< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

96/08/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه 119 سوره توبه درباره ولایت امیرالمومنین و اهل بیت

آیه صد و نوزده از سوره توبه: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ» ای کسانی که ایمان آورده اید تقوای خدا را پیشه کنید و با صادقین باشید. این آیه را یک قسمت از مطلب مربوط به این آیه در جلسه قبل گفته شد. قسمت تکمیلی آن را ان شاء‌الله امروز با توجه به سالروز شهادت مظلومانه حضرت رقیه یادآور بشویم که این مناسبت و این ذکری را به محضر مبارک مولایمان آقا امام عصر و کریمه آل البیت تسلیت می گوییم. آیه را طبق تفسیر روایی تفسیر علی بن ابراهیم قمی در تفسیر همین آیه می فرماید: منظور از صادقین ائمه هست. «کونوا مع الصادقین»‌ یعنی با ائمه باشید. خدا نکند روزی آدم زنده باشد و با ائمه نباشد. یک روز یک نفس بدون ائمه حیات نیست. اگر فکر می کنید حیات است نه مرده متحرک است زندگی یعنی با ائمه بودن. یک دلیلی هم اقامه می کند صاحب تفسیر که معنای صادقین این باشد. بعد از ذکر آیه می فرماید: «یقول کونوا مع علی بن ابی طالب و آل محمد علیهم السلام» دلیلی که اقامه می کند این است: «و الدلیل علی ذلک قول الله تعالی مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ»‌[1] صادقین از «صدقوا» می آید.

 

صادقین چه کسانی اند؟

در آیه «صدقوا»‌کیانند؟ آیه می فرماید: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ»[2] آن مردانی که معاهده با خدای متعال را درست انجام دادند از سر صدق آن دسته از صادقین «فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ»‌ از آن رجال صادقین کسی است که از دنیا رفته «فهو حمزه»‌ او سیدالشهدای احد است حمزه است. «وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ» و از آن رجالی که صادقین کسانی هستند که «ینتظر و هو علی بن ابی طالب وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا»‌ این صادقین همین ها هستند و دیگر کم و زیاد نمی شود و جایگزینی لقب گذاری و غصب خلافت کاری را از پیش نمی برد. تا ابدند.

 

همراهی با ائمه چند قسم است

معنای «کونوا مع الصادقین» را کمی شرح بدهم: بدون با صادقین یعنی بودن با امام. چند قسم است در همین زمان غیبت، در زمان حضور که فرق می کند. در زمان غیبت هم بودن با صادقین همراهی با ائمه چند قسم است: قسم اول یعنی آن که در درجه اول هست. «کونوا مع الصادقین» همین الان در همین عصر با آقاست و در محضر آقاست. مصداق بارزش آن مراجع تقلیدی است مثل سید بحر العلوم و مقدس اردبیلی و علامه حلی و امثال. اینها «مع الصادقین» هستند. که راه می رود علامه حلی همراه با آقا راه می رود. این درجه اول است. ادم نه خیالاتی بشود نه مایوس. بعضی از عزیزان جوان هستند و کم سن و سال هم هستند در آن روز اول می گوید ما می خواهیم اهل سلوک بشویم و می خواهیم آقا را ببینیم. اینها خیالاتی است آنقدر هم ساده نیست. بعضی ها مایوس که ما که نمی شود و ما که نیستیم. این دو تایش اشتباه است. با آقا بودن کار ممکنی است ولی ساده هم نیست. یکی از راه هایش این است که به خود مراجعه بکنید ببینید علامتی که بحر العلوم داشت که از گناه بدتان بیاید، هست این جوری است؟ که از گناه به شدت بدتان بیاید. این علامتش است. نه اینکه خودش گناه بکند بدش بیاید ببیند مردم گناه می کنند ناراحت بشود. این روح می شود روح امام زمانی و الهی، قابلیت پیدا می کند. بودن با امام چند قسم است: قسم اول این است که همراه آقاست، مثالش را زدم مراجع تقلید و علامتش این بود که از گناهی که واقع می شود آدم بدش بیاید. که علامه طباطبایی بحر العلوم مجلسی را دید که غیبت می کند بلند شد آمد زار زار گریه می کرد که چرا گناه انجام بشود چرا مردم غیبت بکنند. این حالت اگر آمد دیگر آدم می شود حالت امام زمانی که گفته می شود در مراجع اخیر بیشترین تشرف را آقا سید بحر العلوم را داشته. این درجه اول «کونوا مع الصادقین»‌ است. درجه دوم «کونوا مع الصادقین» این است که همراهی اش با آقا در آن حد نیست که خیلی عادی باشد ولی افرادی است که تلاش می کند خیلی بسیار آرزوی شدید دارد و تمام تلاش اش این است که یک بار شده است چشم ام به جمال آقا روشن بشود. و این درجه دوم است و احیانا به ندرت یا حداقل یک بار هم شده در عمر شرفیاب می شود، مثل سید بحر العلوم نیست که تقریبا عادی باشد نه، اما خیلی عاشق و دلداده است. سر راهش نشستم تا بیاید، کف پایش به چشمانم بساید. با این امید خب می دانید ائمه که اهل کرم اند کریم که از در خود کس نراند بی مزد، قطعا اگر کسی واقعا تمام احتیاجش این باشد که آقا یک بار هم که شده است وجود مبارک را ببینم موفق می شود این دوم است. درجه سوم این است که تمام همّش این است که به دستور مولی عمل کند یک روایت را می بیند انگار بگویید یک تشنه ای که به آب می رسد هیچ وقت روایت بدون جاذبه نیست برایش. روایت همیشه جذب می کند. نشود روایت را بشنود انگار نه انگار. «الذین هم فی صلاتهم ساهون» نماز می خواند اما غافل است دل به نماز نمی دهد. به روایات دل بدهید دوست داشته باشید «کونوا مع الصادقین» یعنی گوش به فرمان ائمه و امام عصر و سایر ائمه. هر مناسبتی که می شود می رود جلسه یک روایت را از آن امام صاحب آن مجلس استفاده کند. این «کونوا مع الصادقین» است. در این مرحله دست آقا هست ولی ممکن است لمس نشود و ممکن است آثارش لمس بشود. کارها بدون اینکه معادلات باشد یک گونه ای انجام می شود. پس شرائطش: 1. پایبندی به واجبات و محرمات، 2. گوش به فرمان یعنی آماده برای شنیدن دستورات و عمل کردن به کلام و بیان مولی و روایات. این ها دست آقا بالا سرش است آقا عنایت دارد. اینها نمی افتند. کسانی بیاید از افراد نا اهل پیدا می شود اذیت کند آدم را، تا می خواهد اذیت بکند طرف آدم می آید پایش پیچ می خورد و از بین می رود. عجیب دستش بالا سر ماست می بیند آدم را. اینها هم دست آقا را بالای سرشان دارند لمس می کنند آثار را ولی ممکن است گاهی چشم شان نیافتد و ممکن است هم چشم شان بیافتد. اما آثار را به طور ملموس می بینند. یک نفر طلبه ای سراغ دارم یک خانه ای خریده بود و یک قسطش سنگین بود داشت می رسید آبرویش می رفت همان روزی که می خواهد قسط را بدهد یک مومنی آمد که مسافرت برود گفت این مبلغ امانت پیش شما یک سال شش ماه بماند آن موقع که آمدم برایم بدهید الان هم می توانید تصرف کنید. زبان حال گفت فدایت بشوم آقا عجب عنایتی می کنی. نمی گذاری بیافتم. من به شما عزیزان گفته ام دو چیز را قطعا تلقی کنید: 1. سلامت جسمی در درس حوزه تامین می شود. اگر شما بروید معالجه کنید برای جسم تان کسالت دارید چقدر طول می کشد و ان شاء الله به نتیجه برسد ان شاء الله نرسد هر چی خدا بخواهد. ولی اگر در عوض اش بیاید به درس باور کنید بیماری گم می شود یا درمان می شود. چهل سال درس بخواند با همان حالت مریضی، فقه حفظ می کند که نیافتد و مرض هم کنار نمی رود ولی سلامت را فقه بیمه می کند. این یک نکته، نکته دوم یعنی آموزش علوم آل البیت. و نکته دوم هم این علوم آل البیت آبروی آدم را حفظ می کند. هر قدر بالا و پایین بزند خودش را و یک مقدار از این کارهای به اصطلاح جوانی بکند و بیاید و برود آبرویش نمی رود البته به شرط اینکه یک کار خلاف شرع انجام ندهد. کار خلاف شرع که انجام بدهد آن کار خلاف شرع آدم را از طلبگی و سربازی بیرون می رود. آقای سیدنا الاستاد آقای خویی قدس الله نفسه الزکیه می گفت من غیبت را برای دیگران می بخشم و برای طلبه ها سخت است. برای اینکه این طلبه ها اول آدم را تفسیق می کند که می گوید فاسق جاهر است آن وقت می گوید غیبتش جایز است. در آبرو رفتن اول اگر طلبه ای آبرویش برود اول از طلبگی بیرون می رود. تا در خط طلبگی هست آبرویش نمی رود منتها در زی طلبگی یعنی درس و ادب و التزامات و ملازمات. در این قسم سوم باید برویم از آداب و دستورات اهل بیت استفاده کنیم. این ایام متعلق به امام سجاد و حضرت زینب و شهادت حضرت رقیه است از بیان امام سجاد استفاده کنیم یک روایت را بخوانیم امام سجاد علیه السلام کتاب تحف العقول «ارشاد المستشیر قضاء لحق النعمه و کف الاذی من کمال العقل و فیه راحه البدن عاجلا و آجلا» یک نفری می آید از شما مشورت می خواهد حق نعمت را اداء کنید برایشان مشورت بدهید این حق نعمت اداء کردن است. فراز دوم: «و کف الاذی من کمال العقل» به کسی اذیت نرسانید اذیت نرساندن از کمال عقل است آدم که عقل داشته باشد به کسی اذیت نمی رساند. انسانی که انسان شده است به کسی اذیت برساند که نمی شود. هرگز نمی شود که انسان از یک سو خودش را انسان بگوید و از سوی دیگر به کسی اذیت برساند عقل اجازه نمی دهد. «و فیه راحه البدن عاجلا و آجلا» در همین کف اذی راحت بدن است آدم آرامش دارد به کسی اذیت نرسانید کسی هم به شما اذیت نمی رساند عادتاً و مدیریت بالا اجازه ندهد که کسی را که شما کسی را آزار نمی دهید شما را کسی آزار دهد. من یک چیزی به عنوان یک بیمه گفته بودم بیمه آبرو عملاً، آبروی کسی را نریزید آبروی شما را کسی نمی تواند بریزد. تلاش هم بکند نمی شود. و به کسی اذیت نرسانید مورد اذیت قرار نمی گیرید. شما حداقل اکثریت قریب به اتفاق شما زن دارید به بچه کوچک هم اذیت رساندن حتی تجربه عجیب است با یک فرزند بزرگ تان و کوچک تان بی اعتنائی بیرون می روید یک مورد بی اعتنائی در مورد شما صورت می گیرد. فکر نکنید که شما مالکید همه شان بندگان خدا هستند فرزند شماست ولی بنده خداست مدیریت دست خداست. با حاج خانم تان خسته هستید یک مقدار با اخم برخورد می کنید بیرون که می روید در کوچه می بینید آن کسی که با او کار داشتی همان اخمی که شما کردید روبرو شدید. از اول از خانه شروع کنید «کف الاذی» معنای اذیت این نیست که آدم کسی را کتک کند اذیت روحی احیانا بدتر از اذیت جسمی است. یک اوقات تلخی، یک اخم کردن، یک سخت گیری می تواند طرف روحش را آزار بدهد و اذیت بشود. اذیت بکنید بدن در اذیت نخواهد بود. بنابراین از همین جا که شروع کنید و مواظب هم باشیم که این اذیت در صدق اذیت مواظبت کنید. که این کار را می کنم اذیت هست یا نیست، اگر شک کردید که اذیت هست یا اذیت نیست اذیت نکنید. مومن کسی است که مردم ببینند از دیدن او خوشحال بشوند و از حرف هایش لذت ببرد از دستش جز احسان و کرم چیزی نبیند و اذیت نبیند. این گروه مومنان است از یک سو، گروه حسینیان است پیروان سید الشهداء این جوری اند کسی را اذیت نمی کنند. این سید الشهداء روایتش این بود که «من نفس کربه مومن نفس الله کربه فی الدین و الدنیا» سیره این است که کمک بکند. صدها فرشته بوسه بر آن دست می زند کس از کار خلق یک گره بسته وا کند. عکس آن اذیت فرهنگ معادنین اهل بیت هستند در طول تاریخ. فرهنگش اذیت است. ما یک جاهایی در زمان جوانی ها گرفتار بودیم دشمنان اهل بیت بودند از اذیت لذت می برند بعثی ها، اذیت برایشان یک نوع لذتی بود. مسئولیتی نداشت ولی از خود اذیت لذت می برد. اینها آن بعثی ها و آن ازناب همان سلسله وار وصلند تا یزید و یزیدیان. اذیت تا کجا؟ تا رسید به اهل بیت و امام حسین، اینها همه اعضای خانواده شان از رئیس خانواده سید الشهداء تا حضرت عباس و حضرت علی اکبر همه شهید شدند. باور کنید اگر دستور هم نمی دادند عادت شان اذیت بود. شاید دستور ندادند که بروید بچه ها را بزنید می آمدند بچه کوچک را می زدند. همین حضرت رقیه خدا می داند اسیر و پدر از دست داده که الان قبر حضرت رقیه در شام از نظر سند مثل سند اصل اسارت است آنقدر که اصل اسارت اهل بیت حقیقت دارد قبر حضرت رقیه هم حقیقت دارد. اذیت تا کجا بود؟ تا جایی که بچه کوچک و سه چهار ساله دختر بچه اینها را کتک بزنند؟ حضرت رقیه با زبان حال خودش با بابایش درد دل بکند گل سر نیست ولی موی سرم هست هنوز، تن من آب شد اما اثرم هست هنوز، جای سیلی ز روی گونه من پاک نشد. رد شلاق به روی کمرم هست هنوز، می توانم به خدا با تو بیایم بابا، می توانم به خدا با تو بیایم بابا. جان زهراء کمی از بال و پرم هست هنوز، گفتم ای دختر شامی برو طعنه نزن، سایه رحمت بابا به سرم هست هنوز. من که از حرمله و زجر نخواهم ترسید، دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز. همه در ناز کشید و به دلم تسکین داد، جای شکر هست که عمه به برم هست هنوز، با زمین خوردن من گرده خود می بندد، شمع در چهره ساقی حرم هست هنوز، خاطرت هست که قنداقه علی خونی بود، همه خاطره ها در نظرم هست هنوز، غصه ماجر ما را نخوری باباجان، پاره شد ماجرم اما به سرم هست هنوز. صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo