تر موجود است. مثلا بعد از دوازده امام، معصوم گیر نمی‌آید اما یک درجه پایین‌تر می‌گوییم باید عادل باشد به هر حال اطلاق روایت می‌گوید امین پیامبر مطلق است و اگر بخواهیم به خصوص احکام بگوییم باید قید بیاورد و چون قیدی نیامد نشان می‌دهد که فقیه در همه شؤون بعد از پیامبر ولایت دارد.


[2] رجال البرقی، ج1، ص28، «اسماعیل بن ابی زیاد السکونی كوفي و اسم أبي زياد مسلم و يعرف بالشعيري يروي عن العوام.».
[3] رجال ابن داود، ص427، شماره 53، «إسماعيل بن أبي زياد السكوني الشعيري كان عاميا.».
[4] الخلاصة، علامه حلی، ص316، شماره 3، نشر الفقاهه. «اسماعیل بن ابی زیاد السکونی الشعیری کان عامیا».
[7] الفهرست، شیخ طوسی، ص50، شماره 38: «إسماعيل بن أبي زياد السكوني: و يعرف بالشعيري أيضا و اسم أبي زياد مسلم. له كتاب كبير و له كتاب النوادر. أخبرنا برواياته ابن أبي جيد عن محمد بن الحسن (بن الوليد عن محمد بن الحسن) الصفار عن إبراهيم بن هاشم عن الحسين بن يزيد النوفلي عن السكوني. و أخبرنا الحسين بن عبيد الله عن الحسن بن حمزة العلوي عن علي بن إبراهيم عن أبيه عن النوفلي عن إسماعيل بن مسلم الشعيري.».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo