< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

92/09/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسير آيات 136 و 137 سوره بقره در موضوع ولايت اهل بيت عليهم السلام
تفسير آيات ولائي
روزهاي چهارشنبه بحث تفسيري داريم. مشي بحث تفسيري ما هم تفسير آيات مربوط به ولايت اهل بيت است. بناي ما هم به اين صورت است که از ابتداي قرآن کريم تا انتهاء آياتي که درباره ولايت آمده است، ان شاء الله بحث را دنبال کنيم.
سوره بقره آيه 136 و 137
بحثي که تا الان داشتيم از ابتدا از سوره حمد که رسيديم به سوره بقره آيه شماره 136. طبق اسلوب بحث مان اول آيه را مي خوانيم و بعد اگر بعد از ترجمه زيرنويس يک دقت ابتدايي در متن مي کنيم و بعد به نصوص مراجعه مي کنيم، چون تفسير ما در حقيقت تفسير روايي هم به حساب مي آيد. ما در اين بحث مان به رواياتي که از طريق اهل بيت آمده است، توجه داريم و اگر با تفاسير مشهور يا تفاسير ابناء عامه تطبيق کرد که فهو، و اگر هم تطبيق نکرد، ما مسير خودمان را دنبال مي کنيم و روايات و نصوصي که داريم براي خود ما اعتبار دارد و اعتبار آن هم برگرفته از اعتبار مذهب ماست. لذا از اين رو ما عمدتا به تفاسير عياشي، تفسير امام عسگري سلام الله عليه، تفسير قمي و رواياتي که در اصول کافي و بحار و تفسير صافي و معاني الاخبار و غيره آمده باشد استفاده مي کنيم به طور من حيث المجموع. بنابراين اگر ما در تفسيرمان يک روايتي را آورديم که از لحاظ سند و کتاب اعتبار داشت. منظور از کتاب قرآن نيست که در برابر سنت باشد، که در بحث رجال اشاره شده يکي از منابع معتبر ما اعتبار خود کتاب است. آن يک مجموعه جدا قرار داده ايم که بحث مي کنيم کتبي که اعتبار دارند، خود آن اعتبار کتب يک نوع اعتباري مي شود براي اعتبار روايت.
حاکم حسکاني و ديگر الدر المنثور سيوطي است
البته يکي دو تا تفسير از ابناء عامه هم مورد استفاده ماست که اين دو تا تفسير يکي که صد در صد و يکي هم به صورت قابل توجهي همراهي مي کند که از آن ها هم استفاده مي کنيم که آن عبارت است از کتاب شواهد التنزيل تاليف حاکم حسکاني که درباره همين بحثي که ما دنبال مي کنيم منتها آن تمام قرآن را از ابتداء تا آخر مثل ما در نظر مي گيرد منتها طبق رواياتي که در دسترس اوست و فقط درباره اهل بيت. و کتاب ديگري که از ابناء عامه ما به عنوان منبع استفاده داريم همين الدر المنثور سيوطي است که در آن کتاب هم هرچند نقص ها و نقطه ضعف هايي وجود دارد منتها رواياتي درباره تفسير آيات مربوط به اهل بيت هم آمده، لذا از آن استفاده مي کنيم.
آيه شماره 136: «قولوا آمنا بالله و ما انزل الينا و ما انزل الي ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الاسباط و ما اوتي موسي و عيسي و ما اوتي النبيون من ربهم لا نفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون»، آيه 137 «فان آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا و ان تولوا فانما هم في شقاق فسيکفيکهم الله و هو السميع العليم».
ترجمه
ترجمه: بگوييد با صيغه جمع، که اين ايمان آورده ايم به خدا و آن چه از سوي خدا نازل شده براي ما و آن چه نازل شده است به حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل و حضرت اسحاق و حضرت يعقوب و اسباط شان و آن چه آورده شده است براي حضرت موسي و عيسي و آن چه داده شده است پيامبران را از سوي خدا. «لا نفرق بين احد منهم» ما فرقي بين اين پيامبران نيستيم «و نحن له مسلمون» و همه با هم براي خدا تسليم هستيم و مسلمان.
اولا قولوا جمع است و بعد مخاطب خاص است
دقت ابتدايي: اولا کلمه «قولوا» ضمير آن جمع است. و بعد هم اين «قولوا» مخاطب خاص دارد، آن هايي که ايمان برايش کامل است. بگوييد که ايمان آورده ايم و اين براي آدم عادي نيست. يک دسته اي است که ايمان به خدا و آن چه نازل شده براي ما، مخاطب کساني هستند که از سوي خدا براي آن ها نازل شده وحي، نزول از طرف خدا در اصطلاح قرآن فقط وحي است نسبت به اشخاص که اين ها بايد مهبط الوحي باشند. و ايمان داريم به آن چه به خودمان نازل شده و بعد هم مصدّق هستيم نسبت به آن چه نازل شده است براي پيامبران، و ايمان داريم به آن چه نازل شده به حضرت ابرهيم، اسماعيل، يعقوب، اسباط و آن چه حضرت موسي و عيسي و آن چه کل پيامبران داده شده از سوي خدا.
چرا اسماء انبياء فردا فردا ذکر شده؟
اسماي پيامبران برده شده و در آخر هم جمع آمده کل نبيون، چرا به همين جمله آخر اکتفاء نشده و اسماي پيامبران جدا جدا گفته شد و آن گاه کل پيامبران؟ چند وجه دارد، يک وجه آن اين است که اين مخاطب مخاطب«قولوا» که مخاطب قرآن و خدا و پيامبر است و مخاطب مخاطب کساني بوده اند که با حضرت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب آشنايي يا شناخت يا معرفتي داشته اند و بعد از آن که آن مواردي که شما مي شناسيد و ايمان به آن ها داريد و بعد هم عقيده را کامل اعلام مي کند بگوييد آن چه به کل پيامبران نازل شده است و آمده است، ما ايمان داريم که از طريق جزئي حرکت به سوي کلي به جهت مناسبت خطاب و به جهت اين که آمادگي براي طرف به دست بياورد که اين هايي که مي شناسيد،به اين ها ايمان داريد و به کل انبياء «امنا بالله و کتبه و رسله» که جزء مباني ايمان همه ماست. اين اولا و توجيه دوم اين است که براي خصوصيات و برجستگي و ويژگي هايي که اين پيامبران داشته اند، يک نوع داعي شده است براي اين که اين ها اسم برده شوند و بعد به طور کلي بيايد. توجيه سوم که گفته مي شود که اين خودش يک بيان بلاغي است. که آدم در بيان خودش مصاديق بارز را بگويد و در آخر کل مفهوم هم اعلام بکند، اين در عين حالي که تاکيد است، يک نوع بيان بلاغي هم است. مثلا به شما گفته بشود که آيت الله مرحوم حاج شيخ و آقاي بروجردي و آقاي خوانساري تا آقاي گلپايگاني و امام و کل علمايي که در قم بوده است، اين يک بياني است هم کامل و هم شکل بلاغي دارد که تدريجا ذهن را آماده مي کند تا کل اين مطلب را با تفصيل و با يک شيوه خاصي به طرف القاء کند. اگر يک مرتبه بگويد نبيون و کل علماء، خيلي ممکن است جاذبه اش بالا نباشد. به اصطلاح بلاغت مي گويد توطين نفس، وطن سازي و جايگاه سازي.
آيا تعارض است بين آيه لا نفرق بين احد منهم و آيه تلک الرسل فضلنا بعضهم علي بعض
يک سوال و جوابي اين جا هست و آن اين است که اين جا مي گويد «لا نفرق بين احد منهم» بين پيامبران ما هيچ فرقي قائل نيستيم، آيه ديگر مي گويد «تلک الرسل فضلنا بعضهم علي بعض». اين جا تعارض بدوي است. آن حرفي که گفته شد که مثلا جمع عرفي يا جمع اصولي از قبيل حکومت و ورود و تخصيص و تخصص، اين ها تعارض است يا نيست؟ توجيه اصلي آن اين است که تعارض بدوي است و تعارض مستقر نيست. بدوا مي بينيم که تعارض است اما پس از يک دقت حل مي شود تعارض. يکي از راه حل هاي تعارض گفتيم نصوص جهت آن است. در جهت که وارد شديم، ما در بيان چيزي ديگري بر مدلول داريم که بايد از نظر دور نداريم: يکي مدلول ظاهر لفظ است و يکي هم جهت مدلول لفظ است. جهت بيان را فهميدن هنر اصول است. در فهميدن ظهور، بلاغت و اصول مشترک است اما جهت بيان را، اصول مي فهمد که مي تواند استنباط کند. که مثال معروف آن را در اصول گفته اند «فکلوا مما امسکن» معنايش اين است که صيد و شکارهايي که به توسط کلاب به دست بياورد، آن را بخوريد، آن دهان کلاب که قطعا نجس است و خوني که ريخته شده، قطعا نجس است، «کلوا». جوابش را داديم که «کلوا» در جهت طهارت و نجاست نيست، در جهت بيان حليت است، حلال است. چون جهت معلوم است ديگر اصلا به اين قسمت مساسي ندارد. ما در بحث استفاده و استدلال از نصوص در اصول مطلب تازه اي که آورده ايم و خيلي مهم هم است، جهت يابي است. بنابراين در اين دو تا آيه جهت آن را پيدا کنيم. در اين آيه جهت ايمان است، در جهت ايمان فرق نمي کند، يکايک شان از سوي خداست و همه از سوي خدا و مرسل. «تلک الرسل فضلنا بعضهم علي بعض» آن در جهت فضيلت مربوط به مرتبت کل شخص انبياست، مرسل است يا غير مرسل است يا نبي است رسول است، فضايل بيشتر دارد يا کمتر دارد، آن نسبت به مراتب فضل شخص و شخصيت انبياست. جهت آيه «تلک الرسل فضلنا» مربوط است به مرتبه شخصيت انبياء، اين يکي هم گفتم مربوط مي شود به ايمان ما که همه اين ها از سوي خداست. پس در نهايت تعارضي نيست هرچند در ابتداء تعارض مي نماياند.
سوال: بالاخره قرآن بر مسلمان ها نازل شده است و فقط بر عده خاصي که نازل نشده.
جواب: اين را با اصطلاح تفسير بايد آشنا باشيد. اين جزء مصطلحات تفسيري است. معناي «ما انزل اليک من ربک» آن فقط اختصاص دارد به وحي اي که نازل شده از سوي خدا، اين معناي لغوي نيست. معناي انزال کتاب فقط توسط وحي است و وحي براي غير پيامبر و معصوم صورت نمي گيرد،
نکات: منظور از انزال وحي است
پس نکته اول: «و ما انزل الينا» منظور از انزل در قرآن وحي است قطعا و مصطلحات قرآني است. و وحي براي غير معصوم امکان ندارد. اين جا مي گوييد که خطاب شده به يک عده که اين عده «قولوا آمنا بالله و ما انزل الينا» که پس يک عده اي است انزال وحي باشد و اين غير از پيامبراني که در آيه آمده که اين پيامبران جداي از مخاطب است که مخاطب بايد پيامبر ما و ائمه باشد.
ايمان به کل انبياء در صدر اسلام بر آدم عادي واجب نبوده
نکته دوم که ايمان کامل در اين حد، انبياي بارز و شاخص و شناخته شده، کل انبياء. اين هم باز هم براي آدم تطبيق نمي کند و واجب هم نبوده مخصوصا در صدر اسلام که ايمان به خدا و کل انبياء با اين تفصيل، و فقط قولوا لا اله الا الله بوده. پس اين دو نکته نشان مي دهد که خطاب عادي نيست.
سوال: معناي«نحن له مسلمون»؟
جواب: «نحن له مسلمون» چند تا معنا مي تواند داشته باشد، يک معنايش همان تسليم است و يک معنايش مسلمان بودن است و يک معنايش هم به معناي تسليم مطلق که جنبه معرفتي داشته باشد که ايمان درجات دارد، آن درجات آخرش مي شود تسليم که امام سجاد سلام الله تعالي عليه فرمود: «الرضا بمکروه القضاء ارفع درجات اليقين»، آن مسلموني که از باب تسليم باشد، آن عين تسليم و خود تسليم است و ارفع درجات يقين است که اين مي شود بحث عرفاني و ما فعلا بحث عرفان را در اين تفسير و اين بحث ها دنبال نمي کنيم. بنابراين مي نمايد که خطاب براي خواص است. اين خواص چه کساني هستند که انزل الينا هستند و مهبط وحي هستند و آن گونه ايمان کامل و جامع دارند و بعد از اين مرحله مي رسيم به روايات. روايتي که در تفسير عياشي آمده، که در اين روايت آمده است که «اما قوله قولوا فهم آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم»[1]. تفسير عياشي که خود اين کتاب معتبر است و سند هايش را يک آدمي آمده اصلاح کرده و گفته در روايات اسم اين راوي ها بيايد که چه فائده دارد، اين ها را بگذاريم کنار و مختصر کنيم و اين ها را انداخته. و در بحار و تفسير برهان و تفسير صافي هم آمده. تا اين جا روايي و تحقيقي تطبيق شد و آيه بعدي را که بخوانيم هم با آيه قبلي ربط دارد و هم رواياتي است در اين رابطه که براي ما کمک مي کند.
ترجمه
«فان آمنوا بمثل ما امنتم به فقد اهتدوا و ان تولوا فانما هم في شقاق»، ترجمه و دقت در متن و روايات: «فان آمنوا بمثل آمنتم»، اگر آن ها ايمان آوردند مانند آن چه که شما ايمان آورده ايد «فقد اهتدوا» قبول هدايت کردند، «و ان تولوا» اگر روبرگرداندند ديگر آن ها در شقاق و ضلال و گمراهي و شقاوت هستند و از هدايت هم به دور هستند. و خداي متعال کار عنايت را هم براي اين مخاطبين خداي متعال اعلام مي کند «فسيکفيکهم الله» خدا شما را مورد عنايت قرار مي دهد و خدا کافي است و او سميع و عليم است، مي شنود آن چه به شما به آن ها بگويد و او مي داند آن چه کاري که براي خدا انجام بدهيد.
دقت در متن
و اما دقت در متن: ببينيم اولا مي گويد «فان آمنوا» اگر آن ها ايمان آوردند «بمثل ما امنتم» به همين سبک و سياقي که شما ايمان داريد يعني شما اسوه هستيد. اين نشان مي دهد که يک هادياني هستند که اين ها ايمان درجه کامل است و خودشان دنبال شما جهت بدهند و مثل شما ايمان به خدا بياورند، در اين صورت «فقد اهتدوا» هدايت شدند و شما هادياني هستند، که اين خطاب به کل مردم نيست، «فقد اهتدوا و ان تولوا فانما هم في شقاق» در زيارت جامعه آمده: «شقي من خالفکم سعد من والاکم»، «فهم في شقاق» آن ها شقي هستند. «فسيکفيکهم الله» شما را خدا کافي است و او سميع و عليم است.
نکات بدست آمده: اسوه بودن و هادي بودن
ما از اين به دست آورديم که اين ها اسوه شدند براي ايمان و هادي شدند براي مردم که اهتدوا هدايت را پذيرفته اند. اگر بر شما و هدايت پشت کردند، «شقي من عاداکم». معلوم است که اين خطاب در متن هم که مراجعه کنيم و روايت هم نداشته باشيم، خطاب به هداتي است که اسوه ها هستند.
روايت در تفسير عياشي
اما روايت مي گويد از کتاب تفسير عياشي که روايت از آقا امام باقر عليه السلام است «في قوله آمنا بالله» و آيه بعدي مي فرمايد: «قال انما عني بذلک عليا و الحسن و الحسين و فاطمه و جرت بعدهم في الائمه قال ثم فان آمنوا» يعني مردم «بمثل ما امنتم» يعني اهل بيت، «فقد اهتدوا و ان تولوا فانما هم في شقاق»[2]، اگر اين ها روبرگردادند در شقاق و ضلالت هستند. از اين آيه و اين دو روايتي که آمد با مدرک معتبر. ما براي اين منابع اعتبار قائل هستيم، يک مشهور است و دو بين اهل فقه و حديث از اعتبار برخوردار است و مورد استناد است و جزء کتب معتبر ماست و روايات احيانا بعضي هايش سندش هم درست است، که يک نکته اي قبلا گفته ايم که مشابه روات سند تفسير قمي، تفسير عياشي است. تفسير عياشي چيزي در عداد تفسير قمي است که رواياتي که اين جا آمده، مولف از اول دأب اش بر اين است که روايت معتبري را جمع کند. اگر شما بگوييد که ابناء عامه اين را قبول نمي کند، که ابناي عامه اصل شيعه را قبول نمي کند. ما بايد به منابع معتبري که از طريقت اهل بيت آمده، اعتماد کنيم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo