< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

88/08/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 مرحوم سيد طباطبايي يزدي، قدس الله نفسه الزکيه، فرمود:‌ الماء المضاف مع عدم ملاقاه النجاسه طاهرو لكنه غير مطهر لامن الحدث و لا من الخبث (مسأله 1)‌.
 لا من الحدث را شرح داديم، رسيديم به لا من الخبث. ادله‌اي که دلالت داشت بر عدم مطهريت ماء مضاف نسبت به خبث گفته شد. اما نظر مخالف، نظر آنها که مي‌فرمايند ماء مضاف مي‌تواند ازاله خبث کند. اين گروه در رأسشان علمين، شيخ مفيد و سيد مرتضي است. اين دو علم و مؤسسان مکتب فقهي شيعه، به ادله اربعه استناد مي‌کنند. کتاب، سنت، عقل و اجماع. اول از اجماع شروع ميکنند ميگويند: ماء مضاف يا مايعاتي غير از ماء مطلق مي‌توانند ازاله خبث بکنند. و هو مذهبنا اين هم اصطلاح سيد است. اصطلاح شيخ چه بود؟ اجتمعت العصابه. سيد مرتضي مي‌گويد و هو مذهبنا و همين طور شيخ مفيد به عين اين عبارت مسئله را اعلام میدارد. خب ميبينيم اجماعي است که يک فقيه متعارف اعلام نداشته است بلكه سيد مرتضي و شيخ مفيد است. يک نکته را برايتان گفته بودم. شهرت قدما از لحاظ اعتبار، قرب زمان معصوم، استفراغ وسع بيشتر و عنايت برتر با شهرت متأخرين فرق ميکند. و به همين منوال اجماع قدما با اجماع متأخرين از همين باب فرقشان را دارد. اجماع متقدمين اجماع شيخ مفيد و سيد مرتضي است قريب به زمان معصومند. پس اجماعش را به اعلام دو تا علم، محکم و حسابي گرفتيم. ادله را بگوييم بعد به جوابها شروع کنيم. دليل دوم روايات است. درباره روايات به دو گونه استدلال مي‌شود :
 1ـ عمومات
 2ـ روايت خاصه.
  گونه اول، عمومات، يعني رواياتي که در باب غَسل آمده است. ابواب نجاسات باب 3، 12 و 45. روايات کثير اطلاق دارد كه غَسل گفته است. نجاست را ازاله کنيد و بشوييد. از آب مطلق به عنوان غسل خاص (به عنوان ما يغتسل به خاص) در کل روايات خبري نيست. اطلاق دارد. اطلاق روايات مي‌گويد ازاله خبث به ماء مطلق هم مي‌شود، به ماء‌ مضاف هم مي‌شود، به سائر مايعات هم امکان دارد. گونه دوم، روايت خاص، روايت غياث بن ابراهيم [1]
  است. مي‌فرمايد: «لا بأس أن يُغسل الدّم بالبصاق (آب دهان)». مانعي ندارد كه خون با آب دهان شستشو بشود. در توضيح معناي روايت مي‌فرمايد: قول به فصل نداريم که آب دهان با ساير مايعات فرق کند. دلالت روايت کافي است و دليل خاص هم هست. صراحت به مطلوب دارد.
 دليل سوم، کتاب: سوره مدثر، آيه چهار، قال تعالي: «وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ». اين آيه قرآن است.
  دلالت آيه: سيد مي‌فرمايد ثوب، ثياب از عبادات نيست. تطهير ثوب جزء اعمال عبادي قربي نيست. تطهير ثوب، پاکيزه کردن ثوب است. ازاله خباثت از ثوب است. در اين دلالت ترديدي نيست. سند که نميخواهد، قرآن سندالاسناد است. اين دليل سوم. دليل چهارم، دليل عقلي: مرحوم شيخ مفيد، قدس الله نفسه الزکيه، مي‌فرمايد: تطهير از لحاظ عقلي پاک کردن خباثت است. معناي تطهير بيشتر از ازاله نجاست نيست. سيد اضافه ميکند: اصلنا العمل بالعقل ما لم يثبت الناقل. عبارت سيد است در ناصريات (کتاب فقهي سيد مرتضي). اصلنا هم مثل مذهبنا است. يعني اصل پيش ما فقهاي آل‌البيت اين است که به دليل عقل عمل مي‌کنيم، تا وقتي که دليل نقل نيامده باشد و ثابت نشده باشد. بنابر اين اصل مسلم مي‌فرمايد: هيچ مانعي از لحاظ عقلي وجود ندارد که مايعي خبث و نجاست را ازاله نکند. بلکه ميبينيم كه بعضي از مايعات (غير از آب) براي ازاله نجاست اثر بيشتري دارد. خودش مي‌فرمايد: خلّ نسبت به ماء مطلق ازاله خباثت را بهتر و بيشتر انجام مي‌دهد. اين دليل عقلي ما است. چهار تا دليل داريم از ادله اربعه، بنابراين مايعات غير از ماء مطلق مي‌تواند ازاله نجاست کند. تا اينجا تمام نشد. محدث کاشاني در کتاب مفاتيح‌الشرايع، بحث مياء، ‌مطلبي را بيان مي‌کند که نظر سيد مرتضي را تاييد و پر رنگتر مي‌کند. مي‌فرمايد: المشهور، عدم ازاله خباثت و نجاست بدون ماء مطلق است. وليکن سيد مرتضي فرموده است که به مايعات ديگر هم ازاله خبث مي‌شود. دليل ايشان، نظر ايشان، لا يخلو من قوه. از اينجا ديگر شروع ميکند. رأي سيد داراي قوت و استحکام است، براي اينکه (اين رنگ تازه را بيان ايشان مي‌آورد) از لحاظ شرعي ما فقط دليل داريم که نجاست ازاله شود. مدلول روايات ما ازاله نجاست و رفع اعيان نجسه است. عين نجاست برطرف شود. لذا سيد مي‌گويد: اگر خبث را از جسم صيقلي (که حالت جذب نداشته باشد و صاف باشد مثل آهن، شيشه‌،...) با ماليدن دست بالمسح پاک کنيم، پاک ميشود. ديروز گفتم که افلاطون هم اين مطلب را گفته است؛ منتها ما آن را در فقه نمي‌آوريم که فقه مقامش بالاتر از اين است که نظر افلاطون گفته بشود. اين حرف تا به اينجا که آ‌مد، مرحوم محدث کاشاني مي‌فرمايد: پس از ازاله عين نجس هيچ دليل شرعيي نداريم که با آب محل ملاقات شستشو شود. چون مدلول ادله ازاله نجاست است. الاّ در يکي دو مورد که دليل داريم. در مورد ثياب و در مورد بدن، پس از ازاله عين با آب شستشو بشود. همين دليل و همين مدلول. اين دو تا دليل اطلاق ندارد. منحصر به موضوع خودش است. شما مي‌دانيد اگر دليل موضوع خاصي داشته باشد و بعد خصوصيت در موضع هم، به احتمال عقلائي داشته باشد، زمينه‌اي براي اطلاق وجود ندارد. احتمال خصوصيت که مي‌دهيم. هم لباس و هم بدن منافذ دارد، بنابراين با آب بايد شستشو بشود. تمام ادله و آنچه که در جهت مطهريت ماء مضاف نسبت به خبث امکان داشت، گفته شد. با توضيح نسبتاً كامل و اما جواب اين ادله. جوابي كه فقهاء داده‌اند با تأليف و توضيح مرحوم صاحب جواهر، قدس الله نفسه الزّکيه:
 اما دليل اول که عبارت بود از اجماع مي‌فرمايد: اين اجماع اولاً حاصل نيست، براي اينکه در زمان خود علمين غير از اظهار نظر آن دو بزرگ، فقهاي ديگر تطهير به ماء را وظيفه ميدانند و به مايع تطهير خبث را اعلام نمي‌کنند. اولاً خود آن اجماع حاصل نيست و ثانياً اجماعي که ادعا شده است معارض است به اجماعي که در ابتداء مسئله گفته شد. که شيخ طوسي فرمود (اين را هم آدم ابتدائي نگفته است): اجمعت العصابه که ماء مضاف يا مايعات نمي‌توانند رفع خبث بکنند. ميدانيد و برايتان گفته بودم كه تا زمان صاحب جواهر اجماع تعبدي و مدرکي وجود نداشت ،اجماع بود وحجت. از زمان شيخ انصاري به اين طرف، صحبت از اجماع مدرکي و تعبدي به ميان آمد. اما اين نکته که حصول اجماع و تعارض اجماع به اجماع ديگر در آن زمان هم وجود داشت. قطع نظر از اين اشكال که اجماعي را که علمين ادعا مي‌کنند اجماع مدرکي است (ولي آن زمان مدرکي درکار نبود)، اجماعشان معارض است. اجماع اگر معارض با اجماع مخالف بود قطعاً حجيتش تمام نيست. حتي صاحب جواهر مي‌فرمايد که اجماع حاصل نسبت به مطلوب ما از قوت بيشتري برخوردار است؛ تا بدانجا که مي‌توان گفت که رأي علمين درباره ازاله خبث به وسيله مايعات خلاف اجماع است. اين درباره اجماع.
  دليل دوم چه بود؟ روايات. درباره روايات، قسم اول استدلال (که گونه اول گفتم) متعلق بود به اطلاقات و عمومات روايت. درباره آن دسته اول از روايات که با اطلاقاتشان احتمال اين ميرفت که ساير مايعات بتوانند ازاله نجاست و خبث بکنند، گفته ميشود و در صدر مسئله توضيح داديم که اطلاقات تقييد شده‌اند به ماء‌مطلق. اطلاقات غَسل و اطلاقات ازاله خبث، تقييد شده‌اند به ماء مطلق و با همان شرحي که ديروز داده شد مفصل بحث کرديم، تکرار نکنيم. مصافاً بر آ‌ن، دو تا نکته را امروز اضافه ميکنيم که از بيان ايشان با کمي اضافات، ضمناً استفاده مي‌شود. نکته اول: قطع نظر از تقييد اطلاقات ازاله نجاست به ماء مطلق، ميگوييم: اطلاقات و مطلقات منصرفند به فرد شايع و فرد شايع در مُزيليت (در مطهريت از خبث) ماء مطلق است. اين يک مطلب مسلم اصولي است که مطلق منصرف است به فرد شايع. نکته دوم: قطع نظر از انصراف مطلق، ما به عرف متشرعه مراجعه مي‌کنيم. مطهر از خبث مفهومش در عرف متشرعه بر اساس تبادر، ماء‌ مطلق است (اين نکته خيلي قشنگي است. کوتاه و ظريف هم هست. بهترين دليل هم در باب اين باشد). تبادر در عرف متشرعه از مزيل و مطهر خبث، ماء مطلق ميكند. اشکال نکنيد که در بحثهاي قبلي سيدالخويي گفت که حقيقت شرعيه ثابت نيست؛ زيرا ما ميگوييم بر فرضي که حقيقت شرعيه ثابت نشده باشد اين حقيقت متشرعه است و عرف شرع است. تبادر هم وجداني است. اين جواب از گونه اول يعني اطلاقات روايت. اما روايت خاص: روايت خاص مال کي بود؟ غياث بن ابراهيم. اين روايت از لحاظ سند متاسفانه مرسل است. در جهت استنباط حکم فقهي که نمي‌توان به روايت مرسل استناد كرد.‌ مضافاً بر اين که خود غياث بن ابراهيم از پيروان مذهب اثني‌عشري نيست و روايتش را جرح کرده‌اند. خود فرد هم بالصراحه‌ ضعيف است سند هم مرسل. يک قاعده را گوش بدهيد. طبق نظر محدثين قبل از تحول اصول گفته ميشد: مرسل امکان دارد منجبر بشود به عمل يا شهرت يا قرائن. اما بعد از تحول اصوليون نظر سيدالاستاد، سيدالخويي، اين است که سند مرسل قابل انجبار نيست. چرا؟ نکته اصولي دقيق: به خاطر اين که ارسال يعني فقدان سند؛ درحالي‌كه انجبار يک قرائني است که بايد ارتباط پيدا کند با يک سندِ هر چند ضعيف. در مرسل، سالبه منتفي به انتفاء موضوع است. سندي نيست تا بگوئيم شهرت يا عمل يا قرينه، جبران ضعف سند مي‌کند. حرف خيلي خوبي است و درست هم هست. يک چيزي شنيده‌ايد، در اينجا توضيح مختصري بدهيم که ذهنتان خدشه‌اي نپذيرد. شنيده‌ايد مثلاً مراسيل ابن ابي عمير کَمَسانيدِه يا مراسيل صدوق. شما ممکن است بگوييد که مرسل‌هاي معتبر داريم، پس با اين قاعده محکم و استوار آنها چه ميشوند؟
 جواب: آنها وضعيت بخصوصي دارند. گاهي در مقدمه برخورد كنيد که ابن ابي عمير بگويد که من هيچ روايتي را بدون اعتماد به اين که از معصوم صادر شده باشد نقل نميکنم. مراسيلشان مثل توثيق عام است. يک توثيقات عام دارد که مخصوص خودشان است و إلاّ قانون عدم انجبار مرسل، به شهرت و غيرها به قوت و استحکام خودش باقي است. اشکال ديگري که در دلالت اين روايت وجود دارد اين است كه، اين روايت [2] با روايت ديگري در همين باب معارض است. ‌ حديث اول حديث معارض است: لا يُغسَل بالبزاق شيءٌ غير الدّم. مي‌گويد بصاق فقط دم را پاک مي‌کند. چطوري معارضه ميکند؟ اطلاقش را از بين مي‌برد. شما با عدم فسخ، اطلاق درست کرديد و ديگر اطلاق ندارد. فقط دم را پاک مي‌کند. اين يک نکته. اين نکته را که گرفتيد نکته دوم کار را بهتر نشان مي‌دهد. نکته دوم اين است که با داشتن قرينه واضحه (روايت اول از باب چهارم ابواب مضاف)، به اين حقيقت ميرسيم که بصاق يا بزاق (بصاق و بزاق يکي است) چکار ميکند؟ خون داخل دهان را پاک مي‌کند، کما هو حق. چقدر مطلب درست شد. فهم معناي روايت کار مشکلي است. مي‌فرمايد لا بأس بان يغسل الدم بالبصاق، اضافه کنيد كه تناسب حکم و موضوع چيست؟ تناسب حکم و موضوع، قرينه قطعيه حاليه است. اين يادتان نرود خيلي بدرد ميخورد. تناسب حکم و موضوع قرينه قطعيه حاليه است. درباره بصاق و شستشوي دم، آدم خون را که به آب دهان نمي‌شويد. تناسبي ندارد. فقط خون داخل دهان را، آن هم کم باشد. پس چه شد؟ با اين تناسب و با آن روايتي که غسل دم را با بصاق منحصر کرد، قرينه شد و معناي روايت پيدا شد. بله فقهاً ما حکم ميکنيم، عيبي ندارد. گفته ميشود نجاستِ باطن حکم ندارد. خون اگر در لاي دندان‌ها باشد آب دهان بيايد و رنگ خون را از حقيقت رنگ خون تغيير بدهد پاک است. روايت در اين جهت است. مضمونش کاملاً پيداست. دلالتي ندارد بر اين که مايع رافع خبث است نقش آب دهان را نسبت به خون لاي دندانها بيان مي‌کند و مطلب مسلمي است. جواب روايات داده شد. ادله عقلي باقي مانده که يک قسمتي را بگويم شرحش براي فردا. اما جواب دليل عقلي که ازاله نجاست و خباثت يا رفع خبث بوسيله هر مايعي ممکن است و عقل مانعي نميبيند که خلّ مثلاً خبثي را رفع بکند. يک نکته بگويم، شرحش طولاني میشود. فقط يک قسمتش را بگويم که بدون جواب نباشد. دليل عقل شما، دليل عقل قطعي نيست. در مقدمه گفتيم كه در فقه آن دليل عقلي متّبع است که در حد اولويت عقليه باشد. کمتر از آن در حد استحسان است. حرفهايي که شما زديد بيشتر از استحسان نيست. مضافاً بر اين که خود شما گفتيد: اصل ما عمل به دليل عقلي است در صورتي كه از نقل چيزي در دست نباشد. در اينجا اجماع، روايات و ‌آياتي که در صدر مسئله بحث کرديم (ادله ثلاثه شرعيه)، نسبت به مسئله در نهايت استحکام و وضوح هستند. آن روايات، آن اجماعات و آ‌ن آيات قرآن که طهارت و رفع خبث را به ماء مطلق منحصر مي‌کنند. روايت خاصي [3] هم در اين رابطه داريم كه موثقه عمار بن موسي ساباطي از امام صادق است. درباره ظرف بزرگ آبي که بواسطه افتادن موشي در داخل آن آب متنجس شده است. بعد از اين که وضو گرفته است و غسل کرده، متوجه ميشود كه موشي در وسط اين ظرف بزرگ 70ـ80 رطلي مرده بوده، متلاشي شده و اعضايش از هم جدا شده است. با چنين آبي وضو گرفته، تكليف چه مي‌شود؟ مي‌فرمايد: (اين تکه مورد استشهاد ماست) فعليه غسل ثيابه و بدنه و کل ما اصاب به ذلک الماء. با اين قاعده کلي بيان مي‌کند كه هر چيزي كه بدن باشد، لباس باشد، جسم صيقلي باشد، به آب متنجس اصابت کند بايد با آب تطهير و شستشو بشود. سند موثق، دلالت کامل، مطلب ثابت. فثبت که ماء ‌مضاف به هيچ وجه رفع خبث نمي‌کند. آن بصاقي که گفتيد نسبت به خوني است که لاي دندانهاي آدم باشد. جواب آيه هم جواب لازمي است که گفتيم دلالتش بسيار دلالت خطرناکي است. فردا با توضيح کامل برايتان مي‌گويم.


[1] وسائل، جلد 1، صفحه 205، ابواب مضاف، باب 4، حديث 2.
[2] وسائل، جلد 1،‌ صفحه 205، ابواب ماء مضاف، باب 4،
[3] وسائل، جلد1، صفحه 142، ابواب ماء‌ مطلق، باب 4، حديث 1.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo