< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

96/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه: ضرورت تأسیس حکومت اسلامی در عصر غیبت(بررسی روایات معارض):

تذکر اخلاقی: تشکر:

اکنون که تعطیلات را پشت سر گذاشتیم انشاءاله از دهه ماه صفر استفاده کامل برده باشید و اعمال و عزاداری‌ها و شرکت در جلسات و بیان مواعظ و خدمات شما مورد قبول حق قرار بگیرد و مورد عنایت ویژه حضرت صاحب‌الامر(عج) باشد انشاءاله.

ماه مبارک ربیع‌الاول رسید و در ربیع المولود وارد شدیم که ولادت پیامبر گرامی(ص) و امام جعفر صادق(ع) را داریم انشاءاله در آستانه این ولادت‌ها خداوند برکات خود را بر ما نازل کند و نیز در آستانه هشتم این ماه شهادت امام حسن عسگری(ع) هستیم انشاءاله امیدواریم که بتوانیم وظیفه‌ای که در این جهت داریم را ایفا کنیم و مورد عنایت آن حضرت قرار بگیرد.

توفیق می‌خواهیم از درگاه خداوند بزرگ برای ادامه تحصیلات و بحث‌هایی که داشتیم و داریم و خداوند همه ما را موفق بدارد که با جدیت و خلوص و بدون تعطیلی بحث‌ها را ادامه بدهیم.

بحث فقهی: ولایت فقیه: ضرورت تأسیس حکومت اسلامی: بررسی روایات معارض:

گفتیم روایاتی دلالت دارد که در هر عصری علی الخصوص زمان غیبت ضروری است یک حکومت الهی و حقه با ولایت ولی جامع الشرایط باشد زیرا گرچه امام معصوم غائب است ولی احکام دائمی است و باید کسی باشد که دین را از انحرافات حفظ کند.

ادله‌ای داشتیم و خواندیم 5 روایت که سند روشن و دلالت روشنی داشت، را خواندیم در مقابل این ادله که دلالت بر ضرورت وجود حکومت الهی داشت ادله‌ای داریم که می‌گوید در عصر غیبت هرگونه حرکت و قیام و خروج حرام است و جایز نیست تا زمان امام زمان(عج) که سه روایت از آن را خواندیم که دو روایت آن از عیص بن قاسم[1] ،[2] ،[3] و صحیحه بود و دلالت داشت که امام می‌فرمود: «وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِكُمْ فَإِنَّ أَحَقَّ مَنْ نَظَرَ لَهَا أَنْتُمْ لَوْ كَانَ لِأَحَدِكُمْ نَفْسَانِ فَقَدَّمَ إِحْدَاهُمَا وَ جَرَّبَ بِهَا اسْتَقْبَلَ التَّوْبَةَ بِالْأُخْرَى كَانَ وَ لَكِنَّهَا نَفْسٌ وَاحِدَةٌ إِذَا ذَهَبَتْ فَقَدْ وَ اللَّهِ ذَهَبَتِ التَّوْبَةُ» مواظب خودتان باشید که کجا می‌روید و متابعت از چه کسی می‌کنید «إِنْ أَتَاكُمْ مِنَّا آتٍ لِيَدْعُوَكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنَّا فَنَحْنُ نُشْهِدُكُمْ أَنَّا لَا نَرْضَى إِنَّهُ لَا يُطِيعُنَا الْيَوْمَ وَ هُوَ وَحْدَهُ وَ كَيْفَ يُطِيعُنَا إِذَا ارْتَفَعَتِ الرَّايَاتُ وَ الْأَعْلَامُ» و اگر کسی از ما اهلبیت شما را به قیام دعوت کرد توجه کنید برای چه چیزی خروج می‌کنید و برای چه چیزی قیام می‌کنید و دو مثال ذکر کردند.

مثال اول: در مورد چوپان فرموده بودند در صورت پیدا کردن چوپان بهتر چوپان قبلی را کنار می‌گذارد و وقتی نسبت به گله گوسفند عقلا این‌گونه رفتار می‌کنند پس باید نسبت به رفتار خودش بیشتر مواظب باشد.

مثال دوم: فرمودند اگر انسان دو نفس داشت، با نفس اول تجربه می‌کرد و با نفس دوم جبران می‌کرد. لکن اینگونه نیست و یک نفس بیشتر ندارد لذا باید مواظب نفس خود باشد پس قیام در زمان غیبت جایز نیست.

روایت سوم: امام(ع) به سدیر[4] با اینکه از یاران نزدیک امام بود امر به عدم قیام می‌کند و می‌فرماید در خانه‌ات بمان و می‌فرماید اگر کسی شما را دعوت به قیام کرد ببینید برای چه قیام می‌کنید و تا مادامیکه علائم ظهور که یکی از آن‌ها خروج سفیانی است محقق نشده قیام نکنید.

روایت چهارم: روایتی است که ابوالمرهف نقل می‌کند از امام باقر(ع) مرحوم کلینی در روضه کافی آورده است «عن حفص بن عاصم، عن سيف التمار، عن أبي المرهف، عن أبي جعفر(ع) قال: الغبرة[5] على من أثارها، هلك المحاضير قلت: جعلت فداك و ما المحاضير قال: المستعجلون أما إنهم لن يريدوا إلا من يعرض لهم، ثم قال: يا أبا المرهب أما إنهم لم يريدوكم بمجحفة إلا عرض الله عز وجل لهم بشاغل، ثم نكت أبو جعفر(ع) في الأرض ثم قال: يا أبا المرهف! قلت: لبيك قال: أترى قوما حبسوا أنفسهم على الله عز ذكره لا يجعل الله لهم فرجا؟ بلى والله ليجعلن الله لهم فرجا»[6]

ابوالمرهف از امام باقر(ع) نقل کرده است که فرمود: ضرر گرد و غبار بر می‌گردد به همان کسی که آن را پراکنده کرد و بعد فرمود محاضیر هلاک می‌شوند راوی می‌گوید پرسیدم محاضیر چه کسانی هستند امام(ع) فرمود کسانی که عجله می‌کنند و در زمانی که زمان خروج نیست خروج می‌کنند و شما نترسید زیرا فقط همان‌ها به هلاکت می‌رسند و ضرر می‌بینند یعنی دولت و حکومت وقت با شما کاری ندارند مگر اینکه کسی که متعرض آن‌ها می‌شود و اگر قصد شما را هم بکنند خداوند مشغله‌ای برایشان ایجاد می‌کند که شما را فراموش می‌کنند سپس امام(ع) با دستشان به زمین زدند و به فکر فرو رفتند و خطاب به ابوالمرهف فرمودند ای ابوالمرهف راوی گوید گفتم لبیک، امام(ع) فرمود: آیا فکر می‌کنی آن کسانی که در خانه می‌نشینند برای خداوند و صبر می‌کنند و در برابر مشکلات از کوره در نمی‌روند و قیام نمی‌کنند خداوند آن‌ها را یاری نمی‌کند و برای رضای خدا سکوت می‌کنند؟ به والله که خداوند برای آن‌ها فرجی نازل خواهد کرد. شاید مراد خود اهل بیت(ع) هستند که امامان معصوم(ع) صبر می‌کنند و با ظهور امام زمان(عج) فرج می‌رسد. بخشی از این روایت را وسائل الشیعة[7] نقل کرد است.

کیفیت استدلال به روایت چهارم:

به این روایت با این مضمون تمسک می‌شود که امام(ع) مذمت می‌کند کسانی را که قیام می‌کنند و خبر هلاکت همه را می‌دهد و تعبیر مستعجلون از آن‌ها می‌شود پس هرگونه حرکتی ولو کسی که قصد خالص هم داشته باشد جایز نیست.[8]

پاسخ استدلال به روایت چهارم:

در جواب می‌گوییم اینکه امام(ع) ابتدا به ساکن می‌فرماید هرکس آشوب ایجاد کند غبارش به چشم خودش می‌رود و بعد می‌فرماید هلاک می‌شوند معلوم می‌شود که یک قضیه خارجی بوده که افرادی بدون مطالعه جدی و تمهید مقدمات و یا برای هوای نفس قیام می‌کردند و در رابطه با آن می‌فرماید جایز نیست و این منع تا زمان فعلی ادامه ندارد. شاید در آن زمان از این جهت جایز نبود که امام(ع) طرفدار نداشتند و روایتی[9] هم خواندیم که امام فرمود اگر به عدد این 17 بزغاله یاور داشتم قیام می‌کردم که از خراسان نزد امام هشتم(ع) آمده در مدینه و می‌گفت در خراسان شما هزاران شمشیر زن دارید پس چرا قیام نمی‌کنید؟ امام فرمود برویم تا جایی و رفتند به گله گوسفندی رسیدند و امام قسم خوردند که اگر به تعداد این گوسفندان یاور داشتم قیام می‌کردم بعد هم در همان مجلس که این شخص این اعتراضات را به امام(ع) می‌کرد امام دستور دادند تنور را روشن کن و امام به آن فرد خراسانی دستور دادند برو در آتش این شخص ناراحت شد و فکر کرد حرف بدی زده و شروع به عذرخواهی نمود که شاید امام(ع) از دستورش منصرف شود در این حال یکی از یاران امام(ع) با کفش در دست از در وارد شد امام(ع) فرمودند برو در تنور و بلافاصله رفت داخل تنور نشست امام(ع) خیلی با خونسردی شروع کردند به احوالپرسی با این شخص خراسانی و از اوضاع خراسان سؤال نمودند و این شخص مضطرب بود که آن بنده خدا در آتش در حال سوختن است و امام(ع) خونسرد است بعد امام(ع) به این شخص فرمودند برو ببین رفیقت در چه حالی است آمد دید در آتش نشسته و هیچ سر سوزنی آتش به بدن و لباسش اثر نکرده بعد امام(ع) فرمودند در خراسان چه تعداد از این یاوران داریم؟ خراسانی گفت هیچی[10] .

پس اولا: قضیه فی واقعة. ببینید امام(ع) ابتدا به ساکن می‌فرماید غبار به ضرر همان کسی است که غبار را پراکنده کرد پرسش این است که این غبار کجا بود و امام(ع) چه غباری را می‌گویند؟ پیداست که یک قضیه‌ای بوده مذاکره بوده و صحبت آن بوده لذا امام این‌گونه فرمودند که این قیام مستعجلون باعث هلاکت است.

ثانیا: علاوه بر این‌ها روایت از نظر سند هیچ اعتباری ندارد هر دو روایت ضعیف است روایت اول که از امام باقر(ع) در کافی[11] نقل می‌شود و هم آن روایت که از امام صادق(ع) در غیبت نعمانی[12] نقل می‌شود در هر دو در سندشان افراد ضعیف هستند تا می‌رسد به ابوالمرهف که ابوالمرهف از امام(ع) نقل می‌کند و این شخص را در منتهی المقال می‌فرماید «ابوالمرهف لم اعرف اسمه و لا حاله» و علاوه بر خود ابوالمرهف افراد دیگر در سند هم مجهول یا ضعیف هستند.

علی ای حال این روایت که به آن استدلال می‌شود برای عدم جواز قیام و خروج در عصر غیبت تا ظهور امام زمان(عج) این روایت از نظر اعتبار سندی هیچ اعتباری ندارد و نمی‌توان به آن تمسک کرد.

نتیجه: هر دو روایت نقل ابوالمرهف از امام باقر(ع) در کافی و نقل ابوالمرهف از امام صادق(ع) در غیبت نعمانی؛ هم از نظر دلالت ناقص هستند و هم از نظر سند ناقص هستند حالا روایت دیگری هم داریم در این خصوص که انشاءاله برای فردا.


[1] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج15، ص53، کتاب الجهاد، ابواب جهاد العدو، باب13، ح10، ط آل البیت: «عَنِ الْعِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ‌ اتَّقُوا اللَّهَ وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِكُمْ فَإِنَّ أَحَقَّ مَنْ نَظَرَ لَهَا أَنْتُمْ لَوْ كَانَ لِأَحَدِكُمْ نَفْسَانِ فَقَدَّمَ إِحْدَاهُمَا وَ جَرَّبَ بِهَا اسْتَقْبَلَ التَّوْبَةَ بِالْأُخْرَى كَانَ وَ لَكِنَّهَا نَفْسٌ وَاحِدَةٌ إِذَا ذَهَبَتْ فَقَدْ وَ اللَّهِ ذَهَبَتِ التَّوْبَةُ إِنْ أَتَاكُمْ مِنَّا آتٍ لِيَدْعُوَكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنَّا فَنَحْنُ نُشْهِدُكُمْ أَنَّا لَا نَرْضَى إِنَّهُ لَا يُطِيعُنَا الْيَوْمَ وَ هُوَ وَحْدَهُ وَ كَيْفَ يُطِيعُنَا إِذَا ارْتَفَعَتِ الرَّايَاتُ وَ الْأَعْلَامُ.».
[2] علل الشرایع، صدوق، ج2، ص578، ط داوری: «عَنِ الْعِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ‌ اتَّقُوا اللَّهَ وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِكُمْ فَإِنَّ أَحَقَّ مَنْ نَظَرَ لَهَا أَنْتُمْ لَوْ كَانَ لِأَحَدِكُمْ نَفْسَانِ فَقَدَّمَ إِحْدَاهُمَا وَ جَرَّبَ بِهَا اسْتَقْبَلَ التَّوْبَةَ بِالْأُخْرَى كَانَ وَ لَكِنَّهَا نَفْسٌ وَاحِدَةٌ إِذَا ذَهَبَتْ فَقَدْ ذَهَبَتْ وَ اللَّهِ التَّوْبَةُ إِنْ أَتَاكُمْ مِنَّا آتٍ يَدْعُوكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنَّا فَنَحْنُ نَنْشُدُكُمْ أَنَّا لَا نَرْضَى إِنَّهُ لَا يُطِيعُنَا الْيَوْمَ وَ هُوَ وَحْدَهُ فَكَيْفَ يُطِيعُنَا إِذَا ارْتَفَعَتِ الرَّايَاتُ وَ الْأَعْلَامُ».
[3] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج15، ص50، کتاب الجهاد، ابواب جهاد العدو، باب13، ح1، ط آل البیت: «عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ‌ عَلَيْكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِكُمْ فَوَ اللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَكُونُ لَهُ الْغَنَمُ فِيهَا الرَّاعِي فَإِذَا وَجَدَ رَجُلًا هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِي هُوَ فِيهَا يُخْرِجُهُ وَ يَجِي‌ءُ بِذَلِكَ الرَّجُلِ الَّذِي هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِي كَانَ فِيهَا وَ اللَّهِ لَوْ كَانَتْ لِأَحَدِكُمْ نَفْسَانِ يُقَاتِلُ بِوَاحِدَةٍ يُجَرِّبُ بِهَا ثُمَّ كَانَتِ الْأُخْرَى بَاقِيَةً تَعْمَلُ عَلَى مَا قَدِ اسْتَبَانَ لَهَا وَ لَكِنْ لَهُ نَفْسٌ وَاحِدَةٌ إِذَا ذَهَبَتْ فَقَدْ وَ اللَّهِ ذَهَبَتِ التَّوْبَةُ فَأَنْتُمْ أَحَقُّ أَنْ تَخْتَارُوا لِأَنْفُسِكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ آتٍ مِنَّا فَانْظُرُوا عَلَى أَيِّ شَيْ‌ءٍ تَخْرُجُونَ وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَيْدٌ- فَإِنَّ زَيْداً كَانَ عَالِماً وَ كَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ يَدْعُكُمْ إِلَى نَفْسِهِ وَ إِنَّمَا دَعَاكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ص)- وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَى بِمَا دَعَاكُمْ إِلَيْهِ إِنَّمَا خَرَجَ إِلَى سُلْطَانٍ مُجْتَمِعٍ لَيَنْقُضَهُ فَالْخَارِجُ مِنَّا الْيَوْمَ إِلَى أَيِّ شَيْ‌ءٍ يَدْعُوكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ع) فَنَحْنُ نُشْهِدُكُمْ أَنَّا لَسْنَا نَرْضَى بِهِ وَ هُوَ يَعْصِينَا الْيَوْمَ وَ لَيْسَ مَعَهُ أَحَدٌ وَ هُوَ إِذَا كَانَتِ الرَّايَاتُ وَ الْأَلْوِيَةُ أَجْدَرُ أَنْ لَا يُسْمَعَ مِنَّا إِلَّا مَنِ اجْتَمَعَتْ بَنُو فَاطِمَةَ مَعَهُ فَوَ اللَّهِ مَا صَاحِبُكُمْ إِلَّا مَنِ اجْتَمَعُوا عَلَيْهِ إِذَا كَانَ رَجَبٌ فَأَقْبِلُوا عَلَى اسْمِ اللَّهِ وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَتَأَخَّرُوا إِلَى شَعْبَانَ فَلَا ضَيْرَ وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَصُومُوا فِي أَهَالِيكُمْ فَلَعَلَّ ذَلِكَ يَكُونُ أَقْوَى لَكُمْ وَ كَفَاكُمْ بِالسُّفْيَانِيِّ عَلَامَةً.».
[4] الکافی، کلینی، ج8، ص264، ط اسلامیة: «قَالَ قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع)‌ يَا سَدِيرُ الْزَمْ‌ بَيْتَكَ‌ وَ كُنْ حِلْساً مِنْ أَحْلَاسِهِ‌ وَ اسْكُنْ مَا سَكَنَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ فَإِذَا بَلَغَكَ أَنَّ السُّفْيَانِيَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ إِلَيْنَا وَ لَوْ عَلَى رِجْلِكَ.».
[5] ضبط کلمه دو گونه است: 1- غَبَرَة بفتح غین و باء و راء؛ 2- .غَبرَة بفتح غین و سکون باء و فتح راء؛ هر دو به معنای گرد و غبار است
[7] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج15، ص51، کتاب الجهاد، ابواب جهاد العدو، باب13، ح4، ط آل البیت: «عَنْ حَفْصِ بْنِ عَاصِمٍ عَنْ سَيْفٍ التَّمَّارِ عَنْ أَبِي الْمُرْهِفِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: الْغَبَرَةُ عَلَى مَنْ أَثَارَهَا هَلَكَ‌ الْمَحَاصِيرُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا الْمَحَاصِيرُ قَالَ الْمُسْتَعْجِلُونَ أَمَا إِنَّهُمْ لَنْ يَرُدُّوا الْأَمْرَ يَعْرِضُ لَهُمْ إِلَى أَنْ قَالَ يَا أَبَا الْمُرْهِفِ أَ تَرَى قَوْماً حَبَسُوا أَنْفُسَهُمْ عَلَى اللَّهِ لَا يَجْعَلُ لَهُمْ فَرَجاً بَلَى وَ اللَّهِ لَيَجْعَلَنَّ اللَّهُ لَهُمْ فَرَجاً.».
[8] الغيبة للنعماني، النعماني، محمد بن إبراهيم، ج1، ص196 در کتاب غیبت نعمانی یک روایتی از همین راوی (ابوالمرهف) از امام صادق(ع) نقل می‌کند که تقریبا عبارات و جملات یکی است و در ابتدا این‌گونه احساس می‌شود که یک روایت است لکن مروی عنه دو نفر هستند یکی از امام باقر(ع) و یکی از امام صادق(ع) که می‌فرماید «عَنْ سَيْفٍ التَّمَّارِ عَنْ أَبِي الْمُرْهِفِ قَالَ: قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) هَلَكَتِ‌ الْمَحَاضِيرُ قَالَ قُلْتُ وَ مَا الْمَحَاضِيرُ قَالَ الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ نَجَا الْمُقَرَّبُونَ وَ ثَبَتَ الْحِصْنُ عَلَى أَوْتَادِهَا كُونُوا أَحْلَاسَ بُيُوتِكُمْ فَإِنَّ الْغَبَرَةَ عَلَى مَنْ أَثَارَهَا وَ إِنَّهُمْ لَا يُرِيدُونَكُمْ بِجَائِحَةٍ إِلَّا أَتَاهُمُ اللَّهُ بِشَاغِلٍ إِلَّا مَنْ تَعَرَّضَ لَهُمْ‌.» معلوم می‌شود که دو روایت است لکن مضمون‌ها یکی است.
[9] الکافی، کلینی، ج2، ص242، ط اسلامیة: «عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) فَقُلْتُ‌ لَهُ‌ وَ اللَّهِ‌ مَا يَسَعُكَ الْقُعُودُ فَقَالَ وَ لِمَ يَا سَدِيرُ قُلْتُ لِكَثْرَةِ مَوَالِيكَ وَ شِيعَتِكَ وَ أَنْصَارِكَ وَ اللَّهِ لَوْ كَانَ لِأَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ(ع) مَا لَكَ مِنَ الشِّيعَةِ وَ الْأَنْصَارِ وَ الْمَوَالِي مَا طَمِعَ فِيهِ تَيْمٌ وَ لَا عَدِيٌّ فَقَالَ يَا سَدِيرُ وَ كَمْ عَسَى أَنْ يَكُونُوا قُلْتُ مِائَةَ أَلْفٍ قَالَ مِائَةَ أَلْفٍ قُلْتُ نَعَمْ وَ مِائَتَيْ أَلْفٍ قَالَ مِائَتَيْ أَلْفٍ قُلْتُ نَعَمْ وَ نِصْفَ الدُّنْيَا قَالَ فَسَكَتَ عَنِّي ثُمَّ قَالَ يَخِفُّ عَلَيْكَ أَنْ تَبْلُغَ مَعَنَا إِلَى يَنْبُعَ قُلْتُ نَعَمْ فَأَمَرَ بِحِمَارٍ وَ بَغْلٍ أَنْ يُسْرَجَا فَبَادَرْتُ فَرَكِبْتُ الْحِمَارَ فَقَالَ يَا سَدِيرُ أَ تَرَى أَنْ تُؤْثِرَنِي بِالْحِمَارِ قُلْتُ الْبَغْلُ أَزْيَنُ وَ أَنْبَلُ قَالَ الْحِمَارُ أَرْفَقُ بِي فَنَزَلْتُ فَرَكِبَ الْحِمَارَ وَ رَكِبْتُ الْبَغْلَ فَمَضَيْنَا فَحَانَتِ الصَّلَاةُ فَقَالَ يَا سَدِيرُ انْزِلْ بِنَا نُصَلِّ ثُمَّ قَالَ هَذِهِ أَرْضٌ سَبِخَةٌ لَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ فِيهَا فَسِرْنَا حَتَّى صِرْنَا إِلَى أَرْضٍ حَمْرَاءَ وَ نَظَرَ إِلَى غُلَامٍ يَرْعَى جِدَاءً فَقَالَ وَ اللَّهِ يَا سَدِيرُ لَوْ كَانَ لِي شِيعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِي الْقُعُودُ وَ نَزَلْنَا وَ صَلَّيْنَا فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الصَّلَاةِ عَطَفْتُ عَلَى الْجِدَاءِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِيَ سَبْعَةَ عَشَرَ.».
[10] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج47، ص123، ط بیروت: «المناقب لابن شهرآشوب حَدَّثَ إِبْرَاهِيمُ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ مَأْمُونٍ الرَّقِّيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ سَيِّدِي الصَّادِقِ(ع) إِذْ دَخَلَ سَهْلُ بْنُ الْحَسَنِ الْخُرَاسَانِيُّ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ ثُمَّ جَلَسَ فَقَالَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَكُمُ الرَّأْفَةُ وَ الرَّحْمَةُ وَ أَنْتُمْ أَهْلُ بَيْتِ الْإِمَامَةِ مَا الَّذِي يَمْنَعُكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ حَقٌّ تَقْعُدُ عَنْهُ وَ أَنْتَ تَجِدُ مِنْ شِيعَتِكَ مِائَةَ أَلْفٍ يَضْرِبُونَ بَيْنَ يَدَيْكَ بِالسَّيْفِ فَقَالَ لَهُ(ع) اجْلِسْ يَا خُرَاسَانِيُّ رَعَى اللَّهُ حَقَّكَ ثُمَّ قَالَ يَا حَنِيفَةُ اسْجُرِي التَّنُّورَ فَسَجَرَتْهُ حَتَّى صَارَ كَالْجَمْرَةِ وَ ابْيَضَّ عُلْوُهُ ثُمَّ قَالَ يَا خُرَاسَانِيُّ قُمْ فَاجْلِسْ فِي التَّنُّورِ فَقَالَ الْخُرَاسَانِيُّ يَا سَيِّدِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَا تُعَذِّبْنِي بِالنَّارِ أَقِلْنِي أَقَالَكَ اللَّهُ قَالَ قَدْ أَقَلْتُكَ فَبَيْنَمَا نَحْنُ كَذَلِكَ إِذْ أَقْبَلَ هَارُونُ الْمَكِّيُّ وَ نَعْلُهُ فِي سَبَّابَتِهِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ(ع) أَلْقِ النَّعْلَ مِنْ يَدِكَ وَ اجْلِسْ فِي التَّنُّورِ قَالَ فَأَلْقَى النَّعْلَ مِنْ سَبَّابَتِهِ ثُمَّ جَلَسَ فِي التَّنُّورِ وَ أَقْبَلَ الْإِمَامُ(ع) يُحَدِّثُ الْخُرَاسَانِيَّ حَدِيثَ خُرَاسَانَ حَتَّى كَأَنَّهُ شَاهِدٌ لَهَا ثُمَّ قَالَ قُمْ يَا خُرَاسَانِيُّ وَ انْظُرْ مَا فِي التَّنُّورِ قَالَ فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَرَأَيْتُهُ مُتَرَبِّعاً فَخَرَجَ إِلَيْنَا وَ سَلَّمَ عَلَيْنَا فَقَالَ لَهُ الْإِمَامُ(ع) كَمْ تَجِدُ بِخُرَاسَانَ مِثْلَ هَذَا فَقَالَ وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِداً فَقَالَ(ع) لَا وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِداً فَقَالَ أَمَا إِنَّا لَا نَخْرُجُ فِي زَمَانٍ لَا نَجِدُ فِيهِ خَمْسَةً مُعَاضِدِينَ لَنَا نَحْنُ أَعْلَمُ بِالْوَقْتِ‌.».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo