< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 تقسيم ششم _ تقسيم به اعتبار قلمرووحوزه بيان
 گفتيم که روايات به اعتبارات شش گانه شش تقسيم دارد وگفتيم تقسيم ششم عبارت است از تقسيم روايت به اعتبار چشم انداز و قلمرو روايات اين قسم در کل به سه قسم تقسيم مي شود 1. روايات احکام 2. روايات اخلاقي 3. روايات تصوف روايات احکام و اخلاق را شرح داديم و توصيه کرديم که شناخت اين تقسيم بندي خيلي جاها کمک مي کند يک قسم از روايات رواياتي است که از طريق غير معتبر يا از غير طريق معتبر در طريقت ال البيت در کتب پراکنده امده است قسمتي اعظم از اين روايات نبوي هستند وبراي فرقه صوفيه کاربرد دارد
 توضيح روايات تصوف
  به طور کل روايات صوفيه نشانه اولش اين است که در جوامع معتبر روايي معمولا به ثبت نرسيده و درصد بالايي مرسل است من باتتبع ناقص خودم روايات تصوف را مسند و سند کامل نيافتم و از طريق ابناء‌عامه که مي دانيم تصوف مرکز اصليش ابناء عامه است
 فرق عرفان صوفي و عرفان شيعي
 فرق بين عرفان شيعه و عرفان سني اين است که سنيها عرفان را تصوف مي نامند يک عارف که مدح وثنامي کنند مثلا ما مي گوييم حجه الاسلام انها مي گويند جناب صوفي کلمه صوفي يک وصفي است مثبت بنابراين اصل در تصوف مذاهب عامه است انجا از تصوف بيتشر و پر رنگ تر بحث به ميان مي ايد همان تصوف با يک مقدار تغييراتي در مذهب اهل بيت در پيروان اهل بيت مي شود الان در دانشگاهها که بحث مي شود به نام رشته تصوف يا عرفان تصوف سني و عرفان شيعه
 منشا عرفان صوفي و عرفان شيعي هردو علي (ع) است .
 عجيب اين است که مصدر کلي صوفيها و سنيها علي بن ابي طالب (ع)مي دانند و عرفا هم طبيتعا عارف اول جهان هستي بعد از رسول الله(ص) اميرالمومنين(ع) را مي دانند
 عرفان نظري و عملي
 و تصوف را ابن عربي را نفر اول مي دانند شيعيان هم بعضي از عرف البته بين عرفا و فقها اختلاف است عرفاي شيعه را ابن عربي را تاييد مي کنند فصوص الان تدريس مي شود و جايگاهي دارد تصوف که مرکز اصلي هم انجاست در شيعه هم به شکل عرفان جلوه کرده است منتها ان تصوفي که با رنگ هست در شيعه تحت عنوان عرفان نظري است عرفان عملي جدا مي شود عرفان عملي شاخه اش مي شود فقهايي عرفان اقاي بروجردي عرفان امام خميني و عرفان اقاي بهاءالديني پس 1.مصدر رواياتش کتب پراکنده غير معتبر 2. جهت گيري و سمت و سو روايات تصوف به سمت و سوي کنترل نفس زهدي به معناي تحقير نفس زهدي به معناي نفس کشي زهدي به معناي مبارزه با نفس
 دو خصوصيت مهم تصوف (افراط در خوف وترک دنيا)
 دو تا خصوصيت مي شود .1خوف افراطي .2ترک دنياي رهباني يک وقتي در ان سلک بحثها گفته ام تصوف همان رهبانيت مسيحي است که يک کمي تغيير قيافه داده است اسلام امد گفت رهبانيه ابتدعوهارهبانيت بدعت است اسلام امدگفت ربنااتنافي الدنيا حسنه وفي الاخره حسنه اسلام امد گفت عرفان و سلوک دو جمله است انجام واجبات ترک محرمات دست کم نگيريد ما که انجام واجبات و ترک محرمات که هست هيچ کجا نرسيديم نخير اينگونه نيست هر کسي که انجام و اجبات و ترک محرمات کاملا دقيق باشد اين سالک است اين عارف است اين واصل است وصل است منتها انجام و اجبات و ترک محرمات بعضي از جاهايش گول زننده است يک ذهنيت خراب دارد حرام است يک اظهار نظر سلبي مي کند غيبت است خطرناک است ان حديث را خواندم از امام باقر که لاينظر الله الي عبد ولايزکيه اذا ترک فريضه من الفرائض او ارتکب کبيره من الکبائر تزکيه اي نيست خدا نگاه بخصوص نمي کند به بنده اي که يک واجب را ترک ويک حرام مرتکب مي کند اما يک تبصره دارد که شبه تصوف نشود اگر تخلف بشود بايد فورا حداقل يک شبانه روز نگذرد که دليل توبه را از ان استفاده کند دليل توبه پاک کننده است مثل بيماري هاست که اگر طولاني بماند به راحتي از بين نمي رود زود پاکش کنيد بيست و چهار ساعت نگذرد اثر وضعي نخواهد داشت ان شاء الله پس دو تاامتياز در روايات تصوف بود افراط در خوف وترک دنيا اصل سمت و سوبراي سرکوب نفس است تحقير و توهين نفس هم درشکل افراطي است اين را که گفتيم مي شود روايات تصوف الان مثال بزنم قسمتي از روايات تصوف ديروز گفتم که ما روايات گاهي در شکل حکايات داريم اعتبار حکايات از طريق اعتبار کتب و مورخين است راهش فرق مي کند
 نمونه اي مشهور از روايات تصوف و رد آن
 روايات تصوف قسمتي از طريق حکايات است حکايت معروف تصوف که شما تا حالا ان را تصوف نمي دانيد و شايد در منبر گفته باشيد وان حکايت حضرت موسي علي نبياو عليه الاف التحيه و الثنا که گويا روزي خدا به او فرمود که موسي يک موجودي را پايين تر پيدا کن رفت هر کسي را گويا فسقه اي فجره اي ادم کشي هر کسي را ديد گفت نه اين بهتر از من است يعني نفس کشي افراطي گوسفند بهتر از من است گاو نه اسب نه کلبي را پيدا کرد کلب بسيار بدحال و گرفتار و گرسنه و سرگردان کلب سرگردان و صاحب هم نداشت برداشت با خودش اورد دروسط راه گفت نه من ازاين هم بهتر نيستم در مقام مناجات باخدا گفت من کسي را پايين تر از خود نتوانستم پيدا کنم خطاب امد العياذبالله طبق نقل که اگر تو ان کلب را را اورده بودي ديگر الان امتيازي کسب نمي کردي کارت درست نبود اين حکايت قطع از نظر از مقدسات که خطر کفر دارد توهين به ساحت قدس يک پيامبر اولي العزم و حد قتل يک پيامبر اولي العزم ان توهين نستجير بالله پايين تر از ان حيوان اگر کسي بگويد اين حد دارد اين از نظر شرعي و اما از نظر عقلي ووجداني جزء واضحات انساني که اسم بندگي خدا اشرف مخلوقات با کلب نجس العين قابل مقايسه نيست مثلا کسي مي تواند بگويد اب جاري زلال بهتر از مواد نجاست پر از عفونت است اين معنا ندارد خلاف وجدان قطعي و عقلي است براي تصوف هم خوشايند است که به براي نفس ادم چقدر خوب است که انسان نفس خودش را اينگونه لقد مال بکند اين گونه حکايات و روايات
 روايت (ان الناس کلهم هالکون ...) از روايات صوفي است
 يک روايت را بخوانم که تقريبا معروف است که بنده حقير ان روايت را گشتم در سند پراکنده هم ندارد در جوامع کتب روايي که هيچ روايت اين است الناس کلهم هالکون الاالعالمون والعالمون کلهم هالکون الا العاملون والعاملون کلهم مخلصون و المخلصون في خطر عظيم پس بهشت راهش بسته است اين حديث مخالف نص صريح قران است ان الذين امنوا وعملوالصالحات فلهم اجر غير ممنون
 تفسير افراطي از اخلاص
 درباره اخلاص هم افراط تصوفي وجود دارد که اخلاص مثل اين است که مورچه سياهي در شب تاريک روي نمد سياهي راه مي رود پس تکليف بر غير مقدور نستيجر بالله از عسر گذشته از تکليف گذشته نوعا غير مقدور مي شود چون خدا از بندگان چه خواسته الاليعبدواالله مخلصين له الدنيا خدا مي فرمايد که ما از بندگان خود چيزي نخواستيم مگر عبادت از سر اخلاص عبادت از سر اخلاص خواسته خداست چيزي که خدا بخواهد بسيار به سادگي ميسرو است هر چيزي که مطلوب شرع است کاملا ميسور است اولا از نظر تحقيق فقهي مقدور است چون شرط تکليف قدرت است از نظر تتبعي ميسور و راحت هم هست عبادت از سر اخلاص بسيار ساده ممکن عادي است معناي اخلاص اين است که داعي بر عمل ادم امر خدا باشد همه شما اين کار را مي کنيد ان اخلاص که اخلاص به معناي فقهي نبود اخلاص به معناي تصوفي بود
 روايت (بعثت علي شريعه سمحه سهله)
 شرع بعثت علي شريعه سمحت سهله عمل از سر اخلاص اين است فقط داعي اصلي امر خدا باشد نماز مي رويد اگر امر خدا نبود نمي رفتيد اخلاص يک چيز ديگري نيست که انسان خودش را زجر بدهد شکنجه کندکه نور اخلاص امد يا نيامد
 حکايتي از سلوک افراطي
  چندي يک طلبه اي را اوردند براي اين حقيرکه حالت طبيعي اش را از دست داده دريکي از مدارس قم بوده جزء نخبه ها هم بوده برايشان درس سلو ک داده اند گفته اند شما کاري بکنيد که عبادت در روحتان وارد بشود انها باطن پاک شکنجه داده اند خودشان را ذکر و توسل و اصل ذکر و توسل که خيلي مقدس و خوب است که بايد تنفس ما باشد ما از ذکر و توسل جدا باشيم نفس رحماني ما قطع است نفس رحماني يک روحاني ذکر و توسل است ان هم در شکل زيارت جامعه کبيره اينها عرفان ولايي است عرفان عملي است مخصوصا زيارت جامعه کبيره که گفته مي شود امام خميني چهارده سال در نجف همه روزه زيارت جامعه کبيره مي خواند بگوييد طلبه امد کارش به جايي رسيده که الان سکته کند با من درد دل کرد گفت به ما مي گفتند که طوري عبادت کنيدکه عبادت در عمق وجودتان نفوذکند ما فشار ذکر و کم خوابي وکم خوراکي يک روزي در حال نماز ديدم که وضعيتم به هم ريخت ديدم نفس به سينه حبس شد پدرش امد گفت رفتم در ان مدرسه مدرسه تربيت سلوک که پسرم که نخبه بود اين وضعيتش هست گفت خدا را شکر کن اينها صد نفري که در اين جلسه بودند شصت نفرشان مردند چهل نفرشان بيمارستاني هستند اين است که شکنجه کنيد عبادت را به عمق روح خود وارد کنيد ان که خود را شکنجه مي کند تا اينکه روح قبول کند يا مرگ يا ديوانگي يا افسردگي اما مکتب تربيتي اهل بيت مي گويند واجبات و محرمات يک زندگي رابيمه مي کند من يتق الله يجعل له من امره يسرا امرش يسرا مطلقا دنيا و اخرت 2. پيرو باشد اقا را فراموش نکن سربازي را پررنگ کن بدون ارباب نيستيد بدانيد که لباس که توفيق دايد لباس سربازي اقاست بدان اين جلسه کلاس درس معسکر اقا بقيه الله الاعظم است اسمش ياد کن بي کس نيستي
 حکايت سيد ابوالحسن اصفهاني در آغاز طلبگي
 يکي از تجار اصفهان بود وضعيت خيلي خوب داشت پسر گفت مي خواهم طلبه بشوم رفت طلبه شد پدرش گفت طلبگي چه به درد مي خورد گرسنگي تنهايي بدبختي تاجرگفت هجره مي گيرم زن زندگي پدر هم شب جمعه رفت که تنها پيدايش کند که الان از تنهايي داري جن زده مي شوي شب جمعه امد بقيه رفته بودند اين تنها در مدرسه در زده شد رفت بابايش هست حالا داخل حجره يک چايي بياورد ندارد نان بياورد ندارد شروع کرد بابا به نصيحت و سرزنش که اياخوب است گرسنه تشنه غريب در خطرازاد و اباد در دل گرم خانوانه زندگي نمي کني مگر ديوانه هستي يک مرتبه در زده شد سيد ابوالحسن اصفهاني رفت پشت در ديد يک اقايي امد ازمن احوالپرسي کرد يک پول داد گفت اين را خوراکي بخرو براي بابا ببر بگوما صاحب داريم پول را گرفتم چيزي تهيه کردم براي بابا گفت از کجا اوردي گفت اقايي داد رسم اين است که اولين تشرف عقل کار نمي کند انجا که عشق خيمه زند عقل نيست خيمه عشق تشرف است گفت اين پول را که اورد گفت يک فرد اورد به من داد رفت گفت چه گفت که به بابايت بگوما صاحب داريم سيد ابوالحسن اصفهاني که مرد زرنگ و باهوشي بود دويد که دستش نرسيد اين بود که سيد ابوالحسن اصفهاني شد که مرحوم حکيم که تشرف پيدا کرد در مسجد سهله پيام فرستاد براي سيد ابوالحسن اصفهاني گفت برنامه ات بايد اينگونه باشد شرح داد جاي ديگر ان شا،الله در اين رابطه که روايات تصوف برايتان شرح دادم که معلوم شد ک ماداريم رواياتي که معناي تصوفي دارد و براي ما قابل عمل نيست وانها را بايد جدا کنيم متاسفانه بعضي از روايات تصوف امده وارد هم شده است که عنوان نادر گاهي هم حکاياتي است باز هم با معايير فقهي به هيچ وجه تطبيق نمي کند
 حکايت تصوفي در مورد عابر که باعث افتادن برگي از درخت غير شود
 مثلا حکايتي است از تصوف که فردي الاغي داشت وبار الاغي از کنار باغي رسد بار الاغ گرفت يک درخت از درخت ريخت در مکاشفه ديد که گرفتار است چه گرفتاري برگي از صاحب باغ انداخت فقها چيست اولا عمدا نبوده راه خودش را مي رفته گناه نيست وثانيا يک برگ ارزش مالي ندارد زمان ندارد براي چه شکنجه بشود نه از لحاظ حکم وضعي و نه از لحاظ حکم تکليف يک جز،خصوصيتهاي ديگر تصوف حساب کنيد مخالف اصول مخالف عقل و مخالف ضرورت هاي فقهي است شش تقسيم را گفتيم يک نکته وان اين است که تقسيماتي ديگري هم وجود دارد منتها اين تقسيماتي که اينجا به عرضتان رسيده شد مخصوصا دوتاي اخري که تقسيم روايت به معمول بها و معرض عنها تقسيم اخر هم روايات احکام و روايات اخلاق وروايات تصوف اين دو تا تقسيم در تقسيم بندي هاي اصحاب و رجال و حديث به شکل تقسيم ثبت نشده به طور وضوح منتها برجسته هست اين را به عنوان دو تا تقسيم جديد و کاملا تاثير گذار به ذهنتان ثبت شده است تقسيمات زياد ديگري هم ذکر شده است که ما ان تقسيمات را از جهت اينکه ديديم بر اساس معايير منطقي تقسيم به حساب نمي ايد انها تحت مصطلحات قرار داديم تعريف تقسيم اين است که تقسيم يک مقسم دارد و اقسام دارد و هر قسمي با قسم ديگر يک مشترکاتي دارد ويک امتيازاتي و هر قسمي يک حوزه ويک قلمرو قابل توجه دارد در مصطحات که مي رسيم همچنين معيار که معيار معيار تقسيم منطقي است وجود ندارد لذا ما انها را گذاشتيم تحت عنوان مصطلحات
 روايات مربوط به عقايد
  قسم ديگر که از اغاز جدا مي شود از بخش ما رواياتي است که بخش فروع را زير پوشش قرار مي دهد اخلاق احکام تربيت رفتار مي شود در مقابل بخش فروع يک دسته از روايات هست که مي شود اصول اين روايات اصول سمت و سويش از روايات فقهي جداست در اين وادي نيست وادي ديگري است انها روايات خيلي درستي است عمده ترين روايات در اصول براي شناخت اوصاف و معرفت به ائمه عليهم السلام خواندن کتاب الحجه اصول کافي لازم و ضروري است تطبيق ايات قران در شان اهل بيت اوصاف و فضائل اهل بيت ان جز اصول است کتاب الحجه اوصاف و فضائل اهل بيت در حد اعلي و از مکانت بالا که اصول کافي است کتاب توحيد و کتاب معاد وهمين طور کتاب شيخ کتاب غيبه از کتب روايي است امابخشش جداست وادي وادي اصول است کلا رجال در وادي فروع است ان روايات از اين وادي بيرون است لذا جزء تقسيم بندي وارد نمي کنيم کل علم رجال و علم حديث دراين بخش است در بخشي که روايات که مربوط به اصول هست اصلا ما کاري نداريم و ان هم بحثي لازم دارد سابقا درس بود در حوزه درس عقايد کتاب توحيد و کتاب حجه اصول کافي بايد تدريس بشود که متاسفانه الان کم رنگ شده و درسهاي جنبي جايش را گرفته هر چند درسهاي جنبي بد نيست ولي بايد ان درسها را کم رنگ نکنيم پس از ما شش قسم را به دست اورديم يک نکته در کاربرد در استنباط در عملياتي استدلالي ما از اين شش قسم روايت ديگر روايت بيرون از شش قسم نداريم همين شش قسم در حرکت روايي در حرکت استدلالي در وادي روايت و حديث به مشکلي بر نمي خوريم فقط مي ماند اصطلاحات که اصطلاحات را ان شاء الله در جلسه اينده مثلا روايت عالي شاذ و مشترک و نادر و مدرج ومصحف توقيع غريب مقبول تا مضطرب و معلل و مدلس اينها ديگر اقسام نيست مصطلحات مي خوانيم ان شاء الله .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo