< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

91/12/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 شرط بهره مندي ويژه از قرآن كريم
 (چرا مي گوييم اول به متن مراجعه كنيم؟ خود قرآن كه نور ذاتي است يك داده هاي مستقيم دارد و يك تجليات مستقيم دارد. لذا انساني كه باطن آماده در حد بشر عادي كه معصوم كسي نيست جز ‌معصومين، با همان آمادگي ظاهري و عدم ارتكاب عمدي به معاصي كبيره و با قصد قربت و با وضو و طهارت كه مراجعه كند به قرآن كمي دقت كند چيزهايي مي فهمد كه اين از انسان نيست، به داده مي شود. لذا در تفاسير گفته ايم كه اگر نكات ظريف و لطيفي آدم از قرآن مي تواند بدست بياورد آن قرآن است كه به آدم مي دهد. خود آدم پاكي اش را رعايت بكند و با خضوع و التماس به سوي قرآن رو بياورد قرآن عنايت هاي ويژه مي كند مضافا بر عنايت طبيعي كه هميشه دارد كه با خواندن قرآن استفاده از نور در سطح ابتدايي قطعي است. حتي معناي قرآن و آيات قرآن را نفهميم و قرآن بخوانيم، استفاده و تاثيرگذاري اش قطعي است چون ذات نور است و قرآن نور خداست. خدا براي قرآن كلمه نور اطلاق مي كند در كتاب كبيرش.
 فرق طريق استفاده قرآن و دعا
 از اين رو گفتيم فرق است بين دعا و قرآن. كسي كه دعا مي خواند معنايش را بداند و بداند از خدا چه مي خواهد و با التماس و خضوع. يك نكته هم در آداب دعا اين است كه در دعا اطمينان به اجابت داشته باشيد. اگر شك به اجابت داشته باشيد، دست خالي برمي گرديد. چون با اطمينان به اجابت يعني رفتن به اميد كرم. گفته شده است كه كريم از در خود كسي را محروم برنمي گرداند. اما قرآن اگر معاني اش را بداند، آن جمله اي كه «نور علي نور» شنيده ايد در قرآن چند معنا دارد: يك معنايش معرفت اميرالمؤمنين و اوليا و ائمه كه خودش نور است و معرفتش هم نور است. يك «نور علي نور» نصوصي است كه قرآن را تفسير مي كند. يك معنايش اين است كه آدم وقتي معناي قرآن را بداند و بخواند، «نور علي نور» است).
 آيه « و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم علي الملائكه»
  «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» خداوند حضرت به آدم اسماء را تعليم كرد. اين معنا خصوصياتي دارد كه تعليم ويژه و براي حضرت آدم پيامبر و آن هم اسماء نه اشياء. مفسرين ابناء سنت مي گويند منظور از اسماء، اشياء است كه تفسيري است براساس فهم جاهلانه. اسماء تعبير ويژه است و اشياء نيست. بعد تعليم ويژه با اشياء منطبق نيست كه شئ ساده با بصر درك مي شود كه تعليم نيست و چيزي پر عظمتي تلقي نمي شود بلكه ساده مي شود و آن با عنوان اين آيه تطبيق نمي كند. مي بينيم در علم قرآن تعليم ويژه است كه مي فرمايد «الرحمن علم القرآن».
 مراد از كلّها
 بعد مي فرمايد: «الْأَسْماءَ كُلَّها» پس يك نكته دارد كه اسماء هست و كلها دوازده يا چهارده تا اسم كه شش تا مي شود اسماعيليه و چهارتايش مي شود زيديه.
 آدم چگونه معلم ملائكه شد
 «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَه» آدم داراي علم شد بعد شد معلّم ملائكه كه خود معلّم رتبه ندارد بلكه آن علمي كه رتبه بالا دارد براي معلّم رتبه مي دهد. معلّم ملائكه كسي مي شود كه تعليم اسماء بكند، آنقدر رتبه عالي است كه ملائكه تعليم بكنند پس اين اسماء چقدر بالاست. اينجا هم نشان مي دهد كه ملائكه جاهل نبودند و ملائكه مجردات هستند و عاقل و عالم هستند، ملائكه در اين قسمت علم نداشتند وحضرت آدم واسطه شد از سوي خدا كه ملائكه را تعليم اسماء بكند. معلّم كيست؟ اولين پيامبر پس از خلقت ظاهري. «فَقالَ أَنْبِئُوني» اين تعليم و اين معلّم و اين علم، اختباري هم دارد كه عنوان صادق و كاذب از اينجا نشان مي دهد. «أَنْبِئُوني‌ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ» خبر بدهيد ايها الملائكه بأسماء هؤلاء. اين معيار صادق بودن است. در اصطلاح قرآن كه اسماء هؤلاء، هؤلائي هستند يك انواري كه يك اسمائي دارند. هؤلاء الاسماء نيست كه اسماء مشار اليه باشد و هؤلاء اشاره باشد بلكه اسماء مضاف است و هؤلاء مضاف اليه است و اسماء متعلق به هؤلاء هست. شما خبر بدهيد به اين اسماء اين انوار ان كنتم صادقين كه اين نشانه صدق و حق بودنتان است. از ازل تا به ابد و از ابد تا به ازل صدق و حق بودن معيارش معرفت ائمه و اولياست.
 شرح آيه به كمك نصوص معتبر
 بعد از آنچه از متن استفاده كرديم به شرح مراجعه مي كنيم كه متن قرآن است و شرح نصوص معتبر است. نصوص را هم طبيعتا نصوص غير معتبر در اين راه نمي توانيم استفاده كنيم،‌ نصوصي كه مي آوريم از مشايخ ثلاث باشد و از شيوخ سنت باشد. نصي را نقل كنيم كه اسماء كه در آيه آمده است چه كساني هستند و اينها كه اسماء الله ذكر شده اند، چه وجهي دارد؟
 روايت معاني الاخبار صدوق در وجه تسميه ائمه عليهم السلام
 شيخ صدوق قدس الله نفسه الزكيه روايتي نقل مي كند كه سند طولاني است و روايت مسنده است قال حدثنا بكر بن عبد الله تا كه مي رسد عن جعفر بن محمد عن ابيه عن جده عليهم الصلاه و السلام قال كان رسول الله (جايي كه در روايت بيايد كه امام صادق عن ابيه و عن جده قال كان رسول الله بگويد اين جد اميرالمؤمنين است) «قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ يَوْمٍ جَالِساً وَ عِنْدَهُ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع فَقَالَ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ بَشِيراً مَا عَلَى‌ وَجْهِ‌ الْأَرْضِ‌ خَلْقٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا أَكْرَمَ عَلَيْهِ مِنَّا إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى شَقَّ لِي اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ فَهُوَ مَحْمُودٌ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ وَ شَقَّ لَكَ يَا عَلِيُّ اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ فَهُوَ الْعَلِيُّ الْأَعْلَى وَ أَنْتَ عَلِيٌّ وَ شَقَّ لَكَ يَا حَسَنُ اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ فَهُوَ الْمُحْسِنُ وَ أَنْتَ حَسَنٌ وَ شَقَّ لَكَ يَا حُسَيْنُ اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ فَهُوَ ذُو الْإِحْسَانِ وَ أَنْتَ حُسَيْنٌ وَ شَقَ‌ لَكِ يَا فَاطِمَةُ اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ فَهُوَ الْفَاطِرُ وَ أَنْتِ فَاطِمَةُ ثُمَّ قَالَ ص اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَ مُحِبٌّ لِمَنْ أَحَبَّهُمْ وَ مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضَهُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُمْ وَ وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاهُمْ لِأَنَّهُمْ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُمْ». [1] در اين روايت استفاده كرديم كه اسماء‌ الله ائمه هستند و اينجا پيامبر به مناسبت جلوس با حضرت زهرا و اميرالمؤمنين و حسنين مناسبت تثنيه را بيان كرده است كه هم اسماء الله هستند و وجه تسميه هم از اين باب بوده است.
 روايت كمال الدين در شرح آيه مذكور
 شيخ صدوق قدس الله نفسه الزكيه روايتي را نقل مي كند از امام صادق عليه السلام: «عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع‌ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَّمَ آدَمَ ع أَسْمَاءَ حُجَجِ‌ اللَّهِ‌ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ وَ هُمْ أَرْوَاحٌ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‌ بِأَنَّكُمْ أَحَقُّ بِالْخِلَافَةِ فِي الْأَرْضِ لِتَسْبِيحِكُمْ وَ تَقْدِيسِكُمْ مِنْ آدَمَ ع‌ قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ‌ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‌ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ‌ وَقَفُوا عَلَى عَظِيمِ مَنْزِلَتِهِم‌» [2] حضرت آدم كه از خدا تعلم كرده بود عظمت اسماء را، تعليم كرد ملائكه را به اسماء ائمه و آنها واقف شدند به عظمت منزلت ائمه معصومين عليهم الصلاه و السلام.
 روايت ديگر معاني الاخبار
 در روايت ديگر شيخ صدوق مي فرمايد: روايتي است از ابي ذر رضوان الله تعالي عليه: «قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ هُوَ يَقُولُ‌ خُلِقْتُ‌ أَنَا وَ عَلِيٌ‌ مِنْ‌ نُورٍ وَاحِدٍ نُسَبِّحُ اللَّهَ يَمْنَةَ الْعَرْشِ قَبْلَ أَنْ خَلَقَ آدَمَ بِأَلْفَيْ عَامٍ» [3]
 روايت رياض النضره از منابع اهل سنت
 كتاب رياض النضره از منباع ابناء سنت [4] از سلمان عن الرسول صلي الله عليه و آله و سلم همين حديث كه پيامبر اعظم و حضرت علي يك نور خلق شده بودند قبل از خلقت آدم به هزاران سال. كتاب رياض النضره براي ابناء عامه مثل كتاب معاني الاخبار براي ما از لحاظ اعتبار است.
 علم به ولايت علم اصلي است كه بدون آن انسان جاهل است
 اما مرحله تجزيه و تحليل اين مي شود كه علم كه تعليم الهي است و بعد جواب «سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا» اين نتيجه را به دست مي آوريم كه اگر اين علم نباشد انسان جاهل است. علم به ولايت اگر نبود جهال است. آن علمي كه تعليم الهي و انسان را از جهل بيرون مي آورد علم به مقام ائمه و معرفت ائمه و معرفت اسماء الله.
 در باب معرفت صرف علم به توحيد كافي نيست
  لذا در توحيد هست كه اگر كسي از نظر علمي پي به وجود خدا ببرد كه دانش تعليم مي هد كه موجودات بالاخره يك نيروي ما فوق بايد داشته باشد كه اين براي توحيد كافي نيست بلكه بايد اسماء و صفات را بداند تا توحيد كامل بشود. بنابراين اگر علم نبود يعني تعليم توحيد و اسماء‌ و صفات نبود آدم جاهل است. علم پيدا مي شود و مي داند بشر كه وظيفه اش عبوديت است.
 استناد به خطبه 154 نهج البلاغه در شأن ائمه عليهم السلام
 بعد مراجعه كنيم به روايتي كه اميرالمؤمنين در نهج البلاغه خطبه 154 كه اين خطبه عنوانش بيان فضيلت آل بيت هست. يك جمله اش اين است «هُمْ‌ كُنُوزُ الرَّحْمَنِ‌ إِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا وَ إِنْ صَمَتُوا لَمْ يُسْبَقُوا» كه علم از آنجا مي آيد، آدم كه با كنز رحمن آشنا بشود به مصدر علم آشنا شده و به توحيد هم از همين راه كامل مي شود.
 شخصيت علي عليه السلام بهترين دليل جاودانگي اسلام است
 بهترين دليل بر جاودان بودن دين اسلام و توحيد و حقانيت شخصيت اميرالمؤمنين است كه شهريار مي گويد (به علي شناختم من به خدا قسم خدا را). اين اسماء الله راه توحيد كامل و راه ايمان به خدا كه اصل معرفت است. اين نكته عرفاني شنيده ايد كه من الخلق الي الحق اين است من علي الي علي الاعلي كه پلي است. اين علي كه آفريده است، افريدگارش كيست؟ كه نهايت توحيد است. بنابراين از طريق اسماء الله معرفت توحيدي كامل مي شود و اينها حقيقتا آيات خداست. لذا آيت الله العظمي حقيقتا لقب اصلي اميرالمؤمنين است و در بقيه اطلاقات تنزيلي است. يك مناسبت اسماء الله را از تعليمات خود اسم الله هست كه اسم الله الاكبر علي بن ابي طالب است و او مي تواند معناي اسم را معرفي كند هرچند در قالب ادبيات است ولي كلام مولي است كه مي فرمايد «الاسم ما انبأ عن المسمي» كه ابعادي دارد. اين تعريف از حضرت اميرالمؤمنين به روايت شيعه و سني كه هم اميرالمؤمنين مبتكر علم نحو است. مي فرمايد: «الاسم ما انبأ عن المسمي» اسم آن است كه خبر از مسمي بدهد. اسماء الله ائمه هستند خبر از خدا مي دهد. علي اسم الله و خبر از وجود مطلق مي دهد و اين تجلي اعظم وجود مطلق بلا نهايه و ازلي و ابدي است.
 قرآن و عترت دو روي يك سكه هستند
  (فهميديم بدون معرفت ولايي انسان جاهل است و آموزش اصلي و علم اصلي علم اسماء هست و «علم الاسماء» و «علم القرآن» دو تعبير از يك حقيقت است. با معرفت قرآن و عترت معرفت كامل مي شود.) اسم اعظم خدا علي بن ابي طالب است و اسماء الحسني هم ائمه هستند و اسم اعظم هم ائمه هستند.
 عامل به غير علم مثل سير كننده در تاريكي است
  اميرالمؤمنين مي فرمايد: «فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ طَرِيق»‌ [5] . كسي كه آشنا به ائمه نيستند اگر عملي مي كنند بي راهه مي روند. عامل بغير علم مثل كسي است سير مي كند در بي راهه. علم را گفت كه علم به اسماء الله و علم به اسماء ائمه است.
 اوج شخصيت هاي شيعه بسته به اوج ولايت آنان است
 لذا در تاريخ حوزوي آن فقيه كه خيلي اوج گرفته معرفت ولايي اش اوج داشته است. امام راحل در معرفت ولايي يقينا بعد از اولياء الله مانندي نداشت. سيد الاستاد تا مراسم روضه را مي ديد و از دور صداي طبق و نواي روضه را كه مي شنيد بدون اينكه كلمات روضه را بشنود شروع مي كرد با گريه كردن با صدا. اينها هستند كه نجوم و اقمار هستند كه معرفت ولايي دارند.


[1] 1.معاني الاخبار ، باب معاني اسماء محمد و علي و حسن و حسين ، حديث 3.
[2] 1. كمال الدين و تمام النعمه‌ ، جلد 1 ، صفحه 14.
[3] 2. معاني الاخبار ، باب معاني اسماء محمد و علي و حسن و حسين ، حديث 4.
[4] 3. رياض النضره ، جلد 2 ، صفحه 164.
[5] 1. نهج البلاغه ، خطبه 154.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo