درس خارج فقه استاد مقتدایی
96/10/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: زکات: شرائط وجوب زکات: شرط بلوغ: شرائط تصرف در مال صغیر:
بحث اخلاقی: سبک زندگی: پرهیز از کناهان: تکبر: راه علاج تکبر:در بحث اخلاقی راجع به تواضع صحبت کردیم که یکی از کارهایی که انسان در سبک زندگی باید رعایت نماید تواضع است، و کسی که تواضع داشته باشد در دنیا و آخرت جایگاه خوبی خواهد داشت، همچنین گفتیم در مقابل تواضع تکبر است که از بدترین صفات و رذائل اخلاقی است، که نوعا هم در هر انسان موجود است و این صفتی است که اگر در هر انسانی باشد او بوی سعادت را نخواهد چشید، همچنین گفتیم مصون ماندن در مقابل این صفت خیلی سخت است و آیات و روایاتی هم در مذمت تکبر گفتیم و رسیدیم به راه علاج آن، اگر کسی در مقام معالجه صفت تکبر است باید بداند که راه فرار از این صفت چیست؟ باید به دنبال آن برود، اگر دنبال راه علاج و درمان نرود و این وصف در او بماند و مستقر شود، این انسان، راه سعادت را نخواهد دید.
سیره علما در مورد علاج تکبر: لذا حتی اگر کسی استاد هم باشد و مطلبی را بیان کند، در عین حال شاگردان با او مخالفت کنند و حرف او را رد کنند نباید ناراحت شود، اگر ناراحت شد معلوم میشود که همان صفت تکبر را دارد. بلی در گذشته علمائی داشتیم که وقتی بعضی از شاگردان اصرار میکردند و تندی میکردند بعدا آن عالم عذرخواهی میکرد.
مثلا در حالات مرحوم آیت الله بروجردی(ره) نقل است که ایشان در مسجد اعظم یا در مسجد بالاسر، درس میدادند، یک آقایی اصرار کرد در صحبت و استاد جواب دادند و باز اصرار کرد در صحبت کردن، مرحوم آیت الله بروجردی یک جمله فرمودند که ایشان میخواهند اب الکلام باشند، یعنی همین مقدار را گفتند و رد شدند ولی فردا وقتی ایشان سر درس آمدند، از آن شخص عذرخواهی کردند.
یا در حالات مرحوم امام(ره) نقل است وقتی که ایشان در مسجد سلماسی بحث اصول داشتند، یک آقایی بود لهجه غلیظ آذری هم داشت، یک وقتی ایرادی گرفت و امام جواب دادند، باز او اصرار کرد، امام ناراحت شدند و دستمالی را که به دستشان بود به زمین زدند و فرمودند آقای میرزا و دیگر صحبت دیگری هم نکردند ولی بعد آمدند و از آن آقا عذرخواهی کردند.
بالاخره بزرگان ما اینگونه بودند و خودشان را از تکبر مبرّا میداشتند چه استاد نسبت به شاگرد و چه شاگرد نسبت به استاد و دوست نسبت به دوست و یا شخص نسبت به اهلبیت خودش در خانه.
راههای علاج تکبر: در مورد راه علاج گفتیم دو راه دارد، یکی راه علمی و یکی راه عملی، که راه علمی علاج تکبر را مفصل بحث کردیم و گفتیم لازم است انسان در خلقت خودش فکر کند که چه بوده و از کجا آمده و اینکه خداوند او را از عدم محض خلق کرده است و اینکه از خاک که پستترین مخلوقات خداوند است خلق شده است، همچنین گفتیم انسان سیر و مراحل خلقت خود را فکر کند، که چه مراحلی را گذرانده و بعد چه خواهد شد، که بعد از مردن او نیز یک جیفه متعفن خواهد شد، لذا اگر انسان به این مراحل در خلقت خودش فکر کند، هرگز به خودش اجازه نمیدهد که خودخواهی و تکبر داشته باشد.
در همین رابطه روایتی از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است «وَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ(ع) قَالَ: قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ع) عَجِبْتُ لِابْنِ آدَمَ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ- وَ هُوَ قَائِمٌ بَيْنَهُمَا وِعَاءً لِلْغَائِطِ ثُمَّ يَتَكَبَّرُ»[1] حضرت امیر(ع) میفرمایند این انسان کسی است که اول او نطفه نجس بوده و آخرش هم بدنی گندیده و متعفن است و بین این دو مرحله هم حمل کننده نجاسات و کثافات است.
راه عملی علاج تکبر: راه دوم برای معالجه تکبر راه عملی است، یعنی انسان در مقام عمل سعی کند تا جایی که میتواند خودش را از کبر و رفتار متکبرانه دور نگه دارد و باید جدی برنامه بگذارد و استمرار بدهد و تمرین بکند البته انسان در این مسیر احتیاج به الگو دارد که آن تحقیق و تدبر در رفتار و حالات علماء و بزرگان میباشد و اینکه چگونه رفتار میکردند، بهترین الگو شخص نبی مکرم اسلام(ص) است که خداوند میفرماید: رسول الله بهترین الگو است برای شما.[2]
در روایتی انس بن مالک نقل میکند که، پیامبر(ص) محبوبترین افراد نزد اصحاب بود و وقتی پیامبر(ص) وارد میشد یک نفر جلوی پیامبر(ص) بلند نمیشد چون میدانستند پیامبر(ص) ناراحت نمیشوند و دنبال پیامبر(ص) هم نمیرفتند و اگر کسی از اصحاب دنبال پیامبر(ص) بود پیامبر(ص) میایستادند و میفرمودند شما بروید و من میآیم.
خوب است انسان راجع به روایاتی که در شرح حال پیامبر است مطالعه داشته باشد.
انس بن مالک در حالات پیامبر(ص) اینگونه نقل میکند «وَ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ" كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَعُودُ الْمَرِيضَ وَ يَتْبَعُ الْجَنَازَةَ وَ يُجِيبُ دَعْوَةَ الْمَمْلُوكِ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ وَ كَانَ يَوْمَ خَيْبَرَ وَ يَوْمَ قُرَيْظَةَ وَ النَّضِيرِ عَلَى حِمَارٍ مَخْطُومٍ بِحَبْلٍ مِنْ لِيفٍ تَحْتَهُ إِكَافٌ مِنْ لِيفٍ»[3] انس بن مالک میگوید رفتار پیامبر(ص) اینگونه بود که اگر یکی از اصحاب مریض میشد و پیامبر(ص) خبردار میشد به عیادت او میرفت و اگر یکی از اصحاب میمرد پیامبر(ص) حتما به تشییع جنازه او میرفت و اینها تواضع است و اگر یک عبد و بنده از پیامبر(ص) دعوتی میکرد پیامبر دعوت او را اجابت میکرد، به مهمانی او میرفت و سوار الاغ میشدند که زین هم نداشت و فقط یک پارچهای میانداختند و سوار میشدند و در روز جنگ خیبر و روز جنگ قریظه و نضر پیامبر(ص) که رئیس لشگر است سوار یک الاغی بودند که دور دهانش را یک ریسمانی بسته بودند که ریسمان هم از علف درخت خرما بود که همان حمار در آن موقع یک نقصی محسوب میشد.
انشاءاله در ادامه میخوانیم که مرحوم مجلسی یک بابی را برای تواضع پیامبر(ص) عنوان میکنند.
بحث فقهی:شرائط وجوب زکات شرط بلوغ:ادامه بحث این بود که اگر صغیر، مال یعنی درهم و دیناری داشته باشد، زکات به آن تعلق نمیگیرد و اگر ولیّ صغیر با آن درهم و دینار تجارت و کار کند، گفته شد در اینجا اخراج زکات مستحب است،[4] همچنین گفته شد که صاحب جواهر[5] و آقارضا همدانی[6] فرمودند که اگر ولی یتیم بخواهد مال یتیم را بعنوان قرض بردارد و با این مال برای خودش تجارت کند، با سه شرط میتواند مال را بردارد و با آن تجارت کند، شرط اول اینکه ولیّ پدر و جد باشد، شرط دوم اینکه مصلحت طفل در آن باشد و شرط سوم اینکه این شخص مَلِیّ باشد یعنی توانمند باشد.
شرط دوم رعایت مصلحت طفل: شرط دوم این بود که باید در تصرف مال طفل مصلحت او رعایت شود، بعضیها قائل بر این بودند که رعایت مصلحت صغیر لازم نیست[7] که جواب آن را هم گفتیم که اصول مذهب اقتضاء میکند که تصرف در مال یتیم باید مصلحت داشته باشد.
شرط سوم توانمند بودن ولی: شرط سوم این بود که ولیّ باید توانمند باشد مرحوم صاحب وسائل بابی را تحت عنوان «بَابُ جَوَازِ التِّجَارَةِ بِمَالِ الْيَتِيمِ مَعَ كَوْنِ التَّاجِرِ وَلِيّاً مَلِيّاً وَ وُجُودِ الْمَصْلَحَةِ وَ حُكْمِ الرِّبْحِ وَ الزَّكَاةِ»،[8] عنوان میکند.
ایشان در ادامه این باب روایاتی را نقل میکند،
روایت اول: روایت اسباط بن سالم: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَسْبَاطِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) كَانَ لِي أَخٌ هَلَكَ- فَأَوْصَى إِلَى أَخٍ أَكْبَرَ مِنِّي- وَ أَدْخَلَنِي مَعَهُ فِي الْوَصِيَّةِ- وَ تَرَكَ ابْناً لَهُ صَغِيراً وَ لَهُ مَالٌ- أَ فَيَضْرِبُ بِهِ أَخِي- فَمَا كَانَ مِنْ فَضْلٍ سَلَّمَهُ لِلْيَتِيمِ- وَ ضَمِنَ لَهُ مَالَهُ فَقَالَ- إِنْ كَانَ لِأَخِيكَ مَالٌ يُحِيطُ بِمَالِ الْيَتِيمِ- إِنْ تَلِفَ فَلَا بَأْسَ بِهِ- وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ- فَلَا يَعْرِضْ لِمَالِ الْيَتِيمِ»[9] اسباط بن سالم میگوید: از امام صادق(ع) سؤال کردم برادرم ولایت بر یتیمی دارد سؤال میکند حق دارد از مال یتیم بردارد و تجارت کند امام(ع) فرمود: اگر برادرت مالی دارد به اندازه مال یتیم که اگر مال یتیم تلف شد بپردازد اشکال ندارد و الا حق ندارد متعرض مال یتیم شود.
از این شرط، این را میفهمیم که باید ولیّ مَلِیّ و توانمند باشد تا بتواند مال یتیم را بردارد و تجارت کند.
روایت دوم روایت ربعی بن عبدالله: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: فِي رَجُلٍ عِنْدَهُ مَالُ الْيَتِيمِ- فَقَالَ إِنْ كَانَ مُحْتَاجاً- وَ لَيْسَ لَهُ مَالٌ فَلَا يَمَسَّ مَالَهُ- وَ إِنْ هُوَ اتَّجَرَ بِهِ فَالرِّبْحُ لِلْيَتِيمِ وَ هُوَ ضَامِنٌ»[10] ربعی بن عبدالله میگوید: از امام صادق(ع) سؤال کردم از شخصی که مال یتیم در دست اوست، امام(ع) در جواب فرمود: اگر این شخصی که مال یتیم در دست اوست محتاج است و مال دیگری ندارد نباید به مال یتیم دست بزند و اگر تجارت کرد سود این مال، برای یتیم است و در واقع برای یتیم کار کرده است نه اینکه برای خودش کار کرده باشد.
از این دو روایت استفاده میشود که شرط اینکه ولیّ مال یتیم را بردارد این است که ولیّ مَلِیّ و توانمند باشد و تمکن مالی داشتن هم به این است که به همان اندازه که از مال یتیم برمیدارد مال داشته باشد و نیازی هم به آن نداشته باشد.
مرحوم آقارضا همدانی در تعریف مَلِیّ میفرماید: «و المراد بالملاءة: أن يكون واجدا لمقدار من المال يتمكّن معه من وفاء دينه على تقدير تلف المال الذي استقرضه من اليتيم، و أدنى ما به يتحقّق ذلك أن يكون له مال محفوظ عنده غير محتاج الى صرفه في مئونته، باقيا»[11] کمترین چیزی که مَلِیّ بودن به آن صدق میکند این است که به اندازه مالی که از مال یتیم برمیدارد مال محفوظ داشته باشد و به آن هم احتیاج نداشته باشد و تا زمانی که مدیون یتیم است این مال وجود داشته باشد که هر لحظهای مال یتیم تلف شد از آن مال جای آن بگذارد.
اقول: ممکن است اینجا سؤالی مطرح گردد و آن اینکه اگر کسی باشد که اینگونه تمکن نداشته باشد اما اعتبار دارد و میتواند بلافاصله مال تلف شده یتیم را جایگزین کند آیا این مقدار کافی است؟
جواب: اینجا میگویند قدر متیقن این است که این مقدار کافی نیست، بلکه خلاف نص روایت است. مرحوم صاحب جواهر میفرماید: «لایخلو من اشکال»[12] صاحب جواهر میفرماید: جایگزینی جاه و اعتبار به مال و دارائی خالی از اشکال نیست، برای اینکه مطابق متن روایت نیست، آنچه که از نص فهمیده میشود این است که «له مال یحیط»[13] و نه اینکه جاه یحیط، و جاه غیر مال است ولو اینکه ارزش داشته باشد، چون نص میگوید مال داشته باشد و این آقا مال ندارد و از طرف دیگر که باید مصلحت هم باشد شاید اینجا مصلحت صغیر هم نباشد. مرحوم آقارضا همدانی هم میفرماید «الاظهر العدم»[14] مرحوم آقارضا فرمود: اظهر عدم امکان تحقق ملائت با جاه و اعتبار است.
بحث بعدی هم اینکه آیا ولی فقط پدر و جدّ را شامل میشود یا غیر این دو هم میتوانند ولیّ باشند. انشاءاله برای جلسه بعد.
وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین