< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسئله 23 خصوصیات مسح را ذکر کرد

این مسئله بیست و سه که خصوصیات مسح رأس را در ضمن داشت مسح بود و خصوصیات آن به طور کلّی گفته شد که مسح باید به دست راست انجام بگیرد.

 

نکات تکمیلی

در این رابطه سوالی شد از سوی بعضی از عزیزان که بر این شدیم که حدیث را یک بار دیگر مورد توجه قرار بدهیم. این حدیث از زراره است، در این حدیث آمده بود که «ان الله وتر یحب الوتر» خدا واحد است دوست دارد واحد را. «فقد یجزیک من الوضو ثلاث غرفات واحده للوجه و اثنتان للذراعین» استفاده شد که یک مشت آب و یک کف آب کافی است. برای صورت و برای دست هم هر کدام یک کف آب کافی بود. بعد فرموده بود «و تمسح ببله یمناک ناصیتک»[1] معنایش این است که مسح کن به رطوبت وضو به وسیله دست راست ناصیه ات را. سه تا حکم: نداوت آب وضو، دست راست، ناصیه. یک احتمال خلاف ظاهری را سوال کردند که این «تمسح» اگر جمله مستأنفه بگیریم درست است اما اگر عطف کنیم به «یجزیک ثلاث غرفات و یجزیک مسح ببله» آن موقع می شود مسح به دست راست مجزی، دستور نمی شود حکم نمی شود فقط مجزی است می شود دست چپ هم مجزی باشد و حکم نیست. اگر عطف بگیریم معنایش اجزاء است و اجزاء حکم معین نیست. ظاهر ترکیب این حدیث «تمسح» دارد «تمسح» که عطف نمی شود به «یجزیک ثلاث غرفات» و بعد باید بگوییم «یجزیک مسح بالبلّه» باید به تقدیر بگیریم عبارت را تغییر بدهیم. و این خلاف اصل است و ظاهر این است که «تمسح» همین جمله مستأنفه است که مسح بکنید به دست راست تان. نکته تکمیلی دوم درباره مسح به باطن کف، روایتی که آمده بود که «ثم مسح رأسه و قدمیه الی الکعبین بفضل کفّیه»[2] کفّ آمده بود کف به معنای دست از سر انگشتان تا زند هم اطلاق دارد اما صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: متبادر از کفّ در مسح باطن کفّ است. و چون که در عمل هم طبیعی عمل آن است که مسح به باطن کف انجام بشود اگر خلاف طبیعی مراد بود باید اعلام می شد. و قدر متیقن هم این است و قدر متیقن در عبادت مساوی است با متعیّن. و عمل ائمه هم که در منظر و مأوای اصحاب بوده است مسح با کفّ صورت می گرفته است.

 

عدم جواز مسح سر از پایین به بالا و ادله آن

نکته تکمیلی در مورد نکس، مسح به نکس. در این رابطه هم احوط گفته شده است ولی توجه کنید ادله اش را در نظر بگیرید بعد ببینید احوط است یا واجب. با استفاده از بیان صاحب جواهر ادله عدم جواز نکس از این قرار است: 1. قدمای اصحاب می فرمایند نکس جایز نیست. شیخ مفید در مقنعه و سید مرتضی در انتصار و شیخ صدوق در فقیه و شیخ طوسی در خلاف این قدماء می فرمایند نکس جایز نیست. 2. اجماع، شیخ طائفه فرمودند که «علیه اجماع الفرقه». 3. صاحب جواهر می فرماید قاعده الشغل، یعنی شک در امتثال می کنیم شک در امتثال مساوی با عدم امتثال است باید مسح از بالا به پایین باشد نه از پایین به بالا. 4. عمل معصومین. که در منظر و مأوی بوده است. 5. فرد شایع، مسح از بالا به پایین فرد شایع است و در اصول ثابت است که مطلق منصرف است به فرد شایعش. 6. مسح معکوس مطابق است با رأی ابناء عامه، صاحب جواهر می گوید «و فی خلافهم الرشد» یعنی مسح از اعلی به پایین مخالف است با رأی ابناء عامه. به این شش تا نکته که گفته شد اعلام می شود مسح باید از اعلی به اسفل انجام بگیرد علی الاحوط وجوبی.[3] و اشاره کوتاهی هم درباره رأی مقابل، آنها که می فرمایند که مسح به ید یسری و مسح به نکس خلاف احتیاط است احتیاط این است که مسح به یمنی و من الاعلی باشد دلیل شان مطلقات است. و با استناد به آن مطلقات از یک سو، و از سوی دیگر اشاره شد که گفته می شود که مواردی که آمده است که مسح به یمنی و کفّ اینها مفهوم ندارد و تخصیص ایجاد نمی کند. ذکر مصداق است. دلیل مشهور متأخرین را فهمیدیم که احوط بود رأی قدماء را فهمیدیم. نظر نهایی اعلام شد که عبارت است از اینکه احتیاط وجوبی مسح من الاعلی الی الاسفل است.

 

خصوصیات مسح «و لا یجب کونه علی البشره»

در ضمن بیان خصوصیات سید طباطبایی یزدی مطلب دیگری را می فرماید، «ولا يجب كونه على البشرة ، فيجوز أن يمسح على الشعر النابت في المقدم بشرط أن لا يتجاوز بمده عن حد الرأس ، فلا يجوز المسح على المقدار المتجاوز وإن كان مجتمعاً في الناصية» می فرماید جایز است مسح بر موی سری که روییده شده بر یک چهارم جلوی سر که جای مسح است به شرط اینکه این موی سر از حد سر که پیشانی باشد به پایین نیامده باشد. کسی موی سر پر پشتی دارد و قسمتی از پیشانی اش را گرفته و مسح بکند موی سر از حد مسح بیرون زده و این مسح درست نیست. مسح بر آن مقدار از مو سری که تجاوز کرده است از حد رأس جایز نیست. «و ان کان مجتمعا فی الناصیه» موی سرش را می زند بالا، موی سر از حد رأس تجاوز کرده، روی آن موی سر هم مسح جایز نیست. «و کذا لا یجوز علی النابت فی غیر المقدم و ان کان واقعا علی المقدم» و همین طور جایز نیست بر موی سری که هر دو طرف صورت نه در جلو که جای مسح است در دو طرف روییده و بعد آن موی سر را آورده است به طرف جای مسح، به مقدم رأس، مویی است که از سمت راست برگردانده آورده در یک چهارم سر که ناصیه باشد، روی آن مو هم اگر مسح بشود مسح جایز و کافی نیست. پس مسح بر بشره لازم نیست که سر مو دارد باید مسح به پوست سر برسد لازم نیست. به آن مویی که روی محل مسح است مسح انجام بشود هرچند به بشره نرسد اشکال ندارد. سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: جواز این مسح مورد تسالم است. یعنی از اجماع هم بالاتر، متسالم عند الاصحاب است و جایی برای بحث ندارد. تسالم بالاتر از اجماع است اجماع اشکال مدرکی را می پذیرد تسالم اشکال مدرکی را هم برنمی تابد. تسالم مدرکی هم باشد عیبی ندارد چون تسالم می شود جزء ضرورت. تا به اینجا سید فرمودند که مطلب از این قرار است. ولکن یک اشکالی از جهت یک روایتی مطرح شده است که این اشکال را هم سید بررسی می کند.

 

اشکال در مرفوعه محمد بن یحیی و جواب آن

اشکال این است که درروایتی آمده است که مسح باید به بشره باشد. مرفوعه محمد بن یحیی، محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی رفعه عن ابی عبدالله. هر حدیثی که مرفوعه است آخر سند یکی دو تا راوی حذف می شود درعوض آن حذف کلمه «رفعه» هم باید ذکر بشود این حدیث می شود مرفوعه. مثالش هم همین مورد است، «فی الذی یخضب رأسه بالحناء ثم یدّوا له فی الوضو» کسی که سرش را حناء بسته است و وقت وضو رسید سوال شد، آقا فرمود «لا یجوز حتی یصیب بشره رأسه بالماء»[4] جایز نیست مسح تا وقتی که به بشره برسد. این مطلب دلالت دارد بر اینکه مسح به بشره لازم است و به موی سر مسح کافی نیست. سیدنا الاستاد در جواب این اشکال می فرماید این حدیث دلالت بر این ندارد که مسح باید به بشره به معنای پوست سر باشد. چون بشره به دو معنا استعمال می شود: 1. بشره در برابر هر مانعی که روی سر قرار داشته باشد یا روی جسم که منظور از آن بشره پوست بدن است. 2. معنای دیگر از بشره این است که هر چیزی که خارج از اجزاء جسم آدم باشد بشره نیست. هر چیزی که جزء اجزاء جسم آدم باشد بشره است. این معنای دوم اینجا مراد است چون بحث حناء مطرح است که حائلی است خارج از جسم. بشره در برابر حائل خارج از جسم است که باید مسح به بشره باشد نه روی حائل آن حائلی که خارج از جسم است. بنابراین این حدیث علی الاقل و لو تنزلنا دلالتش کامل نیست. بنابراین ما قرینه داریم که منظور از بشره بشره ای است که دربرابر حائل و شئ خارجی قرار می گیرد. که حناء مانع از شئ خارجی است باید بر بشره باشد چیزی که جزء جسم آدم که موی سر هم بشره آدم است علی الاقل روایت دلالتش کامل نیست. مضافا بر اینکه مرفوعه هم است و روایت مرفوعه از لحاظ اعتبار در درجه پایین تری قرار دارد مضافا بر اینکه معمول بها نیست و بلکه معرض عنها هست در عمل. بنابراین این روایت اشکالی را ایجاد نمی کند. « ولا يجوز المسح على الحائل من العمامة أو القناع أو غيرهما وإن كان شيئاً رقيقاً لم يمنع عن وصول الرطوبة إلى البشرة ، نعم في حال الاضطرار لا مانع من المسح على المانع» این مطلب را می فرماید که مسح با حائل درست نیست. عمامه باشد یک لای عمامه، یا پارچه روسری باشد هرچند نازک هم باشد که رطوبت به موی سر برساند جایز نیست. چون مقتضای دلیل مسح این است که مسح توسط دست به سر انجام بشود اینجا مسح به سر صدق نمی کند مسح به حائل است رطوبت که تسری پیدا می کند مطلب جدایی است، مسح به سر صدق نمی کند با مانع. مسح به سر نیست مسح به عمامه است. دلیل ما خود دلیل وجوب مسح است که فقط به خود سر صدق می کند که بدون حائل باشد. و مطلب هم محل خلاف نیست. و سیره هم همین است. اما در صورت اضطرار سید می فرماید می شود با مانع هم مسح کرد اگر اضطرار در حدی باشد که امکان مسح رأس به وسیله دست وجود نداشته باشد وجهی دارد. و اما سیدنا الاستاد می فرماید که در حال اضطرار هم محل اشکال است اشکال همان بود که گفتیم که صدق مسح نمی کند و شک در امتثال می کنیم و حکم به صحت وضو مشکل است. بنابراین در حالت اضطرار باید مسح با حائل انجام داد ولی پس از رفع اضطرار در داخل وقت اعاده و در خارج وقت قضاء.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo