< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

96/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه: ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت(بررسی روایات معارض):

بحث اخلاقی: سبک زندگی: تواضع:

در بحث اخلاقی در مورد تواضع گفتیم تواضع یکی از صفات بسیار نیک است و از صفاتی است که خداوند دوست می‌دارد و کسی که دارای این صفت است محبوب خداوند است و گفتیم علت کلیم خدا شدن حضرت موسی(ع) همین تواضع بود و در این مورد روایتی[1] از حضرت امام صادق(ع) نقل کردیم که فرمود: خداوند به حضرت موسی(ع) وحی کرد که آیا می‌دانی به چه جهت کلیم من شدی و تو را کلیم الله نامیده‌ام؟ حضرت موسی(ع) گفت خیر. خداوند وحی فرمود: ای موسی من حالات همه بندگانم را زیر و رو کردم بنده‌ای مشاهده نکردم که از تو متواضع‌تر باشد. صفت تواضع در تو وجود دارد به ویژه بعد از نمازها سر بر خاک می‌گذاشتی و سجده می‌کردی و من این حالت را از عبد دوست می‌دارم.

برخی از روایات را در مورد تواضع خواندیم و یک آیه شریفه از قرآن نیز خوانده شده که خداوند عالم به پیامبر(ص) شخص اول جهان امر می‌فرماید که ﴿وَ اخْفِضْ‌ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ﴾[2] تواضع داشته باش نسبت به مؤمنین که نزد تو می‌آیند و متابعت از تو می‌کنند و این عظمت صفت تواضع را می‌رساند.

اکنون روایتی دیگر در این زمینه که مرحوم کلینی نقل کرده است می‌خوانیم.

«عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: أَرْسَلَ‌ النَّجَاشِيُ‌ إِلَى‌ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ‌[3] وَ أَصْحَابِهِ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ وَ هُوَ فِي بَيْتٍ لَهُ جَالِسٌ عَلَى التُّرَابِ وَ عَلَيْهِ خُلْقَانُ الثِّيَابِ قَالَ فَقَالَ جَعْفَرٌ(ع) فَأَشْفَقْنَا مِنْهُ حِينَ رَأَيْنَاهُ عَلَى تِلْكَ الْحَالِ فَلَمَّا رَأَى مَا بِنَا وَ تَغَيُّرَ وُجُوهِنَا قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَصَرَ مُحَمَّداً وَ أَقَرَّ عَيْنَهُ أَ لَا أُبَشِّرُكُمْ فَقُلْتُ بَلَى أَيُّهَا الْمَلِكُ فَقَالَ إِنَّهُ جَاءَنِي السَّاعَةَ مِنْ نَحْوِ أَرْضِكُمْ عَيْنٌ مِنْ عُيُونِي هُنَاكَ فَأَخْبَرَنِي أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ نَصَرَ نَبِيَّهُ مُحَمَّداً(ص) وَ أَهْلَكَ عَدُوَّهُ وَ أُسِرَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ الْتَقَوْا بِوَادٍ يُقَالُ لَهُ- بَدْرٌ كَثِيرِ الْأَرَاكِ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ حَيْثُ كُنْتُ أَرْعَى لِسَيِّدِي هُنَاكَ وَ هُوَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي ضَمْرَةَ فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ أَيُّهَا الْمَلِكُ فَمَا لِي أَرَاكَ جَالِساً عَلَى التُّرَابِ وَ عَلَيْكَ هَذِهِ الْخُلْقَانُ فَقَالَ لَهُ يَا جَعْفَرُ إِنَّا نَجِدُ فِيمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى عِيسَى(ع) أَنَّ مِنْ حَقِّ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ أَنْ يُحْدِثُوا لَهُ تَوَاضُعاً عِنْدَ مَا يُحْدِثُ لَهُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَلَمَّا أَحْدَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِي نِعْمَةً- بِمُحَمَّدٍ(ص) أَحْدَثْتُ لِلَّهِ هَذَا التَّوَاضُعَ فَلَمَّا بَلَغَ النَّبِيَّ(ص) قَالَ لِأَصْحَابِهِ إِنَّ الصَّدَقَةَ تَزِيدُ صَاحِبَهَا كَثْرَةً فَتَصَدَّقُوا يَرْحَمْكُمُ اللَّهُ وَ إِنَّ التَّوَاضُعَ يَزِيدُ صَاحِبَهُ رِفْعَةً فَتَوَاضَعُوا يَرْفَعْكُمُ اللَّهُ وَ إِنَّ الْعَفْوَ يَزِيدُ صَاحِبَهُ عِزّاً فَاعْفُوا يُعِزَّكُمُ اللَّهُ.»[4] ،[5]

مسعدة بن صدقه گوید حضرت امام صادق(ع) فرمود: (آن موقع که جعفر بن ابیطالب با آن گروه در حبشه بود) نجاشی پیکی برای جعفر فرستاد که من با شما کار دارم و آن‌ها وارد شدند بر پادشاه و دیدند که پادشاه روی خاک نشسته و لباس کهنه و مندرس پوشیده جعفر گفت فکر کردیم شاید مصیبتی برایش پیش آمد. پرسیدیم چه شده گفت شکر می‌کنیم خدای را که پیامبرش را به کفار نصرت داد و چشم ما به چشم پیامبر(ص) روشن شد آیا به شما خبر بدهم گفتند بله بفرمایید ای پادشاه؛ نجاشی گفت جاسوس من الان خبر آورد که خداوند پیامبر را در جنگ بدر نصرت داده و عدّه‌ی زیادی از رجال و سران قریش کشته و عده زیادی هم اسیر شدند (و جاسوسان به او هم گفته بودند که چه افراد مهمی کشته شدند و نام‌های آن‌ها را می‌دانست مانند ابوجهل و عتبه و شیبه کشته شدند و 70 نفر از سران قریش کشته و 70 نفر هم اسیر شدند.) و ما در کتاب انجیل خواندیم که هر موقع یک نعمت جدیدی خداوند به شما داد در مقابل نعمت جدید شکر جدیدی بکنید. و بعد هم نجاشی به پیامبر(ص) ایمان آورد و مسلمان از دنیا رفت. بعد از مرگ او نیز پیامبر(ص) از دور به بدن نجاشی نماز خواندند.

پیامبر(ص) در جواب جعفر که پس از بازگشت از حبشه داستان نجاشی را نقل کرده بود سه مطلب را بیان کردند.

مطلب اول: «إِنَّ الصَّدَقَةَ تَزِيدُ صَاحِبَهَا كَثْرَةً فَتَصَدَّقُوا يَرْحَمْكُمُ اللَّهُ»[6]

صدقه دادن باعث فزونی مال می‌شود پس صدقه دهید خداوند شما را بیامرزد.

مطلب دوم: «وَ إِنَّ التَّوَاضُعَ يَزِيدُ صَاحِبَهُ رِفْعَةً فَتَوَاضَعُوا يَرْفَعْكُمُ اللَّهُ»[7]

تواضع و فروتنی داشته باشید خداوند شما را بلند مرتبه قرار خواهد داد.

مطلب سوم: «وَ إِنَّ الْعَفْوَ يَزِيدُ صَاحِبَهُ عِزّاً فَاعْفُوا يُعِزَّكُمُ اللَّهُ.»[8]

کسی که گذشت دارد باعث عزت خود می‌شود پس شما هم گذشت داشته باشید تا خداوند شما را عزیز بدارد.

این‌ها همه نتیجه دنیوی آن است و نتیجه اخروی آن بالاتر از این‌ها است.

روایتی دیگر «عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ‌ نَظَرَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ(ع) إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ قَدِ اشْتَرَى لِعِيَالِهِ شَيْئاً وَ هُوَ يَحْمِلُهُ فَلَمَّا رَآهُ الرَّجُلُ اسْتَحْيَا مِنْهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ(ع) اشْتَرَيْتَهُ لِعِيَالِكَ وَ حَمَلْتَهُ إِلَيْهِمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَهْلُ الْمَدِينَةِ لَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْتَرِيَ لِعِيَالِيَ الشَّيْ‌ءَ ثُمَّ أَحْمِلَهُ إِلَيْهِم»[9]

یونس بن یعقوب گوید امام صادق(ع) به شخصی در کوچه در مدینه رسیدند دیدند که چیزی (مثلا از مواد غذایی چیزی خریده بود) برای منزل خریداری کرده بود وقتی به امام رسید خجالت کشید و سعی کرد آن را مخفی نماید امام متوجه شدند و رفتند جلو و فرمودند اینها را برای خانه‌ات خریدی چرا خجالت می‌کشی؟ (و مثلا خیال می‌کنی شخصیت اجتماعیت می‌شکند و کوچک می‌شود درحالی‌که چنین نیست بلکه افتخار کن و با افتخار این بار را به خانه حمل کن و متواضعانه برای خانواده‌ات خرید کن.) و فرمودند قسم به خداوند که اگر وضع مردم مدینه خوب بود من هم دوست داشتم همین کار را بکنم و مرتب خرید کنم و به منزل ببرم.

مرحوم مجلسی در مرآة العقول این روایت را از کلینی[10] نقل می‌کند و بعد می‌فرماید این روایت «یدل علی استحباب شراء الطعام للاهل و العیال و انه علی ملامة الناس الترک اولی»[11]

یعنی این روایت دلالت می‌کند بر استحباب خرید طعام برای اهل و عیال در روایت امام فرمود اگر اهل مدینه نبودند چنین کاری را می‌کردم. مرحوم مجلسی در توضیح عبارت روایت می‌فرماید اگر مردم ملامت می‌کنند و موجب وهن است اولی این است که ترک شود. یعنی ممکن است انعکاس خوبی در بین مردم نباشد و باعث کوچک شدن شخصیت انسان نشود مستحب است در هر حال روایت دلیل بر این است که تواضع خوب است البته اگر اثر منفی نداشته باشد.

بحث فقهی: ولایت فقیه: ضرورت تأسیس حکومت در عصر غیبت: بررسی روایات معارض:

بحث در روایت سدیر سومین روایت معارض بود که استدلال می‌کردند که در عصر غیبت خروج جایز نیست که امام صادق(ع) فرمود «يَا سَدِيرُ الْزَمْ‌ بَيْتَكَ‌ وَ كُنْ حِلْساً مِنْ أَحْلَاسِهِ‌ وَ اسْكُنْ مَا سَكَنَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ فَإِذَا بَلَغَكَ أَنَّ السُّفْيَانِيَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ إِلَيْنَا وَ لَوْ عَلَى رِجْلِكَ.»[12]

امام به سدیر می‌فرماید در خانه‌ات بمان و از ملازمین خانه‌ات باش تا سفیانی خروج نماید آنوقت قیام جایز است و به سوی ما حرکت کن.

در بیان کیفیت استدلال؛ گفتند سدیر خصوصیتی ندارد و خطاب به عموم مسلمین است.

در جواب گفتیم صاحب دراسات[13] در ردّ استدلال به روایت سدیر تفحص جامع و خوبی کرده و روایات مربوط به سدیر را جمع کرده و از مجموع استفاده کرده که عمده استدلال القاء خصوصیت است لکن القاء خصوصیت در جایی صحیح است که در شخص خصوصیتی وجود نداشته باشد لکن در سدیر خصوصیتی وجود دارد و شخص خاصی بوده ولو انسان مؤمنی است و روایت هم نقل کرده و روایات او هم مورد قبول است اما طرز فکر او این‌گونه بوده که عجول بوده و احساساتی بوده و حتی به امام اعتراض می‌کند و می‌گوید برای شما نشستن در خانه جایز نیست مثلا تا ابومسلم خروج کرده و به نام امام حسین(ع) شعار داد جوّ گیر شد و به امام(ع) نامه نوشت زمان آماده است پس قیام کن؛ که امام(ع) برایش اثبات نمود که به آن صورت که او می‌گوید نیست بلکه این یارانی که شما ادعا می‌کنید ما داریم مانند همان لشگریان امام حسن(ع) که خیانت به امام حسن(ع) نمودند یعنی وفادار و با استقامت نیستند که تا آخرین مرحله با من بمانند.

مع الأسف یاران امام صادق(ع) در آن زمان حتی به اندازه فرزندان امام خمینی چه بسا یاران وفادار نداشتند وگرنه قیام می‌کردند. و بحمدالله امام خمینی این شیعیان را داشت و قیام نمودند.

در یک سفر زمان جنگ رفتیم جبهه اتفاقا شب حمله هم بود و ما خط مقدم رفتیم دیدیم که همه با اشتیاق می‌رفتند و الان هم ما به فرمایش مقام معظم رهبری اینگونه افراد را نظیر حججی فراوان داریم که از خودگذشته باشند و مقام معظم رهبری هم دارند تشویق می‌کنند که هرچه بیشتر بر تعداد چنین جوانان فداکار افزوده شود بنابراین وحشتی هم نداریم که امثال ترامپ هم بخواهد حمله نماید.

علی ای حال سدیر از افراد تند مزاج است که تحت تأثیر قرار می‌گرفت اگر در مدینه بود حضوری خدمت می‌رسید که قیام کن و اگر در کوفه بود (که ساکن کوفه بود) مرتب به امام(ع) نامه می‌نوشتند و درخواست می‌کرد که قیام کن که یک نمونه آن در روایتی است که در ذیل می‌آید.

«عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ أَبِي الدَّيْلَمِ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَأَتَاهُ كِتَابُ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ[14] بْنِ نُعَيْمٍ وَ كِتَابُ الْفَيْضِ بْنِ الْمُخْتَارِ وَ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ يُخْبِرُونَهُ أَنَّ الْكُوفَةَ شَاغِرَةٌ[15] بِرِجْلِهَا[16] وَ أَنَّهُ إِنْ أَمَرَهُمْ أَنْ يأْخُذُوهَا أَخَذُوهَا»[17]

عبدالسلام و چند نفر دیگر نامه نوشتند خدمت امام(ع) که مضمون آن این است که الأن کوفه مرد ندارد یعنی مبارز جلودار و میدان‌دار که در برابر ما مقاومت کند ندارد و اگر امر کنید کوفه را تصرف می‌کنیم. «فَلَمَّا قَرَأَ كِتَابَهُمْ‌ رَمَى‌ بِهِ‌ ثُمَّ قَالَ مَا أَنَا لِهَؤُلَاءِ بِإِمَامٍ أَ مَا عَلِمُوا أَنَّ صَاحِبَهُمُ السُّفْيَانِيُ»[18]

وقتی امام(ع) نامه را خواندند به کناری انداخته و فرمودند هرچند که مرد جلوداری ندارد لکن آن مردم مرا امام نمی‌دانند و قیام نمی‌کنند.

نتیجه: پس از مجموع حالات سدیر اینگونه می‌آید که تند مزاج است و اهل تعقل و تدبر و تفکر نیست و احساساتی است و حتی به امام(ع) هم اعتراض می‌کند لذا امام(ع) به شخصی اینگونه می‌فرماید در خانه‌ات بنشین پس این امر برای خود این شخص است با این خصوصیاتی که دارد و نمی‌توان این امر را القاء خصوصیت نمود و تسری به کل داد.

وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.


[1] الکافی، کلینی، ج2، ص123، اسلامیة: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى(ع) أَنْ يَا مُوسَى أَ تَدْرِي لِمَ اصْطَفَيْتُكَ بِكَلَامِي دُونَ خَلْقِي قَالَ يَا رَبِّ وَ لِمَ ذَاكَ قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَيْهِ أَنْ يَا مُوسَى إِنِّي قَلَّبْتُ عِبَادِي ظَهْراً لِبَطْنٍ فَلَمْ أَجِدْ فِيهِمْ أَحَداً أَذَلَّ لِي نَفْساً مِنْكَ يَا مُوسَى إِنَّكَ إِذَا صَلَّيْتَ وَضَعْتَ خَدَّكَ‌ عَلَى‌ التُّرَابِ‌ أَوْ قَالَ عَلَى الْأَرْضِ.».
[3] گفتنی است نجاشی پادشاه حبشه بوده و در زمان پیامبر(ص) زندگی می‌کرد و معروف به پادشاه معتدل و با انصاف بوده و بر اساس آنچه که از انجیل شنیده بود نسبت به پیامبر(ص) هم احترام می‌کرده؛ پیامبر(ص) و یاران در ابتدای بعثت در سختی فراوان زندگی می‌کردند لذا پیامبر(ص) گروهی را به سرپرستی جعفر بن ابی طالب به حبشه فرستاد تا از ظلم و ستم کفار قریش و شکنجه آن‌ها در امان باشند و جعفر از اکابر اصحاب بود و از نظر سِنّ بزرگ‌تر از امیرالمؤمنین(ع) بود و شخصیت با تأثیری در بین اصحاب بود و از او تعبیر به صاحب الهجرتین می‌کنند یکی همین هجرت به حبشه و دیگری هم هجرت از مکه به مدینه. جریان شهادت جعفر بن ابی طالب این است که جنگی در سنه 8 هجری پیش آمد جنگ موته و پیامبر(ص) جعفر را به عنوان فرمانده منصوب کرد. جعفر در جنگ شهید شد و بعد از پیدا کردن جسد او دیدند 90 ضربه به بدن او از جلو وارد شده بود که این نشان می‌داد دشمن نتوانست به پشت سرش نفوذ کند و او را محاصره کند بلکه همچنان جنگید تا از پای درآمد و دو دستش قطع شد و شهید شد و پیامبر(ص) فرمود خداوند دو بال عوض آن دست‌هایی که قطع کرده بودند به او داد و از او تعبیر به ذوالجناحین شده بود.
[14] همان‌که با سدیر رفیق بودند و هم زندانی بودند و امام صادق فرمودند که دعا کردم و خدا نجاتشان داد.
[15] یعنی خالی.
[16] کنایه از اینکه یک نفر که جلودار باشد نداریم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo