< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/09/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ترتیب مسح پا و فرع جدید که روی پا مو باشد

درباره کیفیات مسح رجلین بحث می کردیم. ترتیب و مسح یمنی به یمنی و یسری به یسری گفته شد. سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه کیفیت دیگری را هم یادآور می شود که بسیار نادر الوجود است، می فرماید: «وإن كان شعر على ظاهر القدمين فالأحوط الجمع بينه وبين البشرة في المسح» فرضی است که مورد توجه قرار دارد لذا در بین علماء ضرب المثل شده است که این مقدار ریزنگری کن مگر عروه الوثقی است. می فرماید: اگر جای مسح پا پر مو باشد در اینجا مسح به چه صورت انجام بگیرد؟ مثل مسح سر که روی مو مسح بشود کافی است یا موها را کنار بزند باید بشره مسح بشود سید احتیاط اعلام کرده است که احوط جمع است. دلیل بر این جمع بودن هم این است که مو که در محل مسح باشد ممکن است حکمش مثل حکم موی سر باشد که آدم روی موی سر را مسح کند تا مسح انجام بشود. و از سوی دیگر مسح پا که در حقیقت مسح بشره است باید خود پوست روی پا مسح شود، اگر مویی روییده باشد روی پا که مانع بشود از رسیدن مسح به اصل بشره باید مسح را طوری انجام بدهد که به بشره هم برسد. از این جهت آنچه که از ظاهر کلام ایشان و بحثی که در مسائل مربوط به این فرع دیده می شود وجه احتیاط این باشد. اما این فرع تا جایی که تتبع کرده باشم جای دیگر ذکر نشده، یعنی در فحصی که حقیر داشته است دیده نشد. سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: در این مسئله احتیاط جا ندارد. چون ظهور «وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ»[1] این است که بشره مسح بشود باید بشره را مسح کرد و شکی هم در آن نیست که اگر پا پر از مو هم باشد مسح بشره کافی است. در صورتی که مسح بشره هم مورد خطاب اصلی است که امر به مسح باشد و با توجه به اینکه مسح بشره قطعاً کافی است لذا احتیاط معنا ندارد باید بگوییم «یجب مسح البشره» در صورتی که موی پا هم زیاد آنجا روی پا وجود داشته باشد.[2]

تحقیق

اما تحقیق این است که اولاً این مسئله همان طوری که در بحث قبلی گفتم یک بحثی است در مقام ثبوت مقام اثبات ندارد. پایی پیدا بشود که به اندازه موی سر مو داشته باشد مقام اثبات ندارد. صد درصد به این نتیجه می رسیم که چنین چیزی نیست. اولا مسئله بسیار نادر است و فرد نادر و دارای واقعیت نیست و حقیقت این است که بگوییم مقام اثبات ندارد. و ثانیاً همان طوری که سیدنا الاستاد فرمودند مسح پا مسح بشره روی پا هست باید پوست روی پا مسح بشود اگر سید طباطبایی دغدغه داشته باشند عرض می شود با آن فرضی که ایشان در نظر شریف شان آورده اند که موی زیاد جمع بین مسحین مو مسح بشود و بشره، واقعیتش این است انسان در مقام عمل روی پایی که پر از مو باشد در صورتی که بشره را مسح کند مویی که در آن موضع هم مسح می شود نیاز به این ندارد که هم بگوییم بشره و هم شعر.

 

سوال:

پاسخ: این روایت را آن اعاظم دیده اند و حمل بر استحباب کرده اند به خاطر قوت اطلاقات و قوت بیانی، وضوهای بیانیه. در وضوهای بیانیه یک قوتی دیده اند که این را حمل بر استحباب کرده اند. و آنچه که آسان می کند این است احوط این است حتی بر نظر کسانی که جایز هم می دانند احوط این است. اما اشهر و مشهور: اشهر و مشهور اگر تعارض کند چه می شود؟ اشهر و مشهور اگر تعارض بکند هر دو از اعتبار ساقط است. چون اشهر و مشهور حجت نیستند تا آن یکی که برتری دارد ترجیح داشته باشد هر دو یک مویدند. مویدات خودشان مرجحات و مویدات هست. مویدات و مرجحات خاصیتش این است که صدمه و معارض و مشکل نداشته باشد.

 

واجب از رفع موانع از محل بحث

«و یجب ازاله الموانع و الحواجب و الیقین بوصول الرطوبه الی البشره» می فرماید: واجب است که موانع و حواجب را از محل مسح بردارد لذا در بحث هایی که فقهاء آورده اند که اگر پارچه نازکی باشد و دست آدم رطوبتش زیاد است مسح کند که رطوبت برسد به روی پا، این مسح کافی نیست. چون حاجب است و صدق مسح نمی کند. مسح آن است که بین ماسح و ممسوح فاصله ای نباشد. فاصله که بود شک در مسح می شود و شک در مسح شک در عنوان وجودی است. همیشه شک در عنوان وجودی مساوی با عدم آن است. موانع و حواجب رفع بشود تا یقین به وصول رطوبت حاصل بشود. «و لا یکفی الظن» و گمان و ظن کفایت نمی کند. طبیعی است منظور از ظن یعنی همان احتمالاتی است که کمتر از اطمینان باشد. اگر در حد اطمینان برسد اطمینان علم عقلائی است کافی است.

 

سوال: منظور از حاجب چیست؟

پاسخ: حاجب یک پارچه نازک مثلا یک جوراب خیلی نازک. معنای مسح این است که بین ماسح و ممسوح فاصله نباشد. و در پارچه نازک هرچند نازک است آب می رسد وصول آب تنها کافی نیست صدق مسح نمی کند و مسح که صدق نکند شک در امتثال است.

 

من قطع بعض قدمیه

می فرماید: «و من قطع بعض قدمه مسح علی الباقی و یسقط مع قطع تمامه» این یک حکمی است واضح و معلوم و مشهور. فقهای از قدماء هم شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اگر بعضی از اعضای پا که محل مسح است قطع شده باشد بعض دیگری که باقی است باید مسح بشود. و اگر تمام پا تا ساق یا تا کعب قطع شده باشد مسح هم ساقط است که جایی برای مسح نیست.[3] دلیل اقامه می کند و مطلب را می فرماید که مطلب هم درست و گرفته شده از نصوص است که شرح می دهیم. اما مشهور محقق حلی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اگر قسمتی از محل مسح قطع شده باشد قسمت باقیمانده باید مسح بشود و اگر کل محل مسح قطع شده باشد مسح ساقط است.[4] صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: این دو حکم یعنی مسح باقیمانده از اعضاء و سقوط مسح در صورت قطع کل موضع مسح این دو تا حکم «مما لا خلاف فیه» بلکه عده ای فرموده اند که این دو تا حکم از احکام متسالم علیها هستند مسلم است عند الفقهاء.[5]

 

آیا مسح عضو باقیمانده که محل مسح نیست مستحب است

وانگهی در اصل مسئله که بحثی نیست و خصوصیاتی هم در این رابطه گفته می شود که یکی از آن خصوصیات این است که صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: آیا عضوی که قطع شده مثلا کلّ محل مسح قطع شده باشد آن قسمت پا که ساق پا به حساب می آید استحباب مسح در آنجا جا دارد یا ندارد؟ که قول به استحباب گفته شده است که آن عضو باقیمانده که محل بحث نیست و وصل به محل مسح بود را مستحب است که مسح کند. می فرماید: این استحباب وجهی دارد یا ندارد؟ در ادامه اشاره می کند به کلام شهید، شهید قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: که حکم مسئله پس از قطع عضو همین است که گفته شد اما استحباب مسح نصی ندارد، روایتی در این رابطه نیامده است مگر یک ذیلی در یک حدیثی که شیخ صدوق در کتاب فقیه روایتی را از امام کاظم علیه السلام نقل می کند که می فرماید: شستشو بشود عضدی که دست از آن عضد قطع شده باشد. یک ذیلی را اضافه می کند «و کذلک فی اقطع الرجل»[6] کسی که پایش هم قطع شده باشد عضوی که باقیمانده وصل به پا بوده، «کذلک» یعنی به مناسبت مسح بشود. شهید می فرماید نصی نداریم درباره استحباب این حکم مگر ذیلی که شیخ صدوق در روایت مرسله ای از امام کاظم علیه السلام نقل می کند.[7] اما شرح مسئله: سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اما عضوی که جای مسح است اگر قسمتی از آن قطع شده باشد و قسمتی باقی باشد باید مسح شود نه به جهت قاعده میسور که جایش اینجاست که گفته می شود جای قاعده میسور همین جاهاست و شهید هم در همان کتاب ذکری در همین موارد به قاعده میسور استناد کرده اند. برای اینکه سیدنا الاستاد در مورد قاعده میسور مناقشه دارد و اشکال دارد قاعده را خالی از اشکال نمی داند. هرچند مشهور قاعده میسور را تایید می کنند. و سید هم اشکالش درست است منتها اشکالی که برخواسته از دقت عقلی است. اگر با دید عرف و ظهورات بنگریم قاعده میسور قاعده درستی می نماید که این جای خودش بحث می شود. می فرماید نه به جهت قاعده میسور بلکه براساس دلالت خود آیه، آیه که می فرماید: «وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ» آن ارجل صدق می کند به نصف پا که باقیمانده است هم پاست نصفش قطع شده نصفی باقی مانده باز هم پا صدق می کند. آیه قرآن ظاهر و اطلاقش شامل می شود پای آسیب دیده را و پای قطع شده. بنابراین از خود آیه قرآن استفاده می شود نیاز به دلیل دیگری نداریم که ما به قاعده میسور تمسک کنیم هرچند در این رابطه نصوصی هم داریم که مسئله را به طور صریح بیان می کند. روایت اول: محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن رفاعه و عن محمد بن یحیی، سند دوم: و عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی عن الحسن بن علی بن فضال عن رفاعه، یک روایتی است دارای دو سند صحیح، رفاعه ای که اینجا آمده است شیخ توثیق خاص اعلام می کند درباره ایشان، رفاعه بن موسی نخاس که از موثقین است. «سالت اباعبدالله علیه السلام عن الاقطع فقال یغسل ما قطع منه»[8] سوال شد از کسی که دستش یا پایش قطع شده، فرمود «یغسل ما قطع منه» آن قسمتی که باقی مانده است را شستشو کند. ا زآنجایی که فرق بین غسل و مسح در کار نیست به مناسبت حکم و موضوع و از آنجا که گاهی غسل به مسح هم بکار می رود از این روایت استفاده می شود که اگر پا یا دست قطع شد باقیمانده را غسل و مسح کنید. روایت دیگر از رفاعه به سند صحیح در اینجا پا و دست را صریحا ذکر می کند. «قال سالته عن الاقطع الید و الرجل کیف یتوضو؟ قال یغسل ذلک المکان الذی قطع منه»[9] همه این احادیث صاحب وسائل هم می فرماید که دلالت دارد بر اینکه اگر چیزی باقی مانده باشد از محل عضو باید مسح بشود اما اگر اطلاقش را بگیریم که باقیمانده یا باقی نمانده در آن صورت آن عضوی که محل مسح نباشد غسل یا مسح بشود حمل بر استحباب می شود. توجه کنید این قسمت از بحث اصلا جایی برای اشکال و شبهه ندارد که اگر قسمتی قطع شود وقسمتی باقی بماند باید باقیمانده را مسح کرد. اما اگر کل پا قطع شد یا کل یک دست قطع شد آیا اینجا حکم ما چه می شود؟ بقیه را انجام بدهیم یا بدل بشود وضو به تیمم؟

 

تحقیق این است آنچه از کلمات اعاظم استفاده می شود و علی التحقیق هم آن است این می شود که در صورت قطع محل قطعا تکلیف منتفی است سالبه منتفی به انتفاء موضوع است. تکلیف اگر در این صورت بیاید تکلیف به غیر مقدور است، در این شکی نیست. اما وضو به قوت خودش باقی است بدل به تیمم نمی شود چرا؟ برای اینکه اطلاق آیه وضو بعد از متعذر شدن بعضی از اعضاء نسبت به بقیه اعضاء به قوت خودش باقی است. خروج بعضی از اعضاء از مورد عمل دلیلی بر رفع حکم اصلی نمی شود. حکم اصلی وضو است و متعذر شدن یک عضو موجب سقوط وضو نمی شود به بقیه اعضاء باید وضو انجام بگیرد. در اینجا وظیفه وضو است و نیازی به تیمم نیست، تیمم دلیلی ندارد و زمینه ندارد. مضافا بر اینکه وظیفه متیمم فقدان الماء است اینجا فقدان المائی نیست. آب است و اعضای وضو هست و یک عضو از بین رفته، از بین رفتن یک عضو باعث سقوط وضو نمی شود. دقیقا اطلاق آیه محکّم است و بقیه اعضای وضو انجام بگیرد و تیمم وجهی ندارد و مکلف هم هیچ وظیفه ای در قبال عضو از دست رفته ندارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo