درس خارج فقه استاد مقتدایی
96/07/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت: بررسی ادله (نیاز به امیر و حاکم):
گفتیم چهارمین دلیل برای اثبات ضرورت وجود حکومت در هر عصری و اینکه امت اسلامی در هر عصری به یک حکومت نیاز دارد اصل اساسی «نیاز به امیر و حاکم» بود.
در این مورد و برای اثبات این دلیل چهارم روایاتی وجود دارد.
روایت اول: کلام امیرالمؤمنین است که به چند طریق وارد شده است:
طریق اول: کلام امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه اولین طریق از اولین روایتی است که به آن استناد کردیم و گفتیم آن حضرت بعد از شعار مطرح شده از ناحیه خوارج «لاحکم الاّ لله»[1] یا «لا حکم الاّ لله ﴿وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾[2] »[3] بعد از جنگ صفین فرموده بودند «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ»[4] و گفتیم بخشی از این شعار مورد سوء استفاده خوارج در قرآن در سه مقام بیان شده است ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ﴾[5] ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾[6] ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ﴾[7] ولیکن منظور خوارج از این کلام این است که امیری غیر از خدا نیست و در ادامه آن حضرت فرمودند «وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ»[8]
از این روایت استفاده کردیم که در هر زمانی و در هر عصری وجود یک حکومت اسلامی ضروری است. و نیز گفتیم کلام امیرالمؤمنین(ع) در مقام تأیید امیر بودن فاجر نیست بلکه در مقام رد قول خوارج است. و بیان این است که ضرورت دارد امیری از جنس خود مردم باشد.
و گفتیم ابن ابی الحدید بعد از کلام امیرالمؤمنین(ع) میگوید «وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى أَنَّهُ(ع) لَمَّا سَمِعَ تَحْكِيمَهُمْ قَالَ حُكْمَ اللَّهِ أَنْتَظِرُ فِيكُمْ»[9]
در یک روایتی آمده است که امیرالمؤمنین(ع) وقتی این کلام خوارج را شنید که میگفتند «لا حکم الاّ لله»[10] فرمود: بله حکم حکم خداوند است و من هم منتظر زمان اجرای حکم خداوند در مورد شما هستم.
و در ادامه فرمودند «أَمَّا الْإِمْرَةُ الْبَرَّةُ فَيَعْمَلُ فِيهَا التَّقِيُّ وَ أَمَّا الْإِمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَيَتَمَتَّعُ فِيهَا الشَّقِيُّ إِلَى أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ وَ تُدْرِكَهُ مَنِيَّتُه»[11] مردم ناچارند امیر داشته باشند که اگر آن امیر انسان خوبی باشد انسان پرهیزگار به طور آزاد به اعمال خودش میرسد. و اگر آن امیر انسان فاجری باشد انسانهای بد عمل آزادانه بهره میبرند یعنی حتی اگر فاجر هم باشد اصل امنیت و دوری از هرج و مرج برقرار است و مردم در امن و امان هستند تا اینکه امیر فاجر مدتش تمام شود و بمیرد. به اینگونه که با امیر عادل یک گروه یعنی اهل ایمان آزادنه عمل میکنند و اگر امیر فاجر باشد گروه دیگر یعنی اهل فسق و فجور آزادانه عمل میکنند اما در هر دو صورت اصل امنیت و دوری از هرج و مرج تأمین میشود و بدیهی است که آن حداقل چیزی که در حکومت امیر فاجر حتی برای مؤمنان به دست میآید کافی نیست بلکه بیشتر باید امیر عادل داشته باشد که به اجرای همه اوامر الهی بپردازد و یک جامعه دینی بسازد.
و از اینکه امیر را دو دسته میکند دنبال مطلب کلی است که لابد للانسان من امیر و این اطلاق کلی عصر غیبت را هم شامل میشود و وقتی امیر باشد یعنی حکومتی هست و عمارتی است و مردم تحت آن حکومت زندگی میکنند.
طریق دوم: فی مصنف ابن ابی شیبه بسنده عن ابی البختری قال[12] : «دخل رجل المسجد فقال: لا حكم إلا لله- فقال علی لا حکم الا لله– ﴿إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُونَ﴾[13] فما تدرون ما يقول هؤلاء؟ يقولون: لا أمارة، أيها الناس إنه لا يصلحكم إلا أمير بر أو فاجر، قالوا: هذا البر قد عرفناه، فلما بال الفاجر؟ فقال: يعمل المؤمن ويملي للفاجر، يبلغ الله الاجل، ونأمن سبلكم، وتقوم أسواقكم، ويقسم فيئكم ويجاهد عدوكم ويؤخذ الضعيف من القوي أو قال: من الشديد منكم.»[14]
ابن ابا شیبه به سندش از ابوالبختری نقل کرد که گفت یک نفر وارد مسجد کوفه شد و شعار خوارج را داد (لا حکم الاّ لله) حضرت امیر(ع) هم در جواب فرمودند بله حکم، حکم خداوند است و وعده خداوند حق است و آیهای از قرآن را خواندند که به پیامبر(ص) میفرمود و اگر کفار قبول نمیکنند و ایمان نیاوردند موجب ضعف تو نشود و تو با قوت و قدرت کار خودت را بکن و بعد خطاب به مردم فرمود شما نمیدانید که اینان شعارشان چیست اینان نمیگویند حکمی جز حکم خدا نیست بلکه اینان میگویند امیری جز خدا نیست و هیچ راهی برای اصلاح مردم و اداره امور مردم نیست الا اینکه امیری داشته باشند خوب باشد یا بد باشد. برخی از افراد حاضر گفتند یا علی اینکه امیر خوب لازم است قبول داریم اما امیر فاجر چرا؟ حضرت فرمودند اگر فاجر هم امیر باشد مؤمن به حداقل (یعنی همان امنیت و دوری از هرج و مرج) میرسد و در حداقل اعمالش را انجام میدهد و البته فاجر هم آزادانه به هر کاری دست میزند و آزادی عمل کامل دارد. اما در هر حال امنیت و آرامش در جامعه برقرار میشود و این حداقل چیزی است که نصیب جامعه میشود. املی یملی یعنی مهلت دادن در قرآن هم داریم ﴿إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً﴾[15] یعنی به این کفار مهلت داده میشود فکر نکنند که خیر است برایشان بلکه مهلت میدهیم که کارهای زشتشان را بیشتر بکنند و امتحان است و خداوند مقدر خودش را میرساند یعنی اگر در امنیت و آرامش باشند اجل مقدر خداوند خواهد رسید و انسانها با قتل و خونریزی از بین نمیروند. به علاوه اگر امیر فاجر باشد حداقل راهها را امن میکند و بازارها رواج دارد اگر درآمدی باشد غنائمی بدست بیاورند تقسیم میکند و اگر دشمنی حمله کند ولو امیر فاجر باشد مردم را جمع میکند و جلوی تعدی دشمن را میگیرد و حق ضعیف را از قوی میگیرد.
نکته: «روی عنه فی کنز العمال لاحکم الا لله» در کنز العمال که یک کتاب روایی اهل تسنن است نیز همین روایت به همین مضمون آمده است که همان کلام منقول از «المصنف»[16] است.
هیچکس نمیتواند آسایش و امنیت برای مردم ایجاد کند مگر امیر
طریق سوم: کلامی هم از مبرد که از نحویون است نقل میکنند در کامل میگوید «لما سمع علی صلوات الله علیه نداءهم لاحکم الاّ لله قال: کلمة عادلة یراد بها الجور»[17]
وقتی امیرالمؤمنین(ع) صدای خوارج را شنید که میگفتند حکمی جز حکم خداوند نیست فرمودند کلمه عدلی است که از آن اراده جور نمودهاند زیرا مرادشان این است که امیری جز خداوند نیست و در ادامه میفرماید «وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ»[18]
مردم ناچارند امیر داشته باشند برّ باشد یا فاجر باشد.
بیان یک مؤید: یک روایت را ابن میثم در شرح نهج البلاغه هم از پیامبر(ص) نقل میکنند که نشان میدهد اصل ضرورت وجود امیر بر مردم لازم است حتی اگر در حداقل امیر فاجر باشد؛ قال: «ان الله لیؤیّد هذا الدین بالرجل الفاسق»[19] پیامبر(ص) فرمود خداوند هر آینه دین خود را با رجل فاسق هم که شده نصرت میکند. این روایت مؤید این است که امیر میتواند گاهی اوقات فاسق باشد.
یعنی روایت تأیید میکند خداوند دینش را و اصلاح امور خلق را ممکن است در حداقل به دست یک فرد فاسق قرار دهد. جالب این جاست که خود خوارج هم در همان حال که چنین شعاری میدادند خودشان هم در عمل امیر داشتند چون در هر زمانی امیر لازم است و این تأیید میکند فرمایش امیرالمؤمنین(ع) را منتهی آنها این کلام را بد معنی میکردند چون میخواستند این حکمیت را قبول نکنند و زیر بار إمارت امیرالمؤمنین نروند. چون در ادامه میگفتند «لا لک» نشان میدهد حکم مراد نیست بلکه «لا إمارة» مراد است. البته آنها میگفتند امارت فقط برای خداوند است نه حکم امیر و فرمان امیر و این یک معنای غیر معقول و باطلی است و لذا حضرت میفرمایند امیر فاجر هم اگر باشد ثمرات و برکات خودش را دارد و مردم حداقل در امن و آرامش هستند.
روایت دوم: از کلمات پیامبر(ص) در کنز العمال که از کتب عامه است ابتدا از ابن مسعود نقل میشود ولی در ذیل آن دارد که این روایت را ابن مسعود از پیامبر(ص) نقل کرده است[20] قال: «لا بدّ للناس من إمارة برة أو فاجرة فأما البرة فتعدل في القسم وتقسم بينكم فيئكم بالسوية، و أما الفاجرة فيبتلي فيها المؤمن و الامارة خير من الهرج قيل يا رسول الله: و ما الهرج؟ قال: القتل و الكذب.»[21]
مردم ناچارند که امیری داشته باشند بر باشد یا فاجر باشد اگر بر باشد در تقسیم اموال حالا یا بیت المال است یا غیره و یا اگر غنائمی آمد تقسیم میکند و اگر امیر فاجر هم باشد گرچه مؤمن مبتلی میشود و تحت فشار قرار میگیرد ولی در عین حال که مؤمن تحت فشار است حاکم داشتن بهتر از هرج و مرج است سؤال شد که یا رسول الله هرج چیست که امیر فاجر بهتر از آن است حضرت فرمودند مراد از هرج قتل و کذب است. کشت و کشتار میشود. تهمت زدن شیوع مییابد و دروغگویی و قتل و غارت میشود.
پس اگر امیر فاجر باشد باز هم در حداقل برای امنیت و آسایش مردم برکات دارد.
بنابراین این کلام از امیر نقل شده به طرق مختلف و از پیامبر هم به این تعبیر نقل شده است.
روایت سوم: از امام صادق(ع) در تحف العقول انه قال «لا يستغني أهل كل بلد عن ثلاثة يفزع إليهم في أمر دنياهم وآخرتهم فإن عدموا ذلك كانوا همجا: فقيه عالم ورع. و أمير خير مطاع. و طبيب بصير ثقة.»[22]
اهل هر بلد و شهری بی نیاز نیستند از سه چیز که پناه به این سه چیز ببرند و اگر این سه چیز در بین مردم نباشد این مردم همج[23] هستند.
اول: فقیه عالم و پرهیزگار که مردم نزد وی بروند و امور دین و دنیای خود را حل کنند.
دوم: امیر خوب و خیری که نفوذ کلمه داشته باشد.
سوم: طبیبی که آگاه و حاذق و مورد اطمینان باشد و مردم باید به او مراجعه کنند.
بدیهی است در این روایت مراد از بلد، بلد اسلامی و مراد از امیر، امیر حکومت اسلامی بین مسلمانان است.
این روایت گرچه آن کلیت روایات قبل را ندارد که امیر فاجر را هم شامل شود ولی اصل لزوم داشتن امیر را ولو در بلد مسلمان ثابت میکند.
به هر حال فرمایش امیرالمؤمنین(ع) را امام صادق(ع) هم به تعبیر دیگر بیان کردهاند منتهی کلام امام صادق(ع) در مورد بلد مسلمانان است. و میخواهیم از این استفاده کنیم که حتی در زمان غیبت که امام زمان(عج) نیست باید مردم یک حکومت داشته باشند.
بنابراین یک دلیل برای ضرورت وجود امیر و رهبر و حکومت در هر زمانی روایات است منتهی یک وقت به صورت کلی و عقلی میگوییم اگر امیر نباشد مردم در آسایش نیستند. و یک وقت اعتقاد داریم به حکومت اسلامی و باید او را نصب بکنیم و باید شرایطش را داشته باشد که قبلا گفتیم پس اصل کلی را اینگونه استفاده میکنیم که؛ در این زمان هم ضرورت دارد حکومت داشته باشیم.
حالا یک روایت دیگر هم هست که فردا میخوانیم انشاءالله.