درس تفسیراستاد مروارید
90/03/18
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در استثناءات آیهی کریمه بود :
وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آَبَائِهِنَّ أَوْ آَبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ
[1]
.
أَوْ نِسَائِهِنَّ که برای زنها اظهار زینت جایز است درمقابل نساءهن، مراد در مقصود از این بود :
احتمالات آیه :
یکی از احتمالات مشهور که در مجمع ، تبیان شیخ طوسی، کنز العرفان، علامه در تذکره، کشف اللسان و صاحب حدائق آمده این است که :
مراد از نساء هنَّ زنان مسلمهاست ، یعنی برای زنان مسلمان در مقابل زنهای مسلمان جایز است که زینتشان را اظهار کنند .
سوال :
بحثی مطرح میشود که وظیفهی زنان مسلمان در مقابل زنان غیر مسلمان چیست؟
اصولا اگر قائل به مفهوم وصف بشویم و بگوییم از اضافه قید هن به نساء میفهمیم که در مقابل زنان غیر مسلمان جایز نیست زینتشان را اظهار کنند و این مفاد مفهوم وصف است .
موید : اگر مولی گفت که اکرم عبدالعالم ،یا اکرم ابالعالم یا بن العالم مرادش این است که ابن را اضافه به عالم کرده. مرادش این است که اضافه خصوصیت دارد پس اکرام ابنِ شخصِ جاهل ،جایز نیست .
پس طبق مفهوم وصف برای زنان مسلمان اظهار زینت در مقابل زنان کافر جایز نیست .
راه دوم :
برفرض عدم مفهوم وصف که بگوییم نساء هن مفهوم ندارد و اثبات شیئ نفی ماعدا نمی کند اما این یک عبارت وجود دارد که زنان مسلمان و در مورد زنان غیر مسلمان شاید تفصیلی وجود داشته باشد که در برخی موارد برای زنان مسلمان اظهار جایز در برخی دیگر جایز نباشد مثلا مکروه باشد و شارع صلاح ندانسته که ذکر نکرده اما بالاخره یک خصوصیت در نساءهن هست که در غیر آن نیست ،در آیه آنچه ذکر شده اظهار را در مقابل مسلمان جایز دانستهاست اما در رابطه با غیرشان شاید تفصیل باشد ،این قید نساءهن ذکر شده برای یک عنایتی در کلام است و شاید هم برای مفهوم نباشد .
اگر از باب مفهوم وصف حکم به عدم اظهار گرفتیم ،و در اثبات مفهوم قائل به عدم مفهوم وصف شدیم دیگر نمی توان با این استدلال حکم به عدم جواز اظهار داد . اما ما میگوییم که راه دیگرش این است که :
تمسک به خود لایبدین زینتهن کنیم اما نه به روش مفهوم وصف بلکه ،به اطلاق مستثنی منه ،چون در صدر آیه فرموده که وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ ،برای زن اظهار زینت جایز نیست مطلقا ،افرادی را استثناء کردهاند ،از جملهی آنها نساءهن است اما غیر نساءهن داخل در عموم و اطلاق لایبدین است که مطابق با مفهوم هم نیست ،اگر مفهوم وصف انکار شود اما چون نساءهن اطلاق ندارد پس قدر متیقن و منطوق او تنها زنان مسلمان است و در مورد زنان غیر مسلمان باید به لایبدین عمل نماید و حکمش مطابق با احتمال اول میشود :
حکم این شد که کشف زینت زنان مسلمان بر زنان کافره جایز نیست .
موید بر عدم جواز:
برای این احتمال یک موید یا دلیلی هم ذکر میشود و آن روایتی است که در جلسهی قبل خواندیم ،روشن نیست که در بیان روایت باشد اما خود متن روایت که لاینبغی داشت ،با توجه به اینکه لا ینبغی ظهور در کراهت ندارد بلکه بمعنی عدم امکان و عدم تیسر است ظهور در حرمت دارد .
اشکال به عدم جواز:
این مطلب را فقها در کلماتشان متعرض شدهاند اما به این فتوا از ناحیهی برخی دیگر اشکال شدهاست :،مثلا در جواهر اگر چه برخی به صاحب جواهر استناد حرمت دادهاند اما ایشان قائل به حرمت نیست .
اول :اشکال اول ناظر به روایت است و آیه را هم ضمیمه میکنند که حکم به این مطلب (که برای زنان مسلمان رو گرفتن برای زنان کفار یعنی اخذ به حجاب لازم باشد) ،این حکم خلاف سیرهاست که مسلمانان و شیعه این کار را نکردهاند ،در زمان ائمه (علیه السلام)این چنین چیزی وجود نداشته مسلمانان در معاشرات و حمامها به این نکته دقت نداشتهاند و کفار یهودی و نصرانی در کنار مسلمانان زیاد زندگی میکردند و سابقه نداشته که مسلمانان از کفار اخذ حجاب کنند ،لذا نمی توان به او حکم حرمت داد.
در مقابل روایت حفص
[2]
که در جلسهی قبل متذکر شدیم.
که علت عدم جواز اظهار زینت این بود که این خانمهایکافر زنان مسلمان را برای شوهرانشان توصیف میکنند اشکال این است که : اطلاع کفار بر امور زنان مسلمان آیا امر حرامی است ؟ و این را استبعاد کردهاند که این علت اقتضای حرمت ندارد و تناسب با کراهت دارد و اگر هم صحیح باشد نتیجهی آن تفصیل است که باید بین زنان شوهر دار و غیر شوهر دار قائل به تفصیل شویم ،یا بین زنانی که برای شوهرانشان توصیف میکنند و بین کسانی که برای شوهرانشان توصیف نمی کنند قائل به تفصیل شویم .
نهایتا این است که علت این تعلیل حکم تادّبی است، حکم اخلاقی است در مورد : لاینبغی و لو فی حد ذاته دال بر کراهت ندارد اما با این دو قرینه که اولا:حرمت برخلاف سیرهاست و ثانیا: تناسب با علت هم اقتضا دارد که حکم ادبی اخلاقی باشد .
حکمت بهانهی جعل حکم است که کاری نکنند که زنان خود را در معرض توصیف زنان کافر قرار دهند ،این بهانه میشود برای تشریع حکم مثل سایر حکمتها مانند جعل عده حکمتش عدم اختلاط میاه و ... نیست .
اگر سیرهی حجت باشد باید آیه حمل برنوعی کراهت شود و سیره قرینه بر تخصیص آیهاست ،و سیره بر جواز است میتواند حکم تحریمی آیه را تخصیص بزند ،کما اینکه در آیه سایر محارم ذکر نشدهاند و تنها به ذکر برخی از آنها اکتفا شدهاست یعنی اگر سیره کشف از مخصص و رای معصوم باشد صلاحیت بر تخصیص حکم دارد .
احتمال بعدی :
مراد از نساءهن مطلق نساء باشد که برخی همین را گفتهاند ،یعنی زنان ،زنانی که از جنس خودشان باشند که قید هنّ توضیحی است بجای اینکه بگویند زنان، گفتهاند زنان خودشان ،صاحب جواهر این احتمال را دادهاست
احتمال بعدی :
مراد از اضافه از جهت حریت باشد یعنی زنان حرّ ، النساء الحرار در مقابل ما ملکت ایمانهن زنان حر لازم نیست در مقابل زنان حر رو بگیرند و زنان احرار ،زنانی هستند که از خودشان هستند و آزادند ،که این ناظر به زنان آزاد است ،زنان بنده و کنیز بحساب نمی آمدند ،و طبق سیاق آیه مراد ،نساء احرار است و مراد بدون خصوصیت کافر و مسلمان است ،اگر این چنین ترجمه کردیم دیگر نمی توان گفت که زنان مسلمان باید از زنان کافر رو بگیرند و خصوصیت اسلامی مطرح نمی شود .
بنابراین ما ملکت ایمانهن تنها مراد عبید خاصهاست ،در مقابل نساء کفار عدم ستر اشکال ندارد و مراد از :ماملکت ایمانهن تنها عبید میشود .چرا که ستر از کنیز قبلا خارج شدهاست .
اما اگر طبق احتمال قبل نساءهن را مومنات معنی کردیم ،ما ملکت ایمانهن میشود کنیزان کافر که رو نگرفتن از ایشان طبق ما ملکت ایمانهن که آن را تخصیص میزند جایز است .
اگر مراد حرائر است ،در قبال ماملکت ایمانهن است یعنی زنان آزاد از زنان آزاد استثناء شدهاند اما ماملکت ایمانهن باید تحجب و تستر بشود اما اینکه اینها شامل کنیز مسلم نیست چون زن مسلمان لازم نیست که از کنیزش رو بگیرد ،و مراد از آیه تنها عبید میشود ،که در آنجا مطلق النساء مراد حکم میشود.
و روایاتی در این رابطه داریم اما مشهور به این روایات عمل نکردند و این را حمل بر تقیه میکنند که روایاتش در وسائل است که یک روایت را خواندیم اما چون روایت معارض دارد و لوکم دارد حمل بر تقیه میشود .
مباحث فقهی در این زمینه وجود دارد که بخاطر این که از آیات الاحکام خارج نشویم متذکرشان نمی شویم.
ای کاش یک روایت صریح که ناظر به آیه باشد ذکر میشد ،اما یک روایت است که ایمان هن را ذکر کردهاست وآن را علماء حمل بر تقیه کرده اند.
[1] ( النور : 31 )
[2] باب 98