< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/12/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 توجيه چهارم حل مشكل مخالفت با ولايت با نگاه به مراتب كفر
 توجيه چهارم حل مشكل مخالف ولايت با نگاه به مراتب كفر مرحوم محقق همداني (ره) در كتاب طهارت از مصباح الفقيه جلد 1 صفحه 564 به عنوان حمل دوم اين است كه از نصوص استفاده ميشود و در بحث عقايد هم مطلب مورد تاييد باشد كه كفر مراتب دارد مرتبه اعلا و ادني دليل بر اين مطلب كه مي تواند راه گشايي كند كه قطعا كفر مراتب دارد
 صحيحه بريد اجلي مويد درجه بندي كفر است
  نصي است كه آمده است كتاب اصول كافي جلد 2 كتاب ايمان و كفر باب شرك حديث شماره 1 صحيحه بريد اجلي از امام باقر كه اين حديث را قبول خوانده ايم سالته عن ادني ما يكون العبد به مشركا قال فقال من قال للحصاه انها نوات و للنوات انها حصاه قبلا خوانديم كه اين عقيده اين پندار ادني مراتب كفر است نكته اي كه از اين حديث الان استفاده مي كنيم اين است كه كفر و شرك مراتب دارد كه در اين صحيحه تصريح شده است به ادني مراتب يعني چند مرتبه دارد كه ادني مرتبه اش در صحيحه بيان كرده از اين حديث به طور واضح به دست مي آوريم كه كفر مراتب دارد اين مطلب كه به دست امد زمينه كه اماده شد كار ما در مرحله تطبيق مي گوييم انكار ولايت كفر است منتهي كفر در مرحله پايين چون كفر مراتب دارد در آن مرحله از كفر نيست كه ملحدين و منكرين الوهيت به آن درجه هستند كفري است كه فعلا اثار كفر برآنها بار نمي شود محكوم به طهارتند معامله با انها جائز است و در درجه پايين تري ازكفر قرار دارند پس مسئله و مشكل حل شد كه گفته بوديم منكران ولايت كافرند بله كافرند منتهي در اين درجه چون كفر درجات و مراحل دارد اين وجه چهارم از وجوه حل معضل تعارض
 تحقيق مطلب اين جمع جمع تبرعي است نه عرفي و اصولي
  اما تحقيق اين است كه اين وجه هم اساس درستي ندارد اولا همان اشكالي كه نسبت به وجه حمل قبلي گفتيم كه جمع مي شود جمع تبرعي شاهد جمع نداريم چه شاهدي داريم كه مخالف درجه ادني از كفر است حمل ما مي شود لابديت ذوقي استحساني اين جمع جمع اصولي و جمع عرفي نيست مضافا بر اين مي توانيم بگوييم كه انكار ولايت ولايتي كه براساس ادله اربعه با قاطعيت تمام در حد اهميت كامل و ركن و اساس و مكمل دين به اثبات رسيد انكار او ادني درجه كفر است هرگز مي توانيم بگوييم انكار ولايت با ان اهميت و ان عظمت اعلاي درجه كفر است نه ادني پس اين وجه هم به جايي نرسيد
 وجه پنجم جمع بين كفر عامه و عدم نجاست آنان، توجه به عسر و حرج
 توجيه پنجم عبارت است از قولي كه استناد مي كند به قاعده عسر و حرج مي گوييم مسلمانها قسمت زيادي سني هستند شيعيان در اقليتند طبق آمار رسمي (اما طبق آمار غير رسمي از سوي بعضي از مراجع عدد ملت منهاي حكومت عدد شيعه ها كمتر از سني ها نيست منتهي چون دولت ها سني هستند كميت هاي شيعه ناچيز شمرده مي شود در يك نگاه كلي كل كشورهاي عربي نه افريقايي اكثريت شيعه هستند مثال بارزش عراق و خليج و كويت و غيره اكثريت شيعه هستند ميلوينها شيعه در عربستان سعودي است كه فكر مي كنيد شيعه ندارد البته اين مطلب را بعضي از مراجع محقق اعلام كرده است) ما گفتيم عسر و حرج باعث مي شود كه حكم بكنيم به مسلمان بودن سني ها و الا گرفتاري دارد درگيري مصيبت هزاران مشكل از حرج هم بالاتر براساس قاعده حرج مي گوييم مسلمان هستند تحت عنوان برادران مسلمان هم زيست متسالم و بدون درگيري زندگي ادامه پيدا كند و مشكلي پيش نيايد اين عسر و حرج مسئله را حل كرد و الا از لحاظ ادله انكار ضرورت است و قطعا كفر به عبارت ديگر منكران ولايت به عنوان اولي كه انكار ضرورت كرده اند و انكار ضرورت كه منتهي به انكار رسالت بشود موجب كفر است و اين درباره انكار ولايت قطعي و وجداني است عنوان اولي حكم معلوم است ارتداد هست و كفر عنوان ثانوي بوسيله عسر و حرج حكم اسلام جاري مي شود اسلام با اينجا عنوان ثانوي امده است و تعارض بين عنوان اولي و دوم كه وجود ندارد چون در دو مرتبه است در تعارض وحدت مرتبه شرط است
 تحقيق مطلب- اين توجيه قابل قبول نيست
  اما تحقيق اين است كه قاعده عسر و حرج هم اينجا مشكل را حل نمي كندبراي اينكه اولا و ثانيا
 اولا- صغري را قبول نداريم و عسر و حرج ايجاد نمي شود
 اما اولا امكان خدشه در صغري مي گوييم عسر و حرجي نيست براي اينكه حكم به كفر معنايش اين نيست كه شروع بشود به درگيري و قطع معامله نه با كفار هم مسلمانان معامله مي كنند ان احد من المشركين استجارك فاجره معامله كه جائز است معاشرت هم جايز است و گفتيم صحيح طهارت كتابي است پس براساس شهادتين حكم به طهارت هم مي شود مشكلي ندارد كفر هست يك احكام ويژه اي مثلا عدم جواز ازدواج كه به اين ملتزم مي شود مگر مشكلي پيش مي آيد اين اولا صغرويا عسر و حرجي نيست
 كبري را قبول نداريم چون عسر و حرج نوعي است نه شخصي
 و ثانيا قاعده عسر و حرج نوعي نيست عسر و حرج شخصي است هدف ما در بحث اثبات اسلاميت و طهارت و اثار ديگر براي نوع مخالفين اين مدعاي ماست نوع مخالفين مسلمانان پاك هستند اين هدف است با قاعده عسر و حرج نوع اسلاميت يا طهارت براي نوع ثابت نمي شود چون عسر و حرج شخصي است هركجا حرج باشد براي شخصي انجا حكم حرجي مرفوع است جايي كه حرج نباشد حكم همان حكم اولي است پس بياييم بگوييم در اطراف مكه و مدينه كه عسر و حرج شخصي است در جاي دورتر كه عسر و حرج نيست نجس است اين ديگر با هدف ما نمي خواند هدف ما اعلام و اثبات اسلام و مسلمانيت براي نوع مخالف بنابراين از قاعده عسر و حرج هم نتوانستيم نتيجه بگيريم توجيه ششم
 سوال و جواب عسر و حرج اولا بوجود نمي آيد براي اينكه گفتيم معامله كه جائز نيست و گفتيم كه حكم به كفر معنايش اين نيست كه با اينها درگير بشود و عسر و حرج در صورتي است كه تا ما قائل به كفر بشويم درگيري شروع بشود بلكه معامله جائز است حكم به طهارت هم هست و زندگي مسالمت اميز هم نه عسري هست عسر و حرج معنايش اين است كه تا ما قائل به كفر بشويم فورا اين قائل شدن به كفر نتيجه اش اين بشود كه شروع كنيم به درگيري و زد و خورد اگر گفتيم كه معامله جائز است. شما الان ابناء‌ عامه مذهب حق نمي دانيد. معامله با آنها جائز است طهارت را برايشان قائل هستيم به احكام جزئي هم الان هم همان است بنابراين در اصل حكم به كفر كه همين قدر مي گوييم كه اهل حق نيستند پس بنابراين صغرويا عسر و حرجي نيست و ثانيا عسر و حرج نوعي است قاعده عسر و حرج به بار ننشست
 توجيه ششم- انكار ولايت موجب كفر است ولي اكثر اهل سنت قايل به فضايل اهل بيت هستند
 توجيه ششم قولي به اينكه ابناء عامه قائل به فضائل اهل بيت هستند و مسئله اين است كه انكار ولايت موجب كفر است ما مي بينيم كه اينها انكار ولايت نمي كنند چون قائل به فضائل اهل بيت هستند حقير با تتبع ناقصي كه داريم تمامي فضائلي كه از طريق روات شيعه درباره اهل بيت امده از طريق روات سني هم آمده علي قسيم النار و الجنه علي عليه السلام ميزان الحق صراط الحق الحق مع علي و علي مع حق در نصوص تتبع كردم يك نصي درباره فضيلت شيخين ندارد دو چيز است 1.درباره سواد فضلشان يك دليل و يك نص از خودشان نداريم 2.درباره جهادشان در ركاب پيامبر يك مورد نداريم
 سوال و جواب اينها خطابه است در منابع معتبر خوانديم كه فخر رازي كه گفت آيه قبل از ولايت دليل قطعي بر امامت ابوبكر است و ادعا هم نصوص هم گشته ايم غدير را مطالعه كنيد و احقاق الحق مطالعه كنيد اينها حرفهاي الغدير و احقاق الحق هست ان كه شما مي گوييد عبادت ابوبكر ادعاست گرفته شده از حديثي كه درباره علي عليه السلام امده در مقابل ان روايتي كه درباره علي عليه السلام امده اين روايت ساخته خطابي شده نص نداريم منابع معتبر و نصوص معتبر حتي وهابيها يك خوبي دارند كه اين حرفها را وهابيها نمي زنند چون يك مقدار رشد دارند منابع معتبر را مورد استناد قرار مي دهند فعلا چيزهايي كه شايعه اي بود وهابيها حذف كرده اند فقط روي صحيحين تكيه مي كنند وهابيها روي صحاح كه تكيه مي كنند از لاطائلاتي كه اوازه اي گفته مي شود قطعا هيچ چيزي را نمي گويند مثلا وهابيها معاويه را ادم فاسد اعلام مي كنند در داخل مكه درگيري شد بين دوستان من و يكي از وهابي تا كار كشيده شد به مرجع بالاتر گفتند كه جمهور بر اين است كه معاويه خطا رفته است و درباره فضائل اهل بيت و فضيلتي كه درباره خليفه اول با سند درست اعلام مي كننند فقط آن ايه ثاني اثنين اذ هما في الغار است اين اخرين و مهمترين ايه و سند اگر كسي يك روايت از سند معتبر بياورد كه درباره فضيلت خلفا معتبر باشد قطعا خلاف واقع است
 سوال و جواب روايت معنايش اين است كه از زبان پيامبر درباره كسي بگويد. اما اينكه بگويداينگونه مي دانم تو چه كاري هستي همه اش برداشت خودشان هست و بعضي از نكات هم مي بينيم روايت نيست از زبان عكرمه است از زبان مجاهد است مثلا از پيامبر نقل نشده اجتهادها است يك روايت با سند درست از سوي پيامبر درباره خلفا نيامده حمل اين بود كه ابناء‌عامه فضائل اهل بيت را بان گونه قائلند كه گويا امامت را اعتراف مي كنند ولايت را تصديق مي كنند در اين حد قائل به فضيلت اند بنابراين ما كه مي گوييم انكار ولايت انكار ولايت فضل و فضلي قائل نباشد فضيلت قائلند
 تحقيق مطلب- اثبات فضايل اهل بيت انكار ولايت را از بين نميبرد
  جواب بيش از اين داده ايم كه اين توجيه اساس ندارد براي اينكه انكار فضيلت چيزي است و انكار ولايت و امامت چيز ديگر انكار فضيلت مي شود عداوت انكار امامت مي شود انكار يك ضرورت و يك انحراف عقائدي امامت را انكار مي كنند فضيلت را قبول دارند الان كل وهابيها فضائل اهل بيت را قبول دارند روايت نقل مي كنند اما امامت را براي انها قائل نيستند بحث ما موضوع حكم ما انكار امامت است ما نگفتيم انكار فضيلت تا شما بگوييم فضيلت اهل بيت را انكار نمي كنند اين توجيه كاري از پيش نبرد
 توجيه هفتم- در مورد عامه اسلام ظاهري جاري است ولي طهارت باطن خير
 توجيه هفتم كه عبارت است قول به اينكه اسلام عبارت است از اسلام ظاهري و اسلام باطني براي اينكه طهارت ظاهر براساس تسالم فقها يك امر مسلم فقهي است كه بوسيله شهادتين بوجود مي آيد پس اين اسلام ظاهري و طهارت ظاهري تا شهادتين جاري بشود اسلام ظاهري محقق شده است حليت ذبيحه و طهارت ظاهر اما طهارت باطن يعني اسلام باطني كه اثرش اسلام باطني است بوسيله شهادت ثالثه است اعتراف به ولايت چرا دليل داريم زيارت جامعه كبيره و جعل صلوتنا عليكم و ما خصنا به من ولايتكم تزكيه لنا و طهاره لانفسنا ولايت اهل بيت طهارت انفس يعني روح يعني باطن طهارت باطني ولايت است و اين طهارت باطني كه اثر مستقيم اسلام است مي گوييم اسلام ظاهر و اسلام باطن بتوسط اكمال شهادتين به توسط ثالثه است واما اسلام ظاهري با شهادتيهن بوجود مي آيد و تم المطلوب جمع درستي است و با واقع تطبيق مي كند
 تحقيق مطلب- چنين جمعي در فقه و اصول قابل قبول نيست
  اما تحقيق اين است كه اين جمع و اين طريقت از جمع از اسلوبي برخوردار است كه در فقه ان اسلوب مورد توجه فقها نيست اين طهارت باطن و ظاهر يك مطلبي است از مطالب مربوط به عرفان و سلوك يك مطلب سلوكي است فقه با ادله و نصوص و عرفيات كار دارد عرفان و سلوك وادي ديگري است در فقه همان طور كه از فلسفه و ادله عقلي كمك نمي گيرد از ادله عرفاني وسلوكي هم استفاده نمي كند با چهارچوب كارمان با راه و روش بحثمان همخواني ندارد
 سوال و جواب تداخل جايي است هر دو روش تاييد كند اينجا فقط اگر يك راه بود جدا مي شود منافات ندارد منتهي سير دو شكل است روش استدلال فرق مي كند اشكال اين است كه اختلاف در روش است اين روش روش سلوكي است و روش استدلال فقهي نيست ما ان كه براي ما اعتبار دارد از طريق استدلال فقهي ثابت كنيم اين را رد نمي كنيم منتهي مي گوييم در بحث فقه اين نمي تواند حامل حكم فقهي مستنبط از ادله فقهيه باشد رد نمي كنيم مخالف هم نيستيم اما توجيه هشتم
 سوال و جواب
 سوال و جواب استنباط حكم يك مطلب است و استدلال به ادله عقلي كلامي براي اثبات مسائل عقيدتي مطلب ديگري است انجا بكار مي برديم دليل عقلي كلامي در جهت اثبات امامت كه يك مطلب عقيدتي بود نه يك فرع فقهي بقيه ادله عقلي كه در فقه داريم عقلاييه است خود امامت مي شود ضرورت امامت يك مسئله عقيدتي است ضرورت امامت از طريق كلام هم به اثبات مي رسد
 توجيه هشتم فرق بين انكار ضرورت و جهل به ضرورت ولايت
 عنوان يا توجيه هشتم فرق بين انكار ضرورت و جهل به ضرورت راه حل اصلي همين راه حل هست كه ان شاء‌ الله شرح مي دهيم اكثريت عوام جاهلند ائمه ضلال كه عالمند كافرند

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo