< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

97/02/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه سوم سوره هود درباره ولایت امیرالمومنین و اهل بیت

آیه شماره سوم سوره هود خدای متعال می فرماید: «وَأَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ»

 

ترجمه

ابتدای این آیه را در جلسه قبل بحث کردیم که استغفار و توبه چه باشد و چگونه باشد و چه بشود که استغفار و توبه اگر با هم ذکر بشوند به دو معنی است استغفار نظری هست و توبه عملی، برگشت به سوی خدا. که خداوند توفیق توبه برای ما عنایت کند. یکی از عنایات رحمت های الهی این است که آدم اهل توبه و استغفار باشد که در آیه دیگری هم هست «وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»[1] اهل استغفار باشد. می فرماید: «ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى» نتیجه عملی هم اعلام می کند که اهل استغفار بودید بهره و متاع و توفیقات و بهره های خوبی تا اجل مسمی که ظاهرا اجل مسمی تا مدتی که از سوی خدا مقرر شده است نصیب آدم می شود. این اشاره به آن حدیث معروفی که شنیده اید کسی پیش امام آمد گفت بدهکارم گفت استغفار، مریض استغفار، گرفتاری استغفار و هر قدر مشکلاتش را گفت امام فرمود استغفار. این آیه هم اشاره به آن دارد. استغفار کنید «توبوا الی الله» که «یمتعکم متاعا حسنا الی اجل مسمی» تا این جا ابتدای آیه بود و ربطی به مطلب و مقصودی که در بحث هست نداشت. بعد می فرماید: «وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ» خداوند بر هر صاحب فضلی فضلش را داده است. و در حق مستحقی رحمتی تفضل فرماید. مترجمین آقای الهی قمشه ای در ترجمه آورده که در هر مستحقی رحمتی تفضل فرماید ولی ظاهر آیه «ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ» یک سوال ابتدایی می شود که اینجا تحصیل حاصل است معنا این است که از کسی حق کشی نمی شود، معنای آیه بدون تفسیر به دست نمی آید. یک چیزی از مضمون این آیه رجاءً استفاده کرد که «كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ» یعنی آن کسی که صاحب فضل است و خداوند آن فضل را برایش داده. این یک تلقی ابتدایی از این آیه است

 

مراجعه به تفاسیر

اما به تفسیر مراجعه کنیم تفسیر قمی که می فرماید: «و ان استغفروا ربکم و یوت کل ذی فضل فضله» که این «كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ» همین روایت می فرماید: «فهو علی بن ابی طالب علیه السلام»[2] روایت هم از امام باقر علیه السلام است. الان دیگر به اصطلاح یک مومن کسی که اعتقاد ولایی دارد یک آرامشی پیدا می کند که «كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ» فقط به مولی مناسب است که خداوند صاحب فضلی را فضلش را داده. عجیب این است که این روایت که تفسیر قمی نقل می کند کتاب شواهد التنزیل تالیف حاکم حسکانی که از علمایی هست که تقریبا در بین ما پیروان اهل بیت مثل علامه حلی است. حاکم حسکانی در کتاب شواهد التنزیل در تفسیر همین آیه «كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ» روایت نقل می کند «ای ذی فضل هو علی بن ابی طالب علیه السلام» پس دیدیم که تفسیر ولایی ما درباره امیرالمومنین که «ذی فضل فضله» در تفسیر قمی آمده بود در تفسیر حسکانی هم آمده است که ما در مقام استدلال هم می گوییم کسانی که در خط ولایت هم نیستند مدرک ارائه بدهیم که «ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ» امیرالمومنین صلوات الله علیه است. بعد از اینکه «كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ» امیرالمومنین است در واقعیت تاریخی خودمان یا تاریخ فقهاء که مراجعه می کنیم کسی که به یک فضل بالایی از علم رسیده، از مولی علی گرفته است. و همان «انا مدینه العلم و علی بابها» و فقهایی که در نجف زیاد بودند الحمد لله الان هم زیاد هستند آن یکی که شاخص تر می شود بروید مطالعه کنید به اصطلاح پروژه های تحقیقی تنظیم کنید، الان اوضاع طوری است که پروژه ها مثلا در کنگره شیخ انصاری بود در قم یک نفر از خارج آمده بود شیعه که قبلا نبود ولی یادم نیست که مسلمان بود یا مسیحی، رساله دکتری داشت رساله دکترایش شخصیت شیخ انصاری بود. شیخ انصاری این فضیلت و فضل را از حرم مولی علی گرفته. تا با علی نباشد آدم در مسلک طلبگی به فضل و سواد و علم و فقه آنچنان دسترسی کار مشکلی است. در تعبیر طلبگی می گوییم فاضل است یعنی فقه بلد است. و باید از مولی علی کمک بگیریم و تا ارتباط محکم ما با مولی نباشد در مسیر فقه و در مسلک طلبگی به آنجایی که باید برسیم نمی رسیم. و کمک گرفتن از فرمایش مولی یکی از راه هایش این است که در مسلک طلبگی مان با همان قناعتی که در تاریخ ما طلبه ها بوده، من تصوف درس نمی گویم، شما را به ترک دنیا طلب نمی کنم از نظر فقه ترک دنیا نیست از نظر دنیا حلال و حرام مطرح است و آن صبغه های تصوفی که ترک دنیا باشد اینها در فقه نیست ما آنچه که فقه می گوید درس می گوییم منتها شیوه مولی رفتار عملی مولی تعلق به دنیا نیست و تعلق به مادیات نیست و تعلق باید باشد و تعلق نباشد مثل یک موجود سرگردان لرزانی که اگر تعلق و تکیه نداشته باشد می افتد. تعلق به تقوا و علم، این آدم را از وضعیت لرزان بیرون می آورد و می برد بالا. «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»[3] این رفعت می دهد و این آدم را از حالت لرزش می آورد بیرون. این دو تا ارزش واقعی است. شما می بینید ارزش های اعتباری امروز یک مسئولیتی دارد مردم به او رای دادند چند روز دیگر مدت رای تمام می شود آدم عادی، از آدم عادی هم لرزان تر. اما یک نفری که مومن و متقی است و عالم است محکم در موقع خودش است هر شرائطی باشد رفعت الهی است و ارزش واقعی است ارزش واقعی تغییر نمی کند که فقط دو چیز است تقوا و علم. الان از دستورات مولی یک استفاده ای بکنیم به این مسلک طلبگی مان. نمی گویم که دنبال مال دنیا نروید یا مال دنیا اگر در اختیار شما نبود غصه نخورید برای اینکه طلبه که شد روحانی که شد در حقیقت مادیات دیگر با آدم همراه نیست منتها روزی را خدا می دهد نگران نباشید. طلبه در تاریخ از گرسنگی فوت نشد، البته من در تاریخ ندارم ولی احتمالش را می دهم. چون خیلی در تاریخ طلبگی همین الان در همین حوزه علمیه قم شاید صدها روحانی داریم که خود یا خانواده اش بیمار است در اثر نداشتن امکانات نمی تواند خوب معالجه کند. که ناشکری نشود که طلبه ها الان نان خالی را دارند یک وقتی بود در زمان جوانی های ما طلبه ها برای نان خالی مشکل داشته باشد الان الحمد لله کسی نباشد که نان خالی نداشته باشد. ما در مسائل مادی وارد نمی شوید. هرچند می دانید کسوتی از عوام که اطلاع ندارند فکر می کنند وای طلبه ها عجب اوضاع خوبی دارند می خورند خبر ندارند، چی که ندارند. ما در جوانی ها درس می خواندیم یادم است که اگر نان داشتیم دیگر غصه ای نداشتیم نان و آب که هست درس بخوانیم. الان عمل مولی علی امیرالمومنین که «ذی فضل فضله» است برای ما می گوید که شما که در زندگی نان خالی داشتید بروید دنبال کار، کار فقط علم و علم و علم و فقه اهل بیت. یک نکته را قبلا گفته بودم ولی از کلام مولی شخصا و عینا برای شما نقل کنم می فرماید: «یا بنی اوصیک بتقوی الله» بعد می فرماید: «اوصیک بالعمل فی النشاط و الکسل» بعضی ها که تقوا پیشه می کنند و جوان هم هستند می گویند من الان نماز و دعا می خوانم یا عادت شده یا دعا را که می خوانم حال ندارم بیحال بخوانم چی فائده دارد که وسوسه است. مولی فرمود: «اوصیک بالعمل فی النشاط و الکسل» در حالت کسالت هم دعایتان را بخوانید حال ما افتاده است دعا که نمی افتد از حال دست ما را می گیرد با بی حالی بخوانید حال که داشتید که خب و اگر نداشتید بخوانید آن خودش را می کند. و بعد هم یک وقتی آدم سرحال است و نشاط دارد و درس را خوب گوش می دهد و یک وقتی بی حال است و کسالت از فقر است کسالت از گرفتاری هست اینها را اگر به طرف درس بیاییم و آن گرفتاری ها را در وقت کسالت هم کنار بگذاریم به طرف درس و بحث باشیم باور کن آن حداقل ها که به اضطرار برسد دست ما را می گیرد. سنت این است. یک طلبه ای بود گفت امکانات مالی نداشتم و پول نداشتم و کرایه ماشین تا یزد یا کرمان نداشتم و خانواده ام فشار آورد که برویم و کار تمام و درس هم تعطیل و هیچ امکاناتی هم نداشتم. از کسی هم پول بخواهم که کسی قرض نمی دهد به سادگی. یک طلبه ای می گفت از یک طلبه ای خواستم پول قرض بگیرم قرار گذاشتم تا سر قرار رسیدم یک طلبه دیگر آمد گفت اگر این را قرض می دهی پول تان را که نمی تواند بدهد قرض می دهی با خود شماست، تا خواستم قرض بگیرم آن هم قرض نداد. بعد چند سال ظاهرا گفت با دمپایی زندگی می کردم مسافرت هم با دمپایی می رفتم الان دارد کم کم خانه هم می گیرد که طلبه ها رو کار است. با نماز استجاری، با تبلیغ با زحمت با خون دل. آن طلبه گفت که آمدم دار الشفاء کسی را می خواستم پیدایش کنم که پول قرض بگیرم آخرین مهلتی که می روم خانه راه دیگری ندارم. همین طوری که در اضطراب بودم آن فردی که پول می خواستم قرض کنم یا نیامد یا آمد و پول نداشت. بعد گفته شد وقتی که تمام شد اضطراب کامل شد. رو کردم دار الشفاء بودم رو به طرف آقا امام رضا گفتم دیگر آقا من خانه که نمی توانم بروم، همین که در این حالی بودم یک مرتبه چشم هایم پایین افتاده بود دیدم یک عبایی از جلوی رویم رد شد. چشم باز کردم دیدم آشنای قدیم است گفت می خواستم یک مطلبی برایتان بدهم آدم که مضطر بشود سیاست این است که در آن لبه اضطراب دست آن را می گیرند. لذا می گویند: «مضطر نگشته ای که حاجت روا شوی». مسلک اصلی ما به مولی می نگریم و فرمایش ایشان وانگهی به فقهایی که فقهاء واقعاً علماء و فقهای آل البیت بودند. در سختی ها توانستند کاری بکنند که کارستانی، یک نکته هم برایتان بگویم زندگینامه فقهای شاخص و شخصیت های بارز را مطالعه کنید، کتاب های معتبر خودشان الان خوب شده کتاب های معتبر خودشان ابتدای کتاب یک زندگینامه از مولف است اینها را مطالعه کنید. مثلاً از علمای خیلی موفق که زندگینامه اش برای ما الگو است شهید قدس الله نفسه الزکیه، زندگینامه شهید که شهید مطلق که می گوییم یعنی شهید اول. همین کتاب الدروس الشرعیه مقدمه آن را نگاه کنید. زندگینامه شهید را که نقل می کنند در مجموع یک زندگی پر از مشقت و پر از شکنجه و فشار و دولت وقت ناصبی وهابی امروز و ناصبی آن روز با چه سختی ها توانست کار بکند. از جبل عامل آمد از حله آمد کجا درس خواند؟ از جبل عامل آمدن تا حله شاید ده مرتبه از کانال مرگ عبور کرد نواصب می کشند دیگر. مثل داعشی های امروز. تا حله آمد استاد اصلی شهید اول کی بود؟ فخر المحققین فرزند علامه حلی، و شاگرد معروف خود شهید کیه؟ جوادی منصور ابن عاملی شیخ حسن و صاحب وسیله ابن حمزه که شیخ حسن عاملی صاحب معالم فرزند همین شهید اول است. و وارث علمی اش است و اجازه از طرف پدر دارد. آمده حله با چه سختی ها، هفده ساله بود رفت درس اش را خواند علم شد شام رفت سوریه الان، قرن هفتم بود و تقریبا زمان سربداران بود یکی از ملوک سربداران در خراسان حاکم بود شهید که علم شد نامه نوشت به شهید که بیا اینجا، جای شیعیان امن و امان حرم امام رضا، این باشد نامه را داد به شهید، شهید نتوانست برود یعنی مگر می شد رفت؟ تکان می خورد یک قدمی می گرفتند شهید می کردند. جوابش را با رساله بنویسم، رساله عملیه که در جواب ملک خراسان نوشته است همین لمعه است. این لمعه به برکات شهید و اخاذه ملک خراسان بود و یک وزیرش از سربداران بود. لمعه را نوشت که شنیدید هفت روز نوشته یک بار دقت کنید کی می تواند هفت روز یک لمعه بنویسد یک آیت خداست. لمعه ای که کلمات و بافت ادبی است و علمی است و به قول مرحوم آیت الله الظعمی شیخ کاظم تبریزی تلگرافی است آمد و آنجا لمعه را نوشت هفت روز که فقط کتاب مختصر النافع محقق حلی را داشت و هیچ مدرک دیگری نبود. و هفت روز نوشت یک معجزه: زیر نظر بود زندانی ایشان دو جور بود: زندان در داخل سجون بود و یکی هم در خانه اش زندانی بود. این لمعه را که نوشت در خانه اش زندانی بود و تحت نظر بود و از باب معجزه می گویم هفت روزی که کار کرد روی شرح لمعهه یک نفر مزاحم نشد و مراجعه نداشت در حالی که مکرر مراجعات بود مدیریت و اداره و دفتر و اینها نداشت هفت روز مدیریت بالا برایش خلوت کرد لمعه نوشت که تا ابد لمعه است. چرا از بین نمی رود؟ لمعه است دیگر نورانیت دارد. و با چه سختی ها؟ یک نکته طنزش را هم بگویم در بازجویی ها و شکنجه ها و گرفتاری ها یک حاکمی بود از سوی حکام نواصب و خلفای آن روز به نام ابن جماعه، یک عالم قاضی القضات که بالاخره حکم شهادت که با محاکمه شهید کردند شهید را و بعد بعد از محاکمه دستور دادند که به دار بماند. ابن جماعه آمد دفتر شهید، شهید جثه کوچکی داشت پشت دوات و میزی که داشت نشسته بود آن یک ابن جماعه خواست توهین کند قاضی القضات، گفت پشت دوات یک چیزی حس می شود ولی معلوم نیست که این چیه. شهید فورا بدون درنگ گفت بله ابن الواحد همین است. یعنی تو که ابن جماعتی تو باید گنده باشی و ابن الواحد حلال زاده همین است. ابن جماعه دیگر چیزی نتوانست بگوید. با همه این سختی ها لعمه را نوشتم. نکته این است که شاید هر مرحله خطر شهادت را داشت ولی او که در مسیر آمده بود مدیریت خدای متعال مهلت داد تا لمعه اش تمام بشود آنگاه به شهادت برسد. اگر مدیریت و عنایت نبود خطر شهادتش چندین بار او را تهدید می کرد. «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ»[4] توانست تا کتاب لمعه کامل بشود و زندگی تمام. خدایا معرفت ولایی برای ما عنایت فرما.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo