< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مرتضوی

94/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقصان طواف بعد از دخول در سعی/طواف/افعال عمره

فرع دوم:

و لوعلم نقصان طوافه قطع و أتم ما نقص، و رجع وأتم ما بقي من السعي وصح، لكن الأحوط فيها الإتمام و الإعادة لو طاف أقل من أربعة أشواط، و كذالو سعى أقل منها فتذكر.[1]

فرق بین فرع اول و دوم:

در فرع اول هیچ شوطی از طواف نیامده است ولی درفرع دوم مقداری از طواف آورده شده است.

فرع اول اتفاقی است که اعاده طواف و اعاده سعی واجب است ولی درفرع دوم اتفاقی نیست مورد اختلاف است که اتمام باشد در هر دو یا اعاده باشد در هردو و یا اعاده درطواف و اتمام در سعی.

مطلب دوم: اقوال در این فرع

قول اول: درطواف و سعی اتمام کافی است یعنی اگر نقصان در طواف سه شوط بوده است اعاده نیست بعد تذکر اتمام می کند و کذالک فی السعی اگر در شوط پنجم سعی یادش آمد بعد از انجام طواف شوط 6 و 7 سعی را بیاورد کفایت می کند.

الی ذالک ذهب جماعه منهم محقق در نافع

و لو ذكر أنه طاف و لكن لم يتم الطواف قطع السعي و أتم الطواف ثم أتم السعي... .[2]

حضرت امام رحمه الله علیه نیز قائل به همین قول است. کما اینکه تهذیب و سرائر نیز قائل به همین قولند.

قول دوم: اگر طواف قبل از شوط چهارم بوده است مثلا سه شوط بوده و داخل سعی شده است و در سعی هم بر فرض اینکه تذکر در شوط سوم بوده است در این فرض گفته اند باید هم طواف اعاده بشود و هم سعی و اگر در شوط پنجم سعی بوده طواف اعاده می شود ولکن سعی لازم نیست اعاده شود.

بررسی اقوال علماء

محقق در شرائع

و لو دخل في السعي فذكر أنه لم يتم طوافه رجع فأتم طوافه إن كان تجاوز النصف ثم تمم السعي.[3]

البته عبارت محقق در نافع قول اول را می گوید.

بنابر این اینکه صاحب ریاض قول اول را اکثر دانسته است اشتباه است.

کما اینکه کلام صاحب حدائق[4] هم که می گوید مشهور قول دوم را می گویند، درست نیست چون قول اول هم قائل زیاد دارد.

کلام ابن سعید

«و ان سعى بعض السعي ظنا منه إتمام الطواف فذكر نقصه. و كان أربعة بنى عليه، و ان كان دونها يستأنف ثم يتم السعي بكل حال»[5]

این هم واضح است که در سعی مطلقا اتمام می گوید و در طواف بین قبل و بعد از نصف فرق گذاشته است.

بنابر این اکثر علماء نظریه دوم را فرموده اند منهم شهیدین علامه و ابن سعید و محقق در شرائع این قول را می گویند.

 

ادله قولین:

کسانی که نظریه اول را انتخاب نموده اند به اطلاق معتبره اسحاق بن عمار تمسک نموده اند.

وَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‌ رَجُلٌ طَافَ بِالْكَعْبَةِ- ثُمَّ خَرَجَ فَطَافَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ- فَبَيْنَمَا هُوَ يَطُوفُ إِذْ ذَكَرَ- أَنَّهُ قَدْ تَرَكَ مِنْ طَوَافِهِ بِالْبَيْتِ- قَالَ يَرْجِعُ إِلَى الْبَيْتِ فَيُتِمُّ طَوَافَهُ- ثُمَّ يَرْجِعُ إِلَى الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَيُتِمُّ مَا بَقِيَ- قُلْتُ فَإِنَّهُ بَدَأَ بِالصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ قَبْلَ أَنْ يَبْدَأَ بِالْبَيْتِ- فَقَالَ يَأْتِي الْبَيْتَ فَيَطُوفُ بِهِ- ثُمَّ يَسْتَأْنِفُ طَوَافَهُ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ- قُلْتُ فَمَا فَرْقٌ بَيْنَ هَذَيْنِ- قَالَ لِأَنَّ هَذَا قَدْ دَخَلَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الطَّوَافِ- وَ هَذَا لَمْ يَدْخُلْ فِي شَيْ‌ءٍ مِنْهُ.[6]

 

که در این معتبره به چند فقره استدلال شده است:

لِأَنَّ هَذَا قَدْ دَخَلَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الطَّوَافِ

شیء هم شامل یک شوط می شود هم شامل چهار شوط می شود پس فرقی بین قبل از نصف و بعد نصف نیست.

و فیه:

استدلال به این فقره نا تمام است چه اینکه ولو صاحب جواهر این حدیث را وقتی نقل می کند با کلمه شیء نقل می کند و این نقل درست است و لکن دقیق نیست از این جهت درست است که در تهذیب مرحوم شیخ چنین می فرمایند: قد بقی علیه من طوافه شیء[7] صاحب جواهر ناظر به تهذیب چنین فرموده است و لکن چون در کافی[8] این کلمه نیامده است نمی توان به این کلمه استناد نمود چون کافی از شیخ اضبط است و در کافی این کلمه وجود ندارد؛ و مؤید این نقل فرمایش صدوق است که در آن کلمه شیء نیامده است.

فَبَيْنَمَا هُوَ يَطُوفُ إِذْ ذَكَرَ- أَنَّهُ قَدْ تَرَكَ مِنْ طَوَافِهِ

بهترین نحو برای استدلال، استدلال به جمله بینهما هو یطوف است زیرا این جمله اطلاق دارد و کلمه «من» در «من طوافه» برای تبعیض است و شامل قبل از نصف و بعد از آن می شود و معلوم است که به جزء کثیر هم بعض اطلاق می شود.

پس چه در سعی و چه در طواف باشد اعاده لازم نیست بلکه اتمام لازم است.

دلیل بر نظریه دوم: تمسک به تعلیلی که در روایات ذکر شده است؛ لانها زادت علی النصف[9]

در نتیجه این تعلیل اطلاق روایات را تخصیص می زند و باید قائل به تفصیل شویم.

 

صاحب جواهر می خواهد نظریه دوم را تقویت نماید.

« ولعله یکفی فیه ما عرفت من التعلیل و غیره مما یحکم به علی اطلاق موثقه عمار»[10]

که این تعلیل در چهار روایت آمده است که سه تعلیل در ابواب 85 و 86 آمده است که حاصل آن این است لانها زادت علی النصف.

قبلا بیان نمودیم که تعلیل علیل است به دلیل اینکه روایات یا در موارد خاصه است که نمی شود تعدی نمود و بعض روایات که اطلاق دارد ضعیف السند است.

بنابر این ظاهرا نظریه اولی تمام است و نظریه دوم نا تمام است .

سیدنا الاستاذ بعد از این احتیاط کرده و می فرمایند هم اتمام کند و هم اعاده که قطعا احتیاط استحبابی است و دلیل بر این احتیاط عدم مخالفت با قائلین به نظریه دوم است.

لكن الأحوط فيها الإتمام و الإعادة لو طاف أقل من أربعة أشواط، و كذالو سعى أقل منها فتذكر.[11]


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo