درس خارج فقه استاد مقتدایی
95/11/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه (شرایط ولی فقیه؛ شرط دوم: اسلام)
گفتیم شرط اول عقل است و هم به دلیل عقل و هم به دلیل نقل شرطیت عقل را ثابت کردیم. شرط دوم از شرایط فقیه اسلام است و گفتیم کافر لیاقت ندارد که ولایت امر مسلمین را بعهده بگیرد. و مراد از اسلام تنها اقرار به شهادتین نیست بلکه به ایمان و اعتقاد و امامی بودن است و در مورد دلیل عقلی بر شرطیت اسلام به معنی اعم در ولی فقیه گفتیم بلا شک اگر عاقلان بخواهند به کسی ولایت بر امری بدهند که متفرع بر اعتقاد است حکم میکنند که او باید معتقد به آن امر باشد و ولایت بر مسلمین مبتنی بر اعتقاد است پس کسی که میخواهد سرپرست مسلمانان باشد باید خودش به آن مبانی معتقد باشد. ادلهای نیز از نقل به آیاتی اشاره کردیم از جمله
﴿وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً﴾[1]
2- ﴿لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ﴾[2]
3- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ بعضهم اولیاء بعض﴾[3]
که چند آیه در این مورد بررسی شد.
و گفتیم میتوانیم برای این اعتقاد به امامت و شرطیت اسلام به معنای اخصّ در ولی فقیه تمسک به ادله دیگر کنیم. برای نمونه ادلهای که دلالت بر شرط عدالت دارد که بعدا میخوانیم میتواند دلیل شرطیت اسلام به معنای اخصّ در ولی فقیه باشد. و عدالت یعنی اینکه مرتکب معصیت نشود. به هر حال در باب امامت دو دسته روایت داریم دو تکلیف نسبت به ائمه ثابت است یکی اعتقاد به امامتشان و دیگر وجوب اطاعت است و مرحوم کلینی در کافی دو باب مستقل ذکر میکند یکی «باب وجوب الاطاعة»[4] و دیگری «باب معرفة الائمة»[5] و در هر بابی روایات متعدد و معتبری آمده است. پس هر مسلمانی دو تکلیف دارد و این شخصی که اعتقاد به اسلام دارد ولی اعتقاد و معرفت به ائمه را ندارد یک واجب مهم از اکبر فرائض را ترک کرده و چنین شخصی لیاقت برای ولایت امری ندارد پس نتیجه این میشود که باید این دو شرط را داشته باشد.
الف: در کتاب کافی باب معرفة الامام در کتاب الحجة جلد اول باب 7 روایاتی آمده است.
1- «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ(ع) أَخْبِرْنِي عَنْ مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ مِنْكُمْ وَاجِبَةٌ عَلَى جَمِيعِ الْخَلْقِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مُحَمَّداً(ص) إِلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ رَسُولًا وَ حُجَّةً لِلَّهِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ فِي أَرْضِهِ فَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ وَ اتَّبَعَهُ وَ صَدَّقَهُ فَإِنَّ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ مِنَّا وَاجِبَةٌ عَلَيْهِ وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لَمْ يَتَّبِعْهُ وَ لَمْ يُصَدِّقْهُ وَ يَعْرِفْ حَقَّهُمَا فَكَيْفَ يَجِبُ عَلَيْهِ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ وَ هُوَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ يَعْرِفُ حَقَّهُمَا»[6]
به سند صحیح از زراره نقل شد که گفت به حضرت امام محمد باقر(ع) عرض کردم آیا معرفت امام از شما بر جمیع خلائق واجب است؟ ملاحظه میفرمایید که اصل وجوب معرفت امام را قبول دارد منتهی پرسش این است که آیا این معرفت بر همه مردم واجب است؟ امام فرمود خداوند پیامبر را مبعوث کرد به عنوان پیامبر برای جمیع خلق پس کسی که ایمان به خدا و رسول دارد و تصدیق کرد معرفت به امامت هم بر او واجب میشود و کسی که ایمان به خدا و رسول ندارد و متابعت نکرده پیامبر و نه حق خدا و حق پیامبر را نشناخت چطور میتواند امام را بشناسد؟ «قَالَ قُلْتُ فَمَا تَقُولُ فِيمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ يُصَدِّقُ رَسُولَهُ فِي جَمِيعِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ يَجِبُ عَلَى أُولَئِكَ حَقُّ مَعْرِفَتِكُمْ قَالَ نَعَمْ»[7] راوی میگوید گفتم کسی که خدا را قبول دارد و پیامبر را در مورد جمیع ما انزل الله تصدیق کرده است بر او نیز واجب است معرفت به امامت شما داشته باشد؟ امام فرمود آری.
پس این روایت در ردیف وجوب معرفت خدا و رسول دلالت میکند بر وجوب معرفت امام البته اطاعت جداست و معرفت چیز دیگری است یعنی ممکن است کسی معرفت داشته باشد اما اطاعت نکند. همانطور که گفتیم در کافی هم دو باب ذکر شده. اکنون در باب وجوب معرفت حرف داریم و بعد از این باب دیگری تحت عنوان «باب وجوب اطاعته بعد معرفته» دارد. در خیلی وقت قبل در تقریرات آقای خویی بحث میکردیم مرحوم آقای خویی[8] میفرمودند آنهایی که خدا و رسول را قبول دارند ولی ائمه را قبول ندارند مؤمن الدنیا و کافر الآخرة هستند.
2- «عَنْ ذَرِيحٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) عَنِ الْأَئِمَّةِ بَعْدَ النَّبِيِّ(ص) فَقَالَ كَانَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ع) إِمَاماً ثُمَّ كَانَ الْحَسَنُ(ع) إِمَاماً ثُمَّ كَانَ الْحُسَيْنُ(ع) إِمَاماً ثُمَّ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) إِمَاماً ثُمَّ كَانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) إِمَاماً مَنْ أَنْكَرَ ذَلِكَ كَانَ كَمَنْ أَنْكَرَ مَعْرِفَةَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ مَعْرِفَةَ رَسُولِهِ(ص) ثُمَّ قَالَ قُلْتُ ثُمَّ أَنْتَ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَعَدْتُهَا عَلَيْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَقَالَ لِي إِنِّي إِنَّمَا حَدَّثْتُكَ لِتَكُونَ مِنْ شُهَدَاءِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي أَرْضِهِ.»[9]
ذریح بن یزید گوید از حضرت امام صادق(ع) در مورد امامان بعد از پیامبر(ص) سوال کردم. امام یکی یکی ائمه را از امیرالمؤمنین(ع) تا امام باقر(ع) شمردند و فرمودند پس از پیامبر(ص) امیرالمؤمنین(ع) امام بود و بعد از علی(ع) امام حسن(ع) امام بود و بعد از او امام حسین(ع) امام بود و پس از او حضرت امام سجاد(ع) امام بود و پس از او حضرت امام باقر(ع) امام بود. و بعد در ادامه فرمودند کسی که اینان را انکار کند خداوند و رسول را انکار کرده است و بدیهی است که اگر انسانی چنین امر واجب و مهمی را ترک کرده باشد گرفتار معصیت کبیره شده است. یعنی همانطور که معرفت خدا و رسول واجب است معرفت ائمه هم واجب است راوی میگوید عرض کردم فدایت شوم آیا بعد از حضرت امام باقر(ع) شما امام هستی؟ و این پرسش را سه بار تکرار کردم. آن حضرت در جواب فرمود من این امامان را برایت شمردم تا به رستگاری برسی و اسوه دیگران در روی زمین باشی.
ب: باب وجوب اطاعة الامام:
1. «عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: ذِرْوَةُ الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ[10] وَ مِفْتَاحُهُ وَ بَابُ الْأَشْيَاءِ وَ رِضَا الرَّحْمَنِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً﴾[11] .»[12]
ذروة یعنی حد اعلا و عالی ترین امر و سنام یعنی بالاترین جای شتر؛ و کلید باب ایمان و یا جمیع امور و آنکه باب هر قسمتی است و رضایت خدای رحمان اطاعت و پیروی از امام بعد از معرفت امام است همانطور که خداوند در قرآن کریم در سوره نساء آیه 80 میفرماید کسی که رسول را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است و اطاعت ائمه هم مانند اطاعت رسول است. وهر کس اعراض کند ما پناه دیگری برایش قرار ندادیم.[13]
توجه به ذیل روایت:
مرحوم کلینی در باب دعائم الاسلام یک اضافهای برای این روایت نقل میکند که آمده است «أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ مَا كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فِي ثَوَابِهِ وَ لَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ ثُمَّ قَالَ أُولَئِكَ الْمُحْسِنُ مِنْهُمْ يُدْخِلُهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ.»[14]
آگاه باشید اگر انسانی تمام شبها به عبادت و روزها به روزه باشد و تمام اموالش را صدقه دهد و هرسال به حج برود ولی ولایت ولی خدا را نمیشناسد و نمیداند که تمام اعمالش باید به راهنمایی ولی خدا باشد هیچ حقی بر خداوند نسبت به این همه عبادت ندارد و از اهل ایمان نیست.
2- «عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ(ع) أَعْرِضُ عَلَيْكَ دِينِيَ الَّذِي أَدِينُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ قَالَ فَقَالَ هَاتِ قَالَ فَقُلْتُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِيّاً(ع) كَانَ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ ثُمَّ كَانَ بَعْدَهُ الْحَسَنُ(ع) إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ ثُمَّ كَانَ بَعْدَهُ الْحُسَيْنُ(ع) إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ ثُمَّ كَانَ بَعْدَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ حَتَّى انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَيْهِ ثُمَّ قُلْتُ أَنْتَ يَرْحَمُكَ اللَّهُ قَالَ فَقَالَ هَذَا دِينُ اللَّهِ وَ دِينُ مَلَائِكَتِهِ.»[15]
اسماعیل بن جابر میگوید به حضرت امام باقر(ع) عرض کردم اجازه بفرمایید دینم و کیفیت اعتقادم را بر شما عرضه کنم (تا اگر عیبی هست برطرف نمایید) امام فرمود بگو و من شهادتین را گفتم و بعد از آن ائمه را یکی یکی شمرد تا به امام باقر(ع) رسید و گفت بعد از اینان معتقد به شما هستم و بعد از عرضه این اعتقادیات امام فرمودند این دین خداوند و دین ملائکه خداوند است که تو قبول داری.
ملاحظه بفرمایید که جریان عرضه کردن دین از زمان امامان مرسوم بود که مردم به حضور امامان و بعد از آن به حضور بزرگان دین میرسیدند و میگفتند من اعتقاداتم را بازگو میکنم و شما گوش بدهید و آن را اصلاح کنید و این روش تا عصر حاضر هم ادامه دارد. برای نمونه مرحوم حاج میرزا علی آقای شیرازی در اصفهان که هم فقیه و زاهد و طبیب بود قانون بوعلی و نیز نهج البلاغه تدریس میکرد و تخصص در نهج البلاغه داشت ایشان برای خودم که شاگردش بودم و نزدش درس میخواندم نقل کرد که یک سفر رفتم کربلا بعد در نجف منزل آقای سید محمود شاهرودی بزرگ رفتیم بعد از نشستن آقای شاهرودی فرمودند اجازه بدهید حمد و سوره را بخوانم و شما قرائت مرا تصحیح کنید و من گوش کردم و دیدم اشکالی ندارد آقای شاهرودی بعد از قرائت حمد و سوره خطاب به من فرمودند عظنی مرا موعظه کن و من یکی از خطبههای نهج البلاغه را که موعظه بود برایش خواندم.
ملاحظه میفرمایید یک مرجع تقلید از یک عالم زاهد درخواست میکند که قرائتش را تصحیح کند و او را موعظه کند به هر حال اسماعیل بن جابر یکی از بزرگان صحابه است و از امام خواست دینش را تصحیح کند و در بیان دینش اعتقاد به امامان را مطرح کرد و امام باقر(ع) فرمود دین فرشتگان نیز همین است.
البته در این روایات که امامان تا امام باقر(ع) و یا امام صادق(ع) شمرده شدند به جهت این است که صدور روایت در زمان امام باقر(ع) و یا امام صادق(ع) بوده است لذا اسامی اینان ذکر شده است ولی اختصاص به اینان ندارد. بلکه در اعتقاد شیعه دوازده امام ملاک است.
3- «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَئِمَّةِ هَلْ يَجْرُونَ فِي الْأَمْرِ وَ الطَّاعَةِ مَجْرَى وَاحِدٍ قَالَ نَعَمْ.»[16]
ابوبصیر از امام صادق(ع) نسبت به ائمه پرسیدم و عرض کردم آیا اینها از جهت وجوب اطاعت جاری مجرای واحد هستند امام فرمودند همگی نور واحد هستند هم در شناخت و در وجوب اطاعت.
نتیجه بررسی روایات:
از این دو دسته روایات استفاده میکنیم که علاوه بر اینکه معرفتشان واجب است و در حد معرفت خداوند است اطاعتشان هم واجب است و اگر کسی این را تحصیل نکرد معصیت کرده و اگر در طول عمر اینگونه زندگی کند اصرار بر معصیت میشود و اصرار بر معصیت هم موجب فسق میشود و کسی که فاسق است لیاقت اینکه زعامت امر مسلمین را بدست بگیرد ندارد و نمیتواند ولی فقیه باشد.