< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مرتضوی

کتاب الحج

94/02/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: افعال عمره/ طواف/قسم ثانی از واجبات یا شرائط طواف/شرط سوم/ اقتصاد در طواف/شرط چهارم/ادخال حجر فی الطواف
دومین دلیل بر توثیق عبد الرحمن روایت ذیل است؛
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَيَابَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّ النُّجُومَ لَا يَحِلُّ النَّظَرُ فِيهَا وَ هِيَ تُعْجِبُنِي فَإِنْ كَانَتْ تُضِرُّ بِدِينِي فَلَا حَاجَةَ لِي فِي شَيْ‌ءٍ يُضِرُّ بِدِينِي وَ إِنْ كَانَتْ لَا تُضِرُّ بِدِينِي فَوَ اللَّهِ إِنِّي لَأَشْتَهِيهَا وَ أَشْتَهِي النَّظَرَ فِيهَا فَقَالَ لَيْسَ كَمَا يَقُولُونَ لَا تُضِرُّ بِدِينِكَ ثُمَّ قَالَ إِنَّكُمْ تَنْظُرُونَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنْهَا كَثِيرُهُ لَا يُدْرَكُ وَ قَلِيلُهُ لَا يُنْتَفَعُ بِهِ الْحَدِيث‌[1]
مضمون این روایت این است که این شخص از امام علیه السلام سوال می کند که من نجوم را دوست دارم بعضی می گویند منجم بودن و اطلاع از ستاره داشتن برای دین ضرر دارد اگر واقع امر اینچنین است من آن را ترک کنم امام علیه السلام فرمودند ضرر دینی ندارد اما کمش فایده ای برای شما ندارد و زیادش برای شما قابل دستیابی نیست.
از اینکه این شخص پایبند به احکام دین بوده است لذا خوف داشته است که در نگاه به نجوم برای دینش ضرر داشته باشد استفاده شده است که این شخص متدین به دین بوده است و ثقه بوده است.
و فیه:
اولا: ناقل روایت خود عبد الرحمن است اضف الی ذلک که در سند حسن بن اسباط وجود دارد که دلیلی بر توثیق او نداریم.
مرحوم آقای خوئی در استدلال به این روایت فرموده است که ناقل این روایت خود عبد الرحمن است لکن این اشکال را در دو روایتی که در جلسه قبل ذکر کردیم نکرده است درحالیکه این اشکال در آن دو روایت هم وجود دارد.
دلیل سوم: وقوعه فی اسناد کام الزیارات
و فیه: مرارا گفتیم وقوع در کامل الزیارات دلیل بر توثیق نمی شود.
فعلیه حکم به استحباب مشی بین المشیین در غایت اشکال است.
بر فرض اینکه این سه دلیل تمام باشد و این شخص ثقه باشد بحث دیگری صورت گرفته است که رابطه صحیحه اعرج با روایت عبد الرحمن، اطلاق و تقیید است صحیحه اعرج می گوید لا فرق بین البطیء و السریع و المتوسط اما روایت عبد الرحمن می گوید ما هو الواقع مشی بین المشیین است فعلیه باید از اطلاق رفع ید کرد و بگوییم ما هو المجزی فقط مشی بین المشیین است حملا للمطلق علی المقید.
و فیه:
در مستحبات حمل المطلق علی المقید صورت نمی گیرد زیرا قرائن متعدد در مستحبات وجود دارد که مستحبات دارای مراتب متعدده می باشد الا در موارد خاصه مانند تعیین سور خاصه برای نمازهای مستحبی.
و الی ذلک اشار صاحب الجواهر بقوله: و لا ینافی خبر سعید الاعرج بعد کون الاول احسن[2]، کما اشار الی ذلک مرحوم نراقی بقوله: لعدم دلالتهما علی الوجوب[3]
فعلیه ما دو بحث داریم:
بحث اول این است که مشی بین مشیین مطلوب است یا مندوب است که گفتیم مندوب نیست بلکه مطلوب است.
بحث دوم این است که بر فرض اینکه مندوب باشد چرا در حدیث اعرج و عبد الرحمن حمل مطلق بر مقید نمی شود.
جزء چهارم از اجزاء طواف
حجر باید در مطاف قرار گیرد یعنی طواف به دور کعبه معظمه در قسمت حجر باید از خارج حجر صورت گیرد بر این اساس اگر طواف بین حجر و کعبه معظمه باشد این طواف باطل است.
در این ارتباط سه مطلب وجود دارد.
مطلب اول: هل الحجر من البیت او الحجر من خارج البیت
قریب به اتفاق عامه می گویند حجر از بیت شریف است کما فی المغنی[4] و از خاصه هم مرحوم علامه در منتهی می گوید الحجر من البیت.
این نظریه را مرحوم شهید نسبت به مشهور داده است بعید نیست مشهور بین العامة مرادشان بوده است لعل که مختار خود ایشان هم نباشد زیرا مشهور بین امامیه عدم دخول حجر من البیت می باشد.
و سادسها: إدخال الحجر في طوافه، فلو طاف فيه أو مشى على حائطه لم يجزئ، سواء قلنا بأنّه من البيت كما هو المشهور، أو لا [5]
دلیل نظریه اول:
1-روایاتی که می فرمایند که طواف از داخل حجر باطل است دلالت دارند که الحجر من البیت است زیرا علت بطلان این است که طواف از داخل بیت باطل است.
2-روایتی از عائشه که ادعا کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرموده است أن النبي صلى الله عليه وآله قال: ستة أذرع من الحجر من البيت[6]
3-جملة من الروایات المرسلة در باب 11 از مقدمات طواف
منها: وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ وَ غَيْرِهِ بِأَسَانِيدَ مُخْتَلِفَةٍ رَفَعُوهُ قَالُوا إِنَّمَا هَدَمَتْ قُرَيْشٌ الْكَعْبَةَ- لِأَنَّ السَّيْلَ كَانَ يَأْتِيهِمْ مِنْ أَعْلَى مَكَّةَ فَيَدْخُلُهَا فَانْصَدَعَتْ وَ سُرِقَ مِنَ الْكَعْبَةِ غَزَالٌ مِنْ ذَهَبٍ رِجْلَاهُ جَوْهَرٌ وَ كَانَ حَائِطُهَا قَصِيراً وَ كَانَ ذَلِكَ قَبْلَ مَبْعَثِ النَّبِيِّ ص بِثَلَاثِينَ سَنَةً فَأَرَادَتْ قُرَيْشٌ أَنْ يَهْدِمُوا الْكَعْبَةَ وَ يَبْنُوهَا وَ يَزِيدُوا فِي عَرْضِهَا ثُمَّ أَشْفَقُوا مِنْ ذَلِكَ وَ خَافُوا إِنْ وَضَعُوا فِيهَا الْمَعَاوِلَ أَنْ يَنْزِلَ عَلَيْهِمْ عُقُوبَةٌ فَقَالَ الْوَلِيدُ بْنُ الْمُغِيرَةِ دَعُونِي أَبْدَأُ فَإِنْ كَانَ لِلَّهِ رِضًى لَمْ يُصِبْنِي شَيْ‌ءٌ وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ كَفَفْنَا وَ صَعِدَ عَلَى الْكَعْبَةِ وَ حَرَّكَ مِنْهُ حَجَراً فَخَرَجَتْ عَلَيْهِ حَيَّةٌ وَ انْكَسَفَتِ الشَّمْسُ فَلَمَّا رَأَوْا ذَلِكَ بَكَوْا وَ تَضَرَّعُوا وَ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ فَغَابَتْ عَنْهُمُ الْحَيَّةُ فَهَدَمُوهُ وَ نَحَّوْا حِجَارَتَهُ حَوْلَهُ حَتَّى بَلَغُوا الْقَوَاعِدَ الَّتِي وَضَعَهَا إِبْرَاهِيمُ ع- فَلَمَّا أَرَادُوا أَنْ يَزِيدُوا فِي عَرْضِهِ وَ حَرَّكُوا الْقَوَاعِدَ الَّتِي وَضَعَهَا إِبْرَاهِيمُ ع- أَصَابَتْهُمْ زَلْزَلَةٌ شَدِيدَةٌ وَ ظُلْمَةٌ فَكَفُّوا عَنْهُ وَ كَانَ بُنْيَانُ إِبْرَاهِيمَ الطُّولُ ثَلَاثُونَ ذِرَاعاً وَ الْعَرْضُ اثْنَانِ وَ عِشْرُونَ ذِرَاعاً وَ السَّمْكُ تِسْعَةُ أَذْرُعٍ فَقَالَتْ قُرَيْشٌ نَزِيدُ فِي سَمْكِهَا فَبَنَوْهَا...[7]
در این روایت آمده است که سیل خانه کعبه را خراب کرد و چون پول نذورات کافی نبود و مقید بودن فقط از پول نذورات استفاده کنند خانه کعبه را کوچکتر ساختند تا پولشان کفایت کند.
قَالَ وَ رُوِيَ أَنَّهُ كَانَ بُنْيَانُ إِبْرَاهِيمَ ع الطُّولُ ثَلَاثِينَ ذِرَاعاً وَ الْعَرْضُ اثْنَيْنِ وَ عِشْرِينَ ذِرَاعاً وَ السَّمْكُ تِسْعَةَ أَذْرُعٍ وَ إِنَّ قُرَيْشاً لَمَّا بَنَوْهَا كَسَوْهَا الْأَرْدِيَة[8]
و الی الاخیر اشار صاحب الجواهر بقوله: و الروایات المرفوعة
ظاهرا این ادله کفایت در اثبات الحجر من البیت ندارد.
اشکال دلیل اول: با توجه به اینکه احکام حج تقریبا در اکثر موارد تعبدی است و حکم وجوب طواف از خارج حجر دلالت بر این ندارد که چون حجر من البیت است طواف در حجر جایز نیست لذا جواهر[9]می فرمایند این روایات اشعار دارند نه دلالت.
اشکال دلیل دوم: مصدر حدیث و راوی حدیث معلوم الحال می باشد و قابل اعتماد نمی باشد.
اشکال دلیل سوم: حدیث دهم مرسله است کما اینکه حدیث چهاردهم هم بطریق مرحوم کلینی و هم بطریق صدوق مرسله می باشد.
ثانیا: این روایات با مرسله دیگری که می گوید خانه خدا بیست و هفت متر بوده است تعارض دارد مانند حدیث هفتم و هشتم همین باب.
وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَتِ الْكَعْبَةُ عَلَى عَهْدِ إِبْرَاهِيمَ ع تِسْعَةَ أَذْرُعٍ وَ كَانَ لَهَا بَابَانِ فَبَنَاهَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَيْرِ فَرَفَعَهَا ثَمَانِيَةَ عَشَرَ ذِرَاعاً فَهَدَمَهَا الْحَجَّاجُ وَ بَنَاهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ ذِرَاعاً[10]
قَالَ الْكُلَيْنِيُّ وَ رُوِيَ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ طُولُ الْكَعْبَةِ يَوْمَئِذٍ تِسْعَةُ أَذْرُعٍ وَ لَمْ يَكُنْ لَهَا سَقْفٌ فَسَقَّفَهَا قُرَيْشٌ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ ذِرَاعاً فَلَمْ تَزَلْ ثُمَّ كَسَرَهَا الْحَجَّاجُ عَلَى ابْنِ الزُّبَيْرِ فَبَنَاهَا وَ جَعَلَهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ ذِرَاعاً[11]
و ثالثا: این روایات تعارض دارد با جملة من الروایات که لعل در باب 30 از طواف آمده باشد که مفادشان این است که میگوید بوجه من الوجوه از بیت کم نشده است.
نظریه دوم: الحجر لیس من البیت و سیاتی دلیله.


[2]مغنی، ابن قدامه، ج3 ص179 م 2468.
[4] مغنی، ابن قدامه، ج3 ص179 م 2468.
[6]مغنی،ابن قدامه، ج3.، ص189، م2468

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo