< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

97/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه سوم سوره هود درباره ولایت امیرالمومنین و اهل بیت

آیه شماره سه سوره هود، خدای متعال می فرماید: «وَأَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ»

 

ترجمه آیه

آیه می فرماید: دستور این است که استغفار کنید پروردگار خودتان را. اولاً امر به استغفار داریم. خودش یک مطلبی است که باید مورد توجه قرار بگیرد. با این امر باید پایبند باشیم. توبه و استغفار از دو کلمات مثل مسکین و فقیر است. اگر جدا باشند هر کدام معنی یکدیگر را می دهند. «اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اتحدا» مسکین و فقیر اگر جدا ذکر شود مسکین فقیر است و فقیر مسکین است. اگر دو تایشان با هم ذکر بشوند فرق می کند. استغفار و توبه هم اگر جدا ذکر بشود استغفار همان توبه است و توبه همان استغفار است اگر دو تا با هم ذکر بشود معنی اش فرق می کند. استغفار یعنی آن عملی که ابتدای کار است آدم طلب مغفرت می کند و توبه در نتیجه استغفار آدم به خدا برمی گردد. فرقش فرق بین مبدا و منتهای کار است. استغفار ابتدای کار است و توبه انتهای کار. استغفار کنید به خدا برگردید. اولاً سنت استغفار بسیار سنت خوبی است و دستور هم داده شده از سوی خدا و امر به استغفار شده و ماه رجب و ماه شعبان هم ماه استغفار است. مخصوصا در ماه شعبان روی استغفار زیاد توجه شده است. اذکار استغفار که محدث قمی قدس الله نفسه الزکیه ذکر می کند اعتبار دارد و بسیار خوب است که از آن اذکار استفاده کنیم. اعمال شعبان را مطالعه بفرمایید. هفتاد مرتبه استغفر الله و اسئله التوبه و همین طور استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم تا آخر آن هم هفتاد مرتبه است. در این رابطه آثاری و ثمراتی هم گفته شده است. از همین امروز که روز اول شعبان است این را در نظر بگیرید. یک تجربه هم برایتان بگویم درباره کار علمی و کار عبادی هیچ گاه نسیه نگذارید. اگر یک کار علمی را در نظر می گیرید شروع کنید که در ابتداء سخت می نماید ولی وارد شدید خودش راه می افتد. یک کار علمی خیلی سنگینی است می گوید من نمی توانم، فکر نکنید نمی توانم در کار نیست بروید وارد بشوید خیلی از عزیزان به خاطر همین مطلب ضرر مهمی می کنند. منتظر فرصت هستند وقت ندارند. الان یک کمی گرفتاری دارم، تمام اینها ویروس ها و موانع است برای کار علمی و کار عبادی. روایت را هم خوانده ام «اذا خفت صعوبه امر فاصعب یذل لک» مولی علی می گوید که اگر امری سخت است سرسختی کن تا رام و آرام بشود برایتان. پس تجربه این شد که دو تا عمل یعنی کار علمی و کار عبادی را هیچ گاه نسیه نگذارید. یکی از سنگینی آن نترسید و از مزاحمت نترسید. مثلا می گویید الان این کار را دارم صبر کن این را جمع کنم این وسوسه است آن دو روز به دهها روز کشیده می شود. هیچ گاه موکول به فرصت آینده نکنید و شروع کنید. این مطلب بسیار مهمی است برای طلبه و همچنین دعا. دعا می گوید سنگین است من هفتاد بار استغفر الله و اسئله التوبه و هفتاد مرتبه استغفر الله الذی لا اله الا هو تا آخرش و دیگر اذکار دیگر هم دارد و مناجات شعبانیه هم دارد و صلوات شعبانیه دارد اینها زیاد می شود و وقت ندارم. این جمله زیاد می شود و وقت ندارم درست نظرات شیطان است. اذکار را که ادامه دادید بدانید هم کار علمی انگار خودش جا پیدا می کند برای خودش و هم کار عبادی انگار خودش جا پیدا می کند. ما می گوییم برکت در وقت، شما می گویید ما وقت نداریم یک مرتبه می بینی که مهمان رسید از شهرستان و از کشورها، یا شما می خواهید کار نمی رسید، زندگی است یک مرتبه لوله ترکید یک عالم کار ایجاد می شود. و وقتی که به طرف درس و بحث رفتید لوله ترک نمی خورد و مهمان تشریف نمی آورد. تجربه شخصی هم این است که حتی شما بگویید یک کمی استراحت کنم و سرما خوردگی شدید دارم، از رفقا گفتند که اگر می خوابیدم آن کسالتم خوب نمی شد آمدم درس انگار هیچ نبود. تجربه ما طلبه ها مشغول بحث که باشید سلامتی تان هم دارید. کار علمی قربه الی الله کل امور زندگی آدم را تنظیم می کند. شرطش هم این است که بعد از عبادت کار علمی تان را اول قرار بدهید و اصل قرار بدهید و بقیه کارهای زندگی فرع است. ما که در نجف بودیم بین طلبه های نجف بعد از عبادت و زیارت حرم و اینها کار دیگر نبود کار اصلی فقط درس بود. آنقدر هم نا امنی بود که یک نفر شرطه را اگر می دادیم احتمال دستگیر دادن وجود داشت اگر به بهانه واهی یک شرطه یک مرتبه می گفت بایست دیگر تمام بود دیگر این نبود که دلیل بخواهد گرفتن همان و تا آخر سر بریدن همان. یک نفر در داخل صحن حرم امیرالمومنین با یک ورقه کاغذ اگر راه می رفت و می خواند گرفته بودند، کمونیستی بود که صدام از اقدام شوروی و خودش کمونیست و ملحد بود. کشور عراق خودش یک قمر از اقمار شوروی بود و خودش کمونیست بود و سید الحکیم درگیری اش تا آخر بعثی بود. سید الحکیم که آن اعلامیه داده بود که «الشعویه کفر و الحاد». و سیدنا الشهید الصدر که فلسفتنا می نوشت و اقتصادنا می نوشت چون که رویه حرکت سیاسی برای این بود که دین و اعتقادات را کاملا محو کنند. برای مبارزه با الحاد و کمونیسیت شهید صدر یک سنگری بود که فلسفتنا و اقتصادنا از آلمان شرقی من نجف بودم از آلمان شرقی یک جوانی آمد گفت محمد باقر صدر کیه؟ گفت در آلمان کتاب اقتصادنا ممنوع و غیر مجاز اعلام شده است از بس توانسته است نظام اقتصادی اسلام را در برابر اقتصادی کمونیستی بتواند جا بیاندازد کتابش ممنوع شده است. با شکنجه های زمان شوروی اصلاً خود عراق سرزمین چشم را باز می کردی می بینی شوروی هست و کمونیستی. و آنقدر نا امنی عیناً نا امنی کشورهایی که در تحت کنترل شوروی بود اختلاف صد در صد، تمام مسیرها بسته، ارتباطات ممنوع و تحرکات ممنوع و نظام هم کمونیستی و تمام برنامه هایش از اساس عزم داشتند که اعتقادات را بزنند چنانکه در کشورهای اسلامی کمونیستی مبارزه اصلی با اعتقادات بود. آنجا کسی که سنگر اصلی بود شهید صدر بود و اتباعش بود که می توانستند رد بر مبانی شیوعی و کمونیستی شرح بدهند و مطلب بگویند و استدلال بکنند. مطلب این است که نا امنی بود و با آن وضعیت نا امنی طلبه ها انگار بگویی که هیچی نمی بینند در بین صد کیلومتری خطر و نا امنی گرم مشغول درس و بحث بودند. درس و بحث را هیچ گاهی تضعیف نمی کردند تا اینکه شهید صدر درس او را ممنوع کردند. مدتی در منزلش تحت نظر بود و از همان جا بردند و با آن وضعیت به شهادت رساندند. و البته کسانی دیگری هم بود که مبارزه علمی داشتند آنها هم در خط شهید صدر بودند. تحقیقا پرچم دار مبارزه فرهنگی و اعتقادی در عراق در برابر کموینیست و الحاد شهید صدر بود که در ایران آن زمان شهید بهشتی بود که کمونیستی در بعضی از جاهای ایران حرکت داشتند مثل فدائی ها و تودی ها شهید بهشتی و شهید مطهری و امثال بودند. اینجا کمونیستی تحرکاتی داشتند ولی در اقلیت بودند چون اینجا نظام آمریکایی بود و شاه آمریکایی بود. آنجا نظام کمونیستیی رسمی بود و روزنامه ها و مجلات و نویسنده ها علناً، یکی از افاضل یک نفری را با شهید صدر در میان گذاشت گفت فلانی در این مجله این جوری می نویسد شهید صدر گفت «رجل ملحد» راحت ملحدین در مجله ها راحت الحاد را می نوشتند. در ایران که مسئله این گونه نبود. راحت مسائل الحادی را می نوشتند و رد بر عبودیت و توحید و خداشناسی بود. و مجلات در اختیارشان بود مملکت خودش درآمد شخصی داشت هم از حیث زوار و ورود مردم درآمد داشت هم نفتی بود. یک سرزمینی بود در اختیار آن متجاوزین مدتی قرار گرفته بود آنچنان بر اهل علم فشار بود که واقعاً امکان تحرّک اصلاً وجود نداشت. یک نفر اگر یک حرکتی در خانه اش انجام می داد از در خانه اش دستگیر شده بود و برده بودند و دیگر محاکمه نبود سازمان ساواک را می گفتند امن. امن رفتن یعنی قتلگاه رفتن. میلیون ها جمعیت را کشتند تا اینکه نظام حاکم را حاکم کردند و تا اینکه به ایران حمله کند که یک مرکزی بعد از انقلاب یک مرکز دینی و مذهبی شده است که بیاید ایران را بزند که خدا لطف کرد خودش سرنگون شد. در سخت ترین شرائط علماء و فقهاء جلسه علمی داشتند روزهای پنجشنبه و جمعه. می نشستند بحث های دقیق علمی مطرح می شد و شهید صدر هم جزء کسانی بود که جلسه داشت اخلاقش هم این بود هر کسی که وارد می شد اهل علم بود شهید صدر تمام قد سر راهش بلند می شد و کسی که معمم بود و طلبه نبود سر راهش بلند نمی شد. من یک روزی دیدیم یک معممی آمد طلبه نبود آنجا می گفتیم مقبره خوان که پول می گیرند از بازماندگانشان و قرآن می خوانند، چون افراد ثروتمندان آمدند آنجا دفن کردند مقبره دارند کسانی را می گیرند که قرآن بخواند و اجرتی هم می دهند. یک روز دیدم یک کسی وارد شد لباس شیکی هم داشت اما طلبه نبود آقا سر راهش بلند نشد. طلبه جوانی را دیدم کم سن و سال وارد شد اما درس می خواند تمام قد سر راهش بلند شد. با یک احترام و با تبسم صحبت می کرد. آقای شهید صدر اخلاقش این بود که مثل امام سجاد «یقضی حیاء و یقضی من مهابته فما یتکلم الا حین یتبسم» کارش این بود که هم کار علمی حوزوی انجام می داد و هم کار اعتقادی دقیق و هم در عین حال تشکیلاتی هم مخفیانه درست کرده بود با آن سختی، به نام حزب و دعوا بود که یکی از افرادش شهید سید باقر صدر بود و یکی از افرادش شهید سید محمد حسین صدر بود که من اینها را دیده بودم و اینها در منزل شهید صدر هم اینها جمع بودند و جزء اصحاب شان بودند. و خود شهید صدر همان کار را می کرد هم در عین حال که فلسفتنا و اقتصادنا و امثال را می نوشت دوره اصول را تجدید کرد و نوشت به نام حلقات. هم درس را اداره می کرد و حوزه را و هم سنگری بود در برابر کمونیست های آن روز. حالا بعدا این کمونیستها که آمدند با ایران در جنگ شدند کم کم آمریکایی شدند و آمریکا هم با اینها رفاقت پیدا کرد با اینها آن مراحل بعدی بود. اولا که ایشان اعلم نبود، نابغه بود. و ثانیاً در توان درسی و بحثی آدم عادی نبود، به اندازه ای اگر آزمایش می شد از ضریب هوشی از دویست و هشتاد هم بالاتر بود. به نظر من صدمه اصلی صدام شهادت شهید صدر بود. گرفتن شهید صدر یعنی یک سرمایه از جهان اسلام، از جهان بشر، بشریت مثل شهید صدر نداشت. این گونه بود. قدرت علمی که قدرتی که از نظر که در بیست و سه روز یک کتاب چهارصد و هفتاد و چند صفحه را نوشت کتاب علمی. کتاب که کتاب شهید صدر است با چه دقت و با چقدر دقیق و با چقدر به نحو دقیق که به آن نمی شود اشکال کرد. آن یک آیت الله بود و خضوعش خودم می دیدم وقتی که حرم حضرت امیر سلام الله تعالی علیه می آمد زیارتی که در حرم ایشان می خواند اگر می دیدید با همان یک زیارت خواندن ایشان آدم منقلب می شد. و شب های جمعه که کربلا می رفت زیارت امام حسین. و رفتارش را که گفتیم احترامش نسبت به علماء و نسبت به اساتیدشان. آیت الله سید کاظم حائری که نامه های ایشان را رساله هایی که بین ایشان و بین امام رد و بدل شده است که آن احترامی که به امام خمینی داشته است و آن ادبی که خرج داده است و آن دعا و آرزویی که برای امام کرده است آن وصفی که برای امام خمینی می گوید آدم ببیند چه ادب و احترامی و چه احترام و تجلیلی. و همین طور ادبی که نسبت به یک مباحثش داشت با آقای سید محمد روحانی مباحثه خصوصی داشت. سید محمد روحانی از نظر فضل در نجف جزء سه نفر اول بود شهید صدر و شیخ کاظم تبریزی و سید محمد باقر. این سه نفر اول بودند از نظر فضل. از بس شهید صدر متواضع بود با سید محمد روحانی خصوصی که مباحثه داشت چندین سال، سید محمد روحانی تلقی می کرد که ایشان پیش من درس می خواند آنقدر متواضع بود. گفته شده است که شهید صدر عنوانش مباحثه بود و سید محمد روحانی فکر می کرد که تدریس است در اثر تواضع بیش از حد با یک دوستش و با یک هم درس اش تواضع می کرد. این یک درسی است برای ما. تواضعی که سر و پای وجودش را فراگرفته بود. و در رساله عملیه که فتوا خواست بدهد با یک عبارتی که رساله نباشد و فتاوای واضح باشد کتابش را نوشت الفتاوی الواضح. من در درس خود شهید صدر یادم است وقتی که اسم یک استاد را می برد روی محقق اصفهانی خیلی حساب می کرد صاحب نهایه الدرایه، روی محقق نائینی و سیدنا الاستاد آقای خویی را که زیاد روی آن حساب باز می کرد. با یک تجلیل و احترامی یاد می کرد که اگر اشکال داشت در این شکل نمی گفت که این حرف ایشان درست نیست این حرف شان غلط است یا حرفی است که قابل قبول نیست اشکالش این بود که تعلیقه، این بیان استاد است و من یک تعلیقه دارم. چقدر ادب به خرج می داد. نه اینکه مثل سبک عادی که استاد این را گفته و من فکر می کنم که اینجا درست نفهمیدم و اینجا اشتباه کرده باشد. از عباراتی که اهانتی استشمام بشود در تعبیرش نبود. در حافظه ام الان دارم وقتی که کلام سید الخوئی را نقل می کرد آخرش می گفت که «و لنا حول ما افاده سیدنا الاستاد عده تعلیقات» تعلیقه یعنی یک چیزی من فهمیده ام این است. رفتارش ادب بود، صحبتش ادب بود، نشستنش معنویت بود چهره اش علم بود، و آقای تیجانی که مستبصر شده است یکی از عوامل استبصار خودش دیدار با شهید صدر است در کتاب ثم اهدیت خوانده اید که رفتم و شهید صدر را دیدم رفتارش را و بحثش را سوال کردم از «اشهد ان علیا ولی الله» چه جوابی گفت چقدر عالی بود. این است که خداوند برای حوزه های علمیه سرمایه هایی گذاشته است. البته خیلی در حق ایشان ظلم شد جفای تاریخ اخیر یعنی ضایعه قرن اخیر شهادت شهید صدر بود. واقعا ضایعه بود اگر می ماند که چه نمی شد جهان اسلام چیز دیگر می شد از نظر علمی. امام خمینی تنها درباره کسی که آیت الله العظمی نوشت درباره شهید صدر بود آیت الله العظمی شهید صدر که امام خمینی به سادگی برای بعضی ها که اینجا مرجع هستند حجه الاسلام می نوشت ولی برای ایشان آیت الله العظمی سید محمد باقر صدر. خدایا برای همه ما توفیق بهره برداری از علوم آل البیت عنایت فرما.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo