< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

95/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه (شرائط ولی فقیه: چهارم: شرطیت علم)

به آیاتی تمسک شد برای اشتراط علم در ولی امر دو آیه را به تفصیل بررسی کردیم و گفتیم آیات دیگری هم هست ولی از بررسی آن آیات می‌گذریم و وارد در روایات می‌شویم که روایات مفصلی است.

1- «حَنَان عَن اَبِیهِ(ع) عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ‌ فِيهِ‌ ثَلَاثُ‌ خِصَالٍ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْوِلَايَةِ عَلَى مَنْ يَلِي حَتَّى يَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ.»[1]

حنان از پدرش نقل کرده است که گفت امام باقر(ع) از جدشان پیامبر نقل می‌کنند که فرمود صلاحیت ندارد کسی تصدی امامت را بکند مگر اینکه این سه وصف در او باشد گرچه در این روایت کلمه امامت مطرح شد امّا بلا شک مراد از امامت در اینجا همان ولایت امر است و شاهد آن هم در خود روایت است که وصف سوم را که می‌فرماید «حسن الولایة» یعنی کسانی که تحت ولایت او هستند را باید به خوبی اداره نماید.

وصف اول: ورع: کسی که ولایت را بر عهده می‌گیرد باید با تقوی باشد که در شرط عدالت این روایت را ذکر کردیم و از این مورد استفاده کردیم که باید تقوی داشته باشد.

وصف دوم: حلم: کسی که ولایت امر را عهده‌دار می‌شود باید کظم غیظ کند. یعنی باید دارای حلمی باشد که مالک غضبش بشود. چون زمام امر است و افراد مختلف هستند و اگر بخواهد همواره با خشونت برخورد کند مردم متفرق می‌شوند.

وصف سوم: حسن الولایة: کسی که ولایت را عهده‌دار می‌شود باید دارای حسن ولایت باشد یعنی به نحو نیک اداره نماید.

و در ادامه می‌فرماید باید برای مردم مانند پدر مهربان باشد. مرحوم کلینی در کافی همین روایت را نقل می‌کند و در ذیل می‌فرماید «وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى‌ حَتَّى يَكُونَ لِلرَّعِيَّةِ كَالْأَبِ الرَّحِيمِ»[2] که یک تغییر کوتاه در ذیل را نشان می‌دهد و به جای «لهم» «للرعیة» آمده است و به جای «کالوالد» «کالأب» آمده است.

کیفیت استدلال: به این وصف سوم استدلال می‌کنیم که حاکم باید دارای حسن ولایت باشد یعنی تکلیفی که بعهده‌اش است برای اداره بر طبق همان که وظیفه‌اش است انجام دهد و این حسن ولایت امکان ندارد الا به اینکه احکام را بداند و عالم باشد (ولد رحیم این نیست که درس آن را بخواند) البته توجه بیشتر روی ورع و تقوی است ولی حسن ولایت دلالت بر این دارد که چگونه بر طبق وظیفه‌اش عمل کند وگرنه لازم است. هر سه خصلت را داشته باشد و اگر یکی نباشد کفایت نمی‌کند.

2- امیرالمؤمنین(ع) در خطبه‌ای که چند روز قبل از شهادتشان خواندند البته این خطبه زوائدی دارد که در آن کتاب تمام نهج‌البلاغة بطور کامل آمده است. امام می‌فرمایند «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ الْوَالِي عَلَى الْفُرُوجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الْأَحْكَامِ وَ إِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ فَتَكُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ وَ لَا الْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ وَ لَا الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ»[3]

امیرالمؤمنین(ع) ابتدا در مقام ردّ خلافت معاویه مطالبی بیان کردند. اکنون در ادامه آن گفتار که فرموده بود ایها الناس معاویه نمی‌تواند امین خون مردم باشد و نمی‌تواند امین احکام الهی باشد. حالا در ادامه می‌فرماید شما دانستید سزاوار نیست کسی که والی می‌شود و زمام امور مردم به دست او می‌افتد و مسؤول فروج و دماء می‌شود و اموال و غنائم در اختیارش قرار گیرد و مسؤول احکام دینی مردم می‌شود نباید بخیل باشد زیرا طمع او را فرا می‌گیرد و تصرف او در اموال برخلافت موازین می‌شود و جایز نیست و نیز نباید جاهل باشد زیرا گر جاهل باشد مردم را با نادانی خود گمراه می‌کند.

بررسی کیفیت استدلال:

ملاحظه می‌فرمایید از دید امیرالمؤمنین(ع) جهل مانع لیاقت برای ولایت است منتهی بحثی که اینجا هست این است که حضرت امیر(ع) در ابتدا می‌فرماید «قد علمتم انه لاینبغی» این «لایبنغی» اگر معنای متعارف آن باشد یعنی مناسب نیست و کراهت دارد در حالیکه مراد اولویت جدی و قطعی و بتّی می‌باشد. بلکه به گونه‌ای است که چنانچه قبلاً هم گفتیم شبیه «أُولُوا الْأَرْحامِ‌ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ»[4] ،[5] است که سزاوار بودن استحبابی نیست بلکه صریحا طبقات ارث را می‌گوید و مراد این است که بعض اولی است یعنی تا طبقه اول باشد نوبت به طبقه دوم و سوم نمی‌رسد نه اینکه بگوییم خوب است طبقه اول مقدم باشد. بلکه تقدم طبقه اول حتی اگر یکی باقی باشد مقدم است به هر حال کلام امیرالمؤمنین(ع) است. و در بیان احکام فقهی خیلی به سند نهج‌البلاغه اعتماد کردند و بر اساس روایت از نهج‌البلاغه فتوی دادند.

بررسی یک برداشت غلط از خطبه 173 نهج البلاغة:

برخی خلاف این استفاده ما از روایت نهج‌البلاغه استظهار دیگری کرده‌اند. مانند شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی؛ در ذیل همین خطبه 173 از این خطبه سوء استفاده کرده و برای توجیه برخی تخلفات برخی افراد در صدر اسلام می‌گوید «و هذا لا ینافی مذهب اصحابنا البغدادیین فی صحة إمامة المفضول»[6]

این کلام منافاتی با اعتقاد اصحاب ما از بغدادی‌ها[7] ندارد که خلفای سه گانه قبل از علی(ع) خلیفه هستند و مفضول یعنی ابوبکر و عمر و عثمان بر فاضل یعنی علی مقدم شدند. «لأنه ما قال أن إمامة غیر الأقوی فاسد و اصحابنا لا ینکرون أحق بالإمامة ممن تقدمه مع قولهم بصحة امامة المتقدمین» البته مناقشه در کلام ابن ابی الحدید را پس از بیان خطبه 173 و استدلال به آن بیان می‌کنیم. زیرا امیرالمؤمنین(ع) نفرمود امامت غیر اقوی صلاحیت ندارد و اصحاب ما هم منکر این نیستند که او از کسانی که بر او مقدم شده‌اند أحق بوده است اما در عین حال قائلند که آن سه نفر هم امامتشان صحیح است.

3- خطبه 173 «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَ‌ النَّاسِ‌ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِيهِ فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ»[8]

ایها الناس سزاوارترین مردم به این امر که خلیفه مسلمین باشد آن است که قدرت بیشتر برای اداره امور و علم بیشتر داشته باشد که اگر یک ایجاد فتنه‌ای شد بتواند جلوی آن را بگیرد و اگر ابا کرد و به فتنه‌گری ادامه داد با او بجنگد.

البته یک نکته در خطبه 173 قابل توجه است که به همراه دیگر روایات مورد بررسی قرار می‌گیرد که تعبیر اعلم بودن آمده است و در جای خودش بحث می‌کنیم که آن کسی صلاحیت خلافت دارد که اعلم باشد به هرحال حداقل اعلم بودن میزان علم داشتن است و اعلمیت باید در جای خودش بحث شود.

مناقشه در استفاده توجیهی ابن ابی الحدید از خطبه 173:

در جواب می‌گوییم همین کلام امیرالمؤمنین(ع) که می‌فرماید «فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ» استفاده می‌شود اگر کسی مقابل این کسی که احق است ایستاد اول سعی می‌شود او به حق بازگردد و پیروی از أحق را بپذیرد و اگر تسلیم نشد با او مقاتله می‌شود. نکته اینجاست وقتی می‌گوید با او که از أحق پیروی نکند مقاتله می‌شود نشان می‌دهد که أحق در این عبارت همانند برخی دیگر از عبارات قرآن در مورد ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ﴾[9] ،[10] به معنای افعل تفضیل نیست بلکه به معنای افعل التعیین است یعنی دیگران در برابرش صاحب هیچ حقی نیستند نه اینکه صاحب حق کمتری باشند بنابراین تا فاضل باشد مفضول هیچ لیاقتی ندارد تا او را بر فاضل مقدم بداریم.

نتیجه: تاکنون سه روایت خواندیم که دلالت دارد ولی امر مسلمین باید عالم باشد و در ولی امر علم شرطیت دارد.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.


[4] سوره انفال، آیه75: ﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولئِكَ مِنْكُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ‌ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ في‌ كِتابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَليمٌ﴾.
[5] سوره احزاب، آیه6: ﴿النَّبِيُّ أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ‌ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ في‌ كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُهاجِرينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‌ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً﴾.
[7] شاید با توجه به معتزلی بودن ابن ابی الحدید و نزدیک بودن نظر آنها با شیعه بتوان گفت مراد ابن ابی الحدید از اصحابنا اشعری‌ها باشد؛ هرچند می‌تواند اعم از معتزلی و اشعری هم باشد چه اینکه هر دو گروه معتقد به خلافت خلفای ثلاث هستند.
[9] سوره انفال، آیه75: ﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولئِكَ مِنْكُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ‌ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ في‌ كِتابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَليمٌ﴾.
[10] سوره احزاب، آیه6: ﴿النَّبِيُّ أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ‌ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ في‌ كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُهاجِرينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‌ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً ﴾.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo