< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسئله دهم از افعال وضو

روایت از امام سجاد علیه السلام

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین. «قال الامام السجاد سلام الله تعالی علیه مجالسه الصالحین داعیه الی الصلاح و آداب العلماء زیاده فی العقل و طاعه ولاه الامر تمام العزّ» این سه جمله را از آقا امام سجاد سلام الله تعالی علیه که ایام متعلق به آقا امام سجاد است استفاده کنیم. می تواند راه گشا باشد و کمک برای هدایت و رشد و توفیق. خداوند این توسلات و عزاداری های شما عزیزان را در این دهه محرم به عنایتش قبول کند و این توفیق را از همه ما سلب نکند تا زنده باشیم در مراسم اهل بیت سهم بگیریم ان شاء الله. که سهم گرفتن در این مراسم نعمت عظمایی است و توفیقی است که مانندی نداشته باشد. از استفاده هایی که از این مراسم می شود بیانات ائمه است بیان امام سجاد که برای شما گفتم سه جمله بود. جمله اول «مجالسه الصالحین» با خوبان و صلحاء و نیکان همنشینی کنید. که عامل و سبب می شود برای اصلاح آدم. و سعی کنید کسی که خیلی دوست تان است ولی آدم نا سالمی است با او مجالست نکنید. احیانا فائده ندارد و گاهی ضرر هم ندارد. آدم بتواند صلحاء را پیدا کند و با صلحاء همنشینی بکند انگیزه می شود برای اصلاح. و فراز دوم «آداب العلماء زیاده فی العقل» علماء آدابی دارند. من یک مطلبی دارم با بعضی از مسئولین هم گفتم یک چیز بسیار مهمی که ما در حوزه نیاز داریم این است که طلبه که می آید باید توجیه طلبگی بکند. طلبه شدید آداب دارد. آداب دارند مخصوصا علمای علوم آل البیت، آداب خاصی دارد. این آداب «زیاده فی العقل» یعنی هم علمی و هم معرفتی، علمی اش این است که ما ادب ها درس می شود برای ما، عقل ما را می افزاید. یا معرفتی بگوییم تا آداب را ببینیم خودش بدون طریق معادلات فهم و درک ما را بالا می برد. یکی از نعمت هایی که در حوزه ها بوده مخصوصا در حوزه نجف روز پنجنشنبه و جمعه فقیه و مرجع نشستی داشت و طلاب مراجعه می کردند از برخورد، اخلاق، ادب شان در حق آدم بیشتر. مثلا شهید صدر قدس الله نفسه الزکیه ادب علمائی و فقهائی اش یادم است هر طلبه ای که می شناخت که از سوادی برخوردار است تا وارد می شد آقا تمام قد برایش بلند می شود. و دیدم بعضی از معمّمینی که به اصطلاح نجف می گفتیم مقبره خوان که خیرات و وراث می آیند مبلغی می دهند افرادی می آیند قرآن می خوانند و قران که می خوانند پول می گیرند. دیدم یک مقبره خوانی وارد شد خیلی با لباس شیک آقا سر جایش بلند نشد. من سنم کمتر از آن آقا هم بود وارد شدم لطف فرمودند تمام قد بلند شدند. ما طلبه جوان بودیم و ظاهرا درس ایشان می رفتم و خدا توفیق داده بود درس ایشان را می فهمیدیم که خدا توفیق داده بود. سوال می کردم و با ایشان جرّ و بحثی می کردیم با آن مهارتی که داشت لطفی داشت و ادب را از ایشان یاد گرفتیم. «آداب العلماء زیاده فی العقل» و کسی که آداب علماء را ببیند از نزدیک زیادتی از عقلش به وجود می آید. جمله سومی که امام سجاد می فرماید از این قرار است، می فرماید: «طاعه ولاه الامر تمام العز» این را موضوعی ترجمه کنید که یک توقیع کنار آن قرار بدهید. توقیع امام عصر چیه؟ «من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مطیعا لامر مولاه». این مطیع امر مولا را آقا امام عصر معرفی کرده که این فقیهی است که ازش تقلید کنید. این عزت دارد. امام سجاد فرمود کمال عزت مال این است و امام عصر معرفی می کند که فقیه این است، جمع کردیم عزت مال فقهاء است. که حدیث امام سجاد «طاعه ولاه الامر تمام العز» با توقیع «مطیعا لامر مولاه» جمع بشود فقیه تمام عزت را دارد و فقیه کسی است که مطیع امر مولاست. ان شاء الله منظور از اطاعت مولی هم آنچه استفاده می شود این است که واجبات و محرمات الهی در حد حساس رعایت بشود. اطاعت امر مولی زبانی نیست. در برابر واجبات و محرمات اگر آدم حساس بود و از واجبات و محرمات دست برنداشت این اطاعت مولی است. لذا حتی آدم اگر در مراودات خودش در مسائل زندگی خودش روزمره اش ببیند خیلی تعارفات بالایی در زندگی وارد می شود اگر ببیند که محرمات آنجا نفوذ می کند باید اجتناب کند اطاعت امر مولی است. اگر فرمایشات امام سجاد این سه جمله را ما بتوانیم سرمشق قرار بدهیم از بیانات امام سجاد استفاده کرده ایم و واقعا توفیقی بزرگی برای ما به حساب می آید.

مسئله دهم از افعال وضو

سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: مسئله دهم: «الثُقبة في الأنف موضع الحلقة أو الخِزامة لا يجب غسل باطنها بل يكفي ظاهرها سواء كانت الحلقة فيها أو لا» می فرماید آن ثقبه و شکافی که در بینی جای حلقه که بین عرب ها رسم بوده است و بین عجم هم در قدیم بوده که موضع بینی شان را خانم ها سوراخ می کردند که یک حلقه طلا یا نقره ای قرار بدهند یا خزامه، که خزامه ظاهرا مخصوص عرب هاست یک آویزه ای است که طول دارد و آویزان می شود حلقه نیست، آویزه ای است که در بینی که گذاشته شود آویزان می شود از طلا و نقره یا جواهرات باشد. واجب نیست که باطن آن سوراخ را در حال وضو شستشو کند. بلکه همان شستن ظاهرش کفایت می کند. حالا اگر حلقه نبود مثلا در اثر جراحتی یا در اثر حادثه ای دماغ یا دست حفره ای به وجود آمد سوراخی تقریبا حالا شستن ظاهر کافی باشد. شستن داخل آن سوراخ و حفره واجب نیست. چرا؟ به طور طبیعی غسل متعلق است به شستن ظاهر وجه و بدن و متعلق به غسل باطن نیست از اساس شامل آن موضع نمی شود و ثانیا شک می کنیم مقتضای اصل برائت است و با اصاله البرائه از مثل چنین موردی می توانیم بگوییم که وجوبی و حکمی در کار نیست.

 

دو خصوصیت شک بدوی

برائت هم طبیعتاً در مورد شک بدوی است و شک در بدوی دو تا خصوصیت دارد برائت: خصوصیت اولش این است که در شک بدوی فحص لازم نیست، خصوصیت دوم در شک بدوی بلا خلاف برائت جاری است. و اما در شکی که اطراف شبهه علم اجمالی باشد به طور طبیعی اولا فحص لازم دارد و بعد از فحص هم قول به احتیاط هم در مقابل است و می شود بگوییم که اگر احتیاط موجب عسر و حرج نشود «له وجه». بنابراین نکته ای که به ذهن تان سپردید که در مورد برائت که شبهه بدویه باشد یا شبهه علم اجمالی باشد قضیه فرق می کند. اینجا شبهه بدویه است و بلا اشکال برائت جاری است.

 

سوال:

پاسخ: علم اجمالی این است که یک علمی بالا آمده ولی شمولش نسبت به این مورد مشکوک است. علم قطعا هست. اما اینجا دو تا قضیه جداست علم اجمالی نیست انف که ظاهرش است و باطن هم که باطن بدن است و باطن بدن در قلمرو علم اجمالی از اساس نیست. بنابراین برائتی که در شبهه بدویه باشد و برائتی که در شبهه علم اجمالی است. اگر ان شاء الله فرصت شد آن فرقی که بین برائت شرعی و برائت عقلی ان شاء الله از همین جا می فهمند و الا فقط اعلام می شود که برائت عقلی دلیلش قبح عقاب بلا بیان است و برائت شرعی دلیلش حدیث رفع است. یک کسی می آید می گوید هر کجا که بلا بیان بود لا یعلمون هم است هر کجا «لا یعلمون» بود بلا بیان هم است. پس واقعش فرق نکرد. چطور می توانیم برائت عقلی و برائت شرعی را از هم تشخیص بدهید؟ که در درس اصول شرح آن را داده ایم. بنابراین قضیه برائت اینجا یک قضیه قطعیه است، حکم به غسل باطن انف و ثقبی که در انف وجود دارد نداریم. این مطلب کامل شد.

 

الثانی

«الثانی غسل الیدین من المرفقین الی اطراف الاصابع مقدما للیمنی علی الیسری و یجب الابتداء بالمرفق و الغسل منه الی الاسفل عرفا فلا یجزی النکس». این بحثی است که بین ما و ابناء عامه معرکه الآراء است. می فرماید دومین واجب از واجبات وضو شستن دو دست از آرنج تا انتهای انگشت ها که باید دست راست را در شستشو مقدم داشت بر دست چپ و واجب است ابتداء به آرنج، از مرفق شروع کنید و شستشو را انجام بدهیم از مرفق رو به پایین تا سر انگشتان، و مجزی نیست و وضو به حساب نمی آید که کسی دستش را از سر انگشتان یا از خود دست شروع کند رو به طرف بالا به سمت مرفق که ابناء عامه این کار را می کنند. این فتواست. در این فتوا که گفته شد اختلافی است بین مذهب اهل بیت و مذاهب عامه، یک اختلاف عملی در حد تسالم و اجماع. از یک سو مذهب اهل بیت علیهم السلام بر این است که واجب است شستن دست از مرفق به سمت انتهای دست و سر انگشت بالاجماع و التسالم القطعیین. و از طرفی هم ابناء عامه می گویند که واجب است شستن از ابتداء از دست به سمت آرنج به اتفاق مذاهب اربعه. یک اختلافی در این حد. درباره این اختلاف که گفتیم هر دو مورد اجماع و اتفاق است نیاز به این داریم که بحث را شرح بدهیم.

 

سوره مائده آیه ششم

نخست بحث را باید از آیه شریفه قرآن در نظر بگیریم که منشأ اختلاف بین الفریقین برداشت معنا از این آیه وضو شده است. آیه 6 سوره مائده: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ» ترجمه این می شود ای کسانی که ایمان آورده اید موقعی که برای نماز قیام می کنید بشویید صورت تان را و دست هایتان را تا مرفق و آرنج. در این آیه آنچه که دیده می شود این است که کلمه «الی المرافق» که در ادبیات گفته می شود «الی» دلالت بر غایت و انتهاء می کند یعنی بشویید دست هایتان را تا مرفق یعنی آن انتهای عمل است. این مطلب را ابناء عامه در نظر گرفته اند که «من» دلالت بر ابتداء دارد و «الی» دلالت بر انتهاء دارد. براساس دلالت کلمه «الی» می گوییم باید شستشو از ابتدای دست به سمت مرفق انجام بگیرد. این طرح بحث است که ادله طرفین را مفصل شرح می دهیم.

 

نکته: حروف فقط برای ربط است

قبل از که ادله طرفین را شرح بدهیم توجه کنید نکته شایان یادآوری و آن این است که علی التحقیق کلماتی که حروف اند «من، الی، عن، علی، فی، ب» هیچ کدام دلالتی بر چیزی ندارد آله لغیره است. وضع حروف فقط برای ربط است. ربط بین کلمات. و اما ابتداء و انتهاء یا علی بر ضرر، لام بر انتفاع اینها از قرائن استفاده می شود از خود کلمات اصلا استفاده نمی شود. مثلا شما می گویید «حیّ علی خیر العمل» مگر علی برای ضرر به کار می رود؟ پس می بینید ضرر در معنای علی نهفته نیست. و «وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِينَ»[1] لام برای نفع نیست قربه الی الله است و خالصا لله است. بنابراین همان طوری که در معنی لام انتفاع و در معنی علی ضرر نهفته نیست در معنی من ابتداء و در معنی الی انتها وجود ندارد. معنایش معنای خود حرف است. معنای حرف ایجاد ربط است بلاغتاً و اصولاً و ادباً. بنابراین «من و الی» اصلا دلالت بر انتهاء و ابتداء ندارد. بنابراین یک شاهد از خود آیه که بسیار جالب است «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ» برای انتهاء است؟ قیام را ربط می دهد به صلاه، فقط ربط است. ربط بین قیام و صلاه است. لذا گفته می شود که بعضی از ابناء عامه که خیلی علامه و اینها هم اعلام شده اند مثلا فخر رازی را می گویند که خیلی که علامه بوده و مفسر کبیر، بعضی از محققین گفته اند که فخر رازی از ادب و بلاغت هیچ بهره ای نداشت. این اشکال هم برخواسته از یک فهم بسیار ابتدائی است که ادب و بلاغت را کسی نداند و بیاید بگوید که «الی تدل علی الانتهاء» که ما هم تحقیقی گفتیم و هم شاهد از این آیه قرآن برای شما آوردیم. یک شاهد دیگر هم بیاوریم از همین آیه «وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ» که «الی الکعبین» یعنی سنی ها از سر انگشت باید بکشند تا مچ پا برسند؟ «الی الکعبین» حد را بیان می کند. خود سنی ها اگر بگوید «الی» به معنای انتهاست باید ببینیم که آب را بگیرند دقیق از سر انگشت های پایش بگیرد تا نوک پا، نه چنین کاری نمی کنند پس دلالت بر انتهاء نیست.

سوال:

پاسخ: «سرت من البصره الی الکوفه» آنجا قرینه است قرینه این است که برای سیر ابتدائی و انتهائی معین بکند. یک من بیاید. «مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى».[2] و اما جاهایی که «الی» به معنای انتهاء یا «علی» به معنای ضرر آمده منتها با قرینه آمده. فقط می توانیم بگوییم که «الی» قابلیت این را دارد که برای انتهاء بکار برود «علی» قابلیت این را دارد که در مورد ضرر بکار برود. گفته اند که «الی» برای انتهاء بکار می رود جایی است که همراه و ضمیمه باشد با کلمه «من». در ابتدای جمله کلمه «من» وجود داشته باشد و در انتهاء و آخر جمله کلمه «الی» وجود داشته باشد اینجا «من» برای ابتداء و «الی» برای انتهاء به جهت آن قرینه، قرینه این است که بیان می کند که آغاز کار از کجا شروع می شود و فرجام کار کجا منتهی می شود. بنابراین به طور کل که در بحث حروف هم گفتیم آخرین تحقیق بر این است که «الحروف وضعت لایجاد الربط استفاد من کلمات مولانا امیرالمومنین». و اما آن خصوصیاتی که گفته می شود آنها موارد استعمالات این حروف است. هیچ ربطی به معنای حروف ندارد. حرف «من» معنایش با ابتداء مساوی نیست چنانکه صاحب کفایه می گوید، حرف «الی» معنایش مساوی با انتهاء نیست به هیچ وجه. بنابراین حروف را فهمیدیم که تحقیقاً مطلب از اساس حل شد و زمینه برای برداشت نحوه وضو گرفتن منکوس با طریقه عامه از این آیه وجود ندارد. اقوال فقهاء و ادله آنها نسبت به ترتیب شستن یدین در وضو که شرح آن فردا ان شاء الله.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo