< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

92/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: بررسی و تحقیق درباره احکام تنجیس مصحف
 دو نظر در بحث ضمان منجس وجود داشت
 گفته شد که دو خط فتوایی وجود دارد: خط اول که خلاصه آن عدم ضمان بود نسبت به منجس گفته شد.
 نظر صاحب عروه که احتمال ضمان مسبب را داد
  اما خط فتوایی دوم که گفته می شود مسئولیت تنجیس و وجوب ازاله و هزینه و اجرت، مربوط است به مسبب. که سید یزدی فرمود «و یحتمل ضمان المسبب کما قیل بل قیل باختصاص الوجوب به و یجبر الحاکم علیه لو امتنع او یستأجر آخر و لکن یأخذ الاجره منه» این خط فتوایی دوم است که گفته می شود منجس که مصحف را تنجیس می کند، پس از آن وجوب ازاله و اجرت ازاله و هزینه ای که در این راستا به وجود می آید همه به عهده مسبب است و اگر مسبب امتناع کند، حاکم شرع باید اجبار کند و اگر توان جسمانی ندارد، اجیر بگیرد و اجرت باید از مسبب گرفته شود. این فتوایی با خط فتوایی قبلی کاملا متمایز است. سید الحکیم بعد از این که ادله برای تقویت خط اول فتوایی اقامه کردند، می فرمایند: این احتمال دومی که مسئولیت مربوط به مسبب باشد، احتمال ضعیفی است. اما شرح مسئله: در این قسمت یعنی در راستای خط دوم فتوایی، فقهاء دو مسلک دارند:
 نظر سید بروجردی و مرحوم کاشف الغطاء دوم بر ضمان منجس
 مسلک اول عده ای از فقهاء هستند مثل سید بروجردی قدس الله نفسه الزکیه و شیخ کاشف الغطای دوم شیخ محمد حسین کاشف الغطاء که مقرر عروه الوثقی هم هست، می گویند که این ازاله واجب عینی است. از اساس جهت گیری می شود، واجب واجب کفایی نیست. وجوب ازاله از مصحف و مسجد و این ها اگر منجس خاصی داشته باشد، بر عهده منجس واجب عینی است. منظور از مقرر توضیح بدهم، گفته می شود شیخ محمد حسین در دفتر مرحوم سید طباطبایی یزدی همکاری داشت و متن را با عبارت خیلی واضح عربی فصیح که نوشته شده، نویسنده آن شیخ محمد حسین کاشف الغطاء است. که البته کاشف الغطای مطلق که به شیخ جعفر می رود و آن قبل بوده.
 سوال:
 جواب: متن آن متن بسیار روانی است. اشکال بله گاهی از سوء فهم و گاهی از سوی تلقی اشکال پیدا می کند ولی روان ترین و کامل ترین متن کتب فتوایی عروه الوثقی است. بسیار متن سلیسی است. البته لقب مفهوم ندارد، متن وسیله و تحریر و منهاج، این ها هم متن های بسیار خوبی هستند. این دو تا علَمی که اسم بردم با بعض دیگر می فرمایند واجب عینی است. بعد از که واجب عینی شد، طبیعتا کل احکام متعلق به آن مکلفی می شود که واجب عینی به او متوجه بوده. ازاله بر او واجب بوده، هزینه به عهده اوست، و اگر هزینه را پرداخت نکند، حاکم اجبارش می کند، و کس دیگر انجام بدهد اجرت را باید او پرداخت کند. این جزء تبعات واجب عینی است. اما شرح نداده اند که چرا واجب عینی است که ان شاء الله در تحقیق می گوییم که سر اعلام واجب عینی چیست. اما اگر واجب عینی شد، مسیر هموار و تمام مسئولیت ها برمی گردد به منجس.
 نظر سید اصفهانی و امام خمینی بر کفایی بودن ازاله نجاست و اخذ اجرت از مسبب
 مسلک دوم عده ای از فقهاء می فرمایند واجب کفایی است اما هزینه، اجرت، صرف مال متعلق است به مسبب و منجس. این عده امثال سید اصفهانی [1] قدس الله نفسه الزکیه و سیدنا الامام [2] قدس الله نفسه الزکیه است. می فرماید وجوب ازاله کفایی است اما می فرماید «لو توقف علی صرف المال وجب»، طبیعتا هر واجبی که هزینه مالی داشته باشد، واجب می شود. بعد از که واجب، واجب شد، اگر خود واجب هزینه مالی داشته باشد به طور طبیعی صرف مال واجب است. «لو توقف علی صرف المال وجب و هل یرجع به الی من نجسها؟» مصحف و مسجد و مقدسات، می فرماید هم سیدنا الامام و هم سید ابوالحسن اصفهانی «لا یخلو من وجه»، مراجعه به مسبب برای گرفتن هزینه و مصرف مالی خالی از وجه نیست. وجه اش تسبیب است. شرح دیگر ندادند و فقط گفته اند خالی از وجه نیست. ما وجه آن به طور مطمئن تطبیق می کنیم به تسبیب و بعد تسبیب را هم کامل می کنیم، می گوییم رابطه، رابطه ایجادی است. مسبب این خرج و این وجوب و این عمل، ایجاد کرده است. یادمان است گفتیم اگر رابطه سبب و مسبب ایجادی بود، صحت استناد دارد و مسئولیت برمی گردد به عهده سبب. در نتیجه ی این دو مسلک که در کل یک هدف دنبال می شود و آن این است که منجس مسئولیت دارد و ضمان به عهده منجس است هم درباره نقص حاصل شده از تنجیس و هم وجوب ازاله و هم هزینه های دیگر.
 امام خمینی قائل است که ولی فقیه می تواند خود منجس را اجبار به تطهیر کند
 سیدنا الامام در آخر یک چیزی را هم اضافه می کند، می فرماید: اگر واجب عینی باشد یا کفایی، برای حاکم جایز است اجبار آن شخص منجس در جهت ازاله نجاست از مصحف. چرا؟ این را دیگر می دانیم براساس قانون ولایت فقیه. هرچند ما ولایت فقیه را در درجه ابتداء قائل باشیم.
 رفع دو شبهه در حریم ولایت فقیه
 این نکته را به ذهن تان بسپارید، یک اشتباه معروف اعلام می شود و آن این است که می گویند سید الامام قائل به ولایت فقیه است و شیخ انصاری یا سید الخویی قائل به ولایت فقیه نیست، این یک اشتباه معروفی است و اصلا چنین چیزی واقعیت ندارد. برای این که تمامی فقهاء بلا خلاف قائل به ولایت فقیه هستند. اما اختلاف در توسعه و تضییق دائره ولایت فقیه است. اشتباه دیگری که شده است که می گویند این ولایت فقیه که مطلقه است، تکوینیه هم هست، مگر می شود؟ این اشتباه یکی از اشتباهات مزوّرانه است. هیچ کسی برای سید الامام ولایت مطلقه که قائل است، ولایت تکوینیه اعلام نمی کند. ولایت تکوینیه در اختیار ولایت تکوین است. ولی امر تکوین که وجود مقدس معصوم است. خود خدا و معصوم و کسی ولایت مطلقه را ولایت تکوینیه نمی گوید. اگر عوام یا بعضی از خطبایی که تازه منبر می روند، ولایت مطلقه را که تکوینیه آن را پشت سر آن اضافه کردند، از اغلاط واضحه است. بنابراین آن هایی که اشکال می کنند مگر می شود فقیه حالت کونی را جا به جا کند، این چه حرفی است شما می زنید؟ می گوییم یا شما غلط شنیده اید یا خودتان مشکل باطنی دارید. کسی ولایت تکوینیه برای فقیه اعلام نکرده است. بنابراین این حد ولایت که تعظیم مقدسات و حفظ شعائر دین و امور حسبیه، این قدر ولایت در بین فقهاء محل اختلاف نیست. این حداقل ولایت است. ولایت فقیه در این جاها به اتفاق صاحب نظران می تواند مستند باشد براساس ولایت، حفظ مقدسات، حرمت شعائر، از محدوده ولایت فقهاست. بلا اشکال فقیه براساس ولایت می تواند مکلف را اجبار کند.
 تحقیق مطلب
 اما پس از این که این خط فتوایی گفته شد و فتوا را فهمیدیم، تحقیق را هم ضمیمه کنید.
 وجوب نسبت به منجس عینی است
 تحقیق این است که وجوب نسبت به مسبب همان طوری که سید بروجردی و شیخ کاشف الغطاء می فرماید وجوب، وجوب عینی است. وجوب عینی که شد، دیگر اصلا نوبت به تسبیب و ضرر و امثال آن ها نمی رسد. وجوب که عینی شد، تا به آخر مسئله را جهت می دهد.
 ملاک واجب عینی
 چرا وجوب عینی است؟ دلیل عینی بودن وجوب را که بفهمیم کار درست است. معیار وجوب عینی چیست؟ معیار وجوب عینی این است که یک خطاب ولو در یک زمان به مخاطب خاصی متوجه بشود، ولو در زمان قبل و بعد فرق کند.
 گاهی واجب کفایی تبدیل به عینی می گردد
  چون می شود یک وجوب یک وقتی کفایی است در یک زمان، و در زمان دیگر عینی می شود. مثلا غسل میت که بر عهده همه است ولی بیابانی است، یک مسلمانی را دیدید که فوت شد، بعد شمایید و آن هست و غسل میت، برای شما می شود واجب عینی. یک نکته را در بحث سید داشتیم که وجوب عینی تا آخر عینی است و وجوب کفایی تا آخر کفایی است، قطعا درست است ولی در صورتی که موضوع فرق نکند. اما اگر موضوع فرق بکند، واجب عینی، کفایی و واجب کفایی، عینی می شود.
 سوال: امر ثانوی می شود؟
 جواب: امر ثانوی به طور خاص نمی توانیم بگوییم بلکه صفت آن عوض می شود. چون بدنه امر یک امر است اگر شما عنوان دوم برایش بدهید بخاطر وصف است، وصف عینی می اید. ببینید شما الان فردی است مصحف را تنجیس کرد، امر «ازل النجاسه» همان لحظه ای که او تنجیس می کند، همان لحظه مستقیما به خود آن فرد نسبت به وجوب ازاله متوجه می شود و این معیار وجوب عینی است.
 وجوب براساس قضیه شخصیه و حقیقیه
 وجوب عینی و کفایی تقریبا در قالب قضیه شخصیه و قضیه حقیقیه است. در صورتی که شخص مصحف را نجس بکند، در همان آن اول تکلیف متوجه او به شکل قضیه شخصیه می شود «انت ازل» و اما وجوب کفایی در شکل قضیه حقیقیه است «من واجه میتا بلا غسل یجب علیه المبادره الی التغسیل» که قضیه حقیقیه است. بنابراین ما با دقت بسیار کوتاهی به طور واضح درک کردیم که واجب، واجب عینی است. معیار واجب عینی را دارد.
 مدار وجوب عینی و کفایی براساس واجب تعیینی و تخییری
 مضافا بر این که در حمل این وجوب در این مورد به وجوب عینی یا وجوب کفایی از قبیل دوران امر بین تعیین و تخییر است. قاعده در دوران بین تعیین و تخییر حمل بر تعیین بکنید که قدر متیقین است و مطابق احتیاط است و امتثال قطعی حاصل می شود. شرح مسئله: می گوییم که شخص مسبب مکلف که قطعا هست یا بالکفایی یا بالعینی، اما بقیه مکلفین احتمال دارد اگر کفایی باشد، مکلف هستند و اگر کفایی نباشد مکلف نیست. پس امر دائر می شود بین تخییر نسبت به منجس و سائر مکلفین یا معینا خود منجس، در صورتی که دوران بین تعیین و تخییر بود، تعیین متعین است چون قدر متیقن است و اعتبارش قطعی است و تحقق آن قطعی است یا در ضمن کفایی یا در قالب عینی مثل تقلید اعلم و غیر اعلم که قاعده این است که تعیین و تخییر، یا مخیرید از اعلم و غیر اعلم تقلید کنید و یا متعینا باید از اعلم تقلید کنید، پس دوران بین تعیین و تخییر که شد، تقلید اعلم واجب است چون متعین است و منظور از متعین هم قدر متیقن است. وجوب که به عهده منجس تعلق بگیرد و اختصاص داشته باشد به منجس، متعین است. وجوب که به عهده منجس بود، این سلسله مسیر و جهتش را پیدا می کند. هزینه می برد بر عهده اوست و اجرت می طلبد بر عهده اوست، حاکم اجبارش کند چون واجب را انجام نمی دهد، اجرت برای اجیر لازم است باید اجرت اجیر داده بشود. پس از که عینی شد، مطلب معلوم می شود و اضف الی ذلک که احتیاط هم این است و تکلیف نسبت به دیگران هم مورد اصل برائت است. از یک سو احتیاط می گوید وجوب به عهده منجس است و از سوی دیگر برائت می گوید که دیگری تکلیف دارد در این رابطه یا ندارد، اصل برائت است. نسبت به دیگری شک در تکلیف است و نسبت به این شخص مشغولیت ذمه یقینی است، نتیجه این می شود که باید شخص منجس اقدام کند به ازاله و سایر تبعاتش را به عهده بگیرد. بعد از این که این مطلب گفته شد، اصلا ما نیاز به تسبیب نداریم تا بحث تسبیب به میان بیاید و آن اشکال های دقیقی که قبلا یادآور شدیم نتوانیم جواب بگوییم یا توجیه کنیم که به جایی نرسد.
 سوال و جواب
 سوال:
 جواب: عنوان ثانوی نداشتیم اینجا، آن یک اشکالی از سید بود، و ما آن را آن جا جواب دادیم و ربط به بحث خود ما ندارد. بحث ما می گوید این وجوب عینی است و شاخصه و معیار وجوب عینی هم تطبیق شد. وجوب که عینی شد مسیر آن مشخص است. تمام آثار و تبعات مربوط می شود به کسی که وجوب عینی به عهده او تعلق گرفته است.
 سوال:
 جواب: بعد از که تکلیف محقق شد و منجز شد و به عهده فرد قرار گرفت، تکلیف به او دیگر مسیرش را پیدا کرد و نوبت اول و مسئولیت اول مال اوست. اما اگر او زیر بار نرفت این جاست که می گوییم تبدیل موضوع آمد. او قبول نکرد یا توانش را نداشت و انجام نداد، این جا می شود وجوب کفایی به همان دلیلی که سید الحکیم گفت که نهی عمومیت دارد و صیانت از هتک وظیفه کل مسلمین است. موضوع فرد بود و رفت و الان دیگر جمع است و خطاب به جمع انحلالی است و کفایی می شود.
 سوال: اگر عینی باشد مثل این که نماز قضاء شود چطوری کفایی می شود؟
 جواب: وجوب عینی، کفایی و وجوب کفایی، عینی می شود به وسیله تبدل موضوع. این یک قانون یادتان نرود. همیشه که نمی شود که شما بگویید تمام واجبات عینیه، کفایی می شود مثل صلاه، بلکه بعضی از موارد آن هم به مناسبت ها و قابلیت ها. نتیجه این شد که وجوب ازاله، واجب عینی است که سید بروجردی گفته است و معیار آن بسیار دقیق تشخیص دادید و معیار وجوب عینی که بود، دیگر جایی برای بحث نیست و مطلب مسیر خودش را خودش پیدا می کند و نیاز به تسبیب و غیر تسبیب در کار نیست.
 سوال:
 جواب: گفتم همان لحظه خطاب آمده بالا سر آدم، خطاب همیشه فعلیت دارد و شما همان لحظه اعمالی که انجام می دهید خطاب از اعمال شما جدا نیست. کسی را دیدید که مصحف را تنجیس کرد، در اولین مرحله ی تنجیس خطاب «ازل» شامل آن شخص شد بلا اشکال،. همان تنجیس و همان توجه خطاب به همان شخص معیار وجوب عینی است. مضافا بر تعیین و تخییر و مضافا بر احتیاط و مضافا بر اصاله البرائه از وجوب کفایی. نتیجتا فتوا همان است که در تحریر الوسیله و وسیله النجاه آمده است که صرف مال اگر در کار باشد، باید به منجس کرد که رجوع به منجس وجه دارد و وجه اصلی که ما گفتیم که سید و کاشف الغطاء فرمودند که این عینی بودن این واجب بود. از لحاظ تحلیل و تطبیق معیار عینیو کفایی و از لحاظ قاعده تعیین و تخییر مضافا بر اصاله الحتیاط و اصاله البرائه که در نهایت استحکام است.
 تذکر اخلاقی به مناسبت روز عرفه
 امروز عرفه است. کلمه عرفه را براساس تحقیق موضوعی چند تا کلمه را کنار هم بگذارید عرفه، معرفت، عرفان، اعراف، عرفاء و دعای عرفه و مناجات عرفه. این مجموعه که کنار هم گذاشتید، خودش معنا می دهد. یکی از نکاتی که در تفسیر موضوعی آمده این است که موضوعات را که کنار هم جمع کنید با یک توجه با هم دیگر هم ارتباطش را نشان می دهد و هم معنا برایتان می دهد. ما بعد از که عرفه را دیدیم که عرفه چیست و اعراف را هم بدانیم که چه چیز است، و عرفان چیست و معرفت حقیقی و معرفت درست که آدم را نجات می دهد که در روایت آمده است معرفت روح و معرفت امر ان چیست؟
 روایت از حضرت زهراء سلام الله علیها در منزلت معرفت
 یک روایت بخوانم روایت از صدیقه طاهره سلام الله تعالی علیها «قالت فاطمه علیها السلام و الصلاه سالت ابی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن قول الله تبارک و تعالی و علی الاعراف رجال یعرف کلا بسیماهم» [3] حضرت فرمود در جواب حضرت صدیقه «هم الائمه بعدی علی و سبطای و تسعه من صلب الحسین هم رجال الاعراف لا یدخل الجنه الا من یعرفهم و یعرفونه». بافت معرفت و عرفان و عرفه یک بافت کاملی است. تکی نمی شود بگوییم عرفه چیست، «لا یدخل الجنه الا من یعرفهم و یعرفونه و لا یدخل النار الا من انکرهم و ینکرونه لا یعرف الله الا بسبیل معرفتهم» این معنای عرفان و معرفت و عرفا و عرفه است.
 روایت حضرت علی علیه السلام در شان ائمه علیهم السلام در معرفت
  رجال اعرافی که در قرآن است سوره اعراف، ائمه هستند که امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: «انما الائمه قوامون الله علی خلقه و عرفاءوه علی عباده». عرفاء این ها هستند. عارف دو تا معیار دارد: 1. عرف الله حق معرفته و اتق الله حق تقاته و غیر از معصوم این دو تا معیار را کسی ندارد. در همین این حدیث گویا ترجمه یا اتصال دارد به این روایت حضرت صدیقه «و لا یدخل الجنه الا من عرفهم و عرفوهم». پس کلید که شنیده بودید کلید جنت ولایت علی است. در حقیقت جنت و بهشت بدون معرفت به دست نمی آید. معرفت چیست؟ معرفت در حقیقت آن معرفت اصلی که امروز تجلی اش را می بینیم به دعای عرفه امام حسین. کسی می تواند متن عرفانی واقعی بیرون بدهد که خودش عارف بمعنی الکلمه باشد. عرفه که عرفه هست به وسیله دعای امام حسین است. که در آن جبل الرحمه آن را خوانده است. در بیان سید الشهداء آن کلمات کلیدی عرفانی آمده است، چیست؟ «اللهم اجعلنی اخشاک کانی اراک»، این معرفت و عرفان است. و جای دیگر در پیشگاه خدا عرض می کند «ماذا وجد من فقدک و ماذا فقد من وجدک» این معرفت و عرفان است. و بعد هم سید الشهداء سلام الله تعالی علیه آن جا یک نکته می گوید که تکان می دهد آدم که «عمیت عین لا تراک» کور باد دیده ای که تو را بر اعمال خود رقیب و حاضر نبیند. لذا چون فرصت نیست این ها را شرح بدهم، در بیان کوتاه ولایت معرفت اصلی است. عرفان و معرفت تجلی نور ولایت است. ولایت خط نوری معرفت حق است. تا بدان جا که منتهی می شود به توحید کامل. از مرحوم سید علی قاضی قدس الله نفسه الزکیه سوال شد که ولایت که این همه جایگاه برایش گفتید توحید کجاست؟ فرمود ولایت توحید است و توحید ولایت است. آن اشاره ای کردم.
 عارف نزد علی علیه السلام کیست؟
 بعد هم در ادامه این مطلب امیرالمومنین عارف را یک مشخصه و معرفی کوتاهی می کند، می فرماید «العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن کل ما یبعدها و یوبقها»، امام صادق می فرماید «العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله». دو تا نکته: نکته اول این است که معرفت، عرفان، اعراف، عرفه، عارفین چه کنیم؟ متن آن را باید ائمه بدهد. اگر امروز دنیا کل عرفاء بیاید یک متن عرفانی ارائه بدهد، بالاترین متن عرفانی دنیا، دعای عرفه سید الشهداء است. و بعد اگر بخواهد کل عرفاء یک مناجاتی برای عرفان و عرفاء ارائه بدهد مناجات شماره دوازده مناجات پانزده گانه امام سجاد در صحیفه سجادیه است به نام مناجات العارفین. و بعد اگر ما بخواهیم دنبال معرفت و عرفان باشیم از ولایت و معرفت و عرفان دو چیز نیست، معنای واقعی ولایت معرفت است. و معنای واقعی ولایت عرفان عملی است. ما به عرفان نظری فعلا کاری نداریم، عرفان عملی است. عرفان فقهائی است. واجبات و محرمات است. و در نتیجه ی این معرفت و عرفان ببینیم که بینش چه بود و دید چه بود و عمل چه بود که عارف اسوه است. «و لکم فی رسول الله اسوه حسنه»، عارف اسوه مردم است، ببینیم چه بود؟ در عمل پایبندی به واجبات و محرمات در حد حساس. مستحبات و مکروهات اضافه کاری است. اما در بینش خوش بین و امید به کرم و لطف، عدالت را کنار بگذارید. زاویه کرم را پیدا کنید و بعد مثبت نگر و آخر هم رضایت و تسلیم. آخرین جمله مناجات سید الشهداء که معراج عرفان گودی قتلگاه بود، آن جا عروج عرفانی بود. یک عروج عرفانی داریم که قتلگاه سید الشهداء بود که در آخرین مناجات معراج گفت «الهی رضا بقضائک تسلیما لامرک». اگر ما این گونه معرفت داشته باشیم، می گویند معرفت آرامش می آورد. ما وظیفه مان را انجام دادیم و هرچه آمد تسلیم هستیم. در یک حدیثی آمده است که معرفت درست و جواب داده شده از سوی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم طبق نقل که شما به معرفت وقتی می رسید که معرفت به روح و معرفت به امر پیدا کنید، در آن جا که سوال شده است «یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی» که توفیق باشد شرح آن را بعدا بدهم.
 


[1] وسیله النجاه، سید ابوالحسن اصفهانی، جلد 1، صفحه 71.
[2] تحریر الوسیله، امام خمینی، جلد 1، صفحه 116.
[3] اعراف/ سوره 7، آیه 46.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo