درس خارج فقه استاد مقتدایی
95/11/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه (شرایط ولی فقیه؛ عدالت)
گفتیم علاوه بر عقل بهعنوان شرط اول و اسلام و ایمان به عنوان شرط دوم، شرط سوم از شرایطی که برای والی و آنکه در مقام است که ولایت امر را بعهده بگیرد عدالت است. و گفتیم عدالت لغةً به معنی کسی است که در طریق مستقیم اسلام و حق است و هیچ انحرافی به طرف معصیت ندارد این را عادل میگوییم و به معنای استقامت است.[1]
در مورد معنای اصطلاحی که بزرگان استنباط کردند چند قول است:
قول اول: گفتهاند مشهور میگوید «ملکة نفسانیة تبعث علی ملازمة التقوی» عدالت را یک ملکه نفسانیه، حالت نفسانی یا هیئت نفسانیه میدانند که در هر کسی باشد او را بر میانگیزاند بر اینکه همراه با تقوی باشد و معصیت مرتکب نشود و اصرار بر صغیره هم نداشته باشد حتی از اموری که منافی با مروت باشد نیز پرهیز دارد یعنی چیزهایی که مردم به حسب عادت از آنها منزجر و متنفر هستند. مواردش در فقه فراوان آمده است.
پس عدالت یک حالت نفسانی و طبیعت ثانوی است که انسان را وادار به کارهای خوب و ترک کارهای بد میکند.
در جواهر[2] [3] نقل میکند از بعض اصحاب که این قول از مشهور است «عن بعضهم نسبته الی العلما» و خودش مشهور بودن را قبول ندارد.
و متاخرین هم مانند صاحب مجمع الفائدة اینگونه معنی میکند «المشهور في الأصول و الفروع أنها ملكة راسخة في النفس تبعث على ملازمة التقوى بترك الكبائر و عدم الإصرار على الصغائر، و ضمّ في البعض، المروءة أيضا»[4] نظر مشهور در اصول و فروع این است که عدالت ملکه موجوده در نفس است که انسان را وادار بر ملازمت تقوی و ترک معاصی میکند و باعث میشود انسان اصرار بر صغائر نداشته باشد و برخی گفتهاند این ملکه باعث رعایت مروت هم میشود.
مرحوم سید صاحب عروه در کتاب الصلاة در بحث صلاه جماعت میفرماید «(مسألة 12): العدالة ملكة الاجتناب عن الكبائر و عن الإصرار على الصغائر، و عن منافيات المروّة الدالّة على عدم مبالاة مرتكبها بالدين، و يكفي حسن الظاهر الكاشف ظنّاً عن تلك الملكة.»[5]
عدالت ملکهای است که موجب اجتناب از کبائر و اجتناب از اصرار بر صغائر و اجتناب از منافیات مروت که کشف از این میکند که این شخص پروایی از خلاف کردن ندارد؛ میشود.
مرحوم امام در تحریرالوسیله در کتاب الصلاة و شرایط امام جماعت میفرماید «العدالة و هی حالة نفسانیة باعثة علی ملازمة التقوی مانعة عن ارتکاب الکبائر و الصغائر علی الأقوی فضلاً عن الاصرار علیها الذی عد من الکبائر»[6]
یک حالت نفسانیه است که وادار میکند انسان را بر اینکه همراه با تقوی باشد و از ارتکاب کبائر و صغائر او را منع میکند علی الاقوی چه رسد به اینکه اصرار بر آن هم داشته باشد.
ملاحظه میفرمایید دو نکته مهم در کلام امام هست:
نکته اول: به جای «ملکه نفسانیه» که دیگران تعبیر کردهاند امام میفرماید «حالة نفسانیة» که به نوعی ترجمه و توضیح همان «ملکة» است.
نکته دوم: امام دوری از ارتکاب صغائر را جزء عدالت میدانند در حالیکه دیگران اصرار بر صغائر را شرط کردند.
به هر حال در مواردی از فقه نظیر قضاء، شهادت، جماعت و غیره از عدالت بحث میشود و ما در کتاب قضاء که بحث داشتیم عدالت را مفصل معنی کردیم و چاپ هم شد و این تعریف را گفتیم قول مشهور است و گفتیم که یک امر خارجی نیست و مجرد حسن ظاهر نیست. این بحث هم که مطرح کردیم از همان کتاب مفتاح الهدایة فی شرح تحریر الوسیله است.
در آنجا گفتیم «و هذا التعریف (ملکة راسخة) هو المشهور بین المتأخرین و ظاهره ان العدالة من الصفات النفسانیة»[7]
بعد خواهیم گفت که مرحوم خویی[8] میگوید آن کسی که عملا بر طریق و جاده اسلام است عادل است که در این صورت از صفات نفسانی نخواهد بود در حالیکه مشهور میگوید از صفات نفسانی است.
«و لیست مجرد حسن الظاهر او ترک المعاصی او الاستقامة الفعلیة فی الدین»[9]
دلیل مسأله: صحیحه ابن ابی یعفور[10] [11] [12] «قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) بِمَ تُعْرَفُ عَدَالَةُ الرَّجُلِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى تُقْبَلَ شَهَادَتُهُ لَهُمْ وَ عَلَيْهِمْ» ابن ابی یعفور میگوید به حضرت امام صادق(ع) عرض کردم چگونه تشخیص دهیم یک شخص عادل است تا بتوانیم شهادتش را بپذیریم؟ «فَقَالَ أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسِّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ كَفِّ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ وَ الْيَدِ وَ اللِّسَانِ وَ تُعْرَفُ بِاجْتِنَابِ الْكَبَائِرِ الَّتِي أَوْعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهَا النَّارَ مِنْ شُرْبِ الْخُمُورِ وَ الزِّنَا وَ الرِّبَا وَ عُقُوقِ الْوَالِدَيْنِ وَ الْفِرَارِ مِنَ الزَّحْفِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ»[13]
امام(ع) فرمود (با موارد ذیل) او را بشناسید:
1- پوشاندن گناه و انجام کارهای خوب و داشتن عفت نفس.
2- حفظ شکم از مال حرام.
3- دنبال امور شهوانی جنسی غیر شرعی نمیرود.
4- دستش به طرف ظلم دراز نمیشود.
5- زبان خود را نگه میدارد مثلاً هیچ وقت دروغ نمیگوید و فحاشی نمیکند.
6- از گناهان کبیره مانند شرب خمر و زنا و ربا و عاق والدین و فرار از جنگ و غیر اینها که خداوند در قرآن وعده آتش بر آنها داده اجتناب میکند.
کیفیت استدلال: دو جهت در کلام امام صادق(ع) مورد استدلال است:
جهت اول: تعبیر کرد امام به اینکه «أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسِّتْرِ وَ الْعَفَافِ»[14] [15] [16] که اینها از امور نفسانیه هستند و از امور خارجیه نیستند و این ملکه است که نتواند انجام دهد نه اینکه در ظاهر اینگونه باشد چون ستر و عفاف از امور معنوی و نفسانی هستند.
جهت دوم: نیز اینکه امام یک اموری مثل کف بطن، ید، لسان و اجتناب از کبائر را ردیف کرد که شخص در طول عمرش اینگونه باشد و از این مسائل دوری کند. این امکان ندارد مگر اینکه یک حالت نفسانی در او باشد ولو در روایت تعبیر «ملکة» نکرده ولی باید این استفاده شود چون ملکه همان حالت نفسانیه است. شاید بشود تالی تلو معصوم هم بگوییم یعنی عوامل آن گناهان را دارد ولی خودش را حفظ میکند.
با توجه به این دو جهت (ستر و عفاف – و مرتکب نشدن در طول زندگی) مشهور میگوید برای صدق عدالت وجود ملکه نفسانی در انسان شرط است.
بیان یک مناقشه بر قول مشهور:
مرحوم صاحب جواهر در مخالفت با مشهور میفرماید «کما تری فی غایة الضعف بل علیه لایمکن الحکم بعدالة شخص ابدا»[17] این قول در نهایت ضعف است و بنابر این قول نمیتوانیم حکم به عدالت احدی بدهیم مگر مثل مقدس اردبیلی و سید هاشم بحرانی حتی همین دو نفر را هم نمیتوانیم بگوییم عادل هستند هرچند خیلی چیزها از این دو نفر نقل میشود که مطابق با جاده شرع است اما ما نمیدانیم که فی النفس اینگونه هم بودند؟ و شاید فی النفس یک گناهی مرتکب شدهاند که ما نمیدانیم و چه کسی است که مطمئن باشد که این شخص توان بر گناه کردن ندارد. گویا صاحب جواهر میگوید اگر عدالت ملکه نفسانیه باشد یعنی عادل کسی است که اصلا هیچ وقت طرف گناه نمیرود و ما نمیتوانیم علمی پیدا کنیم. درحالیکه ملکه معنایش این است که گناه کردن خلاف طبیعت باشد و نتواند معصیت کند.
پاسخ مناقشه بر کلام مشهور:
در جواب صاحب جواهر میگوییم میپذیریم معنی عدالت ملکه است اما این ملکه از چه راهی بدست میآید شما میفرمایید از یک راهی باید علم پیدا کنیم که این شخص این صفت را دارد و این ممکن نیست مگر اینکه یک معاشرت شبانه روزی با او داشته باشیم و این علم برای انسان حاصل نمیشود و در مقام شک هم اصل عدم به دست آمدن این ملکه و حالت نفسانیه است. چون شک در ملکه شک در شرط است و شک در شرط شک در مشروط است پس شک در اصل عدالت است و اصل، عدم عدالت است.
منتهی در جواب صاحب جواهر میگوییم راه دیگری است که قبول کنیم که مراد از عدالت همان ملکه است اما برای تشخیص ملکه از آیات و روایات میتوانیم استفاده میکنیم که راه تشخیص این ملکه حسن ظاهر است. صاحب عروة میفرماید «(مسألة 12): العدالة ملكة الاجتناب عن الكبائر و عن الإصرار على الصغائر، و عن منافيات المروّة الدالّة على عدم مبالاة مرتكبها بالدين، و يكفي حسن الظاهر الكاشف ظنّاً عن تلك الملكة.»[18] عدالت ملکه اجتناب از کبائر و اصرار بر صغائر و اجتناب از خلاف مروت است که دلالت دارد بر اینکه مرتکب آن خلاف مروت مبالات در دین ندارد و در ادامه میفرماید برای به دست آوردن وجود ملکه در یک انسان داشتن ظن به حسن ظاهر به طور ظنی کفایت میکند. حتی علم هم لازم نیست. البته بعضی از محشین کلام سید یزدی (مرحوم خوانساری) میگویند حتی مظنه هم لازم نیست بلکه همین ظاهری که دارد تعبدا علامت ملکه است.