< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مرتضوی

کتاب الحج

93/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: محرمات احرام/ نوزدهم/ تظلیل/استظلال در صورت اضطرار
ملاحظه پنجم در خصوص موضوع جواز استظلال مُحَّرم بود که گفتیم سه نظریه است.
1-مناط ضرر است یعنی جواز در مواردی است که ترک استظلال برای محرم ضرر داشته باشد مرحوم نراقی این قول را به جماعتی منهم الحدائق[1] و الحلی نسبت می دهد کما اینکه مرحوم مفید بعباة اوضح این نظریه را انتخاب کرده اند و عبارت اوضح کلام مرحوم مفید در مقنعه می باشد حیث قال:
و لا يظلل على نفسه إلا أن يخاف الضرر العظيم فيفعل ذلك[2]
2-مناط اذیت است یعنی مطلق حاجت کافی است کما عن السبزواری فی الذخیرة
3-مناط حرج است کما فی المستند و الجواهر حیث قال: نعم لو اضطر لم يحرم بلا خلاف أجده فيه، بل الإجماع بقسميه عليه و هو الحجة، مضافا إلى ما سمعته من النصوص التي يظهر من بعضها عدم الاكتفاء فيها بمطلق الأذية من حر أو برد ما لم تصل إلى حد لا يتحمل مثلها على وجه يسقط التكليف معه.
این قول اقرب الی الواقع است.
و الوجه فی ذلک
روایات این فرع در سه باب 64 و 67 از ابواب تروک احرام و باب 6 از بقیه کفارات آمده است این روایات سه طائفه می باشند.
طائفه اولی: می گوید مطلق اذیت مجوز استظلال می باشد.
منها:محمد بن الحسن الطوسي بإسناده عن محمد بن الحسن الصفار، عن علي بن محمد قال : كتبت إليه : المحرم هل يظلل على نفسه إذا آذته الشمس أو المطر أو كان مريضا أم لا ؟ فإن ظلل هل يجب عليه الفداء أم لا ؟ فكتب : يظلل على نفسه ويهريق دما إن شاء الله[3].
منها: عن أبي الحسن الرضا ( عليه السلام ) قال : سألته عن المحرم يظلل على نفسه، فقال : أمن علة ؟ فقلت : يؤذيه حر الشمس وهو محرم، فقال : هي علة يظلل ويفدي[4] صحیحة
منها: ورواه الصدوق بإسناده عن محمد بن إسماعيل بن بزيع، عن أبي الحسن ( عليه السلام )مثله، إلا أنه قال : في أذى من مطر أو شمس أو قال : من علة، ثم زاد : وقال : نحن إذا أردنا ذلك ظللنا وفدينا[5].
منها: عن علي بن أبي حمزة، عن أبي بصير قال : سألته عن المرأة يضرب عليها الظلال وهي محرمة ؟ قال : نعم، قلت : فالرجل يضرب عليه الظلال وهو محرم ؟ قال : نعم، إذا كانت به شقيقة(سردرد)، ويتصدق بمد لكل يوم[6].

طائفه ثانیه: می گوید ضرر و اذیت شدید مجوز استظلال می باشد.
منها: وعنه، عن النخعي، عن صفوان، عن عبد الرحمن بن الحجاج قال : سألت أبا الحسن (عليه السلام ) عن الرجل المحرم، وكان إذا أصابته الشمس شق عليه وصدع فيستتر منها، فقال : هو اعلم بنفسه، إذا علم أنه لا يستطيع أن تصيبه الشمس فليستظل منها [7].
استطاعت تارة به معنای عدم قدرت است و تارة به معنای ضرر شدید می باشد و در اینجا به معنای دوم است.
منها: عنه، عن ابن جبلة، عن إسحاق بن عمار، عن أبي الحسن ( عليه السلام ) قال: سألته عن المحرم يظلل عليه وهو محرم ؟ قال: لا إلا مريض أو من به علة، والذي لا يطيق الشمس[8]
منها: وعن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن عثمان بن عيسى الكلابي قال : قلت لأبي الحسن الأول ( عليه السلام )، إن علي بن شهاب يشكو رأسه والبرد شديد ويريد أن يحرم، فقال : إن كان كما زعم فليظلل، وأما أنت فاضح لمن أحرمت له.[9]
طائفه ثالثه: می گوید مطلق حاجت موضوع قرار گرفته است.
منها: وعنه أنه سأله عن المحرم يستظل من المطر بنطع(نوعی پارچه) أو غيره حذرا على ثيابه وما في محمله أن يبتل، فهل يجوز ذلك ؟ الجواب : إذا فعل ذلك في المحمل في طريقه فعليه دم [10]
در این روایت حضرت حکم به جواز نکرده اند فقط حکم به ثبوت کفاره کرده اند که هم با حرمت سازگار است و هم با جواز مگر اینکه بگوییم نفس سکوت حضرت دلالت بر جواز دارد.

همانظور که گفتیم قول صاحب جواهر اقرب الی الواقع می باشد زیرا طائفه ثانیه قطعا ضرر عظیم را نمی گوید بخاطر قرینه داخلیه و قرینه خارجیه.
اما قرینه داخلیه: این است که در غیر واحد من هذه الروایات مستثنی مریض[11]و شیخ کبیر[12]و شیخ فانی[13]می باشد؛ فرموده اند استظلال اشکال دارد مگر برای فرد مریض و شیخ کبیر و واضح است استظلال برای مریض همیشه ضرر ندارد همچنین نسبت به شیخ در نتیجه از این قرینه استفاده می کنیم که موضوع ضرر نمی باشد.
اما قرینه خارجیه: همه محرمات عند الحرج حرمتشان برداشته می شود یا اگر واجب هستند وجوبشان برداشته می شوند -مگر اینکه موضوعِ حکم، اساسا حرجی باشد - حال ما نحن فیه چه خصوصیتی دارد که صرف حرج مجوز نشود و اگر بخواهیم بگوییم صرف حرج کافی نیست نیاز به دلیل داریم.
پس مراد از لایطیق حر الشمس و لا یستطیع حرج می باشد نه ضرر عظیم کما عن المفید.

اما طائفه اول اگر چه مطلق اذیت -چه شدید باشد و چه نباشد- را می گوید لکن بوسیله طائفه دوم مقید به اذیت شدید می شود نتیجه این تقیید همان قول صاحب جواهر می باشد که تعبیر به اضطرار کرده اند که مرادشان همان حرج می باشد.
از ماذکرنا جواب طائفه سوم- مطلق حاجت- هم روشن شد زیرا اولا این روایت دلالت بر مدعی ندارد زیرا حکم به ثبوت به کفاره اعم از این است که استظلال حرام باشد یا بخاطر اضطرار جایز باشد.
و ثانیا بر فرض اینکه این روایت دلالت بر جواز داشته باشد بوسیله طائفه دوم مقید می شود.
نتیجه اینکه ملاک حرج می باشد و جای تمسک به استصحاب نیست کما عن الجواهر بلکه اگر قائل به تعارض روایات هم بشویم باید به دنبال مرجحات برویم نه تمسک به استصحاب عدم جواز.

بقی الکلام در خصوص ح7 باب 67 [14]و ح6 که قبلا تعبیر به مرسلات احتجاج می شد لکن نسبت به سند این دو حدیث فعلا نظری نمی دهیم چه بسا این دو روایت از حیث سند مشکلی نداشته باشند زیرا شیخ طوسی در کتاب غیبت طریق صحیح به حمیری دارد.

جهت ششم: آیا حرمت استظلال علی نحو الاطلاق(ولو قصد کفاره دادن داشته باشد) می باشد یا علی نحو التقیید است.
فیه قولان:
اولا:مشهور علی نحو الاطلاق می باشد.
دوما:مرحوم صدوق در مقنع می فرمایند علی نحو التقیید می باشد کما یمیل الی ذلک مرحوم مجلسی فی الروضة.
و هل يجوز التظليل اختياراً مع الفداء؟ الأقوى‌ لا، وفاقاً للتهذيبين و التذكرة و المنتهى‌ كما نقل؛ للصحيح: أُظلّل و أنا محرم؟ قال: «لا» قال: أ فأظلّل و كفّر».
خلافاً للمحكي عن المقنع فقال: لا بأس أن يضرب على‌ المحرم الظلال و يتصدق بمدّ لكل يوم. و مستنده غير واضح[15].
عبارت مستند:
هل يجوز التظليل اختيارا مع الفداء، أم لا؟
الأقوى: الثاني، وفاقا للتهذيبين و التذكرة و المنتهى، للإطلاقات المؤيّدة بصحيحة ابن المغيرة السابقة.
خلافا للمحكيّ عن المقنع، لصحيحة عليّ المتقدّمة، و قد عرفت أنّها قضية في واقعة[16].



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo