< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

92/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه 173 در موضوع ولایت اهل بیت علیهم السلام
آیه 173 سوره بقره انما حرم علیکم
آیه شماره 173 سوره بقره. این آیه هم یکی از آیاتی است که درباره قضیه ای که واقع شده است و امیرالمومنین آن قضیه را حل کرد و عمر بن الخطاب به آن قضیه نظر دیگری داشت، از این جهت این آیه را مورد ترجمه و تفسیر قرار بدهیم. آیه شماره 173 خدای متعال می فرماید: «انما حرم علیکم المیته و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل به لغیر الله»،

ترجمه
این یک آیه ای که در آن موضوعات و احکامی است. میته و دم و لحم خنزیر و ذبح به غیر اسم خدا، احکامی دارد که احکام همه این موضوعات حرمت است.

مستفاد از آیه قانون کلی اضطرار است
«فمن اضطر غیر باغ و لا عاد فلا اثم علیه» این دلیل بر این احکام یا تبصره یا قاعده کلی است، هم استثناء نسبت به احکام قبلی دارد و هم بیان یک قاعده کلی است. کسی که مضطر شود بدون این که باغی و اهل عداوت و دشمنی باشد، اگر مجبور بشود از این موارد استفاده بکند در حال اضطرار، گناهی بر او نیست. از این آیه استفاده می شود که «فمن اضطر» یک قانون کلی است. اضطرار را هم بیان می کند و در فقه هم آمده که اضطرار هم از طریق بغی پیش نیاید. اگر از طریق بغی و عدوان اضطرار به وجود بیاید، این اضطرار از عناوین ثانوی به حساب نمی آید و باعث استثناء نمی شود و حکم ثانوی در پی ندارد. پس اضطرار هم از این آیه استفاده کردیم که اضطرار هم اگر حادث بشود مطلق اضطرار نیست، چون اضطراری که از طریق بغی باشد، حکم مضطر را ندارد. اضطراری که از طریق عدوان آمده باشد، حکم مضطر را ندارد.

تطبیق آیه در منابع شیعه و سنی
به این جهت این آیه را مطرح کردیم که در منابع شیعه و سنی در حد زیادی این آیه تطبیق شده به داستانی که عمر بن الخطاب می خواست انجام بدهد و امیرالمومنین او را نهی کرد.

اما تفسیر عیاشی
کتاب تفسیر شیخ عیاشی درباره همین آیه این حکایت را نقل می کند، روایت است که «اتت امرأه الی عمر»، یک خانمی آمد پیش عمر «فقالت یا خلیفه انی فجرت فاقم فیّ حد الله» من فجور و فسق و زنا انجام داده ام، حد خدا را درباره من اقامه کن. عمر«امر برجمها» عمر فورا دستور داد که او را رجم کنید. کتاب معتبر فقهی بین ابناء عامه که اختلاف در اعتبار آن ندارند عبارت است از کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه تالیف جزیری، در همین کتاب می گویند که در قرآن آیه رجم بوده و حذف شده و تحریف شده است. خودشان اعتراف می کنند به تحریف.

تحریف در قرآن
یکی از محققین مصری اشکال کرده اند که در کتاب کافی شیخ کلینی روایاتی را نقل کرده است دال بر تحریف قرآن و از این رو بر شیخ کلینی اعتراض می کنند. اول جواب نقضی که در کتاب معتبرشان می گویند آیه رجم بوده و حذف شده است. و اما جواب آن: بر مسلک محققین و بر مسلک ما روایات کافی همه اش معتبر است. همان طور که شیخ حر عاملی می گوید، همانطوری که علامه مجلسی می گوید و بنده هم بر این عقیده هستم که روایات کافی همه اش معتبر است. یعنی از یک درجه اعتبار برخوردار است. اعتبار در نصوص را درجه بندی کردیم، از یک درجه اعتبار همه اش برخوردار است. اما درجه نهایی که در حد اطمینان برسد که در فقه کار داریم، آن مرحله بعدی است که آن جا باید کار فقهی انجام شود. در کتاب کافی روایتی آمده است که دال بر تحریف است. جوابش این است که تحریف معنایش آن نیست که وهابی ها معنا می کنند و نسبت می دهد به شیعه. ما در اصطلاح ادبیات داریم که کلمه محرف است. یزید می شود برید، مصحف را مصحَّف می گوییم که مصحَّف محرَّف است که اصل تحریف این است. آن وهابی ها اعلام می کنند که این ها که قائل به تحریف هستند یعنی می گویید قرآن آیاتش همه اش کم و زیاد و زیر و رو شده است و الا قدر متیقن تحریف تصحیف این است که یک کلمه از آن صیاغت و ساختار اصلی اش فرق کرده باشد، لذا ممکن است. املاء ها و انشاءها الان هم هست به خاطر عظمت قرآن املای قرآن، املای خط متعارف نیست و می بینید چقدر فرق دارد. املاءها که فرق داشته است و بعضی جاها نقطه گذاری رسم نبوده است و بعضا مواردی است که الان هم با همین خط عثمان طه و همین طور خطی که چاپ لاهور که چاپی که از نظر وهابی ها چاپ مورد تایید است. کلمه «أعجمی و عربی»، در عثمان طه «اعجمی» با یک فتحه است و در املای چاپ پاکستان «أأعجمی»[1] با دو فتحه است، معلوم است که فرق دارد و یکی با دیگری فرق داشت، تحریف است. تحریف یعنی چیزی از چیز دیگری فرق داشته باشد.

ادله سید الاستاد بر عدم تحریف
سیدنا الاستاد قویا دلیلی که اقامه می کند بر عدم تحریف این است که: 1. ارجاع ائمه به قرآن علی الاطلاق. 2. اعلام داخلی صریح قرآن که «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»[2]، البته دلالتش بر مطلوب کامل نیست و صریح نیست ولی ظاهر است و احتمال خلاف هم دارد. برای این که حفظ و نگهداری قرآن فی الجمله هم ممکن است حفظ به حساب بیاید ولی می شود بگوییم حفظ کامل است. اصلی ترین دلیل همان است که «انی تارک فیکم الثقلین» و ارجاعات ائمه به قرآن است. تحریفی که نص کافی آمده باشد، در حقیقت تحریف نیست و در معنا خللی ایجاد نمی کند. یک ساختار کلمه را از نظر ادبیات یک الف و لام را کم و زیاد می کند و یک انشاء و املاء کلمه را درست نمی نویسد و ناقص می نویسد. تحریف واقعی این است که ساختار نوشته کامل نشود و نقص در نوشتار کلمات و ضبط کلمات به وجود می آید. این مقدار از تحریف که قرآن تبیان است. یکی از نکات این است که هر موقع تفسیر قرآن را خواستید در نظر بگیرید، آیات قبل و بعد که مربوط باشد یا موضوعی کنید. یعنی یک بیان از لحاظ ساختار ترکیبی و موضوعی در یک آیه که بود، آن موضوع را از آیات دیگر پیدا کنید، کنار هم چینش بکنید، به هم دیگر کمک می کند. قرآن که تفسیر دارد، معنایش همین است. با تفسیر و با این بیانی که خود قرآن دارد که تبیان است، یک حروف اگر کم و کسری برایش پیش بیاید که این فرضی است. از لحاظ علمی و تجربی در ضمن این همه حفظ ها و چاپ ها و دست به دست شدن، در ضبط حروف یک تغییرات و نقص های جزئی کار ممکنی است و معنایش این نیست که ما بگوییم الان است، الان ما قائل نیستیم. در ضمن این جابه جایی و تکثیر و تغییر در نوشته ها و چاپ ها یک تحریف جزئی در کلمات در حدی که نقص در آیه ایجاد نکند، امر طبیعی است و روایت هم اگر آمده باشد، ناظر به این است و هیچ اشکالی ایجاد نمی کند. و با تحقیق بیشتر این نقص های جزئی و آسیب های جزئی هم جبران شده است و الان که ما قرآن داریم، هیچ تحریف کلمه ای هم در آن وجود ندارد. آن مثالی که زدم، مثالی بود که دو تا خط مورد اعتماد علمای مکه و مدینه و وهابی ها هر دو چاپ کم و زیاد شدن یک فتحه قبول دارند. و همین الان درباره «ارجلکم»[3] فقهای عامه قبول دارند که «ارجلَکم» هم قرائتی است و «ارجلِکم» هم قرائتی است. این مقدار تغییر در بعضی از حروف و در بعضی از قرائت ها است. در مورد «ضَعف»[4] و «ضُعف» قرآن هر دو وجه آن را جائز می داند. عمر «امر برجمها و کان علی امیرالمومنین حاضرا قال فقال لها سلها کیف فجرت» امیرالمومنین آن جا حاضر بود، فرمود به عمر که سوال کن از او امره که چطوری مبتلا شده است به عمل زنا، «قال کنت فی فلاه من الارض» در بیابان بود، «اصابنی عطش شدید فرفعت لی» خیمه دیدم که یک خیمه ای از دور مرتفع و دیده می شود «فاتیتها فاصبت فیها رجلا اعرابیا» یک مرد دهاتی را آن جا برخوردم «فسالته الماء» از او آب خواستم «فابی علی ان یسقینی» امتناع کرد از این که آب بدهد و مرا سیراب کند «الا ان امکنه من نفسی» گفت آب می دهم به شرطی که تمکین کنی، «فولیت عنها حاربه» روگرداندم از او به حال فرار، «فاشد بی العطش»، عطش من شدیدتر شد «حتی غارت عینای» تا این که چشم هایم از دید باز ماند «و ذهب لسانی» و از حرف زدن افتادم «فلما بلغ ذلک منی اتیته» در این حد که رسیدم برگشتم و به او تمکین کردم که آمادگی نشان دادم و او مرا سیراب کرد «وقع علی» عمل مواقعه انجام شد. «فقال له علی علیه السلام هذه التی قال الله فمن اضطر غیر باغ و لا عاد فلا اثم علیه و هذه غیر باغیه و لا عادیه فخل سبیلها» نه باغی است و نه اهل عداء و اضطرار برایش پیش آمده، رجم ندارد «فخل سبیلها» اجازه بدهد که برود «و قال عمر لولا علی لهلک عمر»، تحقیق اجمالی که حقیر داشته ام در شصت و دو عمر عمر گفته است که «لو لا علی لهلک عمر»[5]. این روایت را که نقل می کنم در منابع شیعه و سنی آمده است. این آیه را به دلیل این که اشاره داشت به فضیلت مولی یادآور شدیم.

سوال:
جواب: رأی مذهب شیعه بر عدم تحریف است. آن روایتی که لفظ تحریف را به کار برده، معنای آن، تحریف شده است. معنای آن تحریف، تحریفی نیست که وهابی می گویند. فهم کلمات گاهی در اصطلاحات فرق می کند. یک اصطلاحی دارند که تحریف یعنی قرآن همه به هم ریخته و تحریف کامل است، این را از تحریف که به معنای لغوی اش و صدق واقعی اش که مطابق با واقع تحریف، آن تحریف است. حروف، الف و لام، در چاپ ها اختلاف در ضبط کلمات به وجود می آید، چیز بسیار ساده است. و ما الان با ثبت ها و ضبط ها و بیان فقهاء و سید الاستاد در کتاب البیان که تحقیقی درباره عدم تحریف دارد که انصافا تمام است. این دید مذهب ماست. ما کل فقهاء را یک حلقه می دانیم و از هم جدا نیستند، یک فقیه که می تواند بگوید، گویا از همه شان آمده، از فقه آمده و از مذهب آمده.

سوال: روایات زیادی داریم دال بر تحریف قرآن،
جواب: توجه بکنید به معنای تحریف، با این شرحی که دادیم که به کافی اشکال کرده اند، دعائم الاسلام هم تا حدودی جوابش را گرفت. که تحریفاتی آمده است در دعائم الاسلام مصادیق مشخص نشده است که همین تحریف است و همین معنا اجمال دارد و کلمه ای که اجمال دارد، اطلاق ندارد از نظر اصولی. اطلاق در تراکیب است و اطلاق در مفردات نیست. کلمه که اجمال دارد، اطلاق ندارد بنابراین قدر متیقن می شود و قدر متیقن همین است. معنای تحریف این نیست که سعودی ها به شیعه نسبت می دهند، تحریف صدق می کند به یک تغییری در ساختار یک کلمه که الف و لام آن اضافه بشود یا املاء آن فرق کند، تحریف است. و این تحریفی که این طور مورد توجه است، در جهت معنای قرآن اصلا در کل روایاتی که ما داریم که در جهت تحریف آمده است، یک مورد نمی توانیم پیدا بکنیم که آمده باشد آیات یا سور یا جملات کامل تحریف شده باشد. از لحاظ اصولی هم تحریف، یک کلمه ای است که معانی و مصادیق مختلف دارد. اطلاق هم که ندارد، حمل به قدر متیقن می شود. و اما نتیجه می گیریم فعلا در تاریخ معاصر بعد از تحقیقات و بعد از توجهاتی که به عمل آمده است، هرچند در ابتداء ممکن است در چاپ کلماتی و نقص هایی به وجود بیاید، آن اوائل که در اثر دست نوشته ها بود، تحریفاتی کم و بیش این طوری وجود داشت و این طبیعی بود. طبیعی ترین تحریف در وضعیت قرآن نویسی آن زمان همین تحریف است که تناسب حکم و موضوع و عنصر زمان و مکان همین تحریف است که تحریفی که در کلمات املاء یا کم و زیاد شدن بعضی از حروف صورت گرفته باشد. و تحقیقاتی که به عمل آمده، مفسرین که کار کرده اند و ضبطی که به عمل آمده الان ما این قرآن فعلی را قرآن کامل و مضبوط می دانیم که هیچ تحریفی در آن نیست. و از آن تحریف جزئی که احتمال می دهید که واقعی هم است، از آن هم جلوگیری به عمل آمده و کامل و تمام است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo