< فهرست دروس

درس تفسیراستاد مروارید

91/02/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 خلاصه جلسه قبل :
 بحث در ارتباط با مسائل طلاق بود که دو شرط از شرایط طلاق را که از آیات کریمه استفاده می‌شد گفتیم یکی مسئله ی وقوع الطلاق فی الطهر غیر مواقعه که جهت طهر بودنش روشن است و غیر مواقعه اش هم با کمی‌تامل روشن می‌شود و دومی‌اشهاد بود که گفتیم، با کمک روایات در تفسیر آیات آن را از قرآن استفاده کردیم، که اشهاد برای اصل طلاق است و شهادت دو مرد باید باشد و هم برای شهادت دادن بر طلاق و هم برای استشهاد بر اقامه ی شهادت محسوب می‌شود .
 بحث حاضر :
 بحث دومی‌که مطرح می‌کنیم احکام طلاق است فعلا یکی از ارکانی که در ارتباط با طلاق مطرح می‌شود لزوم عده است که زن مطلقه بعد از طلاق باید عده نگه دارد فی الجمله مستثنیاتی هم دارد که بحث می‌شود، در ارتباط با وجوب عده آیاتی در قرآن کریم هست که اولین آیه در این خصوص شاید مهمترین آیه، آیه ی 228 سوره بقره است :
 وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ( البقرة : 228 )
 المطلقات :
 برحسب ظاهر چون جمع محلی به ال است افاده ی عموم می‌کند، تبعا تخصیص خورده اما خودش عام است و در حکم ظهور دارد ظهورش هم لفظی است .
  البته بعضی از عامه متاخرین شان در تفسیر المنار گفته‌اند که ال، ال عهد است که اشاره به مطلقات رجعی دارد اما اسمی‌در این جهت برده نشده است که چه کسی قائل به این موضوع شده است اما خودش این ادعا را کرده، در هر صورت سیاق آیه مال ایذاء است :
 لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَاءُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ( البقرة : 226 )وَإِنْ عَزَمُوا الطَّلَاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ( البقرة : 227 )
 استدلال عامه بر انصراف مطلقات به مطلقات رجعی :
 در این آیات چیزی که باعث شود مطلقات مختص مطلقات رجعی باشد موجود نیست .
 اما ایشان یک حرفی دارد که بنظرم ناظر به این جهت باشد که چون بعد از این جمله:
 وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا
 این بعولتهن مربوط به مطلقات رجعی است که شوهرهای این مطلقات سزاوارترند که اینها را برگردانند اگر اصلاح می‌خواهند، باتوجه به جمله بعد ممکن است بگوییم که ظهوری برای این مطلقات در جهت عموم ایجاد نشود .
 دو حکم در اینجا هست یکی اصل تربص و یکی مقدارش، این آیه در ارتباط با هر دو حکم تخصیص خورده است .
 تخصیص عده : جمعی از زنان عده ندارند مثل: غیر مدخوله که در آیه هم هست مالم تمسوهن اگر قبل از مسّ طلاق دادید عده ندارند، این تخصیص اول، و یائسه، که بازهم عده لازم ندارند، لذا مطلقات عامی‌است که تخصیص خورده است .
 تخصیص سه قرء: و نسبت به سه قرء هم تخصیص خورده است که در همه ی مطلقات سه قرء عده نیست، در یکی از مطلقات عده به وضع حمل است مثل حامله و در یکی، که در سن من تحیض هستند اما حیض نمی‌شوند به سه ماه است .
  پس این آیه شریفه بلحاظ دو تا حکم تخصیص خورده است هم بلحاظ اصل عده و هم بلحاظ مقدار عده لذا می‌گوییم که می‌توان گفت که این مطلقات محلی به ال، عام هستند و همه ی عام‌ها در معرض تخصیص اند مثلا عموماتی که در کتاب هستند در معرض تخصیصند و جایی که مخصص نداشته باشیم عام حجت است، لذا عمومش حجت است بقول آخوند این عمومات : اصلٌ لضرب القاعده، هستند عموماتی که در مقام تعلیم هستند بعنوان ضرب قاعده هستند در معرض عمومند مثلا استادی که مطالبی را تعلیم می‌کند و در جلسات بعد مخصصات و جهاتش را می‌گوید و اگر تخصیصی نیامد عام حجت است .
 سوال :
  آیا این مطلقات که پس از آنها مخصصاتشان ذکر می‌شود عمومی‌دارند، یا نه ؟
 جواب :
  اکثر ا می‌گویند که افاده ی عموم می‌کنند، اما یک قول هست که می‌گوید عمومی‌ندارد در المنار گفته که در سیاق آیات این مطلقات عموم ندارند .
 در جملات بعد آیه ذکر شده است که
  خیال می‌کنم که در سه جمله بعد گفته که وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا، این ضمیر بعولتهن به مطلقات برمی‌گردد که در اصول هم این بحث هست که اگر بعد از عام ضمیری آمد که به بعضی از افراد عموم رجوع می‌کند آیا می‌شود مخصص عام یعنی عام را از عمومیت ساقط می‌کند بجوری که ما نمی‌توانیم به عمومی‌عام تمسک کنیم و ظهورش اختصاص به مطلقات رجعی می‌کند آیا اینطور است؟ یعنی مثل قرینه ی متصله است بدلیل عود ضمیر که مطلقات از اول انعقاد ظهور نکند ؟ که مطلقات رجعیه یتربصن یعنی نمی‌توانیم مطلقات بائن را هم بگوییم باید عده نگه دارند، ثمره این بحث این است که آیه ظهورش اختصاص دارد در مطلقات رجعی و مسئله تمام، یا اینکه مطلقات عام است شامل رجعی و بائن و .... می‌شود و می‌توان به عموم آن تمسک کرد ؟
 که چه رجعی و بائن باشد. به هر صورت باید عده نگه دارند در یائسه و غیر مدخوله ونباید اما سایر احکام بائن مثل خلع باید عده نگه دارد با اینکه بائن است، اما اگر مطلقات از عمومیت ساقط شد حکم عده اختصاص به رجعی پیدا می‌کند و برای استناد به مطلقات بائن صلاحیت استدلال ندارد.
 در این زمینه دو نظر است :
  1. کسانی که می‌گویند مطلقات به مطلقات رجعی اختصاص پیدا می‌کند بخاطر ضمیر بعولتهن است.
  2. نظر دوم این است که عموم عام حفظ شود، جای بحث اصولی است که اگر بخواهیم بگوییم بعولتهن عمومش حفظ شود باید در بعولتنهن قائل به استخدام شویم و ضمیر بعولتهن به بعض از افراد مطلقات رجوع می‌کند.
 وجه اول با توجه به قرینه ی ضمیر بعولتهن اقوی است که عام تخصیص خورده باشد، اما از این ضمیر متاخر استفاده ی قرینه ی متصله نمی‌شود لذا نمی‌توانیم از عموم مطلقات دست برداریم و قائل به تخصیص شویم و لذا می‌توان در موارد شک به عموم آن تمسک کرد .
 دو نکته ی ادبی :
 در اینجا دو نکته ی ادبی که مربوط به مقام هست در کلماتشان است که المطلقات یتربصن بانفسهن .
  گفته‌اند این جمله یتربصن خبری است اما مقصود امر است چون جمله ی خبریه به صیغه جمله اسمیه و یا فعلیه در مقام طلب وقتی بکار می‌رود یک تاکید از آن استفاده می‌شود یعنی مطلقات انتظار می‌کشند و خودشان را وادار به انتظار کنند . اکثر می‌گویند که جمله ی خبریه در مقام انشا بکار می‌رود مبالغه در وجوب است که انگار شارع رغبت خودش را به این صورت نشان می‌دهد که این عمل در خارج باید انجام شود و این در مقام مفید تاکید است .
  بعضی به عکس هم گفته‌اند مثل ملا احمد نراقی که در وجوب جمله خبریه در وجوب آن خدشه می‌کنند، اما بنظر حقیر دلالت جمله خبریه بر وجوب دارد و کمتر از صیغه امر نیست و تاکید و مبالغه از آن استفاده می‌شود کما اینکه صیغه ماضی هم مانند رحمک الله، که دلالت بر امر دارد .
 یتربصن بانفسهن :
 تربص بمعنی انتظار است که انتظار می‌کشند و بانفسهن گفته‌اند که اشاره به این است که اینها با اینکه نوعا زن هستند و رغبت در تزویج دارند اما برخودش تحمیل می‌کند و وادار می‌کند که بی شوهری را صبر و تحمل کنند
 در تفسیبر المنار نکته‌های ادبی بحث را این چنین بیان کرده است :
  ایشان مبالغه ی زیادی کرده است که در این فراز از آیه تعلیل بقوله یتربصن بانفسهن
 می‌گویند که خداوند تصریح نفرمود که صبر می‌کنند از چی ؟ از چی انتظار می‌کشند، که میل دارند تزویج کنند و صبر می‌کنند که شوهر ی انتخاب نکنند، این یک نکته ظریف در عبارت است که خدا به آن تصریح نکرده است، حیثیت و کرامت را خداوند به آنها داده است لذا تصریح نکرده است به چه چیزی صبر نماید .
  خدا به کنایه به آنها می‌فهماند که مطلقات صبر و تحمل کنند :
 تصریح نکرده که بطور اجمال و کنایه مثل را فرموده که روشن تبیین کرده است،
 وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ :
 مطلقات 3 قرء انتظار بکشند تعبیر بانفسهن یعنی این زنها یک حالت مقاومتی داشته باشند و تحمل کنند و خودشان را وادار کنند به این جهت اما در المنار می‌گوید که یتربصن بعد چی ؟
 از تزویج و اسم شوهر بعدی برده نشده است .
 
 اینکه مطلقات صبر کنند اشاره دارد که کانهن یحملن بالقوه و الجور، وادار کنند خودشان را به صبر و زنهای مومنه این چنین هستند که این کار را می‌کنند،
 ثلاثه قروء :
 در ارتباط با قرء بلحاظ مسائل فقهی که معروف است بین امت اختلاف است، عامه اختلاف دارند اما در بین خاصه اختلاف نیست که قروء یعنی: اطهار یعنی 3 طهر، و مالکیه و شافعیه در همین رای هستند .
  المنار این را به مالکیه هم نسبت داده است : مالکیه و شافعیه و آل البیت الا ان القرء هو الطهر .
 در مقابل حنفیه و حنابله اینها در اصح روایت که از حنابله دو نظر مطرح شده است که قول اصحشان این است که قرء بمعنی حیض است که از ابو حنیفه معروف است که ثلاثه قروء یعنی سه حیض.
 معنی لغوی قرء:
  اما خود کلمه قرء که خودش در اصل بمعنی جمع است نه مطلق جمع یعنی جمعی که بعد ملحوق بشود به انتشاری که جمع شود و بعد رها شود نه هر نوع جمعی و معروف این است که قرع از الفاظ مشترکه است که بین حیض و طهر اما اهل تحقیق می‌گوید که تناسب معنی لغوی این است که بمعنی طهر باشد چون در زمان پاکی رحم را شیئا فشئا جمع می‌کند و بعد در زمانی که حیض می‌شود رها می‌شود، طهر می‌شود و باز خون را جمع می‌کند و بعد در حیض بعدی منتشر می‌کند،تحقیقاتی هم در این زمینه انجام داده‌اند که قرء از قَرَءَ و قرآن و ...است مناسبتی بین قرء و قرآن است که قرآن هم چون جمع شده است از کلمات و آیات لذا قرآن است و قرائت می‌شود و انتشار در تلاوت می‌کند و قرء یعنی مجموعه ی را که جمع شده را منتشر می‌کند و بعضی گفته‌اند که وقتی که انسان می‌خواند، کلمات جمع شده را می‌خواند .
  قرء در زمانی صادق است که مجموعه ای را تلاوت می‌کنید، و این را در قرء و قرائت لحاظ کرده ا ند و در مفردات راغب هم هست .
 قرأ در نظر امامیه بمعنی طهر است و شاهدهایی از اعشی و ... ذکر شده ا ست با روایاتی که در این زمینه کالمتواتر هستند البته عامه نسبت به حضرت امیر داده‌اند که ایشان قائل بوده‌اند که قرء بمعنی حیض است که در کلمات عامه هم هست اما در روایات ما این روایت منتسب به حضرت امیر(علیه‌السلام)کذب است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo