< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسائل افعال وضو

مسئله سیزدهم

مسئله سیزدهم از مسائل مربوط به افعال وضو: سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «ما هو المتعارف بين العوام من غسل اليدين إلى الزندين والاكتفاء عن غسل الكفين بالغسل المستحب قبل الوجه باطل». می فرماید آنچه بین عوام مرسوم است که قبل از وضو دست هایش را می شویند تا مچ شان و بعد که وضو می گیرند از آرنج آب را می ریزند فقط تا مچ و به دست دیگر کار ندارند. خود دست قبلا شسته شده، اکتفاءمی کنند به آن غسل و شستشوی مستحبی که قبل از وضو انجام می شود. این وضو باطل است قطعا و بر ما طلبه ها هم هست که منبر می رویم این مطلب را برای مردم اعلام بکنیم که تقریبا مردم عادت ندارند که آب وضو را تا سر انگشت هایشان برسانند. وضو باطل است. چون اعضای وضو افعال وضو کامل انجام نشده فعل وضو این است که از آرنج تا سر انگشت ها بیاید اگر تا مچ شسته بشود وضو نیست. بطلانش از واضحات است. بحث دیگری که آیا این وضو که باطل است نمازش هم طبیعتا باطل و آثار دیگر هم برایش مترتب. یک بحثی از بحث های بسیار سنگینی داریم که یکی از مباحث همین است که حالا عوام وضو می گیرند و وضویش باطل، اگر آن آب وضو تا مچ بیاید و تا سر انگشت ها امتداد پیدا نکند وضو باطل است و وضو که باطل باشد نماز باطل است. و این نمازها همه اش باید قضاء بکند. این همه تبعات دارم. گفتم از مسائل سنگینی است. ما این را از طریق فقه اصغر نمی توانیم حل بکنیم برویم به فقه اکبر از آن طریق حل کنیم فقهی نمی شود. از آن طریق بگوییم که این بندگان خدا که قصد عبودیت را دارند آنچه که می فهمیدند انجام دادند و الان کل عبادت اینها، آن ها که آن عنایت نامتناهی که آن فوق کل این برنامه ها هست که شامل این برنامه ها هست. حالا با آن عنایت همه این ها باطل بشود یا صحیح باشد کار مشکلی است. از لحاظ فقهی بدون فقه اکبر جواب نمی دهد لذا ظاهر قاعده این است که هم وضو باطل است و هم نماز باطل است. منتها چیزی که در فقه اصغر اینجا می توانیم به عنوان کمک بگیریم همان جهل قصوری و جهل تقصیری است. که اگر بگوییم اینجا قصوری بوده است معذور است و جهل قصوری فقط عذر می آورد و مصحّح نیست. گناه نمی کند ولی عبادت انجام نمی شود این مشکل دیگری است. فقط یک زاویه باقی می ماند و آن فقه اکبر و آن عنایت و لطف که خدایی که عنایت دارد این تکالیف را قرار داده است می بیند این بنده اش توانش این است، دسترسی هم نداشته و قاصر هم بوده کل نمازهایش این گونه خوانده از این باب می شود این مقدار اطمینان به ذهن آورد. و الا به عوامی یا مردمی که برمی خورید مایوس نکنید روایت دارد که فقیه کسی است که مردم را از رحمت خدا مایوس نکند. روایت دارد که فقیه کسی است که مردم را از رحمت خدا مایوس نکند شاید به این نکته ها توجه دارد که بگوییم از لحاظ فقهی وضو باطل است نماز هم باطل است نماز که باطل شد ارتباط بین خالق و مخلوق قطع است دیگر و جهنم است. باید مایوس نکنیم بگوییم از لحاظ فقهی این است اما «وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ».[1] فقه عدالت کارش تمام است ولی رحمت است و لطف است. تا حالا که نمی فهمیدید آنجا یک وادی است به نام رحمت که آنجا می تواند این خطاها را بپوشاند. عوام را مایوس نکنیم. بنابراین اگر یک مرتبه بگوید خاک بر سرم کار من تمام شد یک عمر من این جوری وضو گرفتم. غرضم از شرح این نکته این مطلب بود که برایتان گفته باشم که برمی خوریم به مواردی که این جوری هست گذشته اش نگوییم که جایت جهنم است همه اعمالت باطل است نه بگوییم خدا ارحم الراحمین است الان که متوجه شده اید وضویتان را درست بکنید.

 

سوال: از قاعده لا حرج می شود استفاده کرد؟

پاسخ: لا حرج اینجا معنایش را شامل نمی شود منتها معذور است برای اینکه جاهل است و خطاب ندارد. از باب عدم توجه خطاب می توانیم بگوییم منتها حرج این است که خود عمل برای فرد حرجی باشد نه اینکه جهل دارد و نمی تواند عمل را خوب انجام بدهد اینجا قاعده عدم توجه تکلیف است. شرط تکلیف این است که تکلیف متوجه مکلّف بشود کسی که در وادی جهل قصوری است تکلیف به آن توجه نمی کند.

 

مسئله چهارده

مسئله چهارده: «إذا انقطع لحم من اليدين وجب غسل ما ظهر بعد القطع ، ويجب غسل ذلك اللحم أيضاً ما دام لم ينفصل وإن كان اتصاله بجلده رقيقه ، ولا يجب قطعه أيضاً ليغسل ما تحت تلك الجلده ، وإن كان أحوط لو عدّ ذلك اللحم شيئاً خارجياً ولم يحسب جزءاً من اليد» این مسئله هم مثل مسئله قبلی مسئله جزئی و خیلی ریزی است که اگر اتفاق بیافتد باید رعایت بشود. می فرماید اگر یک قطعه گوشتی از بدن آدم و از دست آدم جدا شده است در این صورت می فرماید واجب است غسل آن چیزی که بعد از قطع شدن آن گوشت یا پوست از دست ظاهر شده است. «و یجب غسل ذلک اللحم ایضا» غسل این لحمی که الان از دست جدا شده و آویزان است هنوز قطع نشده از دست این چیز اضافه را هم باید بشورد. تا موقعی که انفصال حاصل نشده باشد. هر چند انفصال آن لحم جدا شده به یک مقدار پوست نازکی باشد اتصالش بسیار نازک است ولی اتصال است باید همه شستشو بشود. چون همه از اعضای دست به حساب می آید. صحیحه اخوین که فرمود: «غسل الید بتمامه و کماله» و هیچ چیزی را در آن موضع باقی نگذارید مگر اینکه غسل و شستشو کنید. بعد در ادامه می فرماید: واجب نیست که آن مقدار گوشت یا پوستی که اضافی هست به دست وصل است و وصلش هم بسیار با پوست نازک و اندکی لازم نیست قطعش کنید. هرچند احوط این است که قطع بشود اگر آن پوستی که به دستش وصل است و از دست جدا شده است در عرف مردم چیزی خارج از دست به حساب بیاید و جزء دست دیگر به حساب نیاید. آنجا احتیاط این است که قطع بشود. منظور از این احتیاط هم احتیاط مستحبی است که فتوا قبلش گفته شد و احتیاط مستحبی این است اگر آن را قطع کند بدون جرحی و بدون حرجی و بدون عسری قطع بشود احوط همان است که دست به عنوان یک دست سالم شستشو بشود در وضو.

 

مسئله پانزده

مسئله پانزدهم: «الشقوق التي تحدث على ظهر الكف من جهة البرد إن كانت وسيعة يرى جوفها وجب إيصال الماء فيها ، وإلا فلا» بعضی از مومنین که در مناطق سردسیر زندگی می کرده اند یا زندگی می کنند و شغل شان هم کشاورزی و کارهای سنگین بیابانی بوده است در زمستان ها یا ایام سرما دست هایشان ترک برمی داشته، شقوق ترک هایی که روی دست به وجود می آید. و این ترکها می فرماید اگر در حدی باشد که داخل آن مواضع ترکیده دیده بشود واجب است در داخل آن ترک رفته ها هم آب باید برسد. برای اینکه ظاهر به حساب می آید و شستن ظاهر اعضای وضو واجب است بالکتاب و السنه و الاجماع. و اگر ترکیده است ولیکن داخل آن ترک خورده چیزی از بدن دیده نمی شود بهم آمده در این صورت شستن آن موضع لازم نیست برای اینکه منظور از ظاهر آن است که با چشم دیده بشود. ظاهری که به چشم دیده نشود آن دیگر ظاهر نیست جزء باطن به حساب می آید و غسل باطن هم که در وضو واجب نیست. و در صورتی که شک بکنیم ترک خورده دست و وسطش هم خوب پیدا نیست ولی اگر خیلی دقت کنیم ممکن است پیدا بشود. خب شک می کنیم که این جایی که ترکی هست در دست یک مومن متدین نمازخوان آیا ایصال آب رساندن آب در داخل آن قسمت ترک خورده واجب است یا واجب نیست؟ شک ما برخواسته از شک در جوف بودن و ظاهر بودن است. آیا این قسمتی که شک می کنیم جوف است یا ظاهر است، باطن است یا بیرون. در این صورت سید می فرماید «و مع الشک لا یجب» واجب نیست شستشو بشود «عملا بالاستصحاب». واجب نیست که آن ترک خورده ها را به دقت شستشو بکنید. اولا موجب عسر است، اگر حرج نباشد عسر است. فرق بین حرج و عسر این است که هر دو در یک جنس مشترک اند قاعده عسر و حرج یک قاعده هست چون مشترک الجنس اند. هر دو تحت عنوان مشقت مندرج اند. و مشقتی که قابل تحمل باشد ولی از حد متعارف بیشتر باشد عسر است. مشقی که از حد متعارف بالاست و قابل تحمل هم نیست این حرج است. این شستشو اولا اگر حرجی نباشد حداقل عسر است. و ثانیا استصحاب که سید طباطبایی می فرماید به این شک اعتناء نکنید به جهت اینکه ما اینجا استصحاب داریم. یک ترک رفته ای است در یک موضع، شک می کنیم که این ترک خورده الان جوف است یا عدم جوف استصحاب جوف می شود. استصحاب جوف که شد نتیجه می شود غسل واجب نیست. و این از آن جاهایی که استصحاب موضوعی است یعنی موضوع استصحاب می شود. استصحاب موضوعی دو تا اصطلاح دارد: یک استصحاب موضوعی است که در حقیقت استصحاب سببی است که در موضوع قضیه قبلی قرار می گیرد مثلا شما دستمال را شستشو می کنید به آبی که شک دارید این یک قضیه است، یک قضیه قبل از آن است که شما یقین سابق داشتید که این آب متنجس بوده، اگر استصحاب نجاست را جاری کردید دیگر شک و اصاله الطهاره جاری نمی شود در قضیه بعدی، چون استصحاب موضوعی داریم. منظور از استصحاب موضوعی موضوع برای قضیه متاخر باقی نمی گذارد. این یک مورد استصحاب موضوعی،

 

سوال:

پاسخ: استصحاب موضوعی دو تا اصطلاح دارد: یک اصطلاحش این است که دو قضیه است، یک قضیه مترتب بر قضیه دیگر. مثلا شما یک لباسی را شستشو کردید به یک آبی که به طهارت آن آب شک داشتید الان شک می کنید که این لباس تطهیر شد یا نشد، به قاعده طهارت ممکن است مراجعه کنید. این یک قضیه، قضیه دیگر قبلش داریم که یقین داشتید که این آب متنجس بود. اینجا استصحاب نجاست درباره آب جاری می کنید، استصحاب نجاست که جاری شد موضوع قضیه بعدی هم را از بین می برد دیگر شکی در طهارت و نجاست ندارید بلکه حکم می کنید به نجاست، این استصحاب موضوعی که به آن می گویند که استصحاب موضوعی را به تعبیر دیگر استصحاب سببی و مسببی هم می گوییم. و اما استصحاب موضوعی به اصطلاح دوم استصحاب موضوعی در برابر استصحاب حکمی است. این استصحاب موضوعی که در برابر استصحاب حکمی است فقط خود موضوع را سابقا یقین دارید الان شک می کنید که آن موضوع تغییر یافته یا نیافته استصحاب می کنید به یک شرط که آن موضوع مستقیما اثر شرعی داشته باشد. اینجا در این مورد سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید که جوف موضوع شده است برای عدم وجوب، ظاهر موضوع قرار گرفته است برای وجوب وضو در نصوص. روایتی است که سند آن درست است و باسناده که روایت قبلی را مراجعه کنیم روایت قبلی اگر شیخ کلینی بود اسناد مربوط می شود به شیخ کلینی و اگر شیخ طوسی بود اسناده مربوط می شود به شیخ طوسی. در این باب روایت اول دارد محمد بن الحسن که شیخ طوسی است. این روایت باسناده یعنی به اسناد شیخ طوسی. عن محمد بن علی بن محبوب که از اجلاء و ثقات است. عن العباس ابن معروف که از اجلاء و ثقات است عن القاسم بن عروه که باز توثیق خاص دارد عن ابن بکیر عن زراره حدیث موثقه می شود به دلیل عبدالله بن بکیر که امامی نیست عن زراره عن ابی جعفر علیه السلام «قال لیس المأمنه و الاستنشاق فریضه و لا سنه انما علیک ان تغسل ما ظهر»[2] اینجا برای وجوب غسل در وضو ظاهر جسم را موضوع قرار داده است. و این حدیث معتبر دلالتش در این حد بود که برای وجوب غسل شرع ظاهر بدن را موضوع قرار داده است بنابراین شک در ظاهر بکنیم اگر حالت سابقه داشت می توانیم ظاهر را استصحاب بکنیم استصحاب موضوعی است و اثر شرعی مترتب بر آن داریم. در روایت دوم می فرماید جوف موضوع است برای عدم غسل. یعنی غسل واجب نیست چون شک می کنیم که جوف است یا جوف نیست استصحاب می کنیم جوف را و اثبات می کنیم عدم وجوب غسل را. این متن را بخوانم عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن شاذان بن خلیل، که محمد بن یحیی و احمد بن محمد که از قمی ها و مشایخ و محدثین قمی هستند. شاذان بن خلیل هم که توثیق و اعتبار دارد. عن یونس بن عبدالرحمن که از اجلاء و ثقات است، یونس از اصحاب اجماع هم هست. عن حماد که حماد بن عیسی از اجلاء و ثقات است عن ابی بصیر عن ابی عبدالله علیه السلام «قال سألته عن المضمضه و الاستنشاق قال لیس هما من الوضو هما من الجوف».[3] غسل و شستشو و تنظیف برای مضمضه و استنشاق که باطل است لازم نیست آن دو تا از جوف اند. بنابراین ما جایی که شک بکنیم جوف است یا جوف نیست استصحاب جوف می کنیم از باب استصحاب موضوعی و حکم ما هم عدم وجوب غسل که شرعاً مترتب شده است بر جوف. هر چیزی که ظاهر است اثرش وجوب غسل است و هر چیزی که جوف است اثر شرعی اش عدم وجوب غسل است.

 

مسئله شانزده

مسئله شانزدهم: «ما يعلو البشرة مثل الجُدَري عند الاحتراق ما دام باقياً يكفي غسل ظاهره وإن انخرق» می فرماید آنچه روی بشره یعنی پوستی که روی دست آدم در شکل عادی قرار دارد آنچه که بالا گرفته است و باد کرده روی بشره مثل جدری و تاول که یک جایی از دست آدم که آتش بسوزاند تاول بزند این تابل زده حکمش چیه؟ می فرماید: تا موقعی که این تاول باقی هست روی همان موضع را غسل بکنید کافی است هرچند سوراخ و شکاف و ترک هم برداشته باشد. «ولا يجب إيصال الماء تحت الجلدة ، بل لو قطع بعض الجلدة وبقي البعض الآخر يكفي غسل ظاهر ذلك البعض ولا يجب قطعه بتمامه» می فرماید: بلکه اگر سالم هم نباشد آن قسمت سوخته شده و تاول زده، اگر قطع شود بعضی از قسمت پوست آنجا و بعض دیگرش باقی بماند کافی است که شستشو بشود همان قسمتی که ظاهرش پیداست و واجب نیست قطع آن پوسته ای که بیرون آمده از بشره تا همه اش را قطع کنیم که کل آن منطقه ای که زیر پوشش تاول هست شستشو کنیم. «ولو ظهر ما تحت الجلدة بتمامه» می فرماید واجب نیست قطع آن پوسته هرچند زیر آن پوسته به تمامه ظاهر شده باشد. شستنش لازم و واجب است قطع کردنش واجب نیست. «لكن الجلدة متصلة وقد تلزق وقد لا تلزق يجب غسل ما تحتها ، وإن كانت لازقة يجب رفعها أو قطعها» می فرماید پوسته ای که متصل است که گاهی دست به گوشت و بشره دست می چسبد و گاهی جدا می شود، می فرماید: اگر یک وقتی که جدا شده بود دوباره چسبید به دست جزء دست نشده و قابل جدا کردن است در این صورت باید جدا کنید و زیر آن را بشورید چون زیر آن پوسته از ظاهر بدن به حساب می آید باید پوسته را جدا کنید و زیرش را بشویید که راهش هم همین است.

 

سوال:

پاسخ: موضوع حکم ما ظاهر بدن است. معیار ظاهر بدن هم رویت بالعین است. اگر جای ترک رفته دیده شد ظاهر است هرچند حفره به حساب می آید یعنی یک گودی، یک ترکیدگی. در عین حال اگر دیده بشود ظاهر به حساب می آید باید شستشو کند اما اگر دیده نشود هرچند ترک هست ولی بهم آمده می بینیم ترک هایی بهم آمده داخلش که آب را وارد کنید به زحمت لازم نیست. چون جوف است و رویت نمی شود. جوف معیارش رویت بالعین بود. اما اگر شک ما برخواسته از شک وسواسی بود آنجا دیگر شک اعتبار ندارد.

 

سوال:

پاسخ: اگر جوف است ولی آن جوف باطن طبیعی نیست غیر طبیعی است الم دارد و دردی دارد اگر شستن اش موجب درد و اذیت بشود درد و اذیت و الم آن در حد عسر باشد لازم نیست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo