< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/08/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق تکمیلی مسح ناصیه

بحث قبلی انتهای بحث بود مطلب گفته شد، بعضی ها سوال کردند و مطلب برایشان روشن نشده بود نکته های تکمیلی را اضافه کنیم. مطلب و مقصود از مسح سر پس از وجوب آن بالضروره محل مسح مقدم رأس بود یک چهارم از جلوی سر بالاجماع و بالنصوص المستفیضه. و اما ناصیه که در متن آمده است احوط است گفته شد که مفاد ادله این است که مسح ناصیه متعین است. برای اینکه نصوصی داریم که تصریح می کنند به ناصیه، نص اول صحیحه ای بود گفتیم و تصریح داشت که مسح به ناصیه انجام بشود. و حدیث دوم که اشاره کردم ولی مفصل ذکر نکردم به دلیل این بود که سیدنا الاستاد این حدیث را معتبر اعلام نمی کند.

 

بحث امامزادگان در رجال

این حدیث سندش را که خبر یا روایت گفته اند با مبنایی که ما در رجال داشتیم این حدیث هم سندش معتبر است. باسناده که اسناد شیخ طوسی است، عن محمد بن احمد بن یحیی که از مشایخ قمی هستند عن ابی اسحاق که چند نفرند دو نفرش توثیق خاص دارد و یکی هم در سند تفسیر آمده. عن عبدالله بن الحسین بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب عن ابیه عن ابی عبدالله. حسین بن زید و عبدالله بن حسین، این دو امامزاده توثیق خاص ندارد. رجال و قواعد رجالی ها درباره امامزاده ها نظر ندارند. و ما در بحث رجال گفتیم که امامزاده ای که بدون واسطه یا با یک واسطه در بین مومنین زندگی کنند یا قبرش باشد و بین مومنین و اتباع شناخته شده باشد و مردم هم به آن احترام و تقدیس خاصی داشته باشند در تاریخ هم اشکال و شبهه ای درباره شان وجود نداشته باشد. این اوصاف موجب وثوق می شود موجب اعتماد می شود. اعتماد مومنین نظر عدول مومنین مگر چیه؟ اعتبار دارد در فقه عدول مومنین. منظور از عدول مومنین علماء نیست عادل های پیش نماز هم نیست عدول المومنین شبیه عقلاء است، عقلای مردم که می گوییم یعنی آن عاقل ها و فیلسوف ها که نیست مردم عادی که مردم عادی عاقل اند. عدول مومنین یعنی مومنینی که اهل ولایت هستند و نستجیر بالله فحشاء و منکراتی نیستند اینها عدول مومنین هستند. عدول مومنین در فقه اعتبار دارد اینها که پیش عدول مومنین مورد اعتماد هستند و انتصاب هم خودش نقشی دارد. گفتیم که خدمه امام اصل بر این است که اینها مورد اعتماد است. بله عصمت نمی آورد بعضی هایشان در تاریخ فسقه بودند ولی اصل در خدّام امام و اصل در فرزندان امام عصمت که نمی گوییم وثاقت و وثوق است این مطلبی است که با تحقیق میدانی هم خود ما می توانیم درک بکنیم.

 

سوال:

پاسخ: ما درباره خدّام امام و درباره اولاد امام این قاعده و اصل را داریم که خود اشراف امام خود تربیت امام و خود ارتباط با امام بدون مسئله عرفان و سلوک همین فقهی بگوییم و الا اگر آن ناحیه را هم در نظر بگیریم یک نگاه امام نگاه عطوفتی که جذب کرده و با خودش نگه داشته آن نگاه خودش نگه می دارد. بنابراین این سند که دارای اعتبار است چون امامزاده توثیق نداشت ولی اضافه کنید که این امامزاده علاوه بر اینکه مورد احترام و اکرام راوی هم هست. خود نقل روایت یک امتیاز است. بنابراین مسلک ما در اعتبار تجمیع امتیازات بود.

 

سوال:

پاسخ: آن امامزاده ای که در تاریخ نسبت به او عیب و ایرادی نبوده، امامزاده قاعدتاً اگر یک دانه عیبی داشته باشد برجسته می شود. مثلا شما که روحانی هستید اگر یک عامی هم سن شما باشد یک کارهایی بکند اما خدای نخواسته از مثل شما یک عیب کمی دیده بشود برجسته می شود. امامزاده اگر عیبی داشت برجسته می شود. اگر امامزاده ای هست و عیبی در تاریخ برایش ثبت نشده و مورد عنایت آقا هست در ارتباط است و مخالفتی هم ازش دیده نشده و مورد اعتماد مومنین هم هستند یعنی اینها مجموع می شود وثوق و اعتماد. نمی گویم عصمت تا اشکال بشود، وثوق و اعتماد به وجود می آید. مثال این بود که اگر شما در خانه یک عالم بروید فرزندش اگر بیاید یک مطلب را به شما بگوید اعتماد می کنید؟ صد در صد. اگر در خانه یک مجتهد بروید خادمش بیاید بگوید آقا امروز تشریف نمی آورد، صد در صد. اینها جزء واقعیت عملی است. بنابراین اصل اعتماد است مگر اینکه عدم اعتبار ثابت بشود.

 

سوال:

پاسخ: قاعده صحت که سیدنا الاستاد می فرماید قاعده صحت در عبادات و معاملات و وقوع و ایقاعات و افعال و اقوال همه جا کارایی دارد، چرا درباره روات بکار نمی رود؟ آنجا آن جواب را گفتیم که این یک استثناء عملی است وجه اش اهمیت است. همانطور که گفتیم چرا در شبهات دماء و فروج برائت به کار نمی رود فقط احتیاط است چون احکام فقه احکام الله اهمیت خاصی دارد لذا به اصاله الصحه باید اکتفاء نشود وثوق شخصی نسبت به راوی باید حاصل گردد.

 

کلمه ناصیه در نصوص آمده

می فرماید که «انما المرأه اذا اصبحت مسحت رأسها تضع الخمار عنها» تا می رسد «تمسح بناصیتها».[1] استشهاد ما این است که در نصوص کلمه ناصیه آمده است. و این نص ما، یک مشکل داریم و آن این است که نصوص دیگر که در حد مستفیضه هست مقدم الرأس گفته اند و ناصیه نگفته اند. در اینجا قاعده حمل مطلق بر مقید یک قانون مسلم اصولی است که اگر حمل نکنیم مقید لغو می شود.

فرق حمل مطلق بر مقید و حمل بر استحباب

سوال شد که ما چرا حمل بر استحباب نکنیم؟ قاعده این است که حمل بر مطلق بر مقید و حمل حکم بر مستحب شبیه اند ولی یک فرق اصلی دارد و آن این است که اگر دوران امر بین کامل و ناقص بود در اینجا زمینه برای حمل بر استحباب فراهم است زمینه حمل بر استحباب دوران امر بین کامل و ناقص است. مثلاً اگر یک روایت آمده بود که یک تسبیحات اربعه بگویید روایت دیگر آمده بود که سه تا تسبیحات بگیرید امر دائر بین ناقص و کامل است. اینجا زمینه برای حمل بر استحباب آمده است چون جمع بین هر دو می کنیم و هیچ تصرفی هم نمی کنیم چون اصل بر این است که روایت اگر معتبر بود باید به ظاهرش حفظ کنیم این وظیفه اصلی ماست. اما در مورد همین کامل و ناقص یا اقل و اکثر امر از این قرار بود که اقل قدر متیقن بود، اکثر مورد شک بود اینجا متعین قدر متیقن است. اینجا جا برای حمل مطلق بر مقید است که آن مقدار اقل می شود قدر متیقن و سیدنا الاستاد خوشبختانه می فرماید: ناصیه قدر متیقن است.[2] لذا هیچ کسی استحباب نگفته است چون جا برای استحباب وجود ندارد زمینه حمل بر استحباب نیست. یا فقط مقدم یا احوط ناصیه است. و سیدنا الاستاد فرمودند که ناصیه قدر متیقن است. ما هم گفتیم که خیلی عالی فرمودند منتها از این فرمایش عالی حسن استفاده می کنیم می گوییم که قدر متیقن در عبادات متعین است. این هم براساس قاعده عبودیت و مولویت. یک نکته باقی ماند و آن اینکه کجا دیدید که فقهاء گفته باشند؟ می گوییم آن جوری نیست که فقهاء نگفته باشند شیخ مفید فرموده است «یمسح بناصیته الی قصاص شعره». پس فتوای فقهاء که آمد متعین این است. این خصوصیت کامل شد.

 

خصوصیت بعدی مقدار مسح

خصوصیت بعدی، مقدار مسح: آیا مسح فقط به مسما کافی است یا سه انگشت باید مضمومه مسح را انجام بدهد؟ درباره این خصوصیت ابتداء آراء قدماء و بعد مشهور و بعد هم تفصیل و تحقیق.

 

قول قدماء

اما قدماء، آراء قدماء شیخ مفید قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «یمسح بثلاث اصابع مضمومه»[3] یعنی جدا نباشد هر کدام با دیگری ضمّ باشد. شیخ مفید این مطلب را می فرماید ولیکن در آخر کلام شان می فرماید مسمیّ مسح هم کافی است که توجیه اش این است که اولی در حال اختیار است و کفایت یک اصبع در حالت اضطرار است. توجیه اش این است وجه دیگری بعدا می گویم. اما شیخ طائفه قدس الله نفسه الزکیه و شیخ صدوق تصریح دارد که باید مسح با سه انگشت انجام بشود و ما اجمالا می دانیم شیخ صدوق و شیخ طوسی که بگوید از روایتی که اعتماد دارند که از امام صادر شده اند فتوا اعلام می کنیم. شیخ صدوق قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «حدّ مسح الرأس ان یمسح بثلاث اصابع مضمومه».[4] بیانی است که توجیه ندارد می فرماید حد مسح که حد بیان می کند. گفته بودیم که «لا مسامحه فی التحدیدات» حد بیان می کند. هر کجا حدّ آمد تحدید است و معین است. این شیخ صدوق، و شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «مسح الرأس لا یجوز اقل من ثلاثه اصابع».[5] این دو تا متن از دو شیخی که مستند ماست با چه صراحت و قاطعیت. و اما روایاتی که در این رابطه آمده است اضافه کنید تا قول قدماء کامل بشود.

نصوص باب

این دو فقیهی که این حکم را اعلام کردند مستند روایی هم داریم هرچند کلام خود آنها هم در حقیقت استخراج از روایت است ولی روایتش را هم ما بگوییم. حدیث اول صحیحه زراره، محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن حماد. ابراهیم بن هاشم که پدر علی بن ابراهیم است توثیق خاص ندارد سید اشکال می کند دیدم خود سیدنا الاستاد هم این حدیث را صحیحه گفته اند. و ابراهیم بن هاشم پدر علی توثیق مستحکمی دارد از سوی پسر خودش که علی باشد. و مضافا بر آن سید بن طاووس هم ابراهیم بن هاشم هم توثیق خاص کرده اند. عن حماد که از اصحاب اجماع است حریز که حریز بن عبدالله است از اجلاء و ثقات است. عن زراره قال ابوجعفر علیه السلام «المرأه یجزیها من مسح الرأس أن تمسح مقدمه قدر ثلاث اصابع و لا تلقی عنها خمارهن».[6] این حدیث سندش صحیح و دلالت هم تصریح شده است «تمسح مقدمه» یعنی مقدم رأس، «ثلاث اصابع». حدیث دیگر عنهم عن احمد بن محمد عن شاذان بن خلیل النیسابوری عن معمر بن عمر عن ابی جعفر علیه السلام «قال یجزی من المسح علی الرأس موضع ثلاث اصابع و کذلک الرجل».[7] این حدیث سندش تا معمر بن عمر درست است اما معمر بن عمر نه توثیق خاص دارد و نه توثیق عام. ولیکن یک نکته دارد و آن این است که بر مبنای رجالی ما که معمّر از اصحاب امام باقر است و می شود شیعه ای که توثیق ندارد اگر ما آن بناء را تعمیم بدهیم که راوی اگر شیعه بود و از امام نقل کرد حسن می شود این روایت حسنه است. ولی متاسفانه این معمر مجهول نیست و هیچ معمولاتی درباره اش نیافتیم بنابراین روایت سندش ضعیف است اما هر روایتی را که گفتیم ضعیف است از اعتبار نهایی ساقط نیست درجه اعتبارش پایین است. کتب اربعه آمده، از امام نقل کرده، راوی معتبر از این راوی روایت نقل می کند. اثر و اعتبار دارد منتها اعتبار کامل ندارد و می شود موید. از این نصوص یک دلیل که صحیحه بود و یک موید که این روایت بود به دست آوردیم که مضافا بر آن قول و تصریحی که از شیخ صدوق و شیخ توثیق داشتیم تا حالا این شد که در مقطع قدماء آن دو بیان قاطع و این دو روایت این نتیجه را می دهد که مسح باید با سر انگشت انجام بشود اما قول مشهور اکتفاء به مجرد مسمّی است اینجا جایی برای حمل بر استحباب آماده است اینجا بین کامل و ناقص است. که یک انگشت ممکن است حداقل باشد و سه انگشت که مسح بشود کامل باشد جایی برای حمل بر استحباب است، رأی مشهور و رأی تحقیق و تفصیل ان شاء الله فردا.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo