< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

94/12/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احكام تخلي

نكته تكميلي وجوب ستر عورت حتي حجم

نكته تكميلي درباره وجوب ستر عورت حتي الحجم، در اين رابطه بحث و بررسي كامل شد آنچه كه به عنوان يك نكته تكميلي قابل ذكر است اين است كه گفتيم آنها كه مي‌گويند حجم سترش واجب نيست، به رواياتي استناد مي‌كنند كه دو روايت بود و گفتيم كه يكي كه مرسله است و ديگري هم سندش ضعيف. اما روايتي كه گفتيم در مقابل روايتي داريم از سعدان بن مسلم از امام ابوالحسن سلام الله عليه. سند اين روايت را نخواندم، سند اين روايت قابل تذكر و خواندن است. اين روايت كه دلالت دارد بر اينكه امام عليه السلام در حمام نوره كه استفاده مي‌كرد روي نوره لنگ هم قرار مي‌داد. اين روايت سندش درست است، سند باسناده عن محمد بن علي بن محبوب، اسناد شيخ به محمد بن علي بن محبوب درست است عن محمد بن عيسي كه محمد بن عيسي دو نفرند در يك طبقه، محمد بن عيسي بن عبيد است و محمد بن عيسي بن عبد الله است، هر دو ثقه هستند و در يك طبقه قرار دارند. قاعده اين است اگر مشترك داشتيد و هر دو مشترك ثقه بود ديگر كار نداريم، نيازي ندارد كه تعيين بكنيد، هر دو معتبر است. اينها در يك طبقه هستند و هر دو معتبر. عن عباس، عباسي كه در روايت مي‌آيد بقباق است، ابوالفضل عباس بقباق كه از اجلاء و ثقات است. هميشه در روايات ديديد العباس در طبقه پنجم و در طبقه اصحاب قرار دارد. عن سعدان بن مسلم كه توثيق خاص ندارد ولي مروي عنه ابن ابي عمير است. بنابراين اين روايتي كه امام ابوالحسن عليه السلام آمده است كه «و عليه النوره و عليه ازار فوق النوره» سندش درست است.

ابوالحسن

در كلمه ابوالحسن در روايات سه ابوالحسن عليه السلام است، هرچند القاب ائمه پنج ابوالحسن هستند كه اميرالمومنين و امام زين العابدين و امام كاظم و امام رضا و امام هادي. پنج ابوالحسن است عليهم السلام. و در روايات اميرالمومنين به نام ابوالحسن ثبت نشده و امام سجاد هم در روايات به نام ابوالحسن نيامده. در روايات فقط اين سه ابوالحسن، هرچند امام موسي بن جعفر كنيه معروفش شايد ابوابراهيم است ولي در زيارات و روايات ابوالحسن است. ابوالحسن در روايت سه نفر هستند از ائمه، غير از اين در روايت نيست ابوالحسن. ابوالحسن مطلق بدون اول و ثاني و ثالث امام كاظم است، و گاهي ابوالحسن الاول هم عنوان مي‌شود ولي به طور كل ابوالحسن مطلق مي‌آيد بدون اول و ثاني. ابوالحسن ثاني امام رضاست و ابوالحسن ثالث امام هادي است و ابوالحسن ثالث گاهي ابوالحسن ماضي هم اطلاق مي‌شود. ماضي مثل اين است كه بگوييم براي اميرالمومنين بگوييم ابوالحسن المجتبي، ماضي فقيه صاحب العسكر از القام امام عسگري است، امام هادي را مي‌گوييم ابوالحسن الماضي مثل اينكه اميرالمومنين را بگوييم ابوالحسن المجتبي، ماضي لقب امام هادي نيست لقب امام حسن عسگري است. اين روايت را كه گفته بوديم در اين متن آمده «فدخل عَليّ ابوالحسن» املاء عَلي و عَلَيّ فرقش اين است كه عَلي بدون ياء در املاء مي‌آيد و عَلَيّ با ياء و تشديد مي‌آيد. با اين نكته تكميلي اين مطلب حل شد كه اين روايت با سند درست فرهنگ و عادت و آداب امام را بيان مي‌كند و آن روايات با آداب مومن فضلاً عن آداب الائمه منطبق نيست. و اگر در دو روايت متعارض ديديد كه يك روايت لحنش و محتواي مطابق احتياط ديني، احتياط ديني با احتياط فقهي فرق دارد، احتياط ديني و شأن امامت است و روايت ديگر مخالف احتياط و مخالف شأن است اين روايتي كه مطابق شأن است مقدم مي‌شود. اين ترجيح هم شمّ الداريه است، يعني در درايه ثبت نشده ولي در اذهان مرتكز است.

سوال: اين حديث اسمش چه مي‌شود؟

پاسخ: اين حديث مي‌شود معتبره. اگر سند توسط توثيق عام بود معتبر است و صحيح اعلائي هم گفتيم. فرق است بين صحيح اعلائي و صحيح عالي، صحيح عالي عالي السند است و صحيح اعلائي اين است كه توثيق راوي‌ها قطعي باشد و از اصحاب اجماع.

مسئله سوم مراد از ناظر محترم

مسئله سوم «المراد من الناظر المحترم ما عدا الطفل الغير المميز و الزوج و الزوجه» در اين مسئله مي‌فرمايد: مراد از ناظر محترم ما عداي طفل غير مميز و زوج و زوجه و مملوكه و محلّل. ما درباره مملوكه در فقه ديگر بحث نمي‌كنيم سالبه منتفي به انتفاء‌ موضوع است و اصلاً زمينه ندارد و مشابهي هم ندارد تا ما بحث كنيم. زوج و زوجه هم محرميت آن معلوم است و جاي بحث نيست.

تعريف مميّز

اما طفل غير مميز، منظور از مميز آن است كه قدرت تشخيص عورت را داشته باشد، بداند اين عورت است و تا حدودش برايش اثرگذار باشد از نظر ذهني. و اين تعريف و اين خصوصيت بدانيم عرفي است، از سوي شرع حدي تعيين نشده است. و شهيد ثاني هم فرموده بود‌ «كلما لم يرد له تقدير شرعي يستفاد من تقدير العرفي» هر چيزي كه تقدير و اندازه خاص از سوي شرع برايش تعيين نشده باشد از عرف مي‌گيريم. منتها آنچه كه مورد توجه قرار بگيرد اين است كه اين تشخيص عرف در اين مسئله اولا ابهام دارد. امرش دائر است بين اقل و اكثر. شك شعور خاصي دارد و عورت را مورد توجه قرار مي‌دهد و توجهش را جلب مي‌كند يا برايش تحريكاتي به وجود مي‌آيد فرق مي‌كند. در اين صورت كه شبهه مفهوميه است در شبهه مفهوميه نه جاي استصحاب است و نه جاي برائت كه جاي احتياط است. اما آنچه كه مشكل است اين است كه از لحاظ علمي اين را اعلام مي‌كند كه تمييز قبل از آن حدي است كه در عرف مي‌گويند تمييز، بچه سن‌ها يك تمييزهايي و يك تشخيص‌هايي دارند از حد آن اوائل دارند از حد دو سال به بالا تقريبا يك تشخيص‌هايي دارند اينجا كار مشكل است كه ما تا حالا ما اين را مميز نگفته‌اند و احكام مميز روي آن بار نكرده‌ايم. قاعده اين است كه اگر تشخيص عرف با تشخيص علم معارض بشود بلا شبهه تشخيص علم مقدم است چون علم كشف است، عرف قانون عرفي مردمي است. تا جايي نفوذ دارد كه مخالفت با علم نشود. اولا علم خودش مقدم است مانع قوي است و ثانياً عرف از سنخ لبّيات است و به اندك مانعي از كار مي‌افتد. وقتي كه با علم معارضه كند طبيعتاً عرف كه لبّي است از كار مي‌افتد. اين قانون را كه داريد كه عرف اگر با علم تعارض كرد عرف از كار مي‌افتد

نكته: قدرت تشخيص در سه سالگي

درباره تمييز و مييزي قطعا از لحاظ علمي كه گفته مي‌شود طفل بعد از دو سه سال قدرت تمييز و تشخيص دارد. بنابراين ما كه علم اجمالي داريم كه قدرت تشخيص براي غير مميز عرفي وجود دارد اما ما علماً و تحقيقاً هنوز به دست نياورده‌ايم لذا احتياط اين است كه بعد از تمام سه ساله مثلاً بايد از نظر آن طفل سه ساله قدرت مستور داده شود، ستر عورت در برابر طفل سه ساله بايد عمل بشود كه جزء ناظر قابل تشخيص است و آثار سوئي ممكن است داشته باشد. بنابراين نكته‌اي كه ما اينجا گفتيم مراد از ناظر محترم غير مميز چيزي اضافه مي‌كنيم كه منظور از مميّز مميّز عرفي نيست،‌ مميزي كه از نظر علمي هم مميّز باشد ستر عورت در برابر آن لازم و مورد احتياط وجوبي است.

سوال:

پاسخ: قطعاً احكام تابع موضوعات فعلي و محقق خودش است، اگر نوعي شد احياناً حكم مربوط مي‌شود به موضوع مقدر و موضوع فرضي. بايد شخصي باشد هر كجا كه مميز است حكمش است. اگر فرضي يك كسي رسيده به سن مميزي اما قدرت تمييز ندارد آنجا موضوع محقق نشده است و حكم ندارد. منتها به طور كلي برمي‌خوريم به احتياط و احتياط هم كه برخورديم اصل هم همان احتياط است بدون هيچ شك و شبهه‌اي. مسئله چهارم: «لا يجوز للمالك النظر» باز مالك آمد و مي‌گذريم.

مسئله پنجم

تا مسئله پنجم: «لا يجب ستر الفخذين و لا الالتين و لا الشعر النابت اطراف العوره نعم يستحب ستر الفخذين و لا الالتين نعم يستحب ستر ما بين السرّه الي الركبه بل الي النصف الساق». اول فرمودند كه واجب نيست ستر فخذين كه ران‌هاست و لا الالتين و نه شعر نابت. و بعد مي‌فرمايد: مستحب است ما بين سرّه و ركبه كه بحثش را قبلاً خوانديم و روايتش را هم گفتيم كه آمده بود «العوره ما بين السره و الركبه»، و بعد هم «بل الي نصف الساق» كه اين نصف ساق را در كتاب كافي مرحوم ابوصلاح حلبي بيان مي‌كند كه ستر بايد تا حد ساق باشد.[1] چون ايشان از قدماي اصحابند و حرفي كه قدماء‌ مي‌زنند به طور عمده منشأ روايي دارد بنابراين ما به قول قدماء و به روايتي كه سندش هم به طور كامل نباشد مي‌توانيم حكم به استحباب بكنيم هرچند اين استحباب‌ها رجحان ذاتي هم دارد كه نياز به اين مدارك هم ندارد، استحباب به معناي رجحان ذاتي.

مسئله ششم

مسئله ششم «لا فرق بين افراد الساتر فيجوز بكل ما يستر ولو بيده أو يد زوجته أو مملوكته» مطلب واضح است، فقط ستر صدق كند به هر ساتري كه باشد ولو به توسط جسم باشد، پارچه و قماش نباشد. ساتر صدق كند.

مسئله هفتم

مسئله هفتم: «لا يجب الستر في الظلمه المانعه عن الرويه أو مع عدم حضور شخص أو كون الحاضر اعمي أو العلم بعدم نظره» اين هم مسئله واضح است. وجوب ستر عورت مثل وجوب ستر در صلاه نيست كه در صلاه ستر بما هو ستر واجب است، كسي كه در خانه خلوت بدون حضور اجنبي نماز بخواند بايد ساتر عورت داشته باشد كه ستر واجب است به عنوان ستر در نماز. اما ستر عورت كه واجب است به جهت حفظ از رويت اجنبي، اگر كسي در خانه نباشد و يا اينكه ظلمت باشد كه رويت امكان نداشته باشد كه كسي كه مطمئن باشي كه نگاه نمي‌كني در اين صورت ستر واجب نيست.

مسئله هشتم

مسئله هشتم: «لا يجوز النظر الي عوره الغير من وراء الشيشه بل و لا في المرآه أو الماء الصافي» يك شيشه‌اي است آن طرف هم ديده مي‌شود حائل است، حمام است ديوار شيشه‌اي دارد كسي كه حمام رفته خودش را لخت كرده شما كه در رختكن هستيد از پشت شيشه نگاه نكنيد. رويت صدق مي‌كند، نظر صدق مي‌كند. «و لا في المرآه» و نه در آينه، شما روبروي شما آينه هستيد پشت سر شما آدمي كه ستر عورت ندارد در آينه ديده مي‌شود يا در آب صافي كه باز هم عكس آن عورت آنجا افتاده باشد. «لا يجوز الوقوف في مكان يعلم بوقوع نظره علي عوره الغير بل يجب عليه التعدي عنه أو غضّ النظر» جايز نيست براي يك مومن كه وقوف كند در مكاني كه بداند اينجا كه اگر ايستاد چشمش مي‌خورد به عورت غير. به جهت مقدمه واجب، «بل يجب عليه التعدي عنه» بلكه واجب است كه از آن مكان تعدّي بكند و بگذرد يا چشم خودش را بپوشاند. اين مسئله معلوم است، يك فرعي كه اينجا مترتب است اين است كه اگر آدم بداند جايي مي‌رود كه زن‌ها حجاب ندارند، ما يك تعارف داريم يك روشنفكري داريم يك بحث فقهي داريم. در فقه نگاه كردن بر موي سر مومن همان نظر الي عورت فرق نمي‌كند حرام و محرّم است. در روايات هم آمده كه «المرأه عوره» مخصوصاً‌ نسبت به موي سر زن اجنبي حرمت نظر مثل حرمت نظر به عورت اجنبيه است. جايي كه برويم اطمينان داشته باشيم كه چشم به عورت مي‌خورد مثلاً حمامي است بعضي از كشورهاي عربي كه حمام مردانه مردها يكي از ديگري ستر عورت تقريباً رسم نيست، فرهنگش اين است، اگر شما بدانيد كه حمام از اين قرار است رفتن در آنجا اشكال دارد و جايز نيست و همين طور اگر برويد جايي كه ببينيد قطعا اينجا نظر به موي سر بانوان قطعا اتفاق مي‌افتد از لحاظ فقهي اشكال دارد. احتياط مي‌شود و غض نظر آدم پيش پايش را نگاه بكند مواظبت بكند مي‌شود تا ضرورتي نباشد بازاري كه خيلي پر مشتري است آدم نرود. و اگر هم ضرورتي شد آدم اگر خوب احتياط كند خدا كمك مي‌كند. بنابراين مسئله از لحاظ فقهي كه جايي برود كه خطر رويت عورت و رويت عورت به معناي اعم صورت مي‌گيرد فتوا اين است كه جايز نيست. بعد مي‌فرمايد: «و اما مع الشكّ أو الظنّ في وقوع نظره فلا بأس» آدم مي‌گويد خودم احتياط مي‌كنم، شك دارم يقين ندارم كه چشم‌ام مي‌افتد اينجا مي‌فرمايد «لا بأس» اشكالي ندارد. «ولكن الاحوط ايضا عدم الوقوف أو غض النظر» اينجا هم احتياط اين است كه وقوف نكند يا چشمش را بپوشاند كه اين احتياط مستحبي است اشكالي ندارد.

سوال:

پاسخ: صورتي كه در آينه ديده مي‌شود و صورتي كه الان در تلويزيون ديده مي‌شود، مسئله خوبي است و قابل بحث. آن شكل و صورتي كه در آينه ديده مي‌شود صاحب صورت هم تقريباً در ارتباط است و آن صورتي كه در تلويزيون ديده مي‌شود صورت محض است و به اصطلاح فلسفي مي‌شود صورت نوعيه، صورت نوعيه در فلسفه جداي از ماده است. فعلاً شبيه صورت نوعيه است يعني جداي از ماده. عند التحليل و عند التحقيق قطعاً آن صورتي كه در تلويزيون است و ارتباطش با جسم و ماده براي ناظر قطع است شك در تحقق موضوع داريم، شك در تحقق موضوع مثل شك در مفهوم نيست، شك در تحقق موضوع عدم تحقق موضوع است كه گفته بوديم شك در تحقق موضوع مساوي با عدم موضوع است. آن مطلب معلوم است لذا الان از نظر فتاوا هم در تلويزيون عاريات و مكشّفات هستند و فقهاء هم اشكال نكرده‌اند. اما آينه‌اي كه از نزديك ديده مي‌شود صورت و ذات الصوره مرتبط‌اند لذا اينجا تقريباً موضوع محقق است يا حداقل مورد احتياط است لذا سيد فتوا دادند كه اين رويت در عرف كه خود صاحب صورت هم نزديك باشد اين رويت در عرف همان رويت عورت به حساب مي‌آيد و اين قدر فاصله را عرف فاصله حساب نمي‌كند. رويت عورت در آينه كه صاحب صورت آنجا ايستاده است و با رويتي كه مستقيم خود عورت مادي و جسمي شخص را نظر بكند عرفاً‌ فرق نمي‌كند. لذا مي‌فرمايد: «لا يجوز النظر» تا اينجا كه گفتيم «و اما مع الشك أو الظن في وقوع نظره فلا بأس و لكن الاحوط ايضا عدم الوقوف أو غض النظر». مسئله دهم «لو شك في وجود الناظر أو كونه محترما فالاحوط الستر»، مسئله دهم يك شرح مختصري دارد كه جريان برائت در موضوعات در شك در موضوع ذي حكم يا در شك در حكم جاري مي‌شود اما بعضي از موارد جريان برائت به مشكل برمي‌خورد كه مسئله دوم اين مطلب را در ضمن دارد ان شاء الله فردا.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo