< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مرتضوی

94/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شک در عدد اشواط/طواف/افعال عمره

مسألة 23 لو شك بعد الوصول إلى الحجر الأسود في أنه زاد على طوافه بنى على الصحة، و لو شك قبل الوصول في أن ما بيده السابع أو الثامن مثلا بطل، و لو شك في آخر الدور أو في الأثناء أنه السابع أو السادس أو غيره من صور النقصان بطل طوافه. [1]

در مسئله بیست و سه سه جهت ملاحظه می شود:

جهت اولی: در فروضی است که سیدنا الاستاد در این مساله مطرح فرموده اند:

فرض اول: حکم شک در زیادی در طواف است که بیان این فرض و حکم آن در جلسه قبل بیان شد.

فرض دوم: حکم شک در نقصان در اثناء طواف. برای مثال در ابتدا یا وسط شوط، شک می کند که شوط ششم است یا شوط هفتم یا شک می کند که در شوط سوم است یا شوط چهارم.

و لو شك في آخر الدور أو في الأثناء أنه السابع أو السادس أو غيره من صور النقصان بطل طوافه.

فرض سوم: کل شکوکی که از یک جهت شک در نقصان و از جهت دیگر شک در زیادی است مثل اینکه شک می کند شوط ششم است یا هشتم در این فرض از این حیث که یک طرف شک، شش است شک در نقیصه دارد و از این حیث که طرف دیگر شک، هشت است شک در زیاده دارد.

مثال دیگری که برای این فرض می توان بیان کرد این است که در رکن یمانی شک می کند که این شوط، شوط هفتم است یا هشتم که در این صورت هم شک در نقیصه و زیاده محقق شده است زیرا اگر در واقع در شوط هفتم باشد نقیصه دارد زیرا شوط هفتم را تمام نکرده است و اگر در واقع در شوط هشتم باشد زیاده محقق شده است لذا شک بین هفت و هشت در بین شوط هم ملحق به شک در نقیصه و زیاده است.

صاحب جواهر می فرمایند:

و لو شك قبل الوصول في أن ما بيده السابع أو الثامن مثلا بطل و ان كان أي الشك في النقصان كمن شك قبل الركن أنه السابع أو الثامن، أو شك بين الستة و السبعة أو ما دونهما(شک 2و 3 و4و5 ) اجتمع معها احتمال الثمانية فما فوقها أو لا، كان عند الركن أو لا، فمتى كان كذلك استأنف في الفريضة كما في المقنع... [2]

مرحوم صاحب جواهر فرض سوم (شک بین زیاده و نقیصه) را بیان کرده اند اما سیدنا الاستاد به این فرض اشاره نفرموده اند.

 

مطلب دوم: اقوال موجود در این مساله

قول اول: مشهور قائلند که در فرض دوم و سوم به محض حصول شک در طواف واجب، طواف باطل می شود.

صاحب مستند می فرمایند:

و إن كان الشكّ في الأثناء في النقيصة- كأنّ شكّ بين ستّة و سبعة- وجبت إعادة الطواف في الفريضة، وفاقا للصدوق و الشيخ و القاضي و الحلّي و الفاضلين ، بل هو المشهور، كما في المدارك و الذخيرة و المفاتيح و شرحه ، بل عن الغنية الإجماع عليه . لا للصحاح الأربع الأولى المتقدّمة، لما عرفت من إجمالها، بل استدلّ [بها] بعضهم على عدم وجوب الإعادة ، كما يأتي. [3]

 

قول دوم:

در مقابل قول مشهور، قول دیگر این است که در کل این موارد یا بعضی از آنها طواف صحیح است و باید بنا را بر اقل بگذارد.

این نظریه از مرحوم شیخ مفید و ابوالصلاح حلبی در کافی و ابن جنید و همچنین از صاحب مدارم و صاحب ذخیره استفاده می شود.

مرحوم شیخ مفید می فرمایند:

و من طاف بالبيت فلم يدر أ ستا طاف أو سبعا فليطف طوافا آخر ليستيقن أنه قد طاف سبعا فإن لم يدر أ سبعة طاف أو ثمانية فلا شي‌ء عليه.[4]

البته باید بیان کرد که اختلاف اساسی بین شیخ مفید و مشهور در فرض سوم است و بعید است که مراد مرحوم شیخ مفید، فرض دوم باشد.

مرحوم ابوالصلاح حلبی می فرمایند:

فان كان شاكا فليبن على الأقل.

 

مطلب سوم: ادله اقوال

مبنای نظریه اولی روایات و همچنین ادعا شده است که مبنای نظریه دوم هم روایات است.

در باب سی و سه از ابواب طواف 13 روایت ذکر شده است که دوازده روایت آن نظریه اول را ثابت می کند و فقط یک حدیث که حدیث 5 باشد دلالت بر نظریه دوم دارد.

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَيَابَةَ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ طَافَ بِالْبَيْتِ- فَلَمْ يَدْرِ أَ سِتَّةً طَافَ أَوْ سَبْعَةً طَوَافَ فَرِيضَةٍ- قَالَ فَلْيُعِدْ طَوَافَهُ قِيلَ- إِنَّهُ قَدْ خَرَجَ وَ فَاتَهُ ذَلِكَ قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ شَيْ‌ءٌ.

أَقُولُ: عَبْدُ الرَّحْمَنِ الَّذِي يَرْوِي عَنْهُ مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ هُوَ ابْنُ أَبِي نَجْرَانَ وَ تَفْسِيرُهُ هُنَا بِابْنِ سَيَابَةَ غَلَطٌ كَمَا حَقَّقَهُ صَاحِبُ الْمُنْتَقَى وَ غَيْرُهُ.[5]

وَ عَنْهُ عَنِ النَّخَعِيِّ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ لَمْ يَدْرِ أَ سِتَّةً طَافَ أَوْ سَبْعَةً قَالَ يَسْتَقْبِلُ. [6]

وَ عَنْهُ عَنِ النَّخَعِيِّ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ لَمْ يَدْرِ أَ سِتَّةً طَافَ أَوْ سَبْعَةً قَالَ يَسْتَقْبِلُ.[7]

وَ عَنْهُ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي طُفْتُ- فَلَمْ أَدْرِ أَ سِتَّةً طُفْتُ أَمْ سَبْعَةً‌ فَطُفْتُ طَوَافاً آخَرَ فَقَالَ هَلَّا اسْتَأْنَفْتَ- قُلْتُ طُفْتُ وَ ذَهَبْتُ قَالَ لَيْسَ عَلَيْكَ شَيْ‌ءٌ. [8]

 

دلیل نظریه دوم حدیث 5 است.

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ رِفَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: فِي رَجُلٍ لَا يَدْرِي سِتَّةً طَافَ أَوْ سَبْعَةً- قَالَ يَبْنِي عَلَى يَقِينِهِ.[9]

در سند حدیث عبدالرحمن بن سیابه است که در بعضی طرق یا در کل طرق است. آیا ایشان توثیق شده است؟ اختلاف است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo