< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

89/12/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 نکات تکميلي در خريد و فروش اعضاي انسان
 بحث فروش اعضاي انسان کامل شد دو سه تا نکته تکميلي قابل ذکر است نکات تکليمي درباره مسئله خريد و فروش اعضاي انسان
 انسان مالکيت حقيقي بر اعضاي خود دارد
 گفتيم که ملکيت حقيقي عبارت است از مالکيت انسان نسبت به نفس خودش اين را صريح رد شديم بعضي از عزيزان ابهامي در ذهنشان باقي است و براي اين مطلب بدانيم جزء‌مسائل مسلم فقهي است مالكيت حقيقي و مالکيت حقوقي و مويد اين مطلب ايه ان الله اشتري من المومنين اموالهم و انفسهم و نفس در اصطلاح قران و فقه انسان زنده من قتل نفسا بنفس او فساد في الارض فکانما قتل الناس يا من احياها فکانما احيا الناس جميعا در فقه هم عنوان مي کنيم قتل نفس نفس يعني انسان ايه هم اين شد مويد مطلب مالکيت انسان نسبت به نفسش کامل اين يک مطلب
 اشکال بر مالکيت انسان بر اعضاي خودش پس از فوت
  سوالي براي عزيزان بوجود امده بود اين است که قانون ملکيت و قانون ارث به اين مضمون کنار هم قرار داده بشود بايد انسان بتواند جسد متوفاي خودش را بفروشد نکته اي که اينجا به عرض مي رسد اين است که ملکيت در ملک مالک بعد از مرگ باقي مي ماند
 وصيت به ثلث از طرف ميت دليل مالکيت بعد از فوت او است
 اين حرفي است که فقها و سيد الاستاد (ره) در بحث بيع کتاب مصباح الفقاهه مي فرمايد اوائل کتاب بيع در بحث ماليت مطلب بسيار خوبي است مي فرمايد ملکيت باقي است خوب يک اعتبار است شما مي بينيد ميتي که وصيت كند که يک قسمت از مالم بماند براي خودم منافعش را در امور خير هديه و به روح خود من خرج کنيد ملک مالک است تا ابد ملکش هست با مرگ ملکيت منقطع نمي شود و اين اعتبارات باقي است ان طرف اگر ميتي مشغول الذمه باشد مال کسي در ذمه اش هست فوت شده ذمه اش مشغول است با مردن اعتبارات قطع نمي شود اين يک نکته که کمي کامل تر کردم
 فروش اعضاي ميت توسط ورثه و ادله عدم جواز ان
  و اما در مسئله وصيت مالي بيش از يک ثلث نافذ نيست چرا اين را سيد الاستاد مي فرمايد و حرف خوبي است براي اينکه ملکيت مال و اموال بر اساس قاعده ارث منتقل مي شود به وراث اگر دليل ارث نبود اموال بر ملکيت مالک باقي بود حرف دقيق است و دليل ارث اموال منصرف بلکه صريح به اموال غير جسد است يا اموال است و ملک اعتباري است بنابراين ملکيت جسد قابل ارث نيست به ورثه منتقل نمي شود و دليل ارث مختص اموالي است که در عرف به ان اموال مي گوييم شامل جسد نمي شود در حد تصريح است از ظهور هم بالا اين دو سه تا نکته را که گفتيم کامل شد ديگر مسئله ثلث اينجا مطرح نيست
 
 
 سوال و جواب قطعا اموال بما هي اموالي که در فهم عرف و واقعيت عملي است اموال در خارج غير ازجسد ادم است و ادله ارث نه انصراف که صريحا ان را گرفته اگر مازاد بر ان شک کنيم باقي مي ماند بر ملکيت چون ملکيت به قوت خودش باقي است مگر اينکه دليل از ملکيت خارج کند
 سوال و جواب سوال شما اين بود که حرفي که شهيد (ره) مي زند با اين قاعده ملکيتي که سيد الخويي (ره) گويا مي گويد تطبيق نمي کند مي گويد منفعتي که در فتره پس از موت و قبل از تقسيم ارث به وجود امده باشد اين منفعت مال ميت است يا مال متعلق به مال است که به ورثه تعلق مي گيرد مي فرمايد که معلوم نيست مال ورثه باشد يا مال ميت چون ميت ديگر فعاليتي ندارد تا سبب انتفاع بشود نقش ميت ديگر تمام است براي شما به عرض برسانم که منفعتي که نياز به عامل دارد و توسط عمل افريده مي شود طبيعتا به ميت تعلق ندارد ميت کالحجر است اما منفعتي که به طور طبيعي بدون خرج عمل و هزينه عمل از خود مال همينطوري منفعت توليد بشود ان که از حقيقت مال خارج نيست قاعده فقهي و حقوقي داريم النماء‌تابع للاصل ان نمائي که از خود اصل بدون هزينه عمل به وجود مي ايد که تابع مال است و ان نمايي که به توسط عمل به وجود مي ايد بله عمل مستند به ميت نمي شود ميت کالحجر است اين مطلب تمام الان ملکيت دقيقا مالکيت ميت جزء‌مسلمات است در ارث خود شما مي خوانيد که اگر يک مقدارمالي براي خودش جدا کند بگذارد مي ماند تا ابد و بعد هم مانع ملکيت ارث است و بعد هم ادله ارث منصرف به اموال است به طرف جسد ادله ارث اصلا کاري ندارد مساس و ارتباطي ندارد اين ملکيت حقيقي مال خودش هست گفته بوديم ملکيت حقيقي قابل انتقال نيست گفتيم پس از قطع قابليت انتقال پيدا مي کند حالت ملکيت انتقالي مي گيرد اين اشکال را رفع کرديم منتها حالت انتقالي که مي گيرد ملکيت منحصر به مالک است چون ادله ارث نيامده اين تا به اينجا اين دو تا نکته که روشن شد
 اهداء ‌اعضاي ميت از طرف ورثه به غير
 بعضي از عزيزان ذهنشان ممکن است به اين طرف مشغول بشود حالا فروش جسد پدر جائز نيست 1. ملکش نيست متعلق به وراث نيست مالکش نيست مال نيست که منتقل شده باشد ملک است مال هم باشد به مبناي سيد (ره) متعلق به ورثه است 2. خلاف سيره قطعيه قطعيه است 3. موجب هتک حرمت ميت مي شود 4. موجب ابرو رفتن خود مسلمان مي شود پدرش را به خاطر پول 5. موجب ايذاء‌ميت مي شود ميت يک نوع علاقه به جسد خودش دارد بعد از فوت هم ارتباطش قطع نمي شود ميت که از دنيا مي رود قبض روح که امد بر اساس اسناد معتبر نصا و مکاشفتا ميت که قبض روح بشود يک مرتبه مي شود راحت درد و الم و ناراحتي کاملا مي رود لذا بعضي از خارجي ها که از حالت مرگ برزخي برگشتندخودکشي کردند گفت ديديم راحت شديم اين از نظر علمي از نظر مکاشفات فردي که پيش اقاي خويي (ره) امد قضيه اش مفصل است توسل کرد به امام موسي بن جعفر (علبه السلام) ديگر داستانش طولاني است بعد گفت که راحت شديم و مرحوم حاجي شيخ (ره) هم بعد از توسل روحش برگشت ديد اين جسدش افتاده خودش انجا ايستاده جسد را مي بيند تا موقع دفن و خا کسپاري مي بريد خود ميت حقيقت و روحش همراه است چند متر بالا مي بيند مراسم را اين را که شنيده ايد گفته اند گريه و زاري نکنيد باعث اذيت ميت مي شود چون ان بالا ايستاده مي بيند از قفس ازاد مي شود ميت بدن قفسي است که شيخ سعدي (ره) مي گويد اخر قفس دريده و مرغش پريده ان ميت که از ان بالا مشاهده مي کند ارتباطش برقرار است ارتباط که بر قرار بود در مثال ساده بگويم حد اقل البته اين فلسفي و علمي نيست اين مسئله ديني و مطلبي است و شهودي و سلوکي است تجربه ديني است نه تجربه علمي اما در مثال شما يک عباي کهنه داريد خيلي سالها درس خوانديد نماز خوانديد با ان کربلا رفتيد حرم سيد الشهدا متبرکش کرديد الان کهنه و فرسوده و قابل استفاده نيست اما شما به ان عبا علاقه داريد انس داريد انس مال روح است مملوس نيست ولي واقعيت است بنابراين از لحاظ ساده سازي که قابل فهم براي عموم باشد انسي است که انسان با روح خودش دارد ولي از لحاظ معرفتي ممکن است اين ارتباط بالاتر از اين باشد بنابراين اگر جسد مورد خريد و فروش مثل کالا گوشت گوسفند کمتر يا بيشتر به فروش برسد روح اذيت مي شود ايذاء‌روح طبيعتا حرام است منتها چون بحث تخصصي است مي گوييم مويد يا دليل پنجم ما ايذاء‌روح
 سوال و جواب اين سوال که گفتيد بدون وصيت مجاز نيست مثل اينکه مال مردم را بگيرد بگويد من کار خير مي کنم اين مجاز نيست
 سوال چطور در حد غسل و کفن و دفن حق با ولي ميت است جواب اگر وصيت کند حرف ميت مقدم است کفن و دفن کلا وصيت ميت است وصيت دو تاست عهديه و تمليکيه اول قول ميت اگر نبود وصي بحث شکر خدا کاملا بيان شد
 سازگاري بحث اهداء‌اعضاء‌با ايه عدم جواز خيانت در امانت
 سوال اين بدن انسان امانت است چگونه مي تواند اعمال کند جواب اما ان امانات از لحاظ مذاق فقهي منصرف است به اماناتي که در فقه هست و ثانيا اين گونه عمليات در عرف عقلا خيانت حساب نمي کنند حسن استفاده است و ثالثا هم خود انسان قاعده ملکيت که امد ديگر مسئله امانت نيست مالکيت با امانت دو چيز است
 اختيار بر اعضاء و استفاده منفي از بدن مثل استعمال مواد مخدر
 سوال و جواب استعمال مشروع عقلايي داراي فائده منفعت محلله مقصوده اينها مسائل را حل کرد ازادي مطلق خارجي نيست ازادي که با ان معيارها منفعت محلله مقصوده
 سوال و جواب اولا اين قياس با ان نمي شود و ثانيا انجا ولايت شرعيه وجود دارد و ثالثا ملکيتي که ممنوع التصرف باشد غير از ملکيتي که ممنوع التصرف نيست منتها شرط دارد انجا ممنوع التصرف نيست اما مشروط است
 
 
 فرق ايذاء‌ميت و هتک حرمت جسد موقع واگذاري عضو توسط ورثه
 سوال دليل پنجم با هتک حرمت چه فرقي مي کند جواب هتک حرمت نسبت به خود جسد است جسد ميت از نظر فقهي احترام دارد خود جسد هتک نشود ايذاء‌مربوط به روح است اگر چه ارتباط دارد
 تقل ترحمي (اتانازي)
 سوال و جواب مرگ اتانازي که در خارج رسم است و عمل مي کنند فرض کنيد يک اسبي را که يک صدمه ديده که خوب نمي شود الان يک انساني است قطعا به دام سرطان افتاده علاجي ندارد اصلا خودش هم يقين حاصل پيدا کرده اند اطباء‌هم از نظر علمي يقين پيدا کرده اند از نظر عقلي خوب هميشه احتمال عقلي هست احتمال عقلي مي گويد که تبصره و استثناء‌هميشه وجود دارد که ان يد الله فوق ايديهم ظاهرا ترکيه هم يک سريالي هم در اين زمينه وجود داشت ان در همين برنامه تجربه ديني که خلاف معادلات يک سري چيزها صورت مي گيرد اما کسي که يقيق بکند از لحاظ علمي و عقلايي عقلا مي گويند الان اين خودش زجر مي کشد بستگان زجر مي کشد هيچ سودي براي ماندن نيست عقلا و علم مي گويد خلاص گفتيم اين مطلب از لحاظ عقلا و تصرف مالکي که خودش رضايت مي دهد مانعي نداشته باشد اما فتوا نداده اند فقها يک فتوا اعلام نمي کنيم دو اشکال اصلي القاء‌به تهلکه است گفتيم اينجا انتهار اينجا صادق نيست واقعا وجدانا ثابت نيست انتهار القاي به تهلکه است اين خودش وقوع به تهلکه هست
 اجاره رحم و فروعات ان
  يک چيز ديگر باقي ماند و ان اين است که امروز رسم است و دولت هم تاييد کرده رحم را اجاره مي دهند اجاره رحم خوب طبيعي است حلالي حرام و حرامي حلال نمي شود يعني مرز محرم و نا محرم و حدود الهي رعايت مي شود در صورتي که حدود الهي رعايت شود زني است مانعي ندارد يعني نه شوهري دارد و نه عنوان ديگري که مانع از ازدواج باشد کاملا بلا مانع است مردي است بر اساس معايير شرعي عقد محرميت موقت يا دائم مي خوانند بعد اين مسئله تا اينجا حل بعد قرارداد مي بندد که زن مي گويد ما ازدواج دائم با تو نخواستيم مرد مي گويد من زن دارم ولي بچه مي خواهم مي گويد خيلي خوب بچه در رحم منعقد بشود و رشد کند و روزي که به دنيا امد بگيرد و برويد اين معامله اصل اين عمل درست است دو تا وجه براي صحت اين مسئله گفته مي شود وجه اول اين است که اين ازدواج شرعي است اين تکميل نطفه شرعي است ولادت هم مشروع است پس از ولادت فرزند را بگيرد و از زن جدا بشود امر مشروع و طبق معايير فقهي
 سوال ايا ارث مي برد جواب بله ارث مي برد مادرش هست در مسئله اجاره رحم دو تا فرع دارد يک فرعش ان است که گفتيم زن مي ايد فردي زن اولش عقيم است زن مي ايد با يک ازدواج موقت در عرف عوام مراجعه هم به وزارت بهداشت مي شود تجويز مي شود هيچ اشکالي هم ندارد اين در حقيقت اجاره رحم يک حرفي است عاميانه در حقيقت يک ازدواج مشروع و هيچ مشکلي ندارد بازاء‌اين ازدواج يک مصلحتي اضافه شده است که بعد از تولد طلاق بدهد و هيچ اشکالي ندارد ان شرط شرعي نيست تعهد است ربطي به صحت عقد و برنامه ندارد يک حرفي که گفته شده است به عنوان يک تعهد دو تا مسئله است يک مسير ازدواج مشروع و يک تعهد فرع دوم اصلا ترکيب و اختلاط نطفه يا اسپرم گرفته مي شود و بعد از عمليات ترکيب لحاق گذاشته مي شود در رحم شخص سوم يعني نه زوج است نه زوجه در رحم شخص سوم گذاشته مي شود اين مسئله جزء‌مسائلي است که تامل برنگيز و بحث دارد بحثش از اين جهت است ايا مني اجنبي در رحم زن اجنبيه اين مجاز است شرعا مجوز شرعي دارد مشکل اصلي اين است اصل اجاره دادن رحم همان تصرف در جسم هست که مشکلي ندارد پولي مي گيرد و تمام مشکل اين است که ان ماء‌نطفه اي که از مرد اجنبي مي ايد اينجا اين مجوز دارد يا ندارد دو تا نظر اينجا بيشتر نيست نظر اول اين است که ماء‌نطفه بما هو که يک ذره از نظر حقيقت عرفي هيچ چيزي نيست شيئتي ندارد شيئيت کاملا بالقوه است شيئيت بالفعل ندارد صدق نمي کند كه چيزي باشد اگر شما فرض کرديد يک ذره نا ملموس از جسم نا محرم به جسم نا محرم ديگر قرار بگيرد شرع و عرف برايش هيچ اثري قائل نمي شوند چون واقعيت ندارد شيئيت ندارد وقتي شيئت عرفي نداشت در شرع تشخيص عرف مرجع اصلي است شيئيت عرفي ندارد اين يک نظريه است
 تزريق خون مرد نا محرم به بدن زن نا محرم
 سوال خون نا محرم اگر تزريق بشود در بدن نا محرم جواب اشکالي ندارد تزريق خون نا محرم به نا محرم اشکالي ندارد دليل اول ما شيئتي در کار نيست کمتر از يک قطره اگر از اجزاي برود به اجزاي نا محرم مويد حرف اين حقير خون نا محرم را تزريق بکند به نا محرم مشکلي ندارد مقدماتش استمناء‌نشود راه ديگر هم دارد غير از استمناء‌بر فرض که استمناءباشد حرام جداست اين دليل اول دليل کساني که تجويز نمي کنند مي گويد عرف در جايي مطرح هست که کار خبرويت و نظر خبره اي در کار نباشد اگر جايي که نظر علمي و خبرويت درکار بود انجا ديگر عرف حق اظهار نظر ندارد اينجا خبرويت و کارشناسي و نظر تخصصي راه گشاست اين نطفه است اين همان خشت اول معمار انساني است بنابراين از لحاظ فقهي مسئله خالي از اشکال نيست لذا فتوا بر جواز من نديدم
 سوال و جواب ما دو تا نظر گفتيم يک نظر شيئت عرفي ندارد و چيزي که در عرف شيئت ندارد اثر فعلي ندارد شما يک هسته زردالورا حکم درخت زردالو بار نمي کنيد قطعا ان است چون ما وضعي را مي بينيم اينها بين نفي و اثبات است فعلا مطرح است در فقه عناوين به شکل فعلي اخذ شده تقديري نيست بالقوه همه چيز است يک هسته زردالو را به عنوان يک درخت مي خريد بر فرض اين دليل اول ماست که فعلا اين چيز نا چيز در حد قوه است قوه اثار ندارد اين حرف خيلي خوبي است منتها ان طرف قضيه که شما مي گوييد بله مي گوييم عرف را اينجا راه نمي دهيم خبروي است از باب خبرويت شي اي است و نطفه است
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo