< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

96/09/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه پانزدهم سوره یونس درباره ولایت امیرالمومنین و اهل بیت علیهم السلام

آیه پانزده از سوره یونس: «وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي»

 

ترجمه

در این آیه شریفه خدای متعال می فرماید: موقعی که تلاوت شود بر آن مردم یعنی مردمی که در عصر پیامبر بوده اند که گفته می شود آیات خدا تلاوت بشود آنهایی که ایمان ندارند و امید به لقاء الله ندارند بهانه می گیرند انحراف را به پیش می گیرند می گویند یک قرآن دیگری برای ما بیاور غیر از این قرآن یا تبدیل کن آن را،‌ بگو من چیزی را از پیش خودم تبدیل و تغییر نمی دهم من فقط آنچه را که وحی برایم آمده است متابعت می کنم و خوف دارم که عصیان بکنم پروردگار خودم را. این ترجمه آیه بود،

 

مراجعه به تفاسیر

اما در تفسیر که مراجعه کنیم و همین طور تفسیر عیاشی که هر دو تقریبا این تفسیر را آورده اند، در آنجا که می رسد آیه می فرماید: «أَنْ أُبَدِّلَهُ» در این قسمت روایتی است از امام صادق، حماد بن عیسی عن ابی الفساطع عن ابی عبدالله علیه السلام «فی قول الله ائت بقرآن غیر هذا او بدله یعنی امیرالمومنین علی بن ابی طالب».[1] قرآن ناطق است و بدل کن او را که به جای علی کسی دیگری بیاید بنشیند که آن علی چقدر کفار را به درک واصل کرده است عقده دارند می گویند این دین قبول است ولی به شرط اینکه علی نباشد. بهانه است قبول که نمی کنند چون ایمان و امید به لقاء الله که ندارند. علی را کنار بگذار وصی و خلیفه نباشد کسی دیگری بیاید این قرآن ناطقی که حضرت علی هست نباشد یک کسی دیگری بیاید ما ایمان بیاوریم. روایت با سند معتبر که تتمه اش را هم فرمود «قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي» بگو چیزی را از پیش خودم تبدیل نمی کنم «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ» من متابعت نمی کنم مگر چیزی که وحی شده است برای من «یعنی فی علی بن ابی طالب امیرالمومنین»

 

دو جنبه هدایت و ضلالت

این تفسیر برای ما مطلب را بیان کرد که دو جنبه دارد: جنبه هدایت و جنبه ضلالت. جنبه هدایت آن است که راهی را که پیامبر معرفی کرده و قرآنی را که پیامبر معرفی کرده است امام و ولی که پیامبر معرفی کرده است راه هدایت است و آن طرف کسانی یا کفاری یا آن کفار قریشی یا وارثان آن کفار قریش که ارشادات پیامبر را قبول نمی کنند بی راهه می روند اهل ضلالت و گمراهی اند آنها از اساس دیگر منحرفند با خود نبوت و وحی جبهه گرفته اند. ولایت یک اعتبار پیامبر نیست ولایت یک وحی الهی است مخالفت با ولایت علی مخالفت با وحی است که فرمود «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ» ولایت علی و امامت علی طبق این تفسیر وحی بوده است من از وحی اتباع می کنم از پیش خودم علی را نصب نکردم. لذا خطی که برخلاف خط ولایت باشد ضلالت و مخالفت با اصل وحی است. این یک مطلب، آن جهتش هم که پیروی از ارشادات پیامبر یعنی هدایت و متابعت از خود وحی این دو تا خط ادامه دارد. هر کسی که از مسیر علی که صراط مستقیم است کنار برود بی راهه رفته است.

 

جمله فخر رازی در تفسیر سوره حمد و آیه بسم الله

فخر رازی در کتاب تفسیر کبیر تفسیر سوره حمد قرائت بسم الله الرحمن الرحیم بحث می کند که جهر به بسم الله گفته شود یا اخفات، بعد می گوید که راویانی که بهترین راوی هستند و نزدیک ترین فرد به پیامبرند و معتمدترین فردند به تعبیر خودش سه نفرند: علی بن ابی طالب، ابن عباس و عبدالله. این سه نفر می گویند معتمدترین راوی هستند این سه نفر می گویند بسم الله جهر خوانده بشود. و بعد می فرماید در این رابطه یک دلیل عقلی هم وجود دارد که بسم الله جهر خوانده بشود و آن این است که علی علیه السلام بسم الله را جهر می خوانده، «من اتخذ علیاً اماماً فقد اهتدی».[2] فخر رازی می گوید که شیعیان را به نام رافضی اسم می برد چون زندگی اش در تهران بوده تمام مسائل شیعه را هم از نزدیک بررسی کرد خیلی هم با یک عناد خاص. شاید خطرناک ترین مفسر کج فهم مغالطه گر فخر رازی است. فخر رازی کسی است که درباره مذهب شیعه یک موریانه ای است وارد نهر است تهران است رازی همین ری زندگی می کند با شیعه ها در تماس است تمام خصوصیات شیعه را از نزدیک بررسی می کند و بسیار با جدیت تمام رد می کند و اشکال می کند. شاید در تاریخ مثل فخر رازی کسی نباشد که این همه حمله و هجمه ای به مبانی شیعی داشته باشد. اساسی ترین مخرب یا مهاجم در برابر شیعه می توانیم از جمع مفسرین فخر رازی را نام ببریم ولی گاهی یک حقیقت هایی به زبانش ناخواسته جاری می شود این فخر رازی می گوید «من اتخذ علیا اماماً فقد اهتدی» کسی که علی را امام بگیرد هدایت شده است. همین آیه قرآن دو تا خط موازی تا آخر ادامه دارد تا زمان ما مخصوصا برای قشر روحانیت. خدا را شکر بکنیم چند تا عنوان داریم یکی از عناوین ما پیروان علی بن ابی طالب این عنوان ماست. یا معترفین به ولایت علی، این عنوان ماست. ما این قرآن ناطق را قبول داریم که قرآن کریم و قرآن ناطق است. قرآن کتاب وحی است مفسر وحی امیرالمومنین است این خط اگر ادامه پیدا کرد قرآن هم درست برای ما تفسیر شده و مسیر هم درست برای ما تعیین شده و اشتباه نرفته ایم. اما پیروی مولی امیرالمومنین هم مخصوصا برای رشته روحانیت نکته های کلیدی دارد که باید آنها را رعایت بکنیم. از همین الان یک نکته اش را بگویم در خط امیرالمومنین بودن یعنی مخالفت هوای نفس که در توقیع مولی هم آمده است «مخالفاً لهواه مطیعا لامر مولاه» این دو تا جمله پشت سر هم معنایش این می شود که آن مخالفت هوا لازمه اطاعت مولی است. برای یک اهل علم خدا توفیق می دهد جایی دارد مکانی دارد احترام دارد یا رقیب دارد اینجا دیگر خودش را نشان می دهد. مخالفت هوی تجربه اش برای یک روحانی نشان می دهد که اگر یک روحانی به خاطر این لباسی که دارد و به خاطر این عنوانی که دارد اگر احترام بشود این احترام اگر برای نفس اش یک چیزی به وجود آورد که تصور کند که من هستم یک کاری، این من هستم یک کاری از این طبقه بالا پایین می آید یعنی تو نیستی. آنجایی که در اصطلاح معمایی گفته می شود کجاست که هستی نیستی است یعنی اگر کسی بگوید من کاره ای هستم در حقیقت کاره ای نیست. آن کسی که کاره ای هست خودش را نمی گوید که هست آنچه هست از اوست. این همه آوازه از آقا بود گرچه از حلقوم عبدالله بود. بنابراین از همین جا دیگر شروع می شود. شما دیده اید در تاریخ فقهای ما آن فقهایی که واصل اند زمان آیت الله العظمی بروجردی بود زمانی که آیت الله العظمی بروجردی آمد در قم مرجعی داشت قم به نام آیت الله العظمی حجت کوه کمره ای، آقای بروجردی مریض شده بود بیمارستان بود و بستری بود آقای بروجردی رفت عیادت او. ما که در نجف بودیم یک کار اصلی بود که فقط کار علمی و بحث بود. چیز دیگری نبود. آقای بروجردی رفت احوالپرسی بعد بحث شروع شد دید آقای بروجردی نفس علوی دارد نفس از نجف می آید بحث جور دیگر است این قدرتش خیلی بالاست در نتیجه بحث آقای حجت آمد اعلام کرد که اقای بروجردی از من اعلم است ایشان مرجع باشد. اما اگر کسی که بحث بکند وقتی که در بحث می رسد می فهمد که طرف حق با اوست اصلا قبول نمی کند زیر بار نمی رود فکر می کند که به شخصیتش برمی خورد این که فکر بکند که به شخصیتش برمی خورد دیگر دقیقا نفسانیات آمده. اگر با یکی بحث کردید دیدید که طرف منطقش قوی بود شما اشتباه کردید همان جا اگر فورا اعتراف کردید خدا را شکر کنید که نفسانیات حاکم نیست. اگر یا لجاجت یا اوقات تلخی ادامه می دهد درس خوانده ادامه می دهد قبول نمی کند. اگر منطق هم بلد نیست ساکت می شود ولی خیلی ناراحت، این دیگر خطرناک است نفس اش برایش حاکم است و عبودیتش فوق العاده ضعیف است. در عین درگیری لفظی و بحثی اگر فهمید که حق با طرف مقابل است بگوید حق با شماست پا روی نفس گذاشته. آنکه می گوید در مثال که پا روی آب گذاشتن و رفتن هنر نیست، آقایی آمد در لب رودخانه مواج با یک اسم اعظم خدا گفت و رد شد بعد برایش آمد گفته شد که پا روی آب گذاشتن و رفتن هنر نیست پا روی نفس گذاشتن و رفتن هنر است. این است که آدم بتواند روی نفس اش پا بگذارد. مرحوم صاحب جواهر استاد شیخ انصاری بود، صاحب جواهر که از دنیا رفت اصحاب جمع شدند که مرجعی تعیین بکنند جانشین صاحب جواهر. آمدند به سراغ شیخ انصاری گفتند آقا شما دیگر شاگرد یک و یک آقا هستید و مرجعیت نجف است. شیخ انصاری گفت فعلا شما درست می گویید ولی ما یک هم درس داشتیم که الان تهران است موقعی که درس بودیم درس آقای صاحب جواهر آن از ما قوی تر بود. آن حقش است بروید به سراغ ایشان. گذشت مدتی رفتند به سراغ ایشان در تهران، گفتند آقا قضیه از این قرار است. فقاهت به عهده شماست. صاحب جواهر از دنیا رفت سراغ شیخ انصاری رفتیم ایشان گفتند شما از این برتری دارید، فرمود که درست است من وقتی که در درس بودم در جلسه درس خدا به من توفیق بیشتر داد برتری داشتم ولی الان من آمدم تهران، در تهران ملای محله ام شیخ انصاری در حوزه است و کار می کند حالا او از من بهتر شده است من هم مشغول مسائل اجتماعی و تبلیغات مردمی هستم دیگر آن قدرت برای من نیست. شیخ مرتضی رشد بیشتری کرده است او فعلا اعلم است رفتند و برگشتند و قضیه را گفتند. شیخ انصاری که به طور اجبار زیر بار رفت و مرجعیت در اختیار ایشان قرار گرفت. این یک پیام برای ما دارد کسی را که خداوند استعداد فضل داده، کسی را که خداوند استعداد فهم و فراگیری علمی دارد یک ابتداء و انتهاء دارد. ابتدایش شروع درس است و انتهایش رسیدن به اجتهاد است. شما بگویید ما که مجتهد نمی شویم ما پول که نداریم، امکانات که نداریم، کسی هم که پیرو نداریم ما که مجتهد نمی شویم آن مرجع است، مجتهد غیر از مرجع است صدها مجتهد همین الان ممکن است در قم باشد کسی نمی شناسد، مرجع یک توفیقات الهی است امکانات هم می خواهد که خدا به اش می دهد. رسیدن به درجه اجتهاد من به شما به ضرس قاطع می گویم تمامی شما این جمع که هستید قابلیت برای رسیدن به اجتهاد دارید برای بعضی هایتان سهل الوصول است و برای بعضی هایتان ممکن است صعب الوصول باشد ولی هست. به اجتهاد برسید کمتر از رسیدن به اجتهاد میان راهی افتادن است به مقصد نرسیده، ‌این خط کشی شده است ابتداء دارد انتهاء دارد. در نجف که بودیم معلم اخلاق آنجا می گفت که اگر کسی اینجا بیاید قصدش یا استعدادش به درجه اجتهاد رسیدن نباشد باید برود. مقبره مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی شب های جمعه درس اخلاق بود ما آن موقع کم سن و سال بودم به ذهنم می آمد که آدم چه کند برود از نجف اگر قصدش اجتهاد رسیدن نباشد. اگر کسی وارد بحث حوزوی می شود استعداد رسیدن و قصد رسیدن به اجتهاد را ندارد درس را ترک کند. بنابراین نکته اول در بحث پیروی مولی نکته اولی که حضرت امیرالمومنین سلام الله تعالی که معصوم است یعنی انسان کامل یعنی داشتن عصمت آن جداست اگر اوصاف روحی و اخلاقی و معنوی برای حضرت علی علیه السلام در نظر بگیریم اولین صفت اخلاص و مخالفت با هوای نفس است. که درباره مولی علی مولوی می گوید که گفت من تیغ از پی حق می زنم، شیر حق نیستم شیر هوی از علی آموز اخلاص عمل، نور حق را دان منزه از دغل. اولین وصف برای حضرت علی اخلاص و مخالفت هوای نفس است و اگر یک ذره هوای نفس وجود داشت نستجیر بالله بدانید در مسئله غصب خلافت حضرت علی از نظر دفاع جسمانی هم می توانست همه آنها را یک روزه جمع کند. ولی یک ذره احتمال هوای نفسی دیگر حضرت عقب نشینی کرد و خانه نشین شد. «بدلوا تبدیلا» شد. جای علی کسی دیگری نشست که دنیای اسلام به مشکلاتی برخورد کرد. در هر صورت پیرو مولی بودن هزینه دارد هزینه اش التزام ضرری نیست آسودگی است آسایش است این اشکال نشود که ما اخلاق را رعایت کنیم شکنجه بشویم؟ پیروی علی بکنیم یعنی در اذیت و آزار باشیم؟ این نیست. عکس آن است هر کسی که اخلاق را رعایت کند در آسایش است. هر کسی از اخلاق دور برود در شکنجه است آنکه خیانت می کند در حقش خیانت می شود. آنکه امانت داری دارد خودش در امن و امان است. یک بیمه همیشگی بیمه از مصونیت از خیانت، ما در یک جامعه ای هستیم که خیانت زیاد است یک راهی را پیدا کنیم که در حق ما خیانتی صورت نگیرد بیمه اش این است که در حق کسی خیانت نکنید مورد خیانت قرار نمی گیرید. این یک بیمه قطعی است و یک تجربه قطعی است. بنابراین اشکال این بود که ما اخلاق را رعایت کنیم و پیرو علی باشیم شکنجه و غم و غصه، ابداً پیرو علی آزاد بودن یعنی به کل دنیا و ما فیها ارزش قانونی قائل نیستیم سبک می شود آدم. دنیا هست بله، گرفتاری هست بله، مشکل هست در جامعه، هیچ چیزی نیست. در متن نهج البلاغه مراجعه کنید «استصغار البلایا» کوچک شمردن گرفتاری ها، این پیرو علی سبک می کند آدم را. یک روایتی بخوانم از امام صادق سلام الله علیه «ایاک ان تعمل برایک» یکی از مشکلاتی که برای بعضی از عزیزان باشد عالم شده روحانی شده مسئله را هم بلد نیست کسی سوال می کند به شخصیتش برمی خورد جواب می دهد. خیلی خطرناک است. «ایاک ان تعمل برایک شیئا و خذ بالاحتیاط فی جمیع ما تجد الیه سبیلا و اهرب من الفتیا هربک من الاسد» فرار کن از فتوا دادن برای مجتهدین و برای مراجع نیست برای طلاب است برای کسی که می خواهد تازه در مسیر راحت فتوا می دهد. «اهرب من الفتیا هربک من الاسد» آخرش هم یک جمله دارد که این جمله دو تا معنی دارد «و لا تجعل رقبتک جسرا» یک کلمه «للناس» هم در بعضی از روایات دارد. این دو تا معنی دارد: یک معنایش همین فتواست فتوای نفهمیده مسئله بلد نباشیم حدسا بگوییم. معنای دیگر اخلاقی این روایت هم این است که «لا تجعل رقبتک جسرا» یعنی با مردم رفتار خوب داشته باش ولی اگر دیدی که مردم اخلاق را نمی فهمند گردنت را پل نساز. کسی که نمی فهمد یک روز خوبی بکند می گوید فردا هم بیا فردا هم این کار را انجام بده، پس فردا این کار را انجام بده دیگر هر مشکلی داشته باشد به گردن شما بیاندازد هر چیزی که از شما امکان داشته باشد بگیرد و استفاده کند. چون شما آدم با اخلاقی هستید اینجا دیگر اخلاق نیست اینجا تصوف است «لا تجعل رقبتک جسرا» گردنت را پل نساز، اگر احسان را فهمید احسان کن نفهمید عقب نشینی کن اسائت نکن کاری به کار کسی نداشته باش این هیچی نمی فهمد «وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ»[3] خداوند برای همه ما و شما توفیق پیروی از مولی عنایت کند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo