< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/12/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادامه توثيقات عام غير معروف
 بحث ما درباره توثيقات عامه مشهور و غير مشهور كامل شد عنواني كه باقي مانده بود توثيقات عامه غير معروف
 فرق معروف و مشهور و اجماع
 اين اصطلاح براي ما معلوم است كه نسبت بين مشهور و معروف اعم و اخص مطلق است كل مشهور معروف و ليس كل معروف بمشهور طبيعي است معناي مشهور اين است كه بين اصحاب رجال يك مطلب به عنوان توثيق يا معيار شهرت داشته باشد كه حداقل اعاظم اصحاب با آن آشنا و آگاه باشند اين مي شود مشهور و اگر از حد اعاظم گذشت شامل افراد عادي از اصحاب هم شد طبيعتا مي رسد در حد اجماع و اما هر چيزي كه مشهور است طبيعتا شناخته شده هم هست در بحثهاي تخصصي و علمي و اما چيزي كه معروف هست ممكن است پيش عده اي خاص شناخته شده تعريف شده اما شهرت كسب نكرده اين نسبت را كه توضيح داديم الان توثيقات عامه غير معروف را براي شما بحث كنيم
 سه دسته از توثيقات عام غير معروف
  در اين رابطه سه مورد را مي توانيم تحت عنوان توثيقات عامه غير معروف اعلام كنيم
 فقيه بودن راوي و علّت اعتماد به او
 1. فقهاي از روات بدين معنا كه فقيه بودن راوي در شكل قضيه حقيقيه مي تواند مورد توثيق راوي بشود كه اين همان معناي توثيق عام هست كل راوٍ كان فقيها يعتمد علي اخباره و علي قوله، اين قضيه حقيقيه مي شود داراي عموميت و موضوع هم فقاهت هر راوي فقيه باشد در حد فقاهت مصطلح رسيده باشد اين راوي معتبر است از اعتبار برخوردار است نياز به توثيق خاص ندارد نياز به اثبات وثاقت ندارد خود فقاهتش كافي است اين مطلب كه فقاهت موجب اعتماد است اگر وصف راوي باشد در كلام فقها و رجاليين آمده است اما متاسفانه برجسته سازي و استخراج عنوان نشده است در ضمن كلمات مستتر و مندرج است
 اعتراف ضمني مرحوم آقاي خويي در اعتماد به راوي فقيه
 به عنوان نمونه سيد الاستاد (ره) كتاب معجم رجال جلد 1 صفحه 53 مي فرمايد شيخ صدوق (ره) كه مي فرمايد در كتاب خودش كه او خبري كه نقل مي كند از ثقات فقهاست سيد الاستاد (ره) ضمن اشكال يك مطلب را اعتراف و اعلام مي كند اشكال اين است كه مي گويد كل راويهايي كه شيخ صدوق (ره) در من لا يحضر نقل مي كند كه همه شان فقها نيستند كه آمده است ثقات فقها پس دو نكته از اين اشكال استفاده شد: 1. اشكال به شيخ صدوق (ره)‌كه همه روات فقها نيست 2. اعلام اين مطلب به عنوان يك امر مفروغ عنه كه فقها نيستند يعني اگر فقها بودند مورد اعتماد بودند اين مطلب كه از جمع فقها بودن و فقاهت دليل بر اعتماد هست از ضمن كلام ايشان به وضوح استفاده مي شود
 ادله اعتماد به بعد فقاهت راوي به عنوان توثيق
 اين مطلب مقدماتي كه گفتيم زمينه شد براي اينكه ادله اقامه كنيم براي اثبات مدعايمان كه فقاهت عنواني است از عناوين توثيقات عامه ادله اي كه در اين رابطه مي توانيم اقامه كنيم
 آيه نفر در سوره مباركه توبه
  1. آيه نفر آيه شماره 122 از سوره توبه فلولا نفر من كل فرقه منهم طائفه ليتفقهوا في الدين اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون از اين آيه چند مطلب قابل استفاده است براي وجوب اجتهاد ممكن است از اين آيه استفاده بشود كه بروند از تفقه در دين و فراگيري احكام فقه بهره ببرند و در حد اجتهاد برسند حالا بحثش خودش دارد كه اين آيه براي تعلم فقهي يا احكام در حد تقليد هم صدق مي كند يا قدر متيقنش در حد اجتهاد است بحثي است سر جاي خودش امكان استفاده هست 2. وجوب تقليد براي اينكه آيه مي گويد برگردد ادمي كه بار فقه از سفر برگشته تا قوم خودش را انذار كند نتيجه اش اين است كه مردم از او استفاده كند ان استفاده ممكن است استفاده متعارف باشد ممكن است استفاده شكل تقليد باشد مي شود براي تقليد هم از آن كمك گرفت تفصيلش جاي ديگر 3. دليل بر اعتبار و حجيت خبر واحد فردي كه بر مي گردد يك نفر است احكامي كه براي قوم خودش بايد انها قبول كنند اين لازمه اش حجيت خبر واحد است 4. ارشاد وجوب ارشاد جاهل تفقه براي غرض انذار هست انذار همان تبليغ و ارشاد جاهل است 5. دلالت دارد بر اعتبار قول فقيه كسي كه برود فقيه بشود از احكام فقهي بهره اي ببرد اما هدف پنجم كه هدف اصلي خود ما كه فقيهي برود با رهاورد فقه برگردد به قومشان اخبار داشته باشد آيه قرآن به طور قطعي اين مطلب را اعلام مي كند كه مردم قولشان را وظيفه دارند كه بپذيرند و الا اگر قبول نكنند مبتدا و خبر در آيه به هم مي خورد مقدم و تالي از هم جدا مي شود رفته است بار فقهي دارد برگشته به قوم خود ابلاغ كرده اگر اينها قبول نكنند پس مقدم و تالي آيه با هم ديگر نامربوط مي شود لينذروا يعني قبول كردن قوم قطعي و مفروغ عنه است نكته اي كه از آيه استفاده مي شود كه قبول كردن قول فقيه براي قوم مفروغ عنه است دلالت كامل شد حالا شما اگر بگوييد مدعاي شما فقيه اين ممكن است فقيه نباشد مي گوييم در هدف ما چه بهتر ما فقيه را مي گوييم اين حداقل يك عالم فقه تقليدي كه مورد اعتماد باشد عالم به فقه كه به طريق اولي از اين آيه اعتبار قول فقيه بسيار به وضوح استفاده مي شود اما سوالاتي كه عزيزاني كردند كه از اين ايه تداعي مي شود
 مراد از تفقه در اين آيه
  1. منظور از فقه و تفقه چيست و منظور از تفقه در آيه چه چيز است اولا معناي لغوي تفقه معناي عامي است كه شامل فهم اصول و احكام و فروع مي شود الفقه في اللغه الفهم و منظور از فهم مطلق فهم اصول و فروع اين معناي لغوي و اما معناي اصطلاحي كه گفته مي شود فقه و تفقه متعلق و مورد اضافه دارد تفقه في الدين ممكن است گفته بشود كه انصراف دارد به فهم دين يعني اصول دين اين انصراف قبلا گفتيم كه از نوع انصراف بدوي است معناي صحيح دين عبارت است مجموعه اصول و فروع تفقه در دين هم باشد فهم اصول و فروع بنابراين آخرين اشكالي كه مي توانند اشكال پردازها در اين رابطه ارائه كنند اين است كه بگويند منظور از فقه و تفقه تنها احكام فقهي مصطلح نيست اولا با اين اشكال به مشكلي بر نمي خوريم چون صد كه امد نود هم پيش ماست عيبي ندارد اصول هم بگوييم فروع هم در ضمنش هست اختصاص به اصول ندارد و ثانيا تفقه و فقه و فقها در اصطلاح شرع
 مرز شرع و متشرع تا كجاست
 مرز بين شرع و متشرعه كجاست يكي از عزيزان سوال كرد كه مرز بين قدما و متاخرين كجاست گفتيم علامه حلي مرز بين فقها و متاخرين است بين اصطلاح شرعي و متشرعي تا زمان خود معصوم زمان شرع است بعد از زمان معصوم از تابعين به بعد مي شود متشرعين اصحاب مرز بين شرع و متشرعه است
 مراد از اقدم متقدم متاخر و متاخر المتاخر
 سوال و جواب متقدمين اقدمين متاخرين متاخر المتاخرين چهار اصطلاح است اقدمين در حد تابعين است بعد از تابعين متقدمين مثلا شيخ صدوق جزء اقدمين است چون در عصر تابعين از اصحاب امام عسگري زندگي مي كرد شيخ طوسي و ما يعاصره متقدمين است متاخرين از علامه تا شهيد است متاخر المتاخرين از زمان شيخ انصاري و صاحب جواهر است اصطلاح شرع و اصطلاح در متشرعه فقه و فقها در اصطلاح شرع به بيان معصوم براي فقيه مصطلح به كار رفته رحم الله وكلايي رحم الله فقهايي يا حديث تفقوا في الدين فان الفقه مفتاح البصيره و تمام العباده به معناي مصطلح بكار رفته بنابراين فقه معناي شرعيش به همين اصطلاحي كه ما داريم يعني فقيه مجتهد وارد به احكام فقهي از ادله شرعيه معتبره به اين معناي فقيه در اصطلاح معصوم رفته است كه الان در بخش دوم اشاره مي كنيم بنابراين دلالت آيه مفاد ايه اين شد كه فقاهت براي راوي اعتبار ايجاد مي كند و از توثيق بي نياز مي كند اين دليل اول
 روايات دال بر وثاقت راوي فقيه
  دليل دوم روايات در روايات ممكن است موارد زيادي در اين رابطه بربخوريم كه اشاره يا دلالت دارد بر حجيت قول فقيه از جمع اين روايات حقير توقيع امام عصر را انتخاب كردم اگر به ذهنتان سپرده باشيد كه در قسمت بندي كلي و عناوين روايات يك بخش جعفريات و ديگر توقيعات يك بخش بود ما گفتيم كه برخورد ابتدايي كه به توقيع در ذهن ها هست اساسي ندارد توقيع از اعتبار بالايي برخوردار است اعتبار توقيع گره خورده به اعتقاد به حضرت حجت هست و كسي كه مي گويد اين روايت توقيع است گفتيم فوق العاده كم لطفي است اعتبار توقيع ارتباط تنگاتنگ دارد به اعتقاد به وجود به حجه بن الحسن المهدي (ع) در صورتي كه اعتقاد باشد توقيع ديگر جاي براي ترديد وجود ندارد اين توقيع منتهي در بحث سيد الاستاد (ره) كه بر مي خوريم گاهي به نقل توقيع اشكال مي كند اصل توقيع اشكال نمي كند ان راوي بعدي كه امده نقل كرده ان قلت هايي دارد
 توقيع معروف از وسائل الشيعه (فاما الحوادث الواقعه)
  اين توقيع معروف كتاب وسائل الشيعه جلد 18 باب 11 از ابواب صفات قاضي حديث 9 روايت معروف و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواه احاديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجه الله درحادثه ها ومسائلي كه برايتان پيش آمد مراجعه كنيد به روات احاديث ما كه انها حجت من هست براي شما و من حجت خدايم بنابراين اعتبار فقها ما منظور از اين روات مي گوييم فقهاست ناقل حديث نيست اينها كه فقها هستند امام مي فرمايد اينها حجت من هستند (فقيه شدن بدون تاييد الهي ممكن نيست معادلات اجازه نمي دهد كه يك فرد با شرايط عادي فقيه بشود) ممكن است سوال بكنيد كه منظور از روات ان خيلي راويهاي خيلي معتبر مثل علي بن مهزيار و اسحاق بن ادم اين راويهاي كه اصحاب غيبت هستند عصر امام حسن عسگري اشعري ها عده اي قابل توجه اشعري ها بودند اينها ممكن است بگوييم كه فقط روات بودند راويان حديث
 نظر مرحوم آقاي خويي در مورد توقيع فوق
 جواب اين اشكال را سيد الاستاد (ره) در كتاب تكمله المنهاج جلد 1 صفحه 9 عنايت فرموده و جواب درست و كاملي است فرموده است {تلك الروايه} لا تعم غير العالم المتمكن من استنباط الاحكام من الكتاب و السنه مي فرمايد اين روايت شامل غير فقيه نمي شود عالم متمكن از استنباط احكام بر اساس كتاب سنت است فقيه است مي فرمايد شامل غير فقيه نمي شود بنابراين قول فقها حجيتش در حدي است كه امام عصر فرموده است كه اينها حجت من است براي شما به عنوان اينكه سيد الاستاد (ره) فقيه متبحر به عنوان خبره گفت قول فقها براي اعتماد قائليم اما وجه اينكه چرا شامل غير فقيه نمي شود 1. قدر متيقن اين است 2. تناسب حكم و موضوع چون تمامي احكام كه روايتي نيست كه هر واقعه كه شك كنيم فروعات در هر فرعي يك روايت بشنويم بلكه فروعات نياز دارد به استنباط فقهي كه امام فرموده است شما به احكام فقهي مراجعه كنيد ان احكام فقهي استنباط مي طلبد پس قدر متيقن و تناسب حكم و موضوع اختصاص دارد روات به فقها
 سيره دال بر اعتماد بر روايت فقهاء
 و اما دليل سوم سيره است سيره قطعيه متشرعه براين است كه به قول فقها اعتماد مي كنند ديگر فقيه كه شد نمي گويند موثق دارد نه سيره متشرعه كلهم براين است كه بعد از اثبات موضوع يعني فقيه ديگر اعتبار جاي ترديد ندارد اعتبار كامل است بنابراين با اين سه تا دليل كتاب و روايت و سيره قطعا به اين نتيجه رسيديم كه فقاهت عنواني است از عناوين توثيقات عامه كه به شكل قضيه حقيقيه با ضرس قاطع مي توانيم بگوييم كل من كان فقيها من فقها ال البيت يعتمد علي قوله بلا حاجه الي توثيق و تصحيح.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo