< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

96/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه 119 سوره توبه‌ درباره ولایت امیرالمومنین و اهل بیت

تفسیر کوفی

آیه 119 سوره توبه: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ» کتاب تفسیر فرات کوفی که از اعلام عصر غیبت صغری است یعنی می تواند از اصحاب امام عسگری و حداقل از تابعین باشد. کتاب تفسیر دارد که تفسیر روایی است و کتاب معتبر درباره آیاتی که نسبت به ولایت اهل بیت آمده است. در تفسیر همین آیه حدیث دویست و بیست و پنج: قال حدثنی الحسین بن سعید معنعنا تا «قال رسول الله صلی الله علیه و ‌اله و سلم لما نزلت الآیه علی النبی صلی الله علیه و‌اله اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ التفت النبی صلی الله علیه و آله و سلم الی اصحابه فقال اتدرون فیمن نزلت هذه الآیه؟» آیا می دانید این آیه برای کی نازل شد؟ «قالوا لا و الله یا رسول الله لا ندری فقال ابوالدجانه» که یکی از اصحاب حضرت رسول است. «یا رسول الله کلنا مع الصادقین آمنا بک و صدقناک قال لا یا ابادجانه هذه نزلت فی ابن عمی امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام خاصه دون الناس و هو من الصادقین»[1] اما در نصوص دیگر دیدیم که صادقین به تعبیر دیگر علی و آله و به تعبیر تفسیر قمی هم «هم الائمه». به تحلیل هم قدر متیقن صادقین ائمه آل البیت است.

 

معیت چگونه باشد؟

امروز روی یک کلمه دقت کنید کلمه «مع». «صادقین» را گفتیم و «کونوا»‌ یعنی بودن را هم گفتیم. این کلمه «مع الصادقین» این معیت چه معیتی است و چگونه معیت داشته باشیم؟ درباره معیّت که بررسی روایی بکنیم معیت از بیان خود ائمه به دست بیاوریم که کلمه معیت جای دیگر به چه معنا آمده باشد. مراجعه می کنیم برویم به زیارت جامعه کبیره، آن فراز را پیدا کنیم که معیت را برای ما روشن کند، معیت از اینجا که «مومن بسرکم و علانتیکم و شاهدکم و غائبکم و اولکم و آخرکم و مفوض فی ذلک کله الیکم» همه امور را به شما تفویض می کنیم این معیّت است «و مسلم فیه معکم»‌ تسلیم ام «و قلبی لکم مسلم» از دل همراه باشد. از دل اگر تسلیم مولی بودید این معیت است. «و رایی لکم تبع» رای ندارم پسندم آنچه را ولی پسندم. «و نصرتی لکم معده» شاعرانه اش بگویید سری دارم فدای قدم مولی. «حتی یحیی الله تعالی دینه بکم و یردکم فی ایامه و یظهرکم لعدله و یمکنکم فی ارضه» با این معرفت «فمعکم معکم لا مع غیرکم» این معیت است. با شماییم با این خصوصیات و هیچ گاهی دست برنمی داریم. دلی داریم و سری داریم و جانی داریم تسلیم مولی، تا این جوری نباشد معیت نمی شود. دل چیزی بگوید و بدن جایی برود و رای چیزی باشد رویت چیزی باشد، نه رای ما تابع رای شماست. قلب ما مسلم است با تمام این نعمت ها و امکاناتی که خدا در اختیار ما قرار داده همه با هم در خدمت مولی. این می شود معیت. اگر این معیت بود خبر هم رسیده است که گویا به این مضمون با این معیت کسی که از دنیا برود دم مرگ هم معیت دارد در قبر هم معیت دارد و روز قیامت هم معیت مولی هست. گر دم مرگ من آیی و نگاهی بکنی، جان دهم مرگ ستانم که نگاه تو بس است. کریم اند و این جور تسلیم که باشیم دل را می برد. از دل که وابستگی وجود داشت آخرش می کشد آدم را. اینها هم قراردادی هم نیست یک قسمتش، حالا من بحث فلسفی نمی کنم که چطور می شود بعضی ها در عالم ازل بعضی ها اصلا بصریت نداشتند و اطلاع نداشتند حتی بعضی ها با تشیع هم اطلاع نداشتند ولی دلش با مولی بوده، این چیه؟ اینها مسائل فطریات است دل هست گرو مولی است. عمده ترین نقطه محوری رای و قلب است که «معکم» را در تفسیر است. و بعد از این یک نکته توضیحی اگر کسی می خواهد بیشتر معیتش را درست کند که موهبتی هست خدا ان شاء‌الله به آن موهبت اضافه کند یک مقداری معرفت پیدا کند و همین تسلیم و معیت پس از معرفت می آید. معرفت مولی معرفت ائمه که لازم است منتها به مناسبت ایام بعضی از ائمه مخصوصا امام سجاد سلام الله تعالی علیه خودش خودش را معرفی می کند خیلی مهم است از زبان خود امام چقدر زیباست امام شناسی کنید بعد این معرفت که آمد یک مرتبه دل می رود. آدم حاضر می شود تمام وجود در محضر مولی باشد. مگر دیوانه ای؟ بله دیوانه ام معرفت من را دیوانه کرده عقل گذاشته ام کنار. درکربلا می گوید که یک فردی عابس اسم داشت موقعی که نوبت جنگ برایش رسید بدون زره رفت، رفقایش گفت که تو دیوانه ای بدون زره می روی؟ گفت آره من را عشق امام حسین دیوانه کرده است. دیوانه یعنی عشق و معرفت دیگر عقلیات را کنار می گذارد. شما الان ببینید مراسم اربعین سید الشهداء جز یک نقطه که این سوال را خیلی ها جواب داده اند و جواب اصلی اش بی جوابی است چرا امام حسین اینقدر جاذبه دارد؟ چرا بیست و چند میلیون در تاریخ بشر جمعیت نظیر ندارد و نیست مخصوصا با این کیفیت چرا مردم عراق که خیلی ثروتمند هم نیستند تمام امکاناتش را می آورد در خدمت زوار. جواب اصلی اش این است که یک آیت خداست. یک آیت حقانیت مذهب است یک آیت حقانیت دین است و هیچ معاملات ندارد. جاذبه ها فی قلوب است دلها را برده است. معادله نیست و هیچ معادله ای جواب نمی گوید آنهایی که پذیرایی می کنند و آن کسانی که پیاده می روند نه تنها مسلمان مسیحی از لبنان نذر می کند که امسال آمدم پیاده روی تا اینکه حاجتی دارم از سیدالشهداء بگیرم. چند وقت پیش یکی از دوستان ما گفت که پزشک فوق تخصصی علاج نمی شود پایش مشکل داشت سید الشهداء در پیاده روی پایش شفا یافت و دوست آمریکایی اش متوجه شد و بعد تحقیق و در آخر دوست آمریکایی که پزشک و اینها بود یک مطلب قشنگی گفت، گفت این امام حسینی که داشتی چرا من را آشنا نکردی با این آقا، چرا زود آشنا نکردی با این آقا؟. برای شما گفتم شاید در شاخ افریقا کجا رفته بود تبلیغ یک دانه تابلو «السلام علیک یا اباعبدالله»، وقت نماز شد این طلبه گفت قبله کجاست؟ گفت قبله چیست، گفت نماز می خوانم گفت نماز چیه، بنده خدا هستم گفت خدا، این چیه؟ گفت این یک چیز دیگر است این دل من را برده. من عقیده به خدا و قبر و قیامت و نماز و اینها نداریم این است. من اگر جاهل و گمراهم اگر شیخ طریق، قبله ام روی حسین است همینم دین است. البته غلط است ولی جاذبه اش است دیگر. سید السجاد خودش را معرفی کرد ایام متعلق به امام سجاد است.

 

خطبه امام سجاد علیه السلام

من امروز می خواهم این خطبه امام سجاد را بخوانم که خواندن این خطبه و گوش دادنش قربه الی الله یک ثواب است و معرفی از سوی خود امام سجاد و معرفت امام وانگهی بشود معیت. نوبت خطبه که رسید نقل می کند راوی که امام سجاد «ایها الناس! اعطینا ستا و فضلنا بسبع: اعطینا العلم و الحلم و السماحه والفصاحه و الشجاعه و المحبه فی قلوب المؤمنین، و فضلنا بان منا النبی المختار محمدا و منا الصدیق و منا الطیار و منا اسد الله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامه.من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی انبأته بحسبی و نسبی.ایها الناس! انا ابن مکه و منى، انا ابن زمزم و الصفا، انا ابن من حمل الرکن باطراف الردا، انا ابن خیر من ائتزر و ارتدى، انا ابن خیر من انتعل و احتفى، انا ابن خیر من طاف وسعى، انا ابن خیر من حج ولبى، انا ابن خیر من حمل على البراق فی الهواء، انا ابن من اسری به من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى، انا ابن من بلغ به جبرئیل الى سدره المنتهى، انا ابن من دنا فتدلى فکان قاب قوسین او ادنى، انا ابن من صلى بملائکه السماء، انا ابن من اوحى الیه الجلیل ما اوحى، انا ابن محمد المصطفى، انا ابن علی المرتضى، انا ابن من ضرب خراطیم الخلق حتى قالوا: لا اله الا الله.انا ابن من ضرب بین یدی رسول الله بسیفین و طعن برمحین و هاجر الهجرتین و بایع البیعتین و قاتل ببدر و حنین و لم یکفر بالله طرفه عین، انا ابن صالح المؤمنین و وارث النبیین و قامع الملحدین و یعسوب المسلمین و نور المجاهدین و زین العابدین و تاج البکائین و اصبر الصابرین و افضل القائمین من آل یاسین رسول رب العالمین، انا ابن المؤید بجبرئیل، المنصور بمیکائیل.انا ابن المحامی عن حرم المسلمین و قاتل المارقین و الناکثین و القاسطین و المجاهد اعداءه الناصبین، و افخر من مشى من قریش اجمعین، و اول من اجاب و استجاب لله و لرسوله من المؤمنین، و اول السابقین، و قاصم المعتدین و مبید المشرکین، و سهم من مرامى الله على المنافقین، و لسان حکمه العابدین و ناصر دین الله و ولى امر الله و بستان حکمه الله و عیبه علمه» اهل نظر گفتند از بس مولی علی نزد بنی امیه مظلوم بود امام سجاد مستقیما امام بابایش را نمی توانست ببرد این اوصاف را می گفت. « سمح، سخی، بهى، بهلول، زکی، ابطحی، رضی، مقدام، همام، صابر، صوام، مهذب، قوام، قاطع الاصلاب و مفرق الاحزاب، اربطهم عناناو اثبتهم جنانا، و امضاهم عزیمه و اشدهم شکیمه، اسد باسل، یطحنهم فی الحروب اذا ازدلفت الاسنه و قربت الاعنه طحن الرحى، و یذرؤهم فیها ذرو الریح الهشیم، لیث الحجاز و کبش العراق، مکی مدنی خیفی عقبی بدری احدی شجری مهاجری . من العرب سیدها، و من الوغى لیثها، وارث المشعرین و ابو السبطین: الحسن و الحسین، ذاک جدی علی بن ابى طالب». بعد از که با این اوصاف اسم بابایش امیرالمومنین را برد خودش را معرفی کرد خواست معرفی اش را بیشتر بکند گفت «ثم قال: انا ابن فاطمه الزهراء، انا ابن سیده النساء» دیگر اینجا به وضعیت خاصی قرار گرفت آن ملعون موذن را دستور داد که اذان بگوید تا شهادت اول گفته شد «شهد بها شعری و بشری و لحمی و دمی، فلما قال المؤذن: اشهد ان محمدا رسول الله، التفت من فوق المنبر الى یزید» امام سجاد به طرف یزید توجه کرد فرمود «فقال: محمد هذا جدی ام جدک یا یزید؟ فان زعمت انه جدک فقد کذبت و کفرت و ان زعمت انه جدی فلم قتلت عترته؟»[2] صلوات الله علیک و سلامه علیک یا مولای یا ابامحمد علی بن الحسین سلام الله علیک. با این خطبه ای که امام سجاد خودش را معرفی کرد در تاریخ بشر دو حقیقت روشن شد: امامیت و حقانیت سید الشهداء و پلیدی وکفر و فسق یزید تا ابد. این حقیقت روشن شد برای اینکه امام خودش را معرفی کرد. با معرفی خود امام معرفت امام به دست آمد. وقتی که انسان معرفت امام به دست بیاورد دیگر تمام آنچه از کمالات خواسته باشد آن نقطه اصلی برای کل الکمال برای یک بشر معرفت امام است که در قدم اول از لحاظ علم در سطح تاریخ معاصر خودش یک می شود. کسی که معرفت امامش کامل باشد. در تاریخ معتبری داریم سید مرتضی علم الهدی که معرفتش با امام دیگر وصل بود و تقریبا سه پشت فاصله دارد با خود امام و امامزاده به حساب می آید. سید مرتضی در زمان خودش کسی پیدا نشد که با سید مرتضی از نظر علمی بحث کند. به ذهنش یک مطلبی آمد که خوب است بحثی بکنم گفت این با خود ائمه که نمی شود یک کسی در حد وسط است به نام نکیر و منکر اینها ملایند با اینها یک بحثی بکنیم وصیت کرد که من را امانت بیرون محوطه کاظمین دفن کنید اگر داخل محوطه باشیم به احترام امام نکیرین می آید اگر بیاید هم با ادب چیزی غیر از احترام ندارم. برای برادرش سید رضی مدون نهج البلاغه گفت من را بیرون شهر دفن کنید که من امانت که بعد برگردانید که نکیر و منکر که می اید این دو ملک مقرب یک مقدار بحث بکنیم ببینیم من کسی را نتوانستم پیدا بکنم که با من بتواند بحث کند. گفت دفنش کردند بیرون شهر. سه شبانه روز گذشت سید رضی خواب دید که سید مرتضی فرمود که اخوی من را برگردان من به پای بحث رفتم با زحمت تا حالا مقاومت کردم ولی زود برگردانید و برگرداندند و الان در داخل حرم دفن است. این نکته اولش است. هر کسی که می خواهد علمش اوج بگیرد علم یک مقدارش تلاش است آن اوجی که می رود بالا بدون معرفت امام نمی شود. لذا گفته شده است هر قوت فقاهت ارتباط مستقیم دارد به قوت ولایت. هر کسی که قوی ترین ولایت را داشت در عصر جدید هر کسی که در فقه نابغه به حساب می آید مثالش شهید صدر است من به شهید صدر گفته بودم که ایشان اعلم نیست نابغه است. فرق است بین اعلم و نابغه. این نبوغش از خودش نبود کار می کرد و زحمت هم می کشد شاید هم در بیست و چهار ساعت پانزده ساعت کار می کرد الان هم هستند بعضی از فقهاء که در بیست و چهار حدود پانزده ساعت کار می کرد. ولی نبوغش از کجا بود؟ از آن ولایتی بود که به مولی داشت. یک جمله اش را یک وقتی عبارتش را مرحوم اخوی از زبان شهید صدر با من صحبت کرد گفت که نسبت به امام موسی بن جعفر این جمله را گفت که یک کسی یک چیزی دیده بود و یک عنایتی دیده بود از آقا اشاره شده بود به شهید صدر قصه را به خود شهید صدر گفتند تعبیر شهید صدر این بود که «انا من خدامه» دیگر این است اگر بتوانید از خدام مولی باشید می شوید شهید صدر. معرفت ولایی نکته اولش این است که آدم را از نظر علم می برد بالا تا معرفت نباشد علم اوج نمی گیرد. نکته دوم معرفت ولایی آدم را در زندگی یک پشتوانه آرامبخش می دهد توکل بر خدا و توسل به اهل بیت می دهد. گفته بودیم که توسل آغازی است که فرجام آن توکل است بدون توسل آدم به توکل نمی رسد. توکل انقطاع الی الله است مسیر دارد هر جا هر جا نمی شود. «وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ»[3] که اشعار به این معنا دارد یک آرامشی می دهد ما توکل بر خدا داریم و توسل بر اهل بیت در آخر هم توکل بر خدا یک آرامش کارم را می کنم به حرف این و آن اگر بر فرض آدم های نا اهلی هم برخورید و مشکلاتی هم زندگی بربخورید کار عادی مان را انجام می دهیم و توسل و توکل کار خودش را می کند. برای آدم توفیق می دهد. نکته سوم هم معرفت ولایی توفیق عبادت می دهد چه توفیقی، همین درباره امام خمینی می گویند که زیارت جامعه کبیره را چهل سال همه روزه می خواند توفیق است. آیت الله العظمی مرعشی نجفی گفته می شود که چهل سال نفر اول بود که در حرم را باز می کرد صبح ها. اولین کسی بود که در به رویش باز می شد مرحوم آیت الله العظمی نجفی بود. آقای نجفی را که می نشستی کنارش گاهی می گفت زیارت جامعه بخوانید که «بکم تمسک السماء‌ان تقع علی الارض» این جوری باشید و ائمه این اند. در یک مکاشفه ای آقای نجفی یک روزی زودتر آمد در حرم ساعتش یا وقتش یک کمی جلو و عقب شده بود زودتر آمد دید که سحر نشده است و در الان باز نمی شود برگشت می فرماید که خواب دیدم برو در حرم آن موقع برف و اینها بود گفت برو در حرم که زوار پاکستانی آمدند در را به رویش باز نمی کنند و اینها اذیت می شوند. بلند شدم آمدم دیدم که زوار پاکستان با لباس پاکستانی دم در ایستادند و از سرما می لرزند این است که ولایت توفیق می دهد و ولایت کشف و مکاشفه می دهد این معرفت این است. یک روایت از امام سجاد بخوانم، این نعمت ولایت شکر دارد امام سجاد می فرماید: «سبحان من جعل الاعتراف بالنعمه حمدا سبحان من جعل الاعتراف بالعجز عن الشکر شکرا» یک مومن هر روز اول وقت تعقیب نماز صبح این نعمت هایی که خدا برایش داده ده ثانیه یک مرور بکند ولایت، سلامت، علاقه به عبودیت، امنیت ده تا نعمت را مرور کند «سبحان من جعل الاعتراف بالنعمه حمدا»‌ یک حمد به حساب می آید. و بعد هم هر موقعی یا همان بعد از تعقیب نماز یا موقع استراحت خواب بعد از نماز عشاء یک جمله الهی ما اتمکن ان اشکر نعمک التی انعمت بها علی که سعدی هم در شعرش آورده. وقتی که آدم اعتراف کنم که من شکر نمی توانم این «سبحان من جعل الاعتراف بالعجز عن الشکر شکرا» این شکر به حساب می آید. و شکر از اوصاف پیروان ولایت است. یک کلمه، پیرو ولایت و روحانی که شد زبان فحش ندارد فحش مال یزیدی هاست. و پیروان ولایت با خدایش ناشکری و نارضایتی ندارد. و پیروان ولایت در پیشگاه خدا همیشه خودش را مقصر می داند یعنی از اداء شکر عاجز است. خدایا برای ما معرفت ولایی عنایت فرما.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo