< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

95/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه (بررسی کلام فاضل نراقی در مورد ولایت فقیه)

تاکنون روایات فراوانی که راجع به اثبات ولایت فقیه مطرح شده بود و در کلمات بزرگان به آن استدلال شد خواندیم و گفتیم مرحوم امام به این روایات تمسک می‌کند و آنها را از نظر استدلال تمام می‌داند و ما هم تبعیت کردیم و هم سندا و دلالتا این روایات را تمام دانستیم. مرحوم امام در پایان برای تاکید بر مطلب به روایتی که در علل الشرایع[1] مرحوم صدوق نقل می‌کند تمسک کردند. در این روایت فضل بن شاذان از امام هشتم علت نصب اولی الامر در بین مردم را نقل کرده است که مطرح شد و امام خمینی تاکید داشت که ولایت فقیه از آن استفاده می‌شود.

اکنون برای اینکه در مورد مسأله ولایت فقیه و ثبوت ولایت برای فقیه هیچ دغدغه‌ای در خاطر اشخاص باقی نماند می‌گوییم نقل کلام فاضل نراقی در کتاب عوائد[2] مؤید دیگری بر اثبات ولایت برای فقیه است. صاحب دراسات[3] کلام مرحوم نراقی را تماما نقل می‌کند و می‌فرماید «نقلنا کلام العوائد بطوله لأنه احسن بیان لدلالات الروایات»

علت اینکه کلام نراقی را با همه طول و تفصیلش نقل کردیم این است که کلام نراقی بهترین بیان برای توضیح و شرح دلالت روایات است.

مرحوم نراقی بعد از نقل همه آن روایاتی که ما نیز خواندیم می‌فرماید «كلّ ما كان للنبي و الإمام- الذين هم سلاطين الأنام و حصون الإسلام- فيه الولاية و كان لهم، فللفقيه أيضا ذلك، إلّا ما أخرجه الدليل من إجماع أو نصّ أو غيرهما»[4] هر آنچه از شؤون که پیامبر و امام معصوم از نظر زعامت و سلطنت بر مردم و نگهداری حریم اسلام، دارای ولایت بودند فقیه نیز همان شؤون را دارد مگر آن مقاماتی از پیامبر و امام نظیر عصمت و نبوت و غیره که از طریق ادله نظیر اجماع از حیطه شؤون فقیه خارج شده باشد.

مرحوم نراقی در ادامه می‌فرماید یکی از ادله اثبات ولایت فقیه اجماع است. همانگونه که مرحوم صاحب جواهر[5] اجماع را از محقق کرکی[6] نقل می‌کند و کثیری هم به این اجماع تصریح کردند و از ظاهر کلماتشان اینگونه است که این مسأله بین فقها از مسلمات است و صاحب جواهر در ادامه می‌گوید من الغریب که عده‌ای منکر ولایت فقیه می‌شوند؛ مرحوم نراقی هم اینگونه عمل کرده و می‌گوید «حیث نص به کثیر من الاصحاب بحیث یظهر منهم کونه من المسلمات»[7] بسیاری از فقهاء تصریح کردند که مسأله اجماعی است بگونه‌ای که نشان می‌دهد مسأله از مسلمات است «مضافا الی الاخبار من کونه وارث الانبیاء او امین الرسل و خلیفة الرسول و حصن الاسلام و مثل الانبیاء و بمنزلتهم و الحاکم و القاضی و الحجة من قبلهم فانهم حجتی علیکم و انهم المرجع فی جمیع الحوادث و ان علی یده مجاری الامور و الاحکام و انه الکافل لایتامهم الذین یراد بهم الرعیة»[8] به علاوه در روایات فقیه را وارث انبیاء شمرده یا بعنوان امین رسل خوانده و نیز خلیفه پیامبر و نیز حصن الاسلام و نیز همانند انبیاء و به منزله انبیاء و نیز حاکم و نیز قاضی و حجت و مرجع رجوع مردم در جمیع حوادث است و مجاری امور در دست اوست و متکفل ایتام یعنی رعیت و مردم است. و در ادامه می‌فرماید «فان من البدیهیات التی یفهمه کل عامی[9] و عالم و یحکم بها: أنه إذا قال نبيّ لأحد عند مسافرته أو وفاته: فلان وارثي، و مثلي، و بمنزلتي، و خليفتي، و أميني، و حجتي، و الحاكم من قبلي عليكم، و المرجع لكم في جميع حوادثكم، و بيده مجاري أموركم و أحكامكم، و هو الكافل لرعيتي، أنّ له كل ما كان لذلك النبي في أمور الرعية و ما يتعلق بأمّته، بحيث لا يشك فيه أحد»[10]

و یکی از بدیهیات که هر عامی آن را می‌فهمد و حکم می‌کند که یک پیامبری که قصد سفر دارد یا فوت کند به مردم می‌گوید فلانی وارث من است و اینگونه معرفی می‌کند بدون شک همگان می‌فهمند که آن پیامبر هر شأنی که داشت برای این شخص هم هست و چگونه چنین برداشتی از این فرمایشات ائمه نکنیم در حالیکه از نصوصی که وارد شده در حق ائمه که اینها اوصیاء پیامبرند اینگونه تعبیرات صریح نیست اما در عین حال ما از آنها اطلاق می‌فهمیم پس از این تعبیرات که این همه صراحت دارد استفاده اطلاق می‌کنیم و بعد در ادامه مثالی عرفی می‌زند و می‌فرماید «إن اردت توضیح ذلک فانظر الی انه لو کان حاکما او سلطان فی ناحیة و أراد المسافرة إلى ناحية أخرى، و قال في حق شخص بعض ما ذكر فضلا عن جميعه، فقال: فلان خليفتي، و بمنزلتي، و مثلي، و أميني، و الكافل لرعيتي، و الحاكم من جانبي، و حجتي عليكم، و المرجع في جميع الحوادث لكم، و على يده مجاري أموركم و أحكامكم فهل یبقی لأحد شک فی انه له فعل کل ما کان للسلطان.»[11] اگر نیاز به توضیح بیشتری داری نگاه کن که اگر در قسمتی و منطقه‌ای حاکمی وجود دارد و قصد مسافرت دارد و در حق شخص خاصی برخی از جملاتی که در این روایات آمده است را می‌آورد و می‌گوید فلانی جانشین من است، مثل من است، امین من است، آیا کسی شک می‌کند که آیا این همان حکم سلطان را دارد یا خیر؟ بدیهی است همگان می‌فهمند که در نبود حاکم این شخص همه شؤون حاکم را داراست.

بیان یک مناقشه در کلام نراقی و جواب آن:

این مطلب را صاحب دراسات از نراقی نقل می‌کند و می‌گوید ما این کلام را با همه تفصیلش نقل می‌کنیم و می‌گوید «لانه احسن بیان لدلالة الروایات»[12]

و بعد در مناقشه می‌فرماید «لکن لایخفی وجود مغالطة ما فی البین إذ ليست هذه الجملات مجتمعة متعاقبة في رواية واحدة حسبما سردها في العوائد. بل كلّ جملة منها ذكرت في رواية مستقلة مع قرينة متّصلة صالحة لتقييدها بجهة خاصّة غير جهة الولاية الكبرى، كما مرّ تفصيل ذلك.»[13]

در کلام نراقی نوعی مغالطه وجود دارد چون یک روایتی که تمام این مطالب در آن روایت باشد نداریم و اینها را مرحوم نراقی از روایات مختلف جمع کرده و ردیف کرده است و لذا وقتی تک تک عناوین مطرح شود ممکن است این همه اطمینان در جانشینی مطلق برای مردم نیاورد.

به ویژه اینکه در هر یک از این روایات قرائن متصله‌ای هست که مورد را به غیر جهت ولایت کبری مقید کند.

اوائل انقلاب در منزلی که هستیم بنّایی داشتیم بنّا علاقمند به روحانیت بود یک وقت به او گفتیم ائمه را می‌شناسی گفت همه را می‌شناسم و بلد هستم اما نمی‌توانم رجشان کنم یعنی به ترتیب از یک تا دوازده را نمی‌توانم ردیف بگویم.

جواب مناقشه: ملاحظه فرمودید ما تک تک روایات را بررسی کردیم و هیچ قرینه قطعیه‌ای که این روایات را به غیر جهت ولایت کبری مقید کند ندیدیم و صاحب دراسات از کجای روایات قرائنی را به دست آورده است نمی‌دانیم ضمن اینکه بیان نکردند چه قرینه‌ای و در کجای روایت وجود دارد. البته برای نمونه برخی موارد را بیان کردند که در روایت آمده است مثلا علماء حصون الاسلام هستند و معنی کردند که باید احکام را بگویند و ما بررسی کردیم که حصون الاسلام گفت نه حصون احکام الاسلام و احکام اسلام بخشی از اسلام است و تمام اسلام احکام نیست پس این قرینه نیست یا فرمود ورثة الانبیاء گفتند قرینه است همان پیامبران بیان احکام می‌کردند در جواب گفتیم اگر بمنزلة رسول الله می‌گفت معنی می‌کردید که بیان احکام کند؟ مگر پیامبر اسلام فقط بیان احکام داشت.

بنابراین یا قرینه در روایت نیست و یا اگر قرینه باشد صلاحیت قید زدن ندارد پس دلالت روایات برای اثبات ولایت فقیه تمام است.

نکته: باید دقت کنید که بحث ما ولایت امر است که به دست پیامبر و ائمه است و بعد از اثبات ولایت به استناد این ولایتی که داشتند تشکیل حکومت دادند و این ولایت را برای فقیه ثابت کردیم و تمام شؤون ولایت که برای پیامبر و ائمه بود برای فقیه هم وجود دارد یعنی این ولایت ظاهری و تدبیر امور که ولایت اعتباری هم نامیده می‌شود و امیرالمؤمنین(ع) در موردش فرمودند «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ ... لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا»[14] و اعتباری برای ولایت ظاهری قائل نبودند ولی به اعتبار اقبال مردم پذیرا شدند؛ برای فقیه ثابت است.

مرحوم امام در پایان در کتاب ولایت فقیه که در نجف مطرح کردند و چاپ شد و متنش فارسی است می‌فرمایند ولایتی که برای پیامبر است برای فقیه ثابت است و در این مطلب هیچ شکی نیست مگر اینکه موردی دلیل بر خلاف داشته باشیم[15] . و همانطور که قبلا گفتیم موضوع ولایت فقیه چیز تازه‌ای نیست که ما آورده باشیم بلکه مسأله از اول مورد بحث بوده است و بعد چند مثال بیان کرد و فرمود؛

اول مرحوم میرزای شیرازی در حکم تنباکو که داد حکم قضایی نبود بلکه حکم ولایی و حکومتی بود و این حکم واجب الاتباع بود حتی برای علمای دیگر و همه علمای بزرگ اسلام به جز چند نفر از این حکم پیروی کردند و ایشان بر اساس همین ولایت فقیه بر حرمت استعمال دخانیات حکم کرد.

و دوم مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی (شیرازی دوم) که حکم جهاد داد البته حکم دفاع بود ولی بنام جهاد خوانده می‌شود و همه تبعیت کردند.

و سوم از مرحوم کاشف الغطا هم نقل می‌شود که ولایت فقیه را قبول دارد و از متاخرین مرحوم نراقی اینگونه بود و همه شؤون رسول الله(ص) را برای فقیه ثابت می‌داند و نیز مرحوم نائینی در کتاب منیة الطالب[16] از مقبوله عمر همین معنی را استفاده می‌کند و نیز خود مرحوم امام هم می‌فرماید که شکی نیست که ولایت و زعامت برای فقیه ثابت است.

تا اینجا بحث اثبات اصل ولایت فقیه بود. بحث شرائط برای فردا انشاءاله.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.


[9] مرحوم صاحب جواهر فرمود «ما ذاق طعم الفقه» و نراقی می‌فرماید «کل عامی» می‌فهمد.
[15] ولایت فقیه، امام خمینی، ص123، نشر آثار.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo