< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق تکمیلی مسئله بیست و پنجم

در این مسئله گفته شد که باید مسح پا به وسیله نداوت وضو باشد و نه به آب جدید و بعد هم گفته شد که اگر آب وضو خشک بشود باید از سایر اعضای وضو که مرطوب باشند استفاده شود. آنچه که در اجماع فقهاء و نصوص باب دیده شد و قدر متیقن هم آن بود این است که وضو باید به ترتیب انجام بشود به مسح که برسیم مسح پا باید به نداوت وضو آن هم به نداوت کف باشد. و اینکه می گوییم باید به نداوت وضو که مورد اجماع شیعه و مورد نصوص متواتره است. و آنکه گفتیم باید به وسیله کف باشد صحیحه اخوین اعلام داشت در آخر که باید با کف مسح بشود. نص روایت صحیحه از یک سو و حکایت وضوی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با سند معتبر و با توجه به اینکه قدر متیقن هم این است و با توجه به اینکه انصراف هم همین را اعلام می کند. لذا سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه این فروع جزئی را بحث می کند در این قسمت که می رسد می فرمایند: اظهر این است.[1] اما سید طباطبایی در متن عروه فرموده اند که احوط این است. پس از آنکه شرح داده شد و آن ادله مجددا مورد اشاره گرفت و رأی سیدنا الاستاد هم گفته شد اعلام می شود که درست این است که در عوض کلمه احوط اظهر بیاید. و طبیعتاً آنچه که می توانیم بگوییم وجه احوط که در متن عروه آمده است این است که به اطلاق صحت مسح با آب وضو اکتفاء بشود. مقتضای اطلاق مسح و متقضای اطلاق استفاده از آب وضو اختصاص به رطوبت کف دست ندارد. اما پس از که شرح داده شد و مویدی هم اضافه می شود که به طور طبیعی اولویت با رطوبت کف دست است. بنابراین در این کلمه احوط اگر توجه فرمودید کلمه اظهر مناسب است.

 

در صورت خشک شدن کف دست از لحیه آب اخذ می شود یا سایر اعضاء

وانگهی در ادامه ایشان می فرماید: «و کفایه کونه برطوبه الوضو و ان کانت من سائر الاعضاء فلا یضر الامتزاج» [2] اینجا هم فقهاء بحثی دارند مفصل و مراجعات مبسوط به نصوص، می فرماید آیا در صورت جفاف کف دست به سایر اعضای وضو می تواند مراجعه کند یا باید به لحیه مراجعه کرد. نصوص باب مختلف و کثیر است اما آنچه از جمع و مجموعه نصوص استفاده می شود و رأی و نظر صاحب جواهر و فقیه همدانی هم مطلب را تایید می کند این است که رطوبت باقیمانده از سایر اعضاء فرق نمی کند. این نکته که در نصوص لحیه ذکر شده است قطعا براساس تناسب حکم و موضوع خصوصیت ندارد یعنی آب لحیه تنها آب وضو است؟ که نه، بنابراین ذکر لحیه وجه دارد وجه اش این است که معمولا در لحیه آب بیشتر باقی می ماند. از آن جهت گفته شده است که دست ببرد به لحیه و از آب لحیه دست را مرطوب کند آنگاه مسح کند. این ذکر موضوعیت ندارد، با یک مراجعه کوتاه و با تصور می توان تصدیق کرد که آیا آب وضویی که در لحیه هست آن فقط آب وضو است، یعنی آن آب وضو دارای ارزش و نقش است؟ تصدیقش فورا پشت سرش می آید. مضافا بر آن ما حدیثی از شیخ صدوق داشتیم، آن بحث طولانی که در جمع و ذکر روایات در این باب آورده اند در صورتی است که از حدیث شیخ صدوق استفاده نشود. ما گفتیم که شیخ صدوق حدیثی را که نقل می کند معتبر است. چون گفته است «قال قال الصادق» در صورتی که سندش معتبر باشد آن حدیث شیخ صدوق شرح داده است که به تمامی اعضای وضو که آبی داشته باشد می تواند مورد استفاده قرار داد و فرقی ندارد. بنابراین ترتیبی و خصوصیتی براساس قاعده تناسب حکم و موضوع در این رابطه وجود ندارد. فتوای درست همین است که در متن آمده «یجوز الاخذ من سایر الاعضاء بلا اشکال من غیر ترتیب بینها علی الاقوی».[3] سید هم که در عین حال که بسیار فقیه محقق است به احتیاطات هم عنایت دارد. بعد می فرماید: «و ان کان الاحوط تقدیم اللحیه و الحواجب علی غیرهما من سایر الاعضاء» هرچند احوط این است که لحیه را مقدم بدارد. این احتیاط چرا؟ به دو جهت، احتیاط هم احتیاط مستحبی است. به دو جهت این احتیاط مستحبی را اعلام می کند: 1. در نصوص لحیه ذکر شده است. 2. بعضی از اعاظم برای استفاده رطوبت از لحیه موضوعیت قائل شده اند. هرچند واقع بحث و تحقیق مطلب گفته شد ولی احوط این است. در احتیاط مستحب ما سخت نمی گیریم. احتیاط مستحب این باشد.

 

استثناء از لحیه

«نعم الأحوط عدم أخذها مما خرج من اللحية عن حد الوجه كالمسترسل منها» [4] یک استثناء دارد که از آب باقی مانده در لحیه نباید استفاده کرد، جایی که لحیه مسترسل است یعنی انتهای لحیه روی سینه متوضی رسیده است. اگر از آن بگیرد در حالتی که گرما هست یا سرما، بقیه اعضاء خشک شده آنجا یک مقدار آب باقی مانده بگیرد و مسح کند جایز نیست. برای اینکه گفته شد که نداوت وضو از اعضای وضو، آن مسترسل از اعضای وضو نیست خارج از حد وضو است و مجزی نیست. مضافا بر اینکه شک در اجزاء می کنیم، شک در اجزاء مساوی با عدم اجزاء است. بعد می فرماید: «ولو كان في الكف ما يكفي الرأس فقط مسح به الرأس ثم يأخذ للرجلين من سائرها على الأحوط وإلا فقد عرفت أن الأقوى جواز الأخذ مطلقاً» [5]

 

سوال:

پاسخ: از کلام شیخ صدوق دو نکته استفاده کنید: 1. تمامی اعضای وضو غیر از لحیه مکفی و مجزی است. این را برای این گفتم که قولی است که فقط رطوبت لحیه می تواند جواب بدهد. 2. ترتیب طبیعی است به خاطر اینکه آب بیشتر آنجا توقف دارد و اگر بر فرض نبود جای دیگر هم این ترتیب دلالت بر وجوب این عملیات ندارد. ترتیب ارشاد است به عبارت دیگر شما ببینید اگر ترتیبی بود که آن ترتیب یک حالت واقعی و طبیعی برای خودش داشت در واقع، اگر دستور روی آن ترتیب اعلام بشود آن ارشاد است دیگر مطلوبیت یا الزام شرعی در پی ندارد. و تناسب حکم و موضوع هم برای ما کافی است.

 

سوال:

پاسخ: نسیان درباره مسح هیچ گونه وجه شرعی ندارد که نسیان جزء موضوع بشود. اگر اختصاص به نسیان پیدا کند باید نسیان جزء موضوع بشود. نسیان یک حالت طبیعی برای انسان است، خود نسیان موضوعیت ندارد. نتیجه اش دست خشک شده، ملاک و معیار خشک شدن است ولی گاهی به توسط نسیان است گاهی به توسط حرارت است به هر وسیله ای که باشد اگر دست خشک بشود ملاک و معیار خشک شدن است. می فرماید: «و لو کان فی الکفّ ما یکفی الرأس فقط مسح به الرأس» اگر در کف دست آن مقدار از رطوبت باقی بماند که فقط بتواند سر را مسح کند ولی به مسح پا نرسد «یاخذ للرجلین من سایر الاعضاء علی الاحوط» از سائر اعضاء رطوبت بگیرد برای مسح رجلین علی الاحوط. «و الا» اگر احتیاطی در کار نباشد گفتیم که اقوی جواز اخذ آب وضو است از سایر اعضاء مطلقاً یعنی حتی کف دست هم اگر رطوبت داشته باشد باز هم می تواند از جای دیگر از اعضای وضو رطوبت بگیرد. این وجه احوط است. و اما شرحی که ما دادیم رأی سید هم که گفته شد برای این احوط زمینه ای در کار نباشد.

 

مسئله بیست و ششم

مسئله بیست و ششم: «يشترط في المسح أن يتأثر الممسوح برطوبة الماسح، وأن يكون ذلك بواسطة الماسح لا بأمر آخر، وإن كان على الممسوح رطوبة خارجة»[6] شرط است در مسح اینکه ممسوح به رطوبت ماسح و مرطوب بشود تاثیر بپذیرد و این تاثیر گذاشتن و پخش رطوبت بر ممسوح باید به واسطه ماسح باشد یعنی به وسیله دست که مسح می کند نه به وسیله امر دیگر، یعنی آب وضو را بگذارد در یک دست روی یک چیزی بعد به وسیله آن چیز روی پا را مسح کند مسح صدق نمی کند. این شرط چه دلیلی دارد؟ دلیل این شرط واضح است: اولا صدق مسح، تا ممسوح از رطوبت ماسح چیزی به خود نگیرد و جذب نکند مسح به وسیله آب وضو صدق نمی کند. چون که منظور از مسح مسح به رطوبت آب وضو است. و مسح به رطوبت آب وضو آنگاه صادق است که ممسوح از رطوبت ماسح چیزی مقداری به خودش جذب کند و الا مسح به صورت رطوبت وضو صدق نمی کند. چون که منظور از مسح مسح خالی و بدون قید نیست. مسح با یک وصف است، مسح پا به توسط دست با داشتن رطوبت از آب وضو. با این قیود مسح آمده است، مسح به معنای مسح تکوینی نیست که عبارت از مماسّه باشد مسح با این دو تا خصوصیت بدون تاثیرپذیری صدق نمی کند. اولا صدقش محل اشکال می شود و ثانیا نصوص باب پانزده از ابواب وضو مخصوصا حدیث دو و چهار و سه و یازده تصریح دارند که مسح باید با دست انجام بشود و مسح هم طبیعتا به وسیله نداوت وضو. مقتضای آن نصوص و مقتضای صدق مصداق این است که باید ممسوح اثر از مسح را به خود بگیرد یعنی رطوبت را جذب کند. و الا مسح صدق نمی کند و مزیل نیست. لذا اگر شک در جذب صورت بگیرد مسح انجام نشده است. شک در تحقق است و شک در امتثال و قاعده اشتغال است که باید مسح را درست کرد و یا اگر مسح درست نشد وضو را از نو بسازد.

 

و ان کان علی الممسوح رطوبه خارجه

فرع بعدی در ضمن همین مسئله می فرماید: «وإن كان على الممسوح رطوبة خارجة فإن كانت قليلة غير مانعة من تأثير رطوبة الماسح فلا بأس، وإلا لابُدّ من تجفيفها»[7] گفته می شود که متن عروه هم گاهی اشاره به ادله و مدرک حکم هم می کند. این جا هم جزء آن موارد است.

 

سه صورت مسح

در شرح این مسئله سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: مسئله دارای سه صورت است: صورت اول این است که ماسح که رطوبت دارد ممسوح هم رطوبتی دارد قابل توجه که اگر مسح روی آن صورت بگیرد تاثیرگذار نیست. رطوبت رطوبت قابل توجه است در این صورت قطعا مسح باطل است مسح عرفا صدق نمی کند اما صورت دوم این است که ممسوح رطوبت دارد ولی رطوبت قابل توجهی نیست و عملیات مسح که انجام بشود آبی که از ماسح به محل ممسوح می رسد غلبه دارد در این صورت هم مسح درست است. چون که جفاف به معنای اینکه اصلا رطوبتی در کار نباشد شرط نیست. شرط این است که مسح صدق کند رطوبت از ماسح به مسح برسد و لمس بشود. و اما صورت سوم آن است که شک بکنیم رطوبت هست در ممسوح آیا اینجا مسح صدق می کند یا مسح صدق نمی کند، رطوبت ماسح بر رطوبت ممسوح غلبه دارد یا غلبه ندارد؟ در این صورت که شک بکنیم باید محل ممسوح را خشک کنیم. در غیر این صورت مسح باط ل است. چون که شک در تاثیر داریم شک در تاثیر مساوی با عدم تاثیر است. این شک اینجا اگر مسحی انجام بدهیم کافی نیست. «بل لابد من الیقین» در انجام عملیات وضو هر عضوی را که انجام می دهیم غسل و مسح صورت می گیرد باید به صورت یقین باشد. هر کجا شک بکنیم مساوی با عدم انجام و عدم امتثال است قاعده می شود اشتغال. بنابراین این مسئله معلوم شد و اگر شک در تحقق مسح بکنیم مساوی با عدم مسح است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo