< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مرتضوی

95/06/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حدود مشعر/وقوف در مشعر/سومین عمل/اعمال حج تمتع

بحث ما در جلسه گذشته این بود که هنگام ازدحام و ضیق مکان در مشعر آيا مي توان در جبلی غير مازمين وقوف كرد يا خير؟

در اين بحث دو نظريه بود:

اول: وقوف در كوه ديگري غير از مازمين، كفايت نمي كند.

دوم: ظاهر محقق در شرايع، صاحب وسائل و كشف اللثام: در زمان ضرورت، مي توان در كوه مازمين و كوه ديگري وقوف كرد و این وقوف كافي است.

كلام در نظريه دوم بود كه آيا در ضرورت مي توان در كوه ديگري غير مازمين وقوف كرد يا خير؟

گفتیم اثبات اين نظريه با سه دليل ممكن است:

دليل اول: موثقه سماعه كه صاحب وسائل آن را ذكر كرد است.

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ مِثْلَهُ وَ زَادَ قُلْتُ فَإِنْ كَانُوا بِالْمَوْقِفِ كَثُرُوا وَ ضَاقَ عَلَيْهِمْ كَيْفَ يَصْنَعُونَ قَالَ يَرْتَفِعُونَ‌ إِلَى‌ الْجَبَل‌».[1]

و ما اين دليل را رد كرديم و گفتیم مراد از اين كوه، كوه در عرفات است و ارتباطي به مشعر ندارد و اين با مراجعه به حديثي[2] در باب عرفات فهميده مي شود.

دليل دوم: در آخر مشعر كوهي است به نام كوه قزح وجود دارد و وقوف در اين كوه كفايت مي كند.

در وجود اين كوه بين لغويين و فقها اختلاف است. بعضي از لغويين مي گويند در آخر مشعر اين كوه وجود دارد و بعضي از لغويين مي گويند اين كوه در آخر مشعر وجود ندارد.

از فقهاء مرحوم شيخ طوسي و علامه و صاحب حدائق قائلند كه اين كوه موجود است، اما بقيه فقهاء موجود بودن اين كوه را قبول ندارند، اما اغلب عامه مي گويند اين كوه وجود دارد.

چنين نامي در روايات خاصه وجود ندارد. اما صاحب حدائق از سنن بيهقي نقل كرده است كه در روايات عامه نامي از اين كوه آمده است.

برای اثبات این مطلب به این روایت صحیحه استناد شده است.

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ وَ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ انْزِلْ بِبَطْنِ الْوَادِي عَنْ يَمِينِ الطَّرِيقِ قَرِيباً مِنَ الْمَشْعَرِ- وَ يُسْتَحَبُّ لِلصَّرُورَةِ أَنْ يَقِفَ عَلَى الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ- وَ يَطَأَهُ بِرِجْلِهِ».[3]

مراد از كوه در اين روايت كوه قزح در مشعر است.

لذا صاحب وسائل عبارت شيخ طوسي را ذیل روایت نقل مي كند: «قَالَ الشَّيْخُ الْمَشْعَرُ الْحَرَامُ‌ جَبَلٌ‌ هُنَاكَ‌ يُسَمَّى قُزَحاً».[4]

در نتيجه دو كوه از روايات استفاده مي شود: كوه مازمين كه در روايات وجود دارد و كوه قزح كه در روايات عامه آمده و محتواي آن در روايات خاصه آمده است اگر چه نامش ذکر نشده است.

نكته: مشعر حقيقه اخص از مزدلفه است و نقطه خاصي از آن مي باشد. بر اين اساس صحيحه حلبي به ضميمه روايات عامه و كلمات فقها، فرمايش محقق و صاحب وسائل را درست مي كند و در زمان ازدحام مي توان وقوف در جبل كرد.

البته بايد يك تحقيق موضوعي شود نقطه خاصي از اين صحرا، مشعر است يا خير؟ و كجاي اين صحرا مشعر است؟ و اين نقطه معلوم نيست.

پس روايات خاصه بر وجود كوه قزح نداريم و روايات عامه هم كما تري مي باشد.

وسائل اين حديث را در این زمینه نقل کرده است: « وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ صَاحِبَيَّ هَذَيْنِ جَهِلَا أَنْ يَقِفَا بِالْمُزْدَلِفَةِ- فَقَالَ يَرْجِعَانِ مَكَانَهُمَا فَيَقِفَانِ بِالْمَشْعَرِ سَاعَةً قُلْتُ فَإِنَّهُ لَمْ يُخْبِرْهُمَا أَحَدٌ حَتَّى كَانَ الْيَوْمُ وَ قَدْ نَفَرَ النَّاسُ قَالَ فَنَكَسَ رَأْسَهُ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ أَ لَيْسَا قَدْ صَلَّيَا الْغَدَاةَ بِالْمُزْدَلِفَةِ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ لَيْسَ قَدْ قَنَتَا فِي صَلَاتِهِمَا قُلْتُ بَلَى قَالَ تَمَّ حَجُّهُمَا ثُمَّ قَالَ وَ الْمَشْعَرُ مِنَ الْمُزْدَلِفَةِ- وَ الْمُزْدَلِفَةُ مِنَ‌ الْمَشْعَرِ- وَ إِنَّمَا يَكْفِيهِمَا الْيَسِيرُ مِنَ الدُّعَاءِ».[5]

اگر مقصود از اين جمله حضرت «و المشعر من المزدلفه و المزدلفه من المشعر»، بيان موضوعي باشد، مي توان گفت كه حرف بالا صحيح است و كوه قزح وجود دارد.

فیه: در اين حديث محمد بن سنان وجود دارد كه باعث ضعف روايت مي شود.

اما بحث حکمی طریق دوم

ظاهرا و الله العالم از نظر وقوف ثمره ای ندارد زیرا اگر آن جبل مشعر است که یقینا وقوف در آن کافی است و اگر نامش مشعر نیست وقوف در مزدلفه کافی است.

روایت صحیحه ای داریم که در آن امام علیه السلام می فرمایند «فَقِفْ إِنْ شِئْتَ قَرِيباً مِنَ الْجَبَلِ وَ إِنْ شِئْتَ حَيْثُ شِئْتَ» پس اگر بگوییم فقط قزح کافی است خلاف این صحیحه است.

حديث: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَصْبِحْ عَلَى طُهْرٍ بَعْدَ مَا تُصَلِّي الْفَجْرَ- فَقِفْ إِنْ شِئْتَ قَرِيباً مِنَ الْجَبَلِ وَ إِنْ شِئْتَ حَيْثُ شِئْتَ- فَإِذَا وَقَفْتَ فَاحْمَدِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَثْنِ عَلَيْهِ- وَ اذْكُرْ مِنْ آلَائِهِ وَ بَلَائِهِ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ- وَ صَلِّ عَلَى النَّبِيِّ ص ثُمَّ لْيَكُنْ مِنْ قَوْلِكَ- اللَّهُمَّ رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ...».[6]

 

در اين روايت به وضوح دلالت بر اين دارد كه وقوف در هر نقطه اي صحيح است و اختصاص به كوه قزح ندارد.

لکن این بحث لغو است و ثمره فقهی ندارد زیرا در هر جای از مزدلفه وقوف کند کافی است ضمن اینکه فرضا اگر صحیحه حلبی تصریح می کرد که وقوف در قزح کافی است باز هم مفادش کلام محقق و صاحب وسائل نیست زیرا کما ذکرنا در عبارت وسائل و شرایع، وقوف در این جبل، در طول وقوف در مشعر است یعنی وقوف عند الضیق می باشد در حالیکه این روایت وقوف اختیاری را می گوید نه وقوف عند الضرورة.

نتیجه بحث این شد که طریق اول صحیح نیست و طریق دوم موضوعا و حکما اشکال دارد موضوعا غلط است زیرا خلاف کلام لغویین و بعضی از فقهاست و حکما غلط است زیرا فقهاء وقوف طولی را می گویند و این روایات وقوف عرضی را می گوید.

طریق سوم: استدلال به صحیحه زراره

«وَ عَنْهُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ وَ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‌ أَنَّهُ قَالَ لِلْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ مَا حَدُّ الْمُزْدَلِفَةِ فَسَكَتَ‌ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع حَدُّهَا مَا بَيْنَ الْمَأْزِمَيْنِ- إِلَى الْجَبَلِ إِلَى حِيَاضِ مُحَسِّر».[7]

و فیه: این استدلال اضعف من الکل است زیرا این استدلال بر فرض اینکه صحیح باشد حد مزدلفه را مشخص می کند قبلا اشاره شد که نسبت به حدود معشر ما سه حد داریم مازمین، وادی محسر، حیاض، لکن این حدیث اگر عمل شده باشد حدود مشعر چهارتا می باشد یعنی جبل هم اضافه می شود که خلاف کلام فقهاست.

مشکل دوم این روایت این است که می گوید که جبل حد مشعر است آیا این جبل قزح است یا مازمین است یا جبل دیگری است.

و ثالثا علی جمیع التقادیر ظاهر روایت دلالت بر عدم جواز وقوف در این جبل دارد زیرا حد خارج از محدود است، جبل حد مزدلفه است پس باید خارج از مزدلفه باشد.

با ناتمام بودن این سه طریق بهترین کلام، کلام صاحب جواهر است که می فرمایند: «يجوز مع الزحام الارتفاع الى الجبل اي المأزمين»[8] مراد از جبل در کلام محقق، مازمین می باشد.

تا کنون نسبت به مشعر در جهت اولی چند ملاحظه بررسی شد.

ملاحظه اول: اصل وجوب وقوف در مشعر

ملاحظه دوم: وقوف در مشعر از قرآن استفاده می شود یا نه؟

ملاحظه سوم: مشعر چند حد دارد؟

ملاحظه چهارم: معانی این حدود

ملاحظه پنجم: وقوف اضطراری(ای عندالضیق) در مشعر چند تا می باشد آیا فقط وقوف در مازمین می باشد یا وقوف در جبل قزح و امثال آن هم کفایت می کند؟

چند جهت دیگر هم در ضمن این جهات اشاره شد مانند اینکه آیا وجوب وقوف در عرفات از قرآن استفاده می شود یا نه؟

اما جهت دوم: ما اشار الیه سیدنا الاستاذ بقوله: من طلوع الفجر من یوم العید الی طلوع الشمس

در این جهت هم ملاحظلاتی صورت خواهد گرفت که سیاتی انشاء الله


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo