درس خارج فقه استاد مقتدایی
96/10/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: زکات: حق مالی واجب بالاصاله غیر از خمس و زکات:
بحث اخلاقی: رذیله تکبر:بحث در مباحث اخلاقی در هفتههای قبل، راجع به صفت مذموم و رذیله تکبر بود، که مقابل صفت تواضع و فروتنی قرار دارد، و این تکبر از صفاتی است که اگر کسی در حالیکه متصف به این صفت باشد بمیرد قطعا اهل آتش است، در هفته قبل روایاتی راجع به مذمت تکبر بیان کردیم، اکنون به بحث معالجه این صفت مذموم و زشت میپردازیم.
راههای معالجه تکبر: علماء و بزرگان علم اخلاق، در کتب اخلاقی آیات و روایاتی اخلاقی در معالجه تکبر را بیان کردهاند، مرحوم مجلسی در مرآة العقول[1] ، روایات و اخبار باب تکبر را بحث میکنند راههای معالجه آن را نیز مطرح میکند، و میفرماید: برای علاج تکبر دو راه وجود دارد یکی علمی، و دیگری راه عملی
الف) راه علمی علاج تکبر: لازم است انسان در آیات و روایات مطالعه و تفکر کند و هر روز چیزی به معلوماتش اضافه کند، تا از این طریق صفت تکبر را معالجه کند، خصوصا بهترین راه و آسانترین راه این است که انسان آیات کریمه قرآن را با قرائت و دقت مطالعه نماید و در مضمون آن تعقل و تفکر نماید، از جمله آیات که باید انسان روی آن مطالعه و تفکر نماید آیات سوره مبارکه عبس است: ﴿قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ثُمَّ السَّبيلَ يَسَّرَهُ ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ﴾[2] مرگ بر اين انسان، چقدر كافر و ناسپاس است! (خداوند) او را از چه چيز آفريده است؟! او را از نطفه ناچيزى آفريد، سپس اندازهگيرى كرد و موزون ساخت، سپس راه را براى او آسان كرد، بعد او را ميراند و در قبر پنهان نمود.[3]
توضیح آیه کریمه: مرگ بر انسانی که ناسپاس است و کفران نعمت میکند «ما» در «ما اکفره» «ماء» تعجب است یعنی چه قدر کفران نعمت میکند و ناسپاس است از نعمتهایی که خداوند به او داده نعمتهای ظاهری و غیر ظاهری که در خودش این همه نعمت قرار دارد؟ اگر انسان چشم نمیداشت چه میکرد و چقدر ناتوان بود اگر نعمت زبان را نداشت نمیتوانست حرف بزند و درخواستهایش را بگوید، خداوند به انسان گوش داد، که اگر انسان صدا را نمیشنید؛ چه مشکلاتی داشت نعمت ایمان و اسلام را خداوند به انسان داد که اگر به اشرف ادیان متدین نبود چقدر خسارت داشت؟ اعتقاد به افضل انبیاء الهی اعتقاد به قرآن و اعتقاد به امامان معصوم(ع) که نعمتهای باطنی است، در هر حال اگر انسان شب و روز سر به سجده بگذارد و شکر کند باز هم شکر یک نعمت از نعمتهای خداوند را نمیتواند اداء کند؛ چه رسد که بخواهد کفران نعمت کند، ﴿قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ﴾[4] مرگ بر انسان با این همه کفران نعمت که میکند و البته خداوند راه نشان میدهد تا اینکه انسان کفران نعمت الهی نکند، و راه این است که به نعمتهای الهی تفکر و تعقل نماید، که ﴿مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾[5] در مورد اینکه انسان از چه چیزی خلق شده و الأن چه چیزی است و بعدا چه چیزی خواهد شد تفکر و تعقل نماید و این بهترین راه معالجه تکبر است که همان راه علمی است.
انسان به این فکر کند که یک وقت عدم محض و لاشیئ بوده، خداوند در قرآن میفرماید: ﴿هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيراً﴾[6] این انسانی که الأن این همه ادعا دارد، یک زمانی بهگونهای بود که حتی «شیئ» هم به او اطلاق نمیشد و عدم محض بود، نه در یک زمان کم و مختصر، بلکه در زمانهای طولانی هیچ نبود، خداوند اراده کرد از عدم او را بوجود بیاورد از چه چیزی خلق کرد ﴿وَ مِن آياتِهِ أَن خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ﴾[7] او را از خاک که پستترین مخلوقات بود خلق کرد، این غذاهایی که انسان میخورد مأکولات معمولا از خاک تهیه میشود و انسان میخورد و در بدن انسان تبدیل به خون میشود و تبدیل به منی میشود و در رحم مادر قرار میگیرد و بصورت انسان در میآید، پس انسان از تراب خلق شد.
سپس در آن آیه تعبیر میکند ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ[8] ﴾[9] ای انسانها اگر شک دارید و فکر میکنید که خدا قدرت ندارد که شما را دوباره زنده کند خلقت اولتان را نگاه کنید که از چه چیز خلق شدید، ﴿وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُون﴾[10] همانا از خاک ﴿ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ﴾ و سپس از نطفه خلق شدید یعنی همان خاک تبدیل به نطفه میشود و مرحله دوم خلقت است که از عدم خلق شدید و از خاک نطفه گردید ﴿ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ﴾ و سپس علقه شد ﴿ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ﴾ و سپس مضغه شد و بعد عظام شد و بعد لحم بر عظام روئید و بعد از آن صورت بندی شدید و در رحم مادر بصورت انسان درآمدید و در رحم مادر هم که بصورت انسان درمیآیید، قرآن میفرماید: ﴿يَخْلُقُكُمْ في بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ في ظُلُماتٍ ثَلاثٍ﴾[11] نوع خلق فرق میکند و سپس در نهایت بصورت یک طفل خارج میشوید و این مراحل در ظلمات ثلاث بوده در رحم مادر و در شکم مادر، و انسان در این حالت شیئ مذکور میشود و الأن هم بصورت انسان در شکم مادر، در میآید، ولی بازهم در شکم مادر که هست نمیبیند و نمیشنود و حرکتی ندارد و مانند جمادات است تا روح در او دمیده شود و این هم یک مرحله دیگر خلقت است و بعد از تمام این مراحل بصورت یک طفل به دنیا میآید تا اینجا یک عالم را گذراند و وارد جهانی دیگر شد ﴿ثُمَّ السَّبيلَ يَسَّرَهُ﴾[12] سپس خداوند او را راهنمایی میکند و نیازهای اولیه او را به او آموزش داده است به اینکه خودش میداند چگونه غذا بخورد تا به بلوغ برسد و برای طول زندگی او برنامهریزی کرده است آیه نازل کرد و پیامبر برایش بفرستد ﴿ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ﴾[13] تا اینکه بمیرد و روح از او گرفته شود و بعد از موت دوباره مانند جمادات میشود و تمام قدرتهایی که کسب کرده بود از او گرفته میشود و بعد از اینکه او را در قبر گذاشتند تمام بدنش از بین میرود و یک جیفه متعفن و گندیده میشود، که از جیفه همه حیوانات بدتر است اگر قبر نبود از بوی او مردم در عذاب میبودند.
خداوند متعال میفرماید: انسان برود فکر کند که خدا او را از عدم بوجود آورده و چه بوده و چه شده است و در این مطالعه هم قدرت خداوند را متوجه میشود و هم پی به ضعف و عجز و بی مقدار بودن خود میبرد و این امر سبب میشود تا صفت رذیله تکبر از او دور گردد.
مرحوم مجلسی(ره) میفرماید «فانظر إلى نعمة الله عليه كيف نقله من تلك القلة و الذلة و الخسة و القذارة إلى هذه الرفعة و الكرامة، فصار موجودا بعد العدم و حيا بعد الموت، و ناطقا بعد البكم، و بصيرا بعد العمى، و قويا بعد الضعف، و عالما بعد الجهل، و مهتديا بعد الضلالة، و قادرا بعد العجز، و غنيا بعد الفقر، فكان في ذاته لا شيء، و أي شيء أخس من لا شيء، و أي قلة أقل من العدم المحض، ثم صار بالله شيئا و إنما خلقه من التراب الذليل، و النطفة القذرة بعد العدم المحض، ليعرف خسة ذاته فيعرف به نفسه، و إنما أكمل النعمة عليه ليعرف بها ربه، و يعلم بها عظمته و جلاله، و أنه لا يليق الكبرياء إلا به، و لذلك امتن عليه فقال تعالى»[14] بنگر به نعمت خداوند که چگونه انسان از این همه خواری و ذلت و پستی به این درجه از ارزش و اعتبار رسانده است؟ در شکم مادر صفات ذیل را داشت و بعد از به دنیا آمدن مثبت آن را بدست آورد، بعد از اینکه معدوم بود و هیچ نبود موجود شد، بعد از اینکه مرده بود زنده شد. بعد از اینکه لال بود به حرف آمد، بعد از اینکه چیزی را نمیدید بینا شد، بعد از اینکه ضعیف و ناتوان بود قوی شد، بعد از اینکه نادان بود و هیچ چیز نمیدانست، هدایت شد، بعد از اینکه سرگردان بود، بعد از اینکه دچار ناتوانی بود قدرت و توان پیدا کرد، بعد از این محتاج بود بینیاز شد، اگر به قدرت خداوند فکر کرد به این نتیجه میرسد که کبریا و عظمت مختص ذات خداوند است «لا يليق الكبرياء إلا به، و لذلك امتن عليه فقال تعالى»[15] وقتی انسان به این معارف الهی تفکر و تدبر کند میفهمد که عدم محض بوده و دیگری او را بوجود آورده است و موجودی بوده که قدرت و درک و ارادهای از خود نداشته، خداوند این قدرتها را به او داده، همچنین میفهمد که تکبر و خودخواهی و خودبزرگبینی اصلا سزاوار او نیست، میداند که کسی که چنین عقبه و پیشینهای دارد، سزاوار نیست تکبر و خودخواهی کند، سزاوار و پسندیده نیست در مقابل اراده خداوند که میفرماید: بر آدم سجده کن، بگوید سجده نمیکنم.
پس تفکر و تدبر در آیات الهی، راه علمی معالجه تکبر است، و انسان میفهمد که سزاوار نیست که خودش را کسی بداند و بزرگ بداند و زیر بار حق نرود و نسبت به برادران دینی خود، خود فروشی کند و آنان را تحقیر بکند.
و یک راه عملی هم برای علاج تکبر وجود دارد که انشاءاله در جلسات بعد.
بحث فقهی: زکات: حق مالی واجب بالاصاله غیر از خمس و زکات:گفتیم در مورد اینکه آیا در اسلام واجب شرعی مالی غیر از خمس و زکات است یا خیر؟ دو قول است.
قول اول: گفتند چنین حقی در اسلام نداریم و قول حق هم همین قول است.
قول دوم: گفتند چنین حقی در اسلام وجود دارد.
دلیل قول اول: قائلین به وجود واجب مالی بالاصالة غیر از خمس و زکات به آیه کریمه ﴿وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ﴾[16] استدلال نمودهاند، که پرداخت در یوم الحصاد حق فقیر است و باید به او داده شود. یا در مورد یوم الجداد هم استدلال کردهاند که وقتی میوه میچینید فقیر آمد مشتی به او بدهید.
اقول: در جلسه قبل بیان کردیم ولو اینکه در آیه کریمه ﴿وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ﴾[17] امر به پرداخت شده است و امر هم ظهور در وجوب دارد ولی با وجود قرائن متعدد و نصوص صریحی که بیان گردید، امر در آیه کریمه حمل بر استحباب میشود[18] .
همچنین بیان گردید در بعضی روایات[19] از لفظ کلمه (علی) «ان علیکم» آمده است؛ استفاده شده که بیانگر برعهده بودن و وجوب پرداخت است، چنانچه در آیات ﴿وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً﴾[20] یا ﴿یا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ﴾[21] وجوب حج و صوم از لفظ «علی» فهمیده میشود. ولی ما گفتیم با قرائن که وجود دارد این مورد نیز حمل بر استحباب میشود، زیرا اگر این حق، یک واجب شرعی میبود باید مقدار آن معین میشد و به اختیار دهنده آن گذاشته نمیشد، حال آنکه در مانحن فیه، هم مقدار معین نمیباشد و هم پرداخت آن به اختیار دهنده آن است. و روایات داله بر استحباب را هم خواندیم.[22]
بررسی قول صاحب جواهر نسبت به عدم وجوب: مرحوم صاحب جواهر تعبیری دارد که خیلی عجیب است که شاید در هیچ یک از مباحث فقهی صاحب جواهر چنین تعبیری دیده نشده و اعتراض به قائلین وجوب میکند و میفرماید: «و من فهم الوجوب من هذه النصوص أو بعضها أو احتمله فليعلم أنه ليس على شيء، و أنه ممن لا يجوز له التعرض لفهم كلامهم(ع) و إفتاء الناس بما يحصل لديه منه»[23] کسی که از این نصوص وجوب را میفهمد و یا از بعضی از روایات وجوب را بفهمد و یا احتمال بدهد که این روایات وجوب را میرساند باید بداند که این حرف او پایه و اساس ندارد و باید خودش را بشناسد و از کسانی است که کجسلیقه است و حق ندارد از روایات احکام شرعی را استنباط نماید و حق ندارد در بین مردم فتوی بدهد.
دقت شود این تعبیر تند قبل از استدلال نیست بلکه مرحوم صاحب جواهر(ره) ابتدا نسبت به عدم وجوب مالی بالاصاله غیر از خمس و زکات استدلال نموده، اخبار و روایات متعددی را برای استحباب پرداخت، بیان میکند، سپس آنگونه که ذکر شد، مطرح میکند. بلی گرچه آیه ظاهرا دلالت بر وجوب میکند ولی قرائن قطعیه وجود دارد که آیه حمل بر استحباب میشود. همچنین سیره عامه هم بر این است که انسان دوست دارد انفاق نماید، این بدین معنی است اگر پرداخت در یوم الحصاد، واجب میبود باید منتشر میشد و همه مسلمانان میدانستند، سیره عملی مسلمین هم بر عدم وجوب است. اشکال مرحوم صاحب جواهر به کسانی است که از نصوص وارده وجوب را فهمیدهاند، البته ظاهرا اشکال صاحب جواهر به بیان مرحوم شیخ طوسی برنمیگردد. بلکه اشکال ایشان بر کسانی که از آیه اینگونه وجوب را بفهمند برمیگردد.
نظر استاد: بنابراین به نظر ما بعد از اینکه آیات و روایات را مطرح نمودیم، حق با مرحوم صاحب جواهر است و ما چنین وجوبی در اسلام نداریم، منتهی در اینکه پرداخت مستحب مؤکد است شکی نیست، امر «آتو» در آیه هم انصراف از وجوب دارد و با توجه به قرائن موجود استحباب مؤکد از آن استفاده میشود. همچنین روایتی که لفظ «علیکم»[24] داشت با توجه به قرائن که ذکر شد از آن وجوب استفاده نمیشود، بلکه از نصوص استحباب مؤکد استفاده میشود.
تا اینجا بحث در مورد مباحث مقدماتی زکات بود، از اینجا به بعد وارد اصل بحث زکات میشویم، مباحث اصلی در دو مقصد میباشد.
الف) زکات مال: ب) زکات فطره.در جلسات آینده انشاءاله به زکات مال که بر چه کسانی، و چه مقدار و به چه چیزهایی واجب است میپردازیم.