< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

91/12/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 
 «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم ‌الم(1) ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين‌(2) الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» موضوع بحث، آياتي كه درباره امامت و ولايت و فضيلت آل البيت آمده است.
 در توضيح بيشتر صراط المستقيم
 بحث ما درباره صراط المستقيم كامل شد و در ضمن آن بحث قبلي يك مدركي را اضافه كنيد معالم الاخبار شيخ صدوق همان صراط المستقيم را طبق روايتي نقل كرده است كه منظور علي بن ابي طالب است. و روايتي كه در تفسير آيه، خطاب به پيامبر «انك علي صراط مستقيم انك علي ولايه علي بن ابي طالب» عزيزي فرمودند كه اين را بيشتر شرح بدهيد. «انك علي ولايه علي بن ابي طالب» معنايش اين است كه تو در آن ولايتي كه آن ولايت از عالم ناسوت تا عالم لاهوت و ملكوت است و از مقام سجده بر خاك كردن تا معراج، اسم اين ولايت هست مثل اينكه باب علي بن ابي طالب در مكه. اين ولايت و اين راه نوري و اين معراج ملكوتي اسمش ولايت علي بن ابي طالب است.
 مقايسه مقام ولايت و نبوت
 سوال و جواب: مقام ولايت يك راه نوري است كه نبوت و امامت را در ضمن دارد و مقامش بالا و پايين نمي شود. يك خط نوري ملكوتي ضد ظلمت است: ولايت الله و ولايت الرسول و ولايه اميرالمؤمنين و ولايه الحجه.
 تفسير ذلك الكتاب از سوره مباركه بقره به علي (ع)
 سوره بقره «الم ذلك الكتاب» كه منظور از كتاب، اميرالمؤمنين است.
 ادله ما مبني بر آن كه مراد از كتاب علي (ع) است
 طبق سبكمان اول متن را مي بينيم و بعد نصوص مي بينيم و بعد استفاده تحليلي و بعد مؤيدات. اما متن: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين‌» قرآن «هدي للناس» است و كتاب «هدي للمتقين» است پس دو چيز است، قرآن كلام الله است و علي كتاب الله است. «هدي للمتقين» متقين شيعيان اميرالمؤمنين است طبق روايت. در تعبير آمده «ذلك الكتاب» كه اشاره به بعيد است و اشاره به بعيد خلاف معايير ادبياتي است كه يك شئ قريبي را، با اشاره بعيد اشاره كند. شما كه نشسته ايد و كتاب دستتان هست، مي گوييد اين كتاب ولي آن كتاب نمي گوييد كه خلاف وضع الفاظ است. اين خلاف وضع را ديده ايد،‌ توجيه كرده اند و گفته اند بخاطر عظمت، ولي عظمت معنايش اين نيست كه اسم اشاره را بعيد و قريب را جابجا كنند. ضمير جمع را عوض مفرد بياورد تعظيم است و ضمير بعيد را جاي قريب بياورد تعظيم نيست. «ذلك الكتاب» اشاره به بعيد است و در اصطلاح قرآني ديگر كه مراجعه كنيم كه به قرآن اشاره مي كند مي فرمايد: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‌ هِيَ أَقْوَم»‌ بنابراين آن اشكالي كه دو هدايت بود و در جهت رفعش تلاش مي كردند كه قرآن يك جا مي گويد «هدي للناس» و يك جا مي گويد كتاب «هدي للمتقين»، چگونه دو تا بيان آمده است؟ يك توجيهي آنجا داشتيم كه هدايت خاص و هدايت عام اما خلاف ظاهر بود اما اگر معناي كتاب را پيدا كنيم ديگر سوالي مطرح نمي شود كه «الم ذلك الكتاب» اميرالمؤمنين است. در متن اين آيه مراجعه كنيم مي بينيم «ذلك الكتاب» اميرالمؤمنين باشد و آن هدايت براي متقيان است و او امام المتقين و مولي الموحدين و مولي المتقين است و در ادامه مي گويد «هدي للمتقين». بنابراين متن براي ما يك كمكي مي كند و تطبيق شد كه منظور از كتاب اميرالمؤمنين است. از مجموع ادله و نصوص با معرفت ديني به اين نتيجه رسيديم كه كلام الله داريم و كتاب الله، كلام الله قرآن است و كتاب الله اميرالمؤمنين و ائمه معصومين هستند.
 نصوص وارده از طرق شيعه بر مطلب فوق
  اما پس از رجوع به متن، فراز دوم نصوص:
 استناد به تفاسير قمي برهان عياشي
  از جمله نصوص نص شماره 1: مرحوم مفسر قمي در كتاب تفسير خودش درباره همين آيه روايتي را نقل مي كند با سند معتبري از ابابصير از امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «الكتاب‌: علي‌ (عليه‌ السلام‌)في ذلك الكتاب، لا ريب فيه لا شك فيه، هُدىً لِلْمُتَّقِينَ‌ قال: «بيان لشيعتنا [1] ». هدايت براي متقيان است «قال: بيان لشيعتنا الذين يؤمنون بالغيب،» اين بيان وصف است براي شيعيان ماست. و بعد مراجعه مي كنيم تفسير برهان [2] و تفسير صافي و تفسير عياشي ابتداي روايت عين همين مطلب است كه از نظر منبع روايي ما مي شود در حد مستفيض يا متواتر و بحار هم نقل مي كند منتها بحار از همين مصادر هست. متن: «ذلِك‌ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ‌» قال: كتاب علي لا ريب فيه «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ‌» قال: المتقون‌ شيعتنا «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» شيعيان ماست كه اينها ايمان به غيب دارند. اما استفاده تحليلي: وصفي كه براي كتاب شده است و براي هدايت كتاب و براي حوزه هدايت، تطبيق مي كند به مولي علي و پيروان او. او هدايت و يژه دارد و آن متقيان هستند كه پيروان اميرالمؤمنين هستند و آنها اين خصوصيات را دارند.
 مؤيدات مطلب از ابناء عامه
 اما مؤيدات:
 آيه «انما انت منذر و لكل قوم هاد»
 آيه ديگر: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هاد» حسكاني از ابناء عامه نقل مي كند كه گروهي كه پس از پيامبر هستند و پيروان اهل بيت پيامبر هستند و هدايت و هادي دارند، هادي آنها اميرالمؤمنين علي عليه السلام است. منذر رسول الله هست و هادي اميرالمؤمنين است كه با اين تطبيق كنيم مؤيد مي شود «هدي للمتقين» و« لكل قوم هادي». قرآن مي فرمايد وصف متقيان را قرآن تفسير مي كند. اگر دقت كنيم كه تفسير قرآن به قرآن از خود آيه بعدي آيه قبلي مي توانيم استفاده كنيم كه اين آيه هم جزء آيات مفسره است همچنانچه در آيه گفتيم كه صراط المستقيم آيه مفسَّره بود كه «انعمت عليهم» نعمت ولايت بود. اينجا هم متقين كيانند؟ آيه مي قرمايد: «هدي للمتقين الذين يؤمنون بالغيب» اين صفت ويژه متقيان هست و اين متقياني كه ايمان به غيب دارند.
 كلمه غيبت در «الذين يؤمنون بالغيب»
  ما از متن آنچه استفاده مي شود كه يك گروهي هستند متقيان و اين گروه متقيان يك صفت ويژه دارند به نام ايمان به غيب . و ايمان به غيب دارند نه اينكه علم به غيب داشته باشند.
 فرق ايمان به غيب و علم به غيب
  فرق است كه بين ايمان به غيب و علم به غيب يا اعتقاد به غيب مثلا بگوييم يك غيب هايي هست. گفته اند از نظر علمي كه كل علم انسان به اندازه قطره و جهل انسان به اندازه اقيانوس و اين هم غيب است، در حالي كه اين ايمان به غيب نيست. يا علم به غيب دارد با اجازه خداوند، پيامبر و امام هم علم به غيب دارند كه در آخر سوره جن مي فرمايد: علم به غيب خودش را به كسي كه بخواهد مي دهد كه اينها ايمان به غيب نيست. ايمان به غيب يعني ايمان به اصول باشد، اصول توحيد و نبوت و امامت و معاد است. از طرف ديگر هم حشر و نشر گفته شده است، بحثش را شيخ المحدثين قمي محمد بن علي بن بابويه شرح مي دهد منتها من اشاره مي كنم: غيب را اگر قيامت بگوييم با اين همه آيات قرآن كه گفته مي شود در قرآن موضوعي به اندازه موضوع معاد پر توجه در كل قرآن نيست. آن آياتي كه درباره معاد آمده در هيچ موضوعي آنقدر نيامده و توافق كل هست. آن چيزي كه غيب بشود و مورد ترديد و شبهه باشد و عده اي خاصي به آن اعتقاد داشته باشد، نيست. چون «يؤمنون بالغيب» سياق آيه نشان مي دهد كه يك ايمان خاصي است اما درباره قيامت كل پيروان اديان ايمان دارند و ايمان ويژه نيست مضافا بر اينكه آنجا غيب صدق نمي كند چون غيب در اصطلاحي صدق مي كند كه امكان حضور يا قابليت حضور در آن باشد بعد غيب بشود و حضور و غيب متضايفين است اما حشر و نشر و روز قيامت يك روز آينده است كه اصلا آنجا اين دو عنوان (حضور و غيب) متقابل قابل اطلاق نيست، حاضر كه بوده كه غيب شده باشد. پس غيب درباره قيامت از لحاظ ادبيات و بلاغت قابل صدق نيست.
 سوال و جواب در تجسم اعمال
 سوال و جواب: تجسم اعمال جزء اصول اعتقادات ‌نيست و يك مسئله فرعي اعتقادي است.
 استناد به نصوص شيعه در توضيح كلمه «غيب»
 اين متن آيه بود اما فراز دوم نصوص: شيخ المحدثين محمد بن علي بن بابويه شيخ صدوق مي فرمايد: روايتي است از امام صادق با سند طولاني و سند آن هم معتبر و روايات ديگري هم داريم كه سندش صحيحه است. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‌ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‌ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ‌ قَالَ مَنْ‌ أَقَرَّ بِقِيَامِ‌ الْقَائِمِ ع أَنَّهُ حَق‌ [3] روايت دوم هم از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه «هدي للمتقين الذين يؤمنون بالغيب، المتقون شيعه علي عليه السلام و الغيب فهو الحجه الغائب».
 بيان شيخ صدوق در كمال الدين
  شيخ صدوق از باب تفسير قرآن بالقرآن اين مطلب را كامل مي كند مي فرمايد:
 استناد به آيه «انما الغيب لله فانتظروا» در سوره يونس
  «و الشاهد علي ذلك» شاهد بر اين مدعا اين است كه در آيه ديگر خداي متعال مي فرمايد: «وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرين [4] »‌ اينكه شما عنوان منتظر به خودتان داده ايد از قرآن گرفته اند اولياي دين. شيخ صدوق مي فرمايد: در اين آيه، آيه غيب است، ‌فرمود: «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ» تو بگو «انما الغيب» يعني آيه در اختيار خداست. مي فرمايد: منظور از آيه، غيب است و غيب هم حضرت بقيه الله الاعظم است.
 آيه «و جعلنا ابن مريم و امه آيه» در سوره مومنون در توضيح غيب
 منظور از غيب در آن دو آيه حجت است و بايد آيه درباره ولي خدا در قرآن بكار رفته است كه آيه اين است: «وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً» پس آيه درباره ولي خدا بكار رفته است.
 صحيحه علي بن رئاب از كمال الدين صدوق
 اين حديث آخر سندش هم صحيحه است: صحيحه علي بن رئاب كه شيخ صدوق كه نقل مي كند علي بن رئاب حدثنا ابي ابن بابويه عن سعد بن عبد الله قمي عن محمد بن الحسين بن ابي الخطاب كه از اجلاء و ثقات است عن حسن بن محبوب كه جزء اصحاب اجماع است عن علي بن رئاب كه از اجلاء و ثقات است
 استناد به آيه «فيومئذ لا ينفع نفسا ايمانها»
 «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‌ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ‌ درباره وجود مقدس حضرت مهدي است «فَقَالَ الْآيَاتُ‌ هُمُ‌ الْأَئِمَّةُ وَ الْآيَةُ الْمُنْتَظَرَةُ هُوَ الْقَائِمُ ع فَيَوْمَئِذٍ لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلِ » آن روز كه حضرت بيايد فايده و سودي ندارد براي كسي ايمانش اگر قبل از قيام آقا، ايمان به آقا نداشته باشد و يؤمنون بالغيب نباشد. يومئذ يعني پس از كه آقا ظهور كند، هيچ كسي ايمانش نفع و سودي نمي دهد كه« لم تكن آمنت من قبل قيامها» هرچند ايماني داشته باشد به ائمه ديگر ولي ايمان به غيب قبل از قيام اگر نداشته باشد، ايمانش كامل نيست.
 ابتداء و انتهاي ايمان با استناد به آيات
  نكته اصلي كه كامل مي شود ايمان به ولايت، ابتدايش ايمان كامل به اميرالمؤمنين و انتهائش ايمان كامل به غيب و به وجود مقدس آقا و به قيام آقا.
 اطلاق به غيب در مورد يوسف پيامبر (ع)
 شيخ صدوق نقل مي كند درباره اين بحث كه ايمان به غيب، در قرآن كلمه غيب به حضرت يوسف بكار رفته كه مؤيد مطلب ماست. «ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ يَمْكُرُون [5] »‌ «فسمي يوسف عليه السلام غيبا» شيخ صدوق مي فرمايد: حضرت يوسف در اين آيه غيب نامگذاري شده است و انباء الغيب قصه حضرت يوسف بوده. پس غيب به حضرت يوسف اطلاق شده است كه اطلاق غيب به پيامبر و امام يك اطلاق قرآني است. الذين يؤمون يعني يؤمنون بالامام المهدي.
 محاجه شيخ صدوق با مخالفين در مورد كلمه غيب
 اما تكمله: شيخ صدوق مي فرمايد: من در اين رابطه با بعضي از مخالفين بحث كرده ام. شرحش ان شاء الله در جلسات بعد.
 اشاره اي به فضايل حضرت معصومه (س) بمناسبت شهادت آن حضرت
 فردا روز ارتحال يا روز شهادت حضرت معصومه سلام الله تعالي عليها هست. ان شاء الله از باب اينكه ما اينجا در قم نشسته ايم و اين زندگي ما، كه ما به اين عقيده هستيم و عقيده سلف صالح ماست كه سر سفره احسان حضرت معصومه نشسته ايم بنابراين حرم رفتن را كم رنگ نكنيد. نشود يك ماه بگذرد و ما حرم نرويم كه نمك نشناسي مي شود.
 تفسيري از « عشّ آل البيت»
 اينجا كه طبق روايات كتاب سفيه البحار نقل مي كند كه قم عشّ آل البيت است. اين عشّ ال البيت يعني چه؟ يعني آنجايي كه مركز و مأوي و خانه و جايگاه اهل بيت است، اين يعني چه؟ چند معنا برايش گفته شده است: گفته مي شود ان شاء الله اين عش آل البيت حضرت مهدي پس از ظهور در مكه اولين حضورش در قم است. و نكته ديگر از عش آل البيت اين است كه خط و دستور و اتباع و پيروي از آل البيت در دنيا در شهر قم متمركز است. نكته سوم اين است كه قم در كل دنيا شهري است كه بيشترين امامزاده را دارد. آماره حداقلش صد و چهل تاست. از جمله امامزاده مبرقع كه بلا فصل است.
 حضرت معصومه (س) شهيد لقاء است
 حضرت معصومه شهيد ملاقات برادرش امام رضاست. در راه ملاقات برادرش از دنيا رفته كه گفته مي شود قم كه رسيد هفده روز اينجا بود و زماني كه به قم رسيد حضرت امام رضا به شهادت رسيد، حضرت معصومه عمرش تمام شد يعني تمام عمر و حياتش امام رضا بود. گفته مي شود كه اگر به حضرت معصومه آن خبر شهادت آقا امام رضا را قمي ها داده اند به حضرت معصومه كه بعد از شنيدن شهادت حضرت رضا زنده نمي ماند. گفته مي شود كه سبب رحلت حضرت معصومه شنيدن خبر شهادت برادرش امام رضاست.
 نكاتي از آداب زيارت حضرت معصومه (س)
 اگر بخواهيد حضرت معصومه را خوشحال كنيد حرم كه رفتيد آن قسمت بالاسر نزديك ضريح آن قسمت مسجد قديمي است و بقيه مساجد قبرستان است، انجا دو ركعت نماز تحيت را بخوانيد و آن نماز تحيت را نثار روح آقا امام رضا بكنيد كه حضرت معصومه خوشحال بشود. يك سلامي كه «السلام عليك يا امين الله في ارضه» در حرم حضرت معصومه براي امام رضا كه بخوانيد حضرت معصومه را خوشحال كرده ايد.


[1] 1. تفسير قمي ، جلد 1 ، صفحه 30. 2. تفسير برهان ، جلد 1 ، صفحه 53.
[2] 3. تفسير صافي ،‌ جلد 1 ، صفحه 58. 4. تفسير عياشي ، جلد 1 ، صفحه
[3] . كمال الدين و اتمام النعمه‌ ، صفحه 29. 2. سوره يونس ، آيه 20.
[4] 3. سوره مومنون ، آيه 50.
[5] كمال الدين و تمام النعمه ، صفحه 30. 2. سوره يوسف ، ايه 103.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo