< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

95/11/10

بسم الله الرحمن الرحیم

خارج فقه (طهارت)حضرت آيت الله سيد كاظم مصطفوي جلسه نهصد و هفتاد و ششم یکشنبه 10/11/1395 خارج فقه (طهارت)حضرت آيت الله سيد كاظم مصطفوي جلسه نهصد و هفتاد و ششم یکشنبه 10/11/1395 بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين

الحمدلله و سلام علي عباده الذين اصطفی

والصلاة و السلام عليک يا مولای يا اباصالح المهدي و رحمة‌ الله و برکاته

 

موضوع: تحقیق در وجوب مسح رجلین و عدم کفایت غسل

این بحث از مباحث مهم و یکی از مصادیق اختلاف بین فریقین است. دیروز ادله و تحلیل مذهب اهل بیت درباره وجوب مسح گفته شد نتیجه این شد که آیه «وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ»[1] صریح در وجوب مسح است. اگر از این صراحت دست برداریم معنای آیه خلاف فصاحت و بلاغت می شود که قابل التزام نیست. و ادله ای که گفته شد این بود که اگر نصب خوانده شود «ارجلَکم» و یا جرّ خوانده شود «ارجلِکم» در هر دو صورت حکم تغییر نمی کند همان وجوب مسح است. بحث اول ما بیان ادله اتباع آل البیت بود.

ادله عامه در وجوب غسل رجلین

بحث امروز ما ادله ابناء عامه درباره وجوب غسل رجلین در وضو. دقیقا آخرین تحقیقات و دقیق ترین مطالبی که دارد منصفانه بیان می شود که توجه کنید.اولاً از لحاظ متن آقای جزیری صاحب کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه به این عبارت مطلب اعلام می کند «اتفق الائمه الاربعه علی غسل الرجلین الی الکعبین»[2] این متن فتوایی است و متن معتبری است در بین ابناء عامه، کتاب فتوایی معتبر فعلا همین الفقه علی المذاهب الاربعه است که از مصر تولید شده.

کلام ابن قدامه در مغنی و ادله آن

شرح مسئله را باید از آن فقهاء و محققین ابناء عامه بگوییم که بین همه ابناء عامه از اعتبار بالایی برخوردار باشد. کسی که در حد ائمه اربعه اعتبار دارد از فقهای عامه ابن قدامه است. ابن قدامه در کتاب مغنی مطلب را عنوان می کند در مقدمه چون آدم خیلی متبحری است در این کتاب یعنی در کتاب مغنی اقوال و آراء مذاهب اربعه کامل با ادله اش بیان شده. خودش هرچند حنبلی است ولکن بحث که می کند فقط بحث فقه سنی است یعنی تمام مذاهب را با ادله اش شرح می دهد. و از آنجا که آدم بسیار محققی است در ورودی این بحث یک اشاره ای به اختلاف نظر می کند، متنش این است «غسل الرجلین واجب علی قول اکثر اهل العلم» ایشان می گوید که اکثر اهل علم بر این است. اجماع نیست. بعد که می گوید اکثر، از قول یک محقق و فقیهی از ابناء عامه اجماع نقل می کند عبدالرحمن بن ابی لیلی می گوید «اجمع اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علی غسل الیدین» خود این ناقل این اجماع را نقض می کند «و روی عن علی علیه الصلاه و السلام انه مسح علی نعلیه و قدمیه ثم دخل المسجد». این مطلب که اجماع نقل شد در تتمه اجماع هم گفت اجماع کامل نیست. و بعد همین ابن قدامه ادامه می دهد که حکایت شده است از ابن عباس که گفته است «ما اجد فی کتاب الله الا غسلتین و مسحتین». ما نمی گوییم ابن قدامه می گوید که ابن عباس این جوری گفته است. و بعد می گوید «و روی انس بن مالک» که از اصحاب است «انه ذکر له قول الحجاج» انس نشسته بود برای انس گفته شد که حجاج می گوید که «اغسل القدمین». مسح نکنید غسل نکنید. «فقال انس صدق الله و کذب الحجاج و تلی هذه الآیه و امسحوا بروسکم و ارجلکم الی الکعبین». موید بر مطلب ما بود که آیه صریح در مسح است که انس بن مالک این جوری استدلال کرده است. انس بن مالک در اعتبار بین ابناء عامه بعد از شیوخ ثلاثه است و در علم ایشان خیلی اعتماد دارند. روایت هم ابن قدامه نقل می کند. و بعد همین ابن قدامه می گوید که حکایت شده است از شعبی که از فقهای بزرگ ابناء عامه است «انه قال الوضو مغسولان و ممسوحان فالممسوحان یسقطان فی التیمم» دلیل هم دارد که غسل و مسح است که مسح در تیمم ساقط شده است. بعد این مطلب را که گفت می فرماید دیگر برای قول مخالف چیزی نداریم وانگهی به ادله خودش ضمن نقل یک روایتی که گفتم که از طریق ابناء عامه نقل شده است که ابی اوس ثقفی پیامبر را دید که پیامبر وضو گرفت «فتوضو و مسح علی قدیمیه» که دیروز از مسند احمد نقل کردم و امروز ابن قدامه در کتاب خودش آورده است. بعد شروع می کند به ادله ای که در این رابطه دارد می گوید «دلیلنا علی وجوب الغسل بما یلی» دلیل ما درباره وجوب غسل از این قرار است: 1. روایت عبدالله بن زید و عثمان که حکایت کرده اند وضوی رسول الله را. «قالا فغسل قدیمیه» و در حدیث دیگری از عثمان آمده است «ثم غسل کلتا رجلیه ثلاثا» سه بار هم شست. بعد می فرماید این روایت سندش متفق علیه است. و اما درباره آیه هم می گوید آیه که آمده است «ارجلَکم» عود می کند به غسل و عطف می شود به غسل در ایدی و این قرائت یک جماعتی از قراء است که دیروز گفتیم سه نفر این قرائت را آورده اند معطوف به یدین می شود که از باب توابع که معطوف و معطوف علیه در اعراب همسان هستند. بعد بسیار با جرأت می گوید «و من قرأها بالجر فللمجاوره» قرائت جرّ به جهت مجاورت است. «و امسحوا بروسکم» بوده «ارجلکم» به دلیل مجاورت است و الا اعراب جرّ نیست آن یک اعرابی است که براساس رعایت سجع جرّ به مجاورت می شود. دلیل اولش روایت بود و آیه را هم نصبش را تایید کرد و جرّش هم گفت به مجاورت است. دلیل سوم: می گوید تعبیر الی الکعبین شاهد بر این است که باید غسل انجام بشود. برای اینکه اولا تحدید کرده و در این آیه تحدید در مورد غسل آمده، «فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم» درباره ایدی تحدید آمده «الی المرافق» درباره مسح تحدید نیست «و امسحوا بروسکم» پس از جهت سیاق غسل تحدید دارد رجلین که تحدید دارد پس غسل است دیگر. و بعد هم می گوید اگر منظور مسح بود باید می آمد «کعاب». برای اینکه در غسل یدین که هر دست یک مرفق دارد جمعش آمده است مرافق، جمع منطقی آمده اینجا اگر روی پا مسح بود یک کعب بود جمعش می آید کعاب. پس کعبین که آمده دو طرف را که شسته بشود روی پا نیست که بشود کعاب، کعاب نیامده کعبین آمده. این دلیل سوم.[3] سه تا دلیل را ابن قدامه که علامه و تقریبا امام حنابله است گفته اند و دو دلیل را هم فخر رازی می گوید که به اش می رسیم.

کلام فخر رازی

اما شرح این ادله: درباره شرح این ادله و جواب از این استدلال ما به متنی که فخر رازی دارد مراجعه می کنیم. در کتاب تفسیر کبیر فخر رازی می گوید: قفّال که از مفسرین است در تفسیر خودش از ابن عباس و انس و عکرمه و شعبی و امام باقر نقل کرده است که واجب مسح است. و جمهور فقهاء و مفسرین گفته اند که فرض غسل است. بعد درباره آیه قرآن که می رسد همان بحثی که گفتم «ارجلَکم و ارجلِکم» هر دو متن آمده و می گوید که قرائت به جرّ معطوف به رئوس است و نتیجه اش وجوب مسح می شود. اینجا اشکال را یادآور می شود می گوید «فان قیل لم لا یجوز ان یقال هذا علی الجوار» اگر اشکال بشود که این کسر بر اساس جوار است که در قول شاعر آمده «جهر ذبّ خرب» که جرّ خرب براساس مجاورت است. فخر رازی می گوید این قول باطل است. چرا؟ «من وجوه» اولاً کسر بر جوار یک لحنی است و منظور از لحن یعنی یک خلاف در ترتیب و ادب است که «لاجل الضروره فی الشعر» یک ضرورت شعری است در قرآن ضرورت شعری معنا ندارد. «و کلام الله یجب تنزیهه عنه» این اولاً. و ثانیاً کسر که به خاطر ضرورت می آید به جهت رفع التباس است که شبهه برطرف بشود. اگر جایی شبهه نباشد جرّ زمینه ندارد. در این جا رفع التباسی نیست در آیه قرآن. و ثالثاً کسری که به جوار می آید جایی است که حرف عطف نداشته باشد اینجا حرف عطف است «وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ». تا به اینجا که مطلب را که می گوید که این مسئله جرّی که گفته شده بود بالمجاوره باشد از زبان فخر رازی که شافعی هم هست رد شد. بعد از آن می گوید و اما قرائت به نصب اگر اعلام بشود گفته اند که این قرائت نصب هم موجب مسح است. برای اینکه روسئکم که معطوف علیه است در محل نصب است و این ارجلکم عطف به محل شده است این هم معنایش همین می شود که عطف به رئوس که شد محلا حکم همان است. یعنی رئوس مسح بشود و ارجل هم باید مسح بشود عطفش هم درست است عطف بر محل است. می گوید اگر این مطلب ثابت بشود پس باید بگوییم که مسح درست است. یک نکته ای را اضافه می کند می فرماید: گویا «فاغسلوا و امسحوا» علی الاقل دو عامل است نسبت به ارجلکم. در نحو یک باب بود به نام تنازع، دو عامل یک معمول دارند و در عمل به آن معمول دو عامل تنازع دارند حق با کدام یکی است؟ «الاقرب یمنع الابعد» تنازع که بشود اقرب که «و امسحوا» باشد مقدم است. تا به اینجا کار درست شد و استدلال و شرح فخر به نفع اتباع آل البیت تمام شد. اما مطلب دیگری که می فرماید ما جوابی نداریم مگر اینکه بگوییم اخبار آمده ولی در جواب می گویند که اخبار آحاد است و تعارض دارد و خلاف قرآن است. این اخبار با این سه تا عیب قابل استناد نیست. البته ایشان فقط می فرماید اخبار آحاد است ما اضافه کردیم که معارض است و بعد از که تعارض داشت این اخبار غسل مخالف قرآن است اخبار مسح مطابق قرآن است. می فرماید: بدانیم «و اعلم أنّه لا یمکن الجواب عن هذا الا من وجهین» می گوید جواب این را نمی توانیم بدهیم مگر از دو راه. شاید مثل فخر رازی محققی که امام المشکّکین و شیخ المغالطین واقعاً در مغالطه و تشکیک یک است. با دقت کامل آمده اینجا یک نکته را می گوید که دو وجه: وجه اول این است که اخبار کثیر است، آحاد است ولی کثیر است. و این اخبار کثیر مشتمل بر غسل است. و اخباری که درباره مسح آمده قلیل است. و دلیل اصلی ایشان این است که بعد از ذکر این که اخبار کثیر است به این نکته اشاره می کند که دلیل اصلی فخر این است که می گوید «و غسل الرجل اقرب الی الاحتیاط». می گوید احتیاط این است که غسل بشود. چون که صد آمد نود هم پیش ماست. مسح در ضمن غسل هم می شود پس غسل احوط است و بهتر هم هست پاک و پاکیزه می شود. «فوجب المسیر الیه» احتیاط که شد واجب است که به ان سمت نظر برویم. و براساس این وجه غسل رجل «یقوم مقام مسحها» مسح را هم پوشش می دهد. این جواب اول، جواب دوم می فرماید: فرض رجلین محدود به کعبین است و تحدید در غسل آمده نه در مسح. بعد هم می گوید این دو تا مطلب جواب دارد، اما جواب اول این است که اتباع آل البیت می گویند که کعب عبارت است از آن استخوانی که روی پا قرار دارد و ارتفاع و برآمدگی دارد. و کعبین که گفت آن دو تا را می گیرد منظور می شود که مسح روی پا، تحدید نیست فقط روی پا گفته پس مثل سر، تحدیدی نیست مسح روی پاست. بنابراین جواب این کعبین داده شده ولی جواب احتیاط را نمی گوید آخرین دلیل برای ایشان این شد که احوط این است که غسل بشود.[4]

جواب احتیاط فخر از تذکره و معتبر و تنقیح

جواب این بحث هم در تذکره[5] و در معتبر[6] و در تنقیح هم سیدنا الاستاد مبسوط بحث می کند خلاصه جواب درباره احتیاط این است که غسل و مسح دو ماهیت متغایرند. هیچ وقتی یکی قائم مقام دیگری یا یکی دیگری را پوشش نمی دهد. اگر غسل و مسح در کار بود شما می توانید ملتزم بشوید که کسی بگیرد عوض مسح سر سر خودش را زیر پا بکند آب بریزد روی سرش بگوید از مسح کافی است؟ کلّا، چون ماهیت مسح و غسل دو ماهیت متمایز است. بنابراین احتیاط که نیست خلاف احتیاط هست و در نتیجه از جرّ به مجاورت هیچ خبری نیست و التزام به آن اشکال به فصاحت قرآن است که به قول وهابی ها به کفر منتهی می شود. و صریح قرآن مسح است و نصوص از طریق آل البیت در حد تواتر بالاتر به عدد ریگ بیابان به تعبیر سید و از طریق ابناء عامه هم نصوصی در این رابطه. بنابراین درباره مسح پا هر قرائتی را که در نظر بگیریم همان مسح است و ادله ابناء عامه کارایی ندارد. یک مویدی را ما در تحقیقات مان داشتم رسیدم به مسح خفّین، گفتیم که این مسح خفّین دلیلی است بر جواز مسح یا اشعاری است که مسحی در کار است. تا بگوییم که مسح خفّین اشعار دارد که مسح پا در کار است. چون که وقت ضرورت است روی پا باز نیست در حال ضرورت روی خفّ هم می شود. این مسح خفّین اشعار دارد به مسح پا، خود مسح پا از قلم افتاده. الفقه علی المذاهب الاربعه می فرماید که «ثبت المسح علی الخفّین باحادیث کثیره». علامه حلی در تذکره می فرماید: «من اغرب الاشیاء» که ابنای عامه تنظیف و رفع حدیث را با مسح روی کفش درست می دانند و مسح روی پا درست نمی دانند.[7] یک چیزی هم اضافه کنید در همین کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه آمده «و من شروط صحه المسح ان لا یکون بالخفّ خروق» از شروط صحت مسح این است که روی کفش پاره نباشد. اگر روی کفش پاره بود مسح اشکال دارد. و می تواند بگوید که مسح از پوست کلب دباغی شده باشد چون پوست کلب را بعد از دباغی پاک می دانند. شرط دیگر هم اضافه کنند جا دارد اگر می گوید روی کفش پاره بود اختلاف نظر دارد یکی می گوید که باید سه انگشت بیشتر نباشد یکی می گوید اگر پارگی در حدی باشد که به روی پا آب برسد اشکال دارد. در پارگی روی کفش هم اختلاف وجود دارد. فقه را ببینید امام صادق می فرماید فقط بیایید معارف ما را ببینید کافی است. یک مهندس تاجیکستانی بود شیعه شده بود ازش سوال کردم چه شد که شیعه شدی؟ گفت دیدم مذهب اهل بیت خرافات ندارد، در مذهب ابنای عامه حالا این فقه است مسح بر خفّ و کفش را جایز می داند و وضو و اما مسح روی پا که آمده است «و امسحوا بروسئکم و ارجلکم» می گوید نصب خوانده شده. خدایا برای همه ما معرفت ولایی عنایت فرما.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo