< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

96/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه شصت و چهار سوره یونس درباره ولایت امیرالمومنین و اهل بیت

آیه شصت و چهار سوره یونس: «لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» این آیه را بشری را گفتیم و حیات دنیا و آخرتش را گفتیم فقط «لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ» را بحث نکردیم. منظور از «لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ» چیست؟

 

ترجمه

ترجمه این است که کلمات خدا قابل تبدیل و تغییر نیست. ما از این مقدار ترجمه چیزی نمی فهمیم که کلمات چیه و این تبدیل و تغییر چیه، این است که نیاز به تفسیر و شرح داریم. تفسیر همین آیه در روایت معتبری آمده است که «لا تبدیل لکلمات الله یعنی لا تغییر لائمه الهدی»[1] منظور از کلمات اللهی که تبدیل ندارد و تغیر ندارد ائمه هداست که بدانیم این «لا تبدیل» در این آیه یک نکته ای را هم اعلام می کند و آن این است که بشری و مژده ای که در حیات دنیا و آخرت هست مربوط می شود به کلمات الله. یعنی آن مژده ای که دنیوی و اخروی است برگرفته از ولایت است. آن کلمات الله ثابت برای آدم بشارتی در دنیا و آخرت می دهد. این ارتباط را از این قسمت از آیه استفاده کردیم. اما منظور از تبدیل چه باشد؟ تبدیلی که به اصطلاح طلبگی مطلق آمده یعنی از هر حیث. اولاً که حیات دنیا وآخرت در این آیه گفته بود این کلمات الله در دنیا و آخرت فرق نمی کند. همان کلمات الله است. همان مولی امیرالمومنینی که در آخرت دست آدم را می گیرد در دنیا هم می گیرد، همان مولایی که در دنیا دست آدم را می گیرد در آخرت هم دست آدم را می گیرد. همان مولایی که آدم در این دنیا در حد بالایی از معنویت و معرفت می رساند در آخرت هم دست آدم را می گیرد. گفته می شود که شیعیان خاص در آخرت همسایگان امیرالمومنین اند. امیدوار باشیم. اینهایی که کلمات الله است. داستان علی بن مهزیار را گفتم برای شما بیست سال مکه پیاده رفت تا یک بار آقا را ببیند برایش گفته شد که یک بار کربلا پیاده می رفتی، آقا را می دیدی. علامه حلی یک بار پیاده رفتن به محضر آقا رسید. اینها کلمات الله اند. این از این جهت بود. و اما از جهت دیگر «لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ» کسی در این دنیا نمی تواند با قدرت با شوری و با سقیفه و غیرها امامت را تغییر بدهند کلمات الله را تغییر بدهند کلمات باطل را بیاورند. «کلمه الله هی العلیا» این جعل الهی است کلمه باطل سفلی است و کلمه حق علیا است. کسی نمی تواند تغییر و تبدیلش کند. سقیفه می گوید که کلمه الله حضرت علی خانه نشین باشد اما دنیا و تاریخ بشر می گوید «ها علی بشر کیف بشر، ربه فیه تجلی و ظهر». دانشمندانی که علی شناس شدند آخرش یک آرزو کردند البته آن آرزویش کمی حاشیه داشت ولی مثبت هم بود. آرزویشان این بود که ای کاش علی بن ابی طالب در این عصر علم بود که بشریت را آگاه می کرد و حرف مولی را می فهمید. و حضرت علی نمی فرمود که برود دل دلش را به چاه کند. آن علم و آن آگاهی و آن معرفت الان جا داشت. این یک حاشیه دارد که این گونه نیست آن تحلیل گران اجتماعی می گویند که موقعش نبود آن موقع ما می گوییم نه این گونه هم نیست. آن من الازل الی الابد است. الان هم هست الان هم می خواهید از امیرالمومنین استفاده کنید همین الان از نهج البلاغه هر نوع استفاده می شود. از خودش مستقیما هم استفاده می شود. که درجات و قابلیت ها می خواهد. «لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ» کسی از نظر مقام با باطل گرایی و با باطل سازی و با شوری و با زور نمی تواند تبدیلی ایجاد کند. یک مثال کوچکی در روایت ابناء عامه آمده است که «الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا». جهت سوم این است که «لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ» آن چرا که از اهل بیت دقیق و از طریق صحیح بشنوید آن درست است حق فقط آن است. معروف آن است. آنچه را که آنها امر کنند آن معروف است. در زیارت آل یس می خوانید «المعروف ما امرتم به و المنکر ما نهیتم عنه». آن دیگر «لا تبدیل و لا تغییر لکلمات الله». تا اینجا نسبت به تفسیر کلمات الله بود که در دنیا و آخرت بود. و در هر حالتی و در دوران حوادث «لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ» و امیرالمومنین خانه باشد امام است و بر مسند قدرت هم باشد امام است. دنیا هم تا دنیاست امیرالمومنین امیرالمومنین است. ما که در نصوص خودمان داریم لقب امیرالمومنین را به یکی از ائمه حق نداریم اطلاق نداریم،‌ امیرالمومنین امیرالمومنین است و تا ابد هم امیرالمومنین است. و بعد هم دوران و با فعالیت های باطل و اجتماعی «لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ». و در این که دست ما را می گیرد عنایت دارد فرق نمی کند. هر که باشیم، نه تبعیضی است و نه مکانت و جایگاهی است برای هر کسی هر کسی که طرف مولی برود و اهل ولایت باشد عنایتش هست. در اول ثابت کرد که سیاه پوست و سفید پوست و عرب و عجم فرقی نمی کند فقط چیزی که معیار است ولایت است، اگر ولایت درست بود نظر می کند و همین دنیا می دهد. اگر یک فردی یک خطایی از او سر زد یک گناهی کرد از ائمه روگردان نشود آنها دست آدم را می گیرد، آن گناه هم شفاعت می کند آن گناهش هم مورد عفو قرار می گیرد. هر وضعیتی که بود مراجعه کند و استفاده کند آن را برای افرادی که در جامعه فسق از او سر بزند. یک وقتی امام صادق سلام الله علیه از منزل بیرون آمد برخورد با یک جوانی که آن موقع بطری شراب دستش بود و داشت می خورد. تا حضرت را دید کوچه تنگ بود و نتوانست فرار کند آخرین کاری که از دستش آمد رو به طرف دیوار کرد و خودش را به دیوار گرفت که حضرت برود. حضرت امام صادق که رسید کنارش دست گذاشت روی ان فرد و جوان، که جوان به تو می گویم هیچ وقت از ما اهل بیت روبر مگردان ما اهل کرم ایم. «لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ» هیچ وقتی آدم از اهل بیت در هیچ شرائطی روبرنگرداند. نورانیت را همیشه دارد عنایتش را همیشه دارد. این جوری نیست که یک وقتی بیاید یک کسی که خوب است با او خوش و بش کند یک کسی که مراجعه می کند مشکل دارد کلمات الله است. برای بعضی از عرفاء ممکن است این گونه باشد که کسی را نا اهل دیده گفته که برو تو آدم بشو نیستی، گفته اند بعضی از عرفاء،‌ ما اشکال نمی کنیم ولی می گوییم فرق است بین مقام ولایت و مقام دیگر بشری. خدا را شکر ما در این قسمت اگر سوال کنیم اعتقادات تان نسبت به امامت و ولایت در چه حدی است؟ صد درصد، درباره ولایت اگر بگوییم معلوم نیست کفر است. اعتقادات است. و اما درباره تقوا که تقوایتان چه جوری است؟ خدا می داند، لنگیم. بنابراین اعتقادات را اول درست کنیم. که در حوزه بحث فقه اکبر نیست فقهاء همه شان مشغول بحث فقهی هستند خیلی لازم است که بحث فقه اکبر در حوزه گفته بشود که این مسائل اعتقادی و تربیتی محکم بشود ان شاء الله. و اما گفتیم که ولایت ما که صد در صد است در عمل بیاوریم. سعدیا گرچه سخندان و مصالح دانی، ‌به عمل کار برآید به سخنرانی نیست. سعدی یک وقتی می گفت که من در جمع اتباع آل البیت گفت من از اتباع آل البیتم. با خواجه طوسی در نظمیه بغداد روبرو شد. خواجه طوسی که شمشیر زن مذهل اهل بیت بود. سعدی را دید گفت تو که گفتی اینجا چه می کنی؟ گفت نه من از اتباع آل البیتم. گفت این شعر را چه می گویی، شعرش را نشان داد که برای آن یکی نوشته که جان می دهم و فدایت می دهم برایت و می میرم برایت، عصایش را برداشت یکی خواست به سر سعدی بکوبد که فرصت نشد و از دستش نجات پیدا کرد. ما که ذوب ولایت هستیم یک هستی بیشتر نداریم ایمان ما ولایت است. از یک صاحبنظری پرسید که تو همه اش ولایت می گویی توحید کجاست؟ گفت ولایت توحید است و توحید ولایت است. بنابراین ما که تمام هستی ما ولایت بود که ولایت «لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ» بود ما باید ثبات را در خط ولایت و خط امامت حفظ کنیم این ثبات ما در هر شرائطی است. مثال می زنم کسانی که ولایت شان مستقر نیست می رود توسل می کند، توسلش نمی گیرد خسته می شود جوان هم هست نمی شود. یک نفری توسل می کرد خیلی ادامه پیدا کرد توسلش نرسید به جایی، آمد گفت من نمازم را ترک کردم دیگر نماز نمی خوانم هر چی توسل کردم نمی شود. این است که کلمات الله اش ضعیف است. من سرم را داده ام در راه دوست، هر چه او خواهد برای من نکوست. ما طمع می کنیم نشسته ایم دست از طمع نداریم، سر راهش نشستم تا بیاید، کفش پایش به چشمانم بسایم. می دهد صلاح می داند نمی دهد حاجت ما را صلاح نمی داند ولی اینقدر به شما قول بدهم که قطعا در آقا بروید دست خالی برنمی گردیم یا خود آن حاجت را می دهد یا جایگزین را. دست خالی کسی برنمی گردد. به ولایت قسم کسی از در کرم دست خالی برنمی گردد به شرط اینکه از کلمات الله بهره داشته باشد. مورد دومش را سراغ داریم که فردی بود توسلش محکم بود توسل کرد، یک نکته هم برایتان بگویم در تاریخ ها و حکایت ها گاهی آمده که کسی قهر می کند می گوید من دیگر نمی آیم این اصلاً از ادب نوکری نیست خلاف ادب است. من آنها را کار ندارم،‌ شاید فهمش آن بوده. اما ما که می فهمیم ابداً، قهر معنی ندارد. ما در خانه را ترک نمی کنیم. خدای نخواسته بدترین توهین ها هم بشود ولی یقین داشته باشیم که در خانه آقاست ترک نمی کنیم. ما شناختیم و جای دیگر نمی رویم. این را نگویید که جای دیگر نداریم، این هم غلط است. جای دیگر پر است،‌ جای دیگر نمی رویم ولی جای دیگر ارزشمندی نیست. دنیادارها هست و شیاطین مسلک ها هست جای دیگر هست نمی رویم. هر کس که تو را شناخت جان را چه کند؟. که حکایت هایی هم هست که گاهی کسی قهر کرده و بعد آقا عنایت کرده، اینها خلاف ادب است و خلاف ولایت است. تا ما جان داریم و تا زنده ایم این هستیم. یک شاعر می گوید «لو کان حبک مدخل الجحیم، لترکت الجنه و اختار الجحیم» می گوید اگر نستجیر بالله دوستی موجب جهنم رفتن من بشود بهشت را نمی خواهم می روم آنجا که حب تو باشد. چرا؟ این ولایت کامل است این عشق است اگر عشق شد این است اگر کمتر از عشق بود کامل نشده، عشق که دیگر عقل نیست معامله ای نیست. عقل که معامله ای است عشق دل است بستگی و تسلیم است هر چی آقا بگوید. مورد دوم هم دیدم کسی بوده هر چه اصراری و زیارتی و توسلی نگرفت یک ذره به ذهنش آن جوری که من در جریان بودم نیامد که از اقا گلایه کند یا در ذهنش خللی بیاید که چرا نگرفت. آن مطلبی را که می گفت نگرفت یک قدم دیگر آن طرف رفت دید عنایت اینجا آمد. در حداقل برای خودم رفتم در بقیع با فسقه و فجره و اهل اغتصاب یک برخوردی شد و یک کمی با یکی آن گماشته هایش عربی صحبت کردم و لباسم هم داشتم نگذاشت که یک لحظه توقف کنم، یعنی یک سلام و اینها اصلا نگذاشت یک عصبیت خاصی برایش به وجود آمد که بسیار با شدت لحن و برخورد کرد و دنبالم کردند که دستگیر کنند که خدا نجات داد. مستقیم آمدم حرم حضرت رسول، باور کن حرم حضرت رسول ازدحام است جای نماز که نیست به سادگی، نشد و حرم حضرت رسول که وارد شدم بعد با کسی که صحبت کردم از دوستان اهوازی ما که بود گفت همین است دیگر. وارد شدم حرم حضرت رسول انگار بگویی راه باز شد. راه که باز شد رسیدیم به کنار ضریح حضرت رسول، جا خالی شد عرب بحرینی یا احصائی آمد پیش روی آن مامور اهل باطل ایستاد نماز ما با ما یصح السجود راحت خواندم بی هیچ اشکالی. گفتم یا رسول الله متشکریم آقایی. دلم آنجا شکست. در عمرم چنین نمازی را نخوانده بودم و چنین نمازی میسور نیست که آنجا کسی نمی تواند با ما یصح السجود نماز بخواند. نمازم را خواندم وصل به حرم، السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا خیر خلق الله. جلسه دیگری بود گفتم اجازه می دهی من یک سلامی بدهم؟ گفت بگو، سلام حضرت رسول که گفتم رسیدم که سلام حضرت رسول تمام شد گفتم «السلام علیک و علی اهل بیتک الطاهرین» گفت اصحاب را اسم نبردی، گفتم اصحاب اینجا نیست آن طرف است. در هر صورت «لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ» این است که اگر آقا امیرالمومنین ائمه اطهار و اهل بیت حاجات ما را دادند همین زیارت امین الله را ادامه بدهیم اگر حاجت ما را هم ندادند همان السلام علیک یا امین الله. اگر حاجت را دادند و عاشورایمان را بخوانیم و اگر ندادند هم بخوانیم. این عقلی نیست عشقی است ولایی است. یک نکته دیگر هم اشاره کنم «لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ» در هر شرائطی که باشیم لباس تقوا را حفظ کنیم. از مولی لباس تقوا را از تن بیرون نمی دهیم. لباس تقوا پایبندی به واجبات و محرمات است. این را از پیروی مولی درس بگیریم در هر شرائطی هر وضعیتی ما واجبات و محرمات را معامله نکنیم. امام خمینی چه جوری بود؟ مملکت زیر سوال رفت، صدمه دید اما گفت سلمان رشدی باید کشته بشود. واجبات و محرمات را معامله نکرد. دین را با اصل حیثیت مملکت معامله نکرد. حیثیت مملکت از نظر سازمان ملل و اینها به مشکل برخورد ولی سلمان رشدی باید کشته بشود، این را می گویند «لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ». یکی از اعاظمی که من درس می خواندم پیش او در نجف گفت امام خمینی را که گرفتند بعد از گرفتن میدان تیر بردند که میدان تیر که می برند یک آزمایش می کنند که قلب و روحش چه جوری است. این حرف می زند عادی حرف می زند بیایید قلبش را آزمایش کنید طبیب هم طبیب خارجی بود گفت پزشک معاینه کرد دید قلبش از حالت عادی اصلا تغییر نکرده است. این «لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّه» است ثبات در هر شرائطی بدون هیچ فرق و تغییری. ما در لباس تقوایمان این جوری باشیم از بزرگان مان مخصوصا از مثل امام خمینی که امروز دو تا نمونه شاهد از ایشان نقل کردم که ما طلبه ها از باب شکر نعمت هم الان در این وضعیتی که هستیم و عزتی که داریم خدا داده سببش امام خمینی است. «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق». یک حدیث را بخوانم «و من تعری من لباس التقوی لم یستتر بشئ من اللباس» از امیرالمومنین علیه السلام، ستر آبرو است کسی که آبرویش به وسیله تقوا حفظ نشود به هیچ لباس و تظاهر و تزویر و زر و زور آبرویش حفظ نمی شود. فقط به وسیله لباس تقواست که آدم مستتر می شود یعنی آبرویش حفظ می شود. خدایا ما را با ولایت اهل بیت همیشه با لباس تقوا بدار.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo