< فهرست دروس

درس تفسیراستاد مروارید

91/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث در آیات طلاق بود که شرط دوم در شرایط طلاق مسئله ی اشهاد بود که در ذیل آیه به آن اشاره کردیم:
 فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا ( الطلاق : 2 )
 سوال :
 ارجاع اشهدوا ذوی عدل منکم به کدام فراز از آیه است ؟
 جواب :
 در ارتباط با این آیه ی شریفه مفسیرین عامه نوعا ترجیح داده‌اند که اشهدوا به جمله ی آخر برگردد که فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ، وقتی که زنها آخر مدتشان می‌رسد که فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ یعنی نزدیک می‌شود که مدت عده شان تمام شود یا اینها را با احسان نگه دارید ویا بگذارید که مدت تمام شود که اگر مدت تمام شد آخرش فراق و جدایی است اگر این کار را خواستید انجام دهید این فراق را هم با خوبی و احسان انجام دهید بعد دو نفر شاهد را شاهد بگیرید.
 اقوال در مسئله اشهاد :
  1. عامه گفته‌اند که این ترجیح دارد بر امسکوهن یا فارقوهن برگردد، شاید اکثرا گفته باشند که بر امسکوهن برگردد نه فارقوهن، و نسبت به حکم آن گفته‌اند این اشهاد یا واجب است و یا مستحب. وقتی که می‌خواهید رجوع کنید شاهد بگیرید و گاهی اوقات هم ممکن است رجوع به عمل باشد و گوشه ی چشم و... ولذا برخی گفته‌اند که اشهاد مستحب است و بعضی حکم به وجوب کرده‌اند مثل شافعی و بعضی حکم به استحباب کرده‌اند مثل ابوحنیفه .
  2. بعضی هم احتمال داده‌اند که اشهداو ا ذوی عدل منکم، به مجموع دو جمله برگردد بر هر دو هم رجعت و هم فارقوهن چه مستحب و واجب باشند باید باشاهد باشد، گفته‌اند که به هر دو برمی‌گردد، در تفسیر قرطبی اول این تعبیر را دارد که:
  واشهدوا امر بالاشهاد علی الطلاق، این امر به شهادت بر طلاق است، یعنی بقیه ی جملات وسط آیه معترضه است، و قیل علی الرجعه.
  البته احتمال ثانی را ترجیح داده است که اظهر است که این اشهاد را به امسکوهن برگردانیم اما در صدر کلامش گفته است که اشهاد برطلاق است و لو بعدا نظر امسکوهن را ترجیح داده است، لااقل با این استدلال در تفسیر قرطبی می‌توان گفت که احتمال اینکه اشهدوا به اصل طلاق برگردد در کلمات عامه هم وجود دارد ولو جمله یی در بین فاصله شده است
  1. اگر اشراف در تمامیت مدت پیدا کردند می‌توانید آنها را نگه دارید یعنی رجوع کنید و یا مفارقت کنید و رجوع نکنید این احتمال که اشهدوا را به فارقوهن ارجاع دهیم تقریبا همه رد کرده‌اند که برای ترک رجعت شاهد بگیرید که ای دو نفر عادل شاهد باشید که من رجوع نکردم، این احتمال ضعیفی است .یا به هر دو ارجاع داده‌اند و یا به امسکوهن .و احتمال طلقوهن هم هست که نظر امامیه است .
  2. به حسب روایات ما، بلحاظ فقهی که لااشکال در اینکه اشهاد در طلاق لازم است اما برخلاف عامه که اجماعی است که اشهاد بر طلاق لازم نیست یا اشهاد در امساک را قبول دارند که رجوع باشد .اما در نکاح را قول مشهور عامه و بعضی دیگر واجب می‌دانند . منظور اینکه بلحاظ فقهی در بین امامیه لا خلاف فیه یعنی : در شرایط طلاق، اشهاد وجود دارد برخی به آیه کریمه اشاره کرده‌اند که می‌شود که اشهدوا به طلقتم بر گردد .
 به ذهن می‌رسد که با فاصله زیادی که بین این دو فراز وجود دارد تعلق شهادت عادل بر اصل طلاق استبعاد می‌شود .
 اگر فاصله نباشد یعنی بخواهیم بدون فاصله تفسیر کنیم، باید اشهدوا را به امسکوهن برگرداند نه به فارقوهن، اگر فاصله ایجاد شد دیگر طویل و قصیر ندارد، لذا بنظر می‌رسد که این قید مربوط به کل کلام باشد و احکام کلام را ذکر می‌کند و در میان آندو حواشی مربوط به این احکام وجود دارد که آنها را ذکر می‌کند .
 یک موید بر اینکه شاهد بر طلاق دادن است این است که اگر طلاق مخفیانه باشد زن می‌گوید طلاق ندادی و یا شوهر منکر می‌شود و می‌گوید طلاق ندادم بهر حال طلاق لازم است .
  وقتی که مدت طلاق زن نزدیک به تمام شدن بود شما یا زن را نگه دارید بمعروف و یا جدا شوید آن هم به معروف، اما اجمالی در این میان وجود دارد و ما در رفع این اجمال به روایات اهل بیت می‌رویم :
 وقتی زوج می‌خواهد رجوع کند گاهی رجوع، رجوعِ قولی است مثلا فرد می‌گوید رجوع می‌کنم اما بسیاری از رجوع ها به عمل است و قولی نیست و لذا با اشهاد تناسب ندارد که من رجوع کردم، اما چون فصل الخطاب داریم(روایات مصرحه در این زمینه ) نیاز به سایر موید ها نداریم :
 این روایات کالمتواتر هستند که اشهاد واجب است اما آن روایاتی که اشاره به آیات دارد را فقط می‌خوانیم :
 روایت اول : [1]
 انی طلقت امراتی، قال اَ لَکَ بَیِّنهٌ ؟قلت: لا، قال اِعدِل، ان طَلَّقَها بغیر عدلین فلیس بطلاق .
 روایت دوم :
 روایت چهارم این باب : عن ابیه عن احمد ابن محمد ابی نصر که سند خوبی دارد قال سالت ابالحسن عن رجل طلق امراته بعد ما غشیها بشهادت عدلین کسی که زنش را طلاق دهد در طهر مواقعه، لیس هذا طلاقا، قلت : فکیف طلاق السنه ؟ قال :یطلقها فاذا طهرت من حیضها قبل ان یغشیها یطلقها بشاهدین عدلین کما قال الله عزوجل فی کتابه، فان خالف ذلک ردّ الی کتاب الله .
 روایت سوم:
  روایت هفتم این باب : عن محمد ابن مسلم، قال قدم رجل الی امیر المومنین بکوفه فقال انی طلقت امراتی بعد ماطهرت من محیضها قبل ان اجامعها فقال امیرا مامومنین(علیه‌السلام)اَ شهدت رجلین ذوی العدل کما امرالله فقال لا فقال اذهب فلیس طلاقک بشیئ کما امر الله .
 روایت چهارم:
 روایت دوازدهم که یک صدری دارد که توجه به صدرش خوب است
 که در کتاب حدود ذکر کرده‌اند، که در کتاب حج باب 66 از ابواب شرواط احرام، حدیث دوم، روایت محمد ابن فضیل:
  کنا فی دهلیز یحیی ابن خالد بمکه وکان هناک ابوالحسن موسی(علیه‌السلام)و ابو یوسف فقام الیه ابو یوسف و قال یا ابوالحسن جعلت فداک فقال : المحرم یظلل؟ قال(علیه‌السلام)لا یستظل بالجدار و المحمل و یدخل البیت و الخلا، فضحک، ابو یوسف شبه المستحضک، فقال(علیه‌السلام): ابویوسف! ان الدین لایقاس کقیاسک وقیاس اصحابک، ان الله عزوجل امر فی کتابه بالطلاق، و اکد فیه شاهدین و لم یرض بهما الا عدلین وامر فی کتابه بالتزویج و اهمله بلا شهود، فاتیتم بشاهدین فیما اسهل الله و ابطلتم شاهدین فیما اکدالله، واجزتم طلاق المجنون و السکران، و حج رسول الله و احرم و لم یظلل و دخل البیت و الخیمه و المحمل و الجدار ففعلنا کما فعل رسول الله، فسکت، ابویوسف .
 در مکه بودیم و موسی ابن جعفر(علیه‌السلام)و ابو یوسف که شاگرد ابوحنیه است حضور داشتند . و پاشد و خدمت حضرت چهار زانو نشست آیا مومن می‌تواند زیر سرش سایه باشد یظلل ؟ چتر گرفتن منظور است. اگر در سایه ی دیوار و ... برود جایز است ؟حضرت در جواب فرمود بله، او در پاسخ گفت :شما که اجازه ی خانه رفتن را می‌دهید خوب چتر می‌گیرد چه فرقی دارد ؟حضرت در پاسخ فرمودند :جایی که خدا امر به شاهد نکرده شما امر به شاهد می‌کنید و جایی که خدا سهل دانسته شما آن را سخت می‌گیرید و ادامه ی آن ........
 روایت پنجم :
 روایت دیگری هم از عیاشی هست روایت 13 این باب:
 قال قلت لابی عبد الله(علیه‌السلام)ان عمرابن .... زعم انک قلت لا طلاق الا ببینه ؟ فقال(علیه‌السلام)ما انا قلت بل الله تبارک وتعالی یقوله،
  با توجه به روایاتی که در این مقام هستند مقصود از آیه ی کریمه محل بحث این است که شهادت مربوط به اصل طلاق است و رکن طلاق هم محسوب می‌شود .
 وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ :
 یعنی دو مرد عادل منکم، یعنی شهادت زن مقبول نیست،
 وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ
 اقامه کنید شهادت را برای خدا شاید اشاره به این باشد که اگر کسی اختلاف شد و از شما خواست که شهادت بدهید اگر شما را بعد از شهادت استشهاد کردند اقامه ی شهادت کنید، لازم است شاهد بگیرد و افرادی که شاهد می‌شوند وقتی که لازم شد بیایند .
 می‌شود که این اقیموا را برای استشهاد معنی کنیم یعنی اگر طلاق دهنده می‌خواهد شاهد بگیرد از شما دعوت می‌کند که بیایید و شاهد باشید، نه اینکه یعنی شاهد شدن را اقامه کنید برای خدا نه برای انگیزه های دیگری نباشد، برای رفع اختلاف و این موارد باشد هم شهادت دادن معنی می‌شود و هم شاهد شدن که احتمال هر دو جهت یا معنی جامع معنی می‌شود .
 خلاصه ی بحث :
  1. شاهد برای طلاق دادن
  2. شاهد برای اقامه ی شهادت بر طلاق قبلی
  3. شاهد برای معنی جامع هر دو .
 بهر حال نباید از شهادت دادن امتناع نکنید.


[1] وسائل ج 22 باب 10 از ابواب مقدمات طلاق و شرائطه که ص 26

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo