< فهرست دروس

درس تفسیر استاد مروارید

88/12/12

بحث نکاح

جلسه:سیزهم

بحث درآيه شريفه«وَ أَنكِحُواْ الْأَيَامَى‌ مِنكمُ‌ْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكمُ‌ْ وَ إِمَائكُمْ[1]»بود وبيان شدكه امردرآيه (أنكحوا) دلالت براين مطلب مي كند كه نكاح امر مرغوب ومطلوبي است كه اراده شارع به آن تعلق گرفته كه اين امرازدواج در خارج محقق شود.

مطلب‌دوم‌اين است كه آيااز آيه شريفه وجوب هم استفاده مي شود؟يعني آيا واجب است بر اولياء كه مقدمات ازدواج را براي« ايامي» فراهم نمايند؟

بعضي از مفسرين مثل محقق اردبيلي بيان كردند كه ظاهر امر دال بر وجوب است،يعني في الجمله از آيه استفاده مي شودكه به عنوان مثال اگر فردي به خواستگاري دختري آمد و واجد شرايط عرفي مانند هم كفو بودن و... بود،لااقل در اين زمينه گفته شده است كه ردّ اين خواستگارجايز نيست و خلاف آيه كريمه است.

گاهي گفته مي شود كه از آيه كريمه برداشت مي شود كه خداوند امر كرده كه ايامي را به تزويج درآوريد،بنابراين كسي كه خطبه و خواستگاري كرده را رد نكنيد.البته از آيه اين مطلب استفاده نمي شود كه برپدر واجب باشد كه به اولين خواستگاري كه آمد،جواب مثبت دهد.

نكاح واجب است به نحوصرف الوجود، يعني بايد كاري كنيم كه پسر و دختر در حال تجرد باقي نماند چرا كه گاهي ولي بهانه‌گير و بي منطق است و يك شروط و قيود مشكلي در ازدواج دختر و پسرش دارد كه رعايت اين شروط سبب مي شود كه دختر در خانه بماند و نتواند ازدواج كند و لذا هر خواستگاري كه مي آيد رد مي كند و ممكن است گفته شود كه اين مطلب خلاف آيه مطرح شده است.در نتيجه برخي از فقها كه اذن ولي(پدر و جد)را در ازدواج دختر باكره شرط مي دانند اين طور مطرح مي كنند در صورتي كه ولي سخت گيرباشد وبا گذاشتن شروط و قيود نابجا سبب شودكه دختر متوجه ضرر شود و در خانه بماند ،اذن ايشان(ولي)در اين موارد ساقط است.

بنابراين اگر در اين موارد ازدواج ترك شود ،مبغوض شارع وخلاف آيه كريمه است.

سوال:آيا آيه در مورد پسران هم مي باشد؟

جواب:بله به تناسب در مورد دختران گفتيم و الّا مورد آيه اعم از پسران و دختران است.به عنوان مثال اگر پسري فقير است و پدر تمكن مالي دارد ولي بي تفاوت باشد خلاف آيه كريمه عمل نموده است چراكه بايد در فراهم كردن مقدمات اقدام نمايد و اين از تعاليم اسلام است .

در روايتي كه داراي سند معتبري است آمده:«محمد بن يعقوب...عن علب بن مهزيارقال:كتب علب بن اسباط الي ابي جعفر عليه السلام في امر بناته و انّه لا يجد احداً مثله فكتب اليه ابو جعفر عليه السلام:فهمّت ما ذكرت من امر بناتك و انّك لا تجد احداً مثله فلا تنظر في ذالك رحمك الله،فانّ رسول الله (ص) قال: اذا جائكم من ترضون خلقه و دينه فزوّجوه الّا تفعلوه تكن فتنة في الارض و فساد كبير»[2]

سوال بعدي در اين است كه آياخود نكاح واجب است؟يعني شخصي كه مي تواند ازدواج كند آيا اين امر بر او واجب است ولو با اجتماع شرايط؟

به لحاظ فقهي جمعي از عامه گفته اند : بل عن داود الظاهري وجوب النكاح ، وعن غيره وجوبه على خصوص من تاقت نفسه ، وإن كان كل منهما معلوم الفساد ، بل يمكن تحصيل الاجماع على خلافه ، بل لعل الضرورة من المذهب والدين على ذلك[3]

از داود ظاهري كه از اخباريين عامه است وجوب نكاح نقل شده است،يعني كسي كه رغبت به نكاح دارد واجب است كه ازدواج كند.

قائلين به اين قول فقط علماي عامه هستند وظاهرا در بين خاصه قائلي ندارد.  بين اين مسئله و كسي كه خوف وقوع در حرام دارد به خاطر عدم ازدواج فرق است چراكه در مسئله بيان شده ازداود ظاهري خود نكاح مراد است ونكاح في حد ذاته كه به عنوان واجبي مطرح شود خلاف مشهور عامه و خاصه است وحتي صاحب جواهر ادعاي اجماع نموده است.چرا كه در اسلام تحت عنوان واجبات، مسئله نكاح مطرح نشده است و استفاده اين مطلب از آيه كريمه خيلي ظاهر نيست.به عنوان مثال اگر كسي جامع شرايط بودو به خواستگاري دختري آمدوبه او جواب مثبت دهيم و مقدماتش را فراهم كنيم از اين مطلب محبوبيت نكاح استفاده مي شود .منتهي مصلحت اقتضاء مي كند كه نكاح امر مطلوبي است و اين امر هم متوجه اولياء است ؛اما اگر اولياء اقدام نكردند آيا بر خود شخص واجب است كه اقدام نمايد؟پاسخ اين كه از ظهور آيه استفاده وجوب نمي شود و اجماع فقها هم دلالت مي كند بر عدم وجوب.برفرض اين كه ظهور آيه در وجوب باشد چون مسئله اجماعي است وبه قول صاحب جواهر ضرورت فقه بر خلافش است ديگر به ظاهر آيه نمي توانيم تمسك كنيم و اين خود قرينه است بر اين كه نكاح امر مستحبي است و ممكن است در برخي موارد واجب باشد.مثل فردي كه اگر ازدواج نكند در حرام واقع مي شود واين وجوب ،وجوب مقدمي است واز باب مقدمه ترك حرام مي باشد اما اين كه وجوبش عيني باشد و به عنوان واجب نفسي مطرح شود ،استفاده اش از آيه روشن‌نيست‌وخوداين حكم بر خلاف اجماع فقهاست.«وَ أَنكِحُواْ الْأَيَامَى‌ مِنكمُ‌ْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكمُ‌ْ وَ إِمَائكُمْ إِن يَكُونُواْ فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيم[4]»

در ادامه آيه بيان مي كند كه اگر اولياء، ايامي را تشويق به ازدواج كنند وآن ها را به تزويج در آورند چه بسا ممكن است ايامي براي ادامه زندگي مبتلا به فقر شوند و اين وسوسه سبب مي شود كه اوليا نسبت به ازدواج فرزندان اقدام نكنند.در حالي كه اين توهم نادرست است چراكه خداوند در آيه شريفه مي فرمايد كه ولو اين ها فقيرند ولي شما(اولياء) مقدمات ازدواج را فراهم كنيد وفكر بعد را ننمائيد چراكه خداوند متعال آن ها را از فضل خود بي نياز مي كند.

در آيات احكام خداوند متعال بعد از بيان حكم يك جهات احساسي و اخلاقي براي رفع موانع و هموار كردن راه بيان مي نمايدچون نوعاً كساني كه از ازدواج امتناع مي ورزند از فقر بعدي مي ترسند ولي خداوند وعده داده به اين كه با توكل به خداي تبارك وتعالي ازدواج نمايد و بعد از استعدادها و توانايي هاي دروني خود استفاده كرده و خداوند اورا از فضلش بي نياز مي كند.چراكه خود امر ازدواج تلاش فرد رادر امور مادي و معنوي مضاعف مي كند.

در اين آيه خداوند متعال مي فرمايد:

«وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يجَِدُونَ نِكاَحًا حَتىَ‌ يُغْنِيهَُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ [5]».

گاهي بين مفسرين و فقهامطرح شده كه بين اين آيه و آيه مطرح شده (وانكحوا الايامي)تنافي است چراكه آيه مي فرمايد: آن كساني كه تمكن از نكاح پيدا نمي كنند خودشان را وادار به عفت نمايند تا خداوند متعال از فضلش آن ها را بي نياز كند.

در بيان معناي «وليستعفف»دو احتمال مطرح است:

احتمال اول:برخي مانند مرحوم صاحب جواهر گفته اند در«وليستعفف» استعفاف متعلق به خود تزويج است يعني كساني كه موقعيت نكاح پيدا نمي كنند

استعفاف كنند و تزويج ننمايند تا اين كه خدا آن ها را بي نياز نمايد.استعفاف از نكاح يعني اين كه برخي از افراد كه وسائل ازدواج برايشان فراهم نيست و

خودشان را به زحمت و ذلّت مي اندازند و منّت مي كشند به خاطر اين كه ازدواج نمايند اين خلاف استعفاف است و آيه در اين مقام بيان مي كند كه اگر شرايط ازدواج را نداريدخودتان را در طريق نكاح به زحمت نيندازيد بلكه صبر پيشه نموده و استعفاف نماييد.

معناي عفت: عفت معمولاً در مواردي استعمال مي شود كه شخص خودش را از چيزهاي نا مناسب نگه دارد،عفت از منّت،عفت از حرام، عفت از ذلّت،عفت بطن و عفت فرج از اين موارد است چرا كه اين ها لايق به حال افراد نيست.

احتمال دوم: در اين احتمال مطرح شده كه كساني كه مقدمات نكاح براي آن ها فراهم نيست اين افراد استعفاف از حرام،استعفاف از تعدي و انحراف،و همچنين استعفاف از زنا و كارهاي ناشايست داشته باشندو اين يك امر تقريباً شبه ارشادي است و بيان مي دارد كه اين افراد خودشان را از حرام حفظ كنند و خيال نكنند كه فراهم نشدن نكاح مجوزي است براي آن ها كه دست به هر كاري بزنندو در رفع نيازهاي شهوي به وسايل حرام متوسل شوند و در اين امر زياده روي نمايند.

ودر آيه شريفه استعفاف به معناي كنترل نفس و وادار كردن آن به عفت مي باشدچراكه اين افراد بيشتر در معرض خطا و لغزش مي باشند هر چند كه همه افراد موظفند كه خودشان را از حرام حفظ نمايند.و اين هشدار از جانب خداوند متعال در آيه كريمه مطرح شده است.

[1]- سوره نور/32

[2] شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه،مطبعة مهر،چاپ سوم،1416،ج 20،ص76،باب مقدمات نكاح و آدابه

[3] الشيخ الجواهري، جواهرالكلام،انتشارات دارالكتب الاسلاميه،تهران،1366ق،ج29،ص13و14

[4] سوره نور/32

[5] سوره نور / 33

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo