< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

91/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه فرع هفتم
مسئله هفتم. گفتيم سيد مي فرمايد: اگر شهادت بدهد يكي از دو شاهدين به اجمال و ديگري به تعيين، سه وجه وجود دارد: اجتناب از هر دو يا عدم اجتناب يا اجتناب از فرد معين. سيد الاستاد مي فرمايد: اگر بنابر اعتبار حجيت خبر واحد در موضوعات داشته باشيم، تمامي اين فروع، بلا اشكال از فروع اثبات نجاست است. چون ما تا حال كه بحث مي كنيم در اين محور است كه شهادت كامل نمي شود يكي بالاجمال و ديگري بالتعيين اما اگر گفتيم خبر واحد در موضوعات اعتبار دارد، آن خبري كه آن اناء معين را مي گويد لاقي نجسا حكم كامل است و حجيت تمام است و جايي براي اشكال وجود ندارد. مبناي ايشان هم اين است كه خبر عادل را در موضوعات حجت مي داند براي اينكه دليل حجيت خبر كه سيره عقلاييه است،‌ فرق بين موضوع و حكم قائل نيست. بر اين اساس فرعي را كه گفتيم سه وجه دارد، بر مبناي حجيت خبر واحد مي گوييم همان فردي كه شهادت علي التعيين درباره آن فرد صورت گرفته، محكوم به نجاست است و آن شهادت اجمالي اينجا منحل مي شود و آن موردي كه شهادت علي التعيين صورت گرفته محكوم به نجاست اعلام مي شود.

فرع هشتم – اختلاف دو شاهد در زمان تنجس
اما فرع هشتم: «لو شهد احدهما بنجاسه شئ فعلا و الاخر بنجاسته سابقا مع الجهل بحاله فعلا فالظاهر وجوب الاجتناب و كذا اذا شهدا معا بالنجاسه سابقا لجريان الاستصحاب» مي فرمايد: يكي از دو شاهد شهادت داد كه اين ثوب ملاقات كرده با نجاست فعلا همين امروز و ديگري شهادت داد اين ثوب ملاقات كرده با نجاست سابقا ولي الان نمي دانيم كه مطهري آمده يا نيامده و احتمال ورود مطهر مي دهيم، مي فرمايد: ظاهر وجوب اجتناب است از باب شهادت اما از باب حجيت خبر كه يك شاهد كه علي التعيين شهادت داد، شد خبر عادل. ايشان مي فرمايد براساس بينه هم ظاهر اين است كه اين مورد محكوم به نجاست است براي اينكه شهادت براساس استصحاب جائز است چون شهادت براساس يقين جائز است و يقين دو قسم است: يقين وجداني و يقين تعبدي . استصحاب علم تعبدي است و لا تنقض تعبدا مي گويد علمت را حفظ كند. لذا مي فرمايد: اگر هر دو شهادتش براساس حالت سابقه بود، هرچند احتمال طهارت وجود داشته باشد ولي محكوم به نجاست است چون استصحاب علم تعبدي را دارد و شهادت براساس علم تعبدي جائز و نتيجه اش نجاست ثابت مي شود.

بيان مطلبي اضافي از مرحوم آقاي خويي
مطلبي را سيد الاستاد اضافه مي فرمايد كه البته منظور ماتن اين نيست. اضافات ايشان يك صورتش كه بحث استدلالي دارد، مي فرمايد: اگر كسي يقين داشته باشد بر نجاست ثوب و اين علم به نجاست ثوب مردد باشد از حيث زمان، شك دارد كه اين نجاستي كه من ديدم اول شب بود يا آخر شب بعد مي داند كه نصف شب يك مطهري آمد و تطهير شد كه اگر نجاست اول شب بوده، به توسط اين مطهر تطهير شده و اگر نجاست آخر شب بوده، مطهر اثري ندارد. مي فرمايد: اينجا استصحاب از قبيل قسم دوم كلي جاري مي شود از حيث زمان. ما شك مي كنيم كه آن نجاستي داشتيم درباره اين ثوب، آخر شب بود يا اول، الان شك در ارتفاعش مي كنيم، اين شك در ارتفاع همان شك در ارتفاع يقين است. اين استصحاب جاري مي شود وليكن اشكالش اين است كه اين استصحاب اينجا معارض است به استصحاب طهارت به اين نحو كه يقين داريد در منتصف ليل مطهري آمد ولي آيا نجاست آخر شب بوده كه اين طهارت را از بين برده و يا قبل از او بوده و مطهر به قوت خود باقي است كه اينجا حالت سابقه مطهر بوده و شك در رفعش مي كنيد، استصحاب طهارت جاري است. اينجا هر دو استصحاب تعارض مي كند و بعد از تعارض كه تساقط است و قاعده طهارت داريم و محكوم به طهارت مي شود.

فرع نهم – يكي از دو شاهد مي گويد نجس است و ديگري مي گويد نجس بود
فرع هشتم: «لو قال احدهما انه نجس و قال الاخر انه كان نجسا و الان طاهر فالظاهر عدم الكفايه و عدم الحكم بالنجاسه» اگر يكي از شاهدين گفت كه اين لباس نجس است و ديگري گفت نجس بود ولي الان طاهر است، ظاهر عدم كفايت براي اثبات نجاست است براي اينكه: 1. شهادت كه نيست. 2. خبر هم متناقض است. 3. خبر بعدي مي گويد طاهر است كه فرق مي كند خبر بعدي در موقعيت حكومت است. اگر شما حجيت خبر واحد را قطعي و وجداني بدانيد در موقعيت ورود قرار مي گيرد. پس با اين سه نكته نجاست ثابت نشد.

مطلب اخلاقي
روز ولايت و امامت بر همه شما مبارك. معناي ولايت و ولي چيست؟ ولايت از واژه هايي است كه معاني زيادي دارد. ولايت كلمه قرآني است و اين كلمه بطوني دارد: 1. تشيع و پيروي از ولي خدا. 2. جهت به سوي خدا. 3. معرفت. 4. رهيابي و هدايت. 5. عشق بي معنا يعني معنا نمي شود و به قالب نمي گنجد يدرك و لا يوصف. شما امسال كربلا را شنيده ايد،‌ اين جمعيت چه جمعيتي است اين استقبال چه استقبالي است. هيچ دليل عقلي و هيچ دليل عقلايي ندارد. مردم نه جوان ها كه پيرمردها و پيرزن ها و معلولين كه با عقل نمي گنجد. (آنجا كه عشق خيمه زند جاي عقل نيست، غوغا بود دو پادشه اندر ولايتي). دل يك خانه دارد و خانه دل اگر از عشق پر شد، جايي براي عقل نمي گذارد و ادله عقلي را جواب مي دهد. اين نكته اي كه شنيده ايم كه ولايت فطري است يعني ولايت، عشق است. مدركات و مصلحت هاي زندگي يا زندگي جسماني يا آسايش جسماني مدركش و منشا آن عقل است. عقل مي گويد شاد شو و آباد شو ولي عشق مي گويد بنده شو و آزاد شو. (عقل گويد نهي لا تلقوا شنو، عشق گويد سابقوا بشنو برو). پس فهميديم عقل مصلحت انديشي است و عشق مصلحت فراموشي است. مصدر و منبع عشق نامحدود و نا معين است ولي منبع و مصدر عقليات معلوم و محدود است. بعد از اين نكات، چند روايت هم اشاره كنيم. ابا بصير از امام صادق سلام الله تعالي عليه روايت مي كند از جابر كه جابر از حضرت صديقه طاهره سوال مي كند كه يك حديثي در صحيفه اي كه رسول خدا به شما داده و شما خوشحال شده ايد، به من بگوييد. حضرت صديقه طاهره فرمود: به حديثي را داد پدرم كه من خوشحال بشوم كه در آن حديث به پدرم و همسرم و بچه هايم اشارتهايي شده است. متن را جابر مي گويد اشهد بالله كه متن اين است. در آن متن آمده است«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، هذَا كِتَابٌ‌ مِنَ‌ اللَّهِ‌ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ و نُورِهِ وَ سَفِيرِهِ و حِجَابِهِ و دَلِيلِهِ، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِين[1]»‌ در اين لوح مقدس تعظيم و تكريم خداي متعال و شهادت به توحيد و نبوت و وصايت و ولايت به ترتيب تا در قسمت آخر خداي متعال مي فرمايد بعد از امامت امام عسگري ثُمَ‌ أُكْمِلُ‌ ذَلِكَ‌ بِابْنِهِ‌، رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ، عَلَيْهِ كَمَالُ مُوسَى، وَ بَهَاءُ عِيسَى وَ صَبْرُ أَيُّوب‌. وصف خاص بقيه الله رحمه للعالمين در لوح ويژه اي كه خدا داده است توسط جبرئيل امين. پيامبر ما رحمه للعالمين و امام ما رحمه للعالمين. روايت ديگر هم دارد علي بن رئاب از امام صادق عليه السلام نقل مي كند «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ‌ أَنَّهُ قَالَ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ‌ فَقَالَ: الْآيَاتُ هُمُ الْأَئِمَّةُ، وَ الْآيَةُ الْمُنْتَظَرَةُ هُوَ الْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ‌ قَبْلِ‌ قِيَامِهِ‌ بِالسَّيْف[2]» آن روز ديگر ايمان فائده ندارد كه اگر ايمان قبل از قيام حضرت نداشته باشي. ما از چه راهي به ولايت برسيم؟ دنيا يك گمشده دارد كه آن ولايت است. شخصا هم اگر در نظر مي گيريد، آن طلبه اي كه مشكل دارد، رنگ و بوي ولايتش ضعيف است. تمام دنيا مشكلش نداشتن ولايت است. روايت ديگر مي فرمايد: «مَنْ‌ كَانَ‌ لِلَّهِ‌ مُطِيعاً فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِياً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ مَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ[3]». بدون پايبندي به واجبات و محرمات در وادي ولايت راهي نيست. ولايت در دسترس كسي قرار نمي گيرد مگر به ورع و عمل صالح. اما با رعايت واجبات و محرمات، آقا ديگر كريم است بلكه رحمت است بلكه رحمت للعالمين است. ما به واجبات و محرمات پايبند باشيم و ياد آقا بكنيم و زيارت آل ياسين هفته اي يك بار بخوانيد و در تعقيب نماز يادي از آقا بكنيد، رحمت للعالمين است، دستش را مي بيند و هر كاري را در جهت خدمت بكند، آقا كمك مي كند. ولايت عيد اصلي و قرار گرفتن زير پوشش رحمت و آغاز و فرجام بدانيم كه همه زير پوشش رحمت است. آغاز دين رحمه للعالمين است و فرجام رهبري دين ما كه امام زمان است، رحمه للعالمين است پس ما در آييني هستيم كه زير پوشش رحمت. عيد ما تولي و تبري دارد. حركتي كه جاذبه و دافعه دارد، تولي جاذبه است و تبري دافعه است. اگر دافعه نباشد، مسير مستقيم نيست. بنابراين تولي و تبري را با هم داشته باشيم كه تولي همين درود و ارادت و سلام و صلوات به معصومين و دلدادگي است اما تبري بغض و عداوت و لعن و نفرين به اعداء اهل بيت است لعنه الله عليهم اجمعين منتها ما براساس مسلك و نظام و سياست ديني ما، بيشتر از اين مجاز نيستيم كه تصريح بكنيم منتها ما هيچ گاه از تبري دست نمي كشيم و اين نكته اصلي براي دين و آيين و مذهب ماست. لذا مي گوييم بر دشمنان پيامبر و اهل بيت او تا ابد لعن و نفرين خدا، شامل حالشان بشود ان شاء الله.

















[1] . كمال الدين، ص 290. .
[2] . كمال الدين و تمام النعمه، ج 1، ص 30. .
[3] . كافي، ج 2، ص 72. .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo