< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/02/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 قبل ازاين که مشغول بحث بشويم يکي از عزيزان از فرق بين قاعده يد و قاعده علي اليدمااخذت حتي تؤدي پرسيد ما سه تا اصطلاح دارد 1. يد مسلم که مضافا بر سيره متشرعه و سيره فقها و نصوص اماريت يد مسلم مورد اجماع هم هست اين يک مطلب اماره است مطلب ديگر قاعده يد بود که يد مسلم درباره بضائع و کالاهايي که درست مي کنند يا مي فروشند يا طباخي و پخت و پز مي کنند اماره طهارت و تذكيه و حليت است و اما قاعده يد به عنوان اماره که گفتيم قواعد فقهيه که قاعده فقهي شود به جهت اين است که ادله معتبري در عقبه کار دارند پشتوانه اش ادله معتبري است و الا قاعده اصل برائت يک قاعده بسيار با شکل و شمايل کاملي است چرا قاعده فقهي نيست ادله درجه يک پشت سرش نيست رتبه اش در رتبه اول قرار ندارد لذا قاعده فقهي نيست و الا شکل قاعده دارد قانون کلي است به مصاديق تطبيق مي شود نياز به مجتهد هم ندارد اين مطلب کلي که گفتم که قواعد فقه به طور کل اماره است اما بعضي از قواعد فقه اماره هم نيست مثلا قاعده صحت را بعضي ها مي گويند اماره نيست اصل است اما قاعده که بشود اعتبار عقلايي قطعي ندارد هر اعتبار که از سوي شرع بيايد عقلاء با ان همراه باشد يا نباشد مي شود اماره و اعتبار اگر محضا عقلايي بود اماره نيست اصل است منتها اصل معتبر عقلايي که در رديف قواعد قرار مي گيرد اين را گفتيم بعد نکته اي که حاج اقا پرسيدند که بين قاعده يد که معروف اماره است معناي قاعده يد را فهميديم يد اماره ملکيت است لو لم يکن ذلک لما کان للمسلمين سوق بعد فرق بين قاعده يد و قاعده علي اليدمااخذت حتي تؤدي؟قاعده علي اليد از قواعد مربوط به ضمانات است علي اليد قاعده اي است که موجب ضمان مي شود جايش هم در مواردي است که انسان به مال مردم به ملک مردم تسلط پيدا کند و دست بگذارد و بدون مجوز تصرف در مال غير کند جاي قاعده علي اليد اماده است و فائده قاعده علي اليد اثرش هم همان ضمانت است کسي که بر مال مردم دست بگذارد يا تصرف بکند بر اساس قاعده علي اليد ضامن است حديث معروف نبوي را شيخ در مکاسب مي گويد قاعده هم که مي گويد علي اليد ما اخذت حتي تودي اين مطالبي بود كه سؤال شده بود اما عنوان بحث ديروزمااين بودكه خصوصيات قاعده سوق از منظر روايات: قاعده سوق يک قاعده بسيار مهم و داراي اثار زيادي در زندگي اجتماعي انسان دارد و نقش مسامحه و عفو و مساهله در زندگي يعني آسان گرفتن در زندگي اجتماعي مومنين است به طور مشهود و ملموس شما اگر هشتاد درصد شک کرديد به نجاست کالايي ولي در دست مسلمان و سوق مسلمان بود مي توانيد حکم طهارت را جاري کنيد بر اساس قاعده سوق اين قاعده به عنوان يک قاعده مستقل در کتابهاي قواعد فقهي بحث شده و احيانا تدريس هم مي شود کتاب قواعد فقهي که در دست شما قرار گرفته است اين قاعده سوق را هم دارد اين بحث مفصل به عنوان يک قاعده فقهي بحث شده است هر چند در قواعد فقه يک خصوصيت است مفصل بحث نشده طولاني ولي نکات کليدي و جوهري جا نمانده جوهر بحث به لطف خدا انجا تنظيم شد در بحث قواعد مفصل بحث مي کنند فقها و اعاظم اما در اينجا به مناسبت مورد استعمال که مورد ما مسئله شش مي فرمايد ما يوخذ من يد المسلم من اللحم او الشحم محکوم بالطهاره اين جاي قاعده سوق است به اين مناسبت فقها بحث کرده اند سعي بر ان داريم که به همان اندازه اي که فقها بحث کرده اند اکتفا بشود و خصوصيات قاعده سوق را از طريق تحليل عقلايي و از طريق نصوص خصوصيات اصلي را بيان کنيم ان نکات کليدي که نقش اصلي در ساختار قاعده سوق دارد از نصوص برداشت کنيم و در محضر شما ارائه کنيم به طور کل خصوصيات و ويژه گي هاي که درباره قاعده سوق از روايات استفاده مي شود در سه محور خلاصه ميکنيم 1. تعريف سوق 2. تاثير گذاري و نقش افريني قاعده سوق 3. ويژه گي هاي قاعده سوق
 معناي سوق در عرف و شرع
 اول که عبارت بو د از تعريف قاعده سوق مي بينيم کلمه سوق لغه و عرفا معنايش معلوم است محل عرضه متاع ها و کالا براي خريدو فروش که اماده براي مراجعين از اقشار مختلف و کالاي براي نيازمنديهاي مختلف عرضه مي شود اين معناي سوق در لغت و عرف تا اينجا ابهامي نيست هر کسي بگويد بازار مي داند معناي بازار چيست جاي عرضه کالا يک منطقه پر رفت و امد براي خريد و فروش اين معناي لغوي و عرفي بازار اما معناي قاعده سوق در اصطلاح روايات غير از معناي لغوي و عرفي است شرع مي تواند براي خودش معنا اِعلام و تعيين بکند در شرع از لحاظ شرعي سوق اعم از اين سوقي است که در عرف معلوم و مشخص است منظور از سوق در اصطلاح شرع عبارت است از قلمرو حاکميت مسلمانها منطقه اي که در تصرف و حوزه زندگي مسلمانها باشد همه اين منطقه حکم سوق را دارد و اما خود سوق به معناي محل عرضه کالا و مکان پر رفت و امد اين خصوصيت قطعا موضوع براي حکم نيست که کثرت جمعيت و کثرت خريد و فروش باعث اين حکم و اثار ديگر بشود هرگز لذا اگر بگوييم خود سوق به معناي عرفيش موضوعيت دارد اگر يک مغازه در يک گوشه شهر توسط يک نفر مسلمان اداره شود بايد حکم سوق انجا جاري نشود معناي سوق در اصطلاح شرع اعم از اصطلاح عرف مشهود و مشخص است شامل اين سوق متعارف هم مي شود و قلمرو بيشتر از ان را هم شامل مي شود گفتيم منظور از سوق عبارت است از قلمرو حاکميت مسلمانها در همين راستا گفتيم با يک تحليل نسبتا عقلايي مي بينيم که خود رفت و امد زياد و خريد و فروش زياد موضوعيت ندارد در صدور حکم از سوي شرع و الا يک مغازه اگر در يک گوشه شهر توسط يک مسلمان اداره بشود بگوييم سوق نيست و اين با نگرش عقلايي قطعا همچنين حکمي به جا نخواهد داشت اين از تحليل عقلايي هم در مي ايد بنابراين منظور از سوق قلمرو حاکميت مسلمانهاست
 نص موجود در اين زمينه از اسحاق بن عمار
 و مدرک اصلي ما براي اثبات اين مطلب نصي است که در اين رابطه امده است کتاب وسائل جلد 2 باب 50 حديث 5 صحيحه اسحاق بن عمار از امام موسي بن جعفر عن العبد الصالح عليه السلام باسناده اسناد شيخ صدوق باسناده عن سعد بن عبدالله عن ايوب بن نوح توثيق خاص دارند عن عبدالله بن مغيره که از موثقين بالخصوص است عن اسحاق بن عمار از اصحاب امام صادق و اجلا و ثقات عن العبد الصالح امام موسي بن جعفر انه قال لا باس بالصلاه في الفراءاليماني فرء مفرد فراء است فراء‌جمع کلمه جامد است سهم و سهام لباس ها و پوشش ها که از پوست درست مي کردند پوست روباه پوست خرگوش پوستهايي که در قديم رسم بود و فراء‌يماني که از منطقه يمن باشد و فيما صنع في ارض الاسلام که در سرزمين مسلمانها ساخته مي شود قلت نعم فان کان فيها غير اهل الاسلام اگر در ان کشور ها غير مسلمان هم هست پس يک نکته را فهمديم که ذهن متشرعه زمان امام صادق اگر قلمرو خالص مسلمانها باشند شک در طهارت يد مسلمان نيست سوال از اين شده است که غير مسلمان انجا هست شک مي کنيم مي فرمايد قال اذا کان الغالب عليها المسلمين فلا باس اگر در ان ارض اسلام غلبه با مسلمانها بود لا باس اشکالي ندارد
 مراد از بازار ارض اسلام است نه صرف محل خريد و فروش
 اين روايت و اين حديث براي ما يک مطلب را بيان کرد و يک شبهه را جواب داد مطلبي که بيان کرد ديديد اهل ارض اسلام بود سوق نبود سرزمين مسلمانها صنعت ممکن است صنعت داخل بازار که نيست بازار به معناي خاص در اين قاعده مطرح نيست چون نصي که مي بينيم اهل ارض اسلام را مورد توجه قرار مي دهد اين يک نکته که سوق را معرفي مي کند که سرزمين حاکميت مسلمانها اين منظور از سوق است
 اغلبيت عددي مسلمانها در يک بلد
  و بعد اهل سوق که بايد بدانيم مسلمانها باشند بتمامها که شک در ان نيست اگر اهل سوق مسلمان و غير مسلمان باشد در يک کشور غير مسلمان هم زندگي مي کند در کمتر کشور اسلامي بر بخوريد که غير مسلماني نداشته باشد طبق همين قاعده اگر ديديد غلبه با مسلمانها بود قاعده سوق جاري مي شود اگر شما در بحث علمي خواستيد مثال بزنيد که کجا مي شود که پيدا کنيد که نص خاص بر خلاف حکم عقلا امده است اينجا موردش هست عقلا براي اغلب اعتباري باز نمي کنند اگر شما بشنويد که اغلب يا اغلبيت حاکم است استحسان است حکم قطعي عقلايي بر حاکميت اغلب در احکام و اثار نيست با اين وصف اينجا فقط به عنوان اينکه قاعده قاعده امتنانيه است مسامحه شريعت سمحه سهله است به عنوان امتنان شرع امده اغلب را ملاک و معيار قرار داده هر کجا مسلمانها غلبه داشت انجا سوق مسلمان يا محل حاکميت مسلمانهاست کالاهايي که شک بکنيد در طهارت و نجاستش در تذکيه و عدم تذکيه اش در حليت و حرمتش محکوم به طهارت خواهد بود اين نص ما براي نکته اول يعني معرفي سوق يا بيان معناي سوق از لحاظ شرع کافي است اما نکته دوم
 ايا لازم است که حاکم مسلمان باشد
 سوال و جواب از فروعات بعدا خواهد امد که اگر يک حاکم مسلمان نيست خوب مردم مسلمان هستند حاکم مسلمان نيست طبيعتا حکم سوق نسبت به همان مردم که زندگي مي کنند جاري مي شود از نظر شرع براي حاکم حسابي باز نمي شود سياست امروز است که حاکمش مسلمان هست يا کافر مثلا ما الان حاکم سعودي و ال سعود مقيد به احکام الله که نيستند انها حکام جائر اگر دقيقا مطالعه بشود مسلمان نيستند به معناي فقهي وليکن حتي شايد اگر بپرسيد بعضي ها ندانند مثل صدام که امد در حرم اميرالمومنين زمان جنگ نماز خواندن بلد نبود يک رکعت خواند بدون رکوع بلد نبوده بعضي از حکام سعودي نماز شايد اصلا بلد نيستند در اين دنيا نيستند همه را با عيش و نوش کشور مردم مسلمان زندگي مي کنند حکم اسلام سوق مرتبط است با مردم حاکميت مردم يعني غلبه در تصرفات حاکميت در اموري که قابل قلب و انقلاب هستند در زندگي صنعت کالا خريد فروش قصابي و غيره اما مطلب دوم که عبارت است از تاثير گذاري و نقش قاعده سوق
 سوال و جواب حاکم از نظر شرع کان لم يکن است از نظر شرع مردم حاکميت سياسي اصلا مدار شرع نيست مدار اعتبار مردمي است که در منطقه غلبه دارند تصرفات که در اموال و املاک و خريد و فروش در دست انها
 سوال و جواب دخالت هم که باشد دخالت مستقيم که ندارد کشتارگاه ها دستور و تاسيس دست حاکم است خودش که نمي ايد ذبح بکند که اسم خدا را بلد نيست تصرفات دست مردم است اشراف که کنترل سياسي است ان اصلا دخل به تصرفات مسلمان ها ندارد لا صله بينهما
 تاثير گذاري و نقش قاعده سوق
 اما درباره مطلب تاثير قاعده سوق اثرش همان حکم به طهارت و تذکيه و حليت است در اين رابطه اصل قاعده سوق مطرح است
 وقتي سابقه شي معلوم است محل اجراي قاعده سوق نيست
  به شرط اينکه سابقه يد کفار در کار نباشد اگر شما مي رويد بازار مي بينيد چرمي را اورد از چين الان دست مسلمان است بازار مسلمان است ولي سابقه اش را مي بينيد از چين امده اينجا جايي براي قاعده سوق نيست اولا علم است و ثانيا فرض کنيد شک کنيد استصحاب موضوعي است که در موضوع قاعده اصل جاري مي شود جايي براي جريان قاعده وجود نخواهد داشت اما تاثير گذاريش از لحاظ نصوص فرموده اند ائمه عليه السلام که قاعده سوق اثرش تذکيه و طهارت است تا وقتي که علم به خلاف پيدا کنيد يعني اگر احتمال بالايي بدهيد اعتنا نکنيد نکته اصلي در تاثير گذاري اين است 1. علمي داشته باشد به سابقه نجاست استصحاب موضوعي 2. شک در نجاست کرديد ولو احتمال بسيار بالا اعتنا نکنيد تا علم حاصل بکنيد در اين رابطه صحيحه حلبي منبع همان منبع کتاب وسائل جلد 2 باب 50 از ابواب نجاست حديث 2 مي فرمايد سئلت اباعبدالله عن الخفاف التي تباع في السوق کلمه سوق را اورده سوال کردند امام صادق از خف ها خفاف جمع خف يعني کفش و چکمه که خريد و فروش مي شود در سوق مسلمان فقال اِشتر و صل فيها حتي تعلم انه ميته بعينه بنابراين دلالت بر تذکيه و طهارت که دارد يک نقش ديگر هم دارد مي گويد تا وقتي که علم حاصل نکني اعتنا نکني مثلا چرمي است که يک مارک ايران مي زند مارک خارجي هم دارد احتمال ده بيست مي دهيد که ايراني باشد هشتاد در صد احتمال مي دهيد که خارجي باشد اعتنا نکنيد تا علم به نجاست پيدا کنيد
 سوال و جواب ان خفي است که مي شود نماز خواند فقط خفي است براي ان شاءالله که بحرين رفتيد از شيعيان دفاع کرديد در زمان جنگ ان خفي که با خفين نماز خوانده مي شود در حال جنگ است انجا مي توانيد با ان خف نماز بخوانيد و از پايتان در نياوريد خفي که مي شود نماز با ان بخوانيد ان است محور سوم ان شاء‌الله براي فردا

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo