< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

97/02/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سبب دوم جنابت

امروز بحث ما سبب دوم «الثانی من اسباب الجنابه الجماع و ان لم ینزل ولو بادخال الحشفه او مقدارها من مقطوعها فی القبل من غیر فرق بین الواطی و الموطوء و الرجل و المراه و الصغیر و الکبیر و الحی و المیت و الاختیار و الاضطرار فی النوم او الیقظه»[1] سبب دوم از اسباب جنابت جماع است. درباره سببیت آن اختلاف بین مسلمین وجود ندارد بلکه از ضروریات مذهب به حساب می آید.

 

تفصیل بحث

و اما تفصیل بحث اصل سبب یعنی جماع و خصوصیت آن در نصوص که التقاء الختان آمده است وانگهی مرحله سوم مقصود از التقاء الختنان نصاً چیست؟ این سه مرحله را باید توضیح بدهیم.

 

آراء فقهاء

اما اصل مسئله نگاهی به منظر فقهاء بشود شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: جنابت دو تا سبب دارد: 1. خروج منی با همان خصوصیاتی که گفته شد،‌ 2. جماع. جماع را می فرماید که حداقل صدق دخول می تواند جماع باشد و موضوع برای حکم و سبب برای جنابت.[2] دیگر انزال شرط نیست و شهوت هم شرط نیست و فتور هم شرط نیست که گفته شد در بحث قبلی که صفات در صورت اشتباه سه چیز اعلام شده است ولی در حقیقت دو چیز است. در رجال و در مریض و نساء یک چیز که عبارت است از خروج از روی دفق و جهش و با شدت بیرون بیاید و شهوت باشد. منتها سیدنا می فرماید که فتور چنانکه در نص هم آمده است فتور لازمه شهوت است سبب مستقل نیست. یعنی اگر شهوت صورت گرفت خروج از روی شهوت یک فتور و سستی و رخاء به طور طبیعی در پی دارد متلازمین هستند. لذا یک وصف توضیحی نه یک وصف مستقل. بنابراین در جماع هیچ یکی از اینها شرط نیست نه شهوتی و نه انزالی و نه دفقی و نه فتور، فقط صدق جماع بکند که تعبیر ذکر سبب و اراده مسبب شده است،‌جماعی است که سبب است برای دخول. حداقل دخول که صدق بکند جماع است و سبب برای جنابت. محقق حلی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: سبب دوم جنابت جماع است. جماع را هم در اصطلاح فقهاء التقاء الختانین گفته است و بعد می فرماید: «و هو عباره عن غیبوبه الحشفه»[3] این تعبیری است که در کلام قدماء و مشهور آمده است که برای ما قابل اعتبار است.

 

توضیح مسئله در سه مرحله

الان مسئله را در آن سه مرحله توضیح بدهیم و این توضیح هم در نصوص وجود دارد. مرحله اول خود جماع به عنوان جماع سبب برای جنابت است. این یک مرحله، مرحله دوم جماع التقاء الختانین است، مرحله سوم از منظر نص التقاء الختانین حداقل آن چه مقدار و چه وضعیتی است؟. در کتاب وسائل جلد 1 باب 6 از ابواب جنابت است. اما ببینیم در اینجا اجماعی هم وجود دارد یا وجود ندارد. صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: این مطلب یعنی همین مطلبی که عنوان شد سببیت جماع برای جنابت با این خصوصیت التقاء الختانین، می فرماید: «لا خلاف فیه بل الاجماع محصلاً و منقولا مستفیضا و متواتراً». آن اصطلاحی که گفته بودم که اجماع بالاتر از نفی خلاف است اینجا متنش را دیدید که «لا خلاف بل الاجماع» یک مرتبه بالاتر. آن مطلبی که گفته بودم که اجماع بقسمیه یعنی اجماع منقول که منقول به خبر واحد یا منقول به خبر مستفیض و متواتر. اجماع بقسمیه را دیدید محصل و منقول نیست. اینجا تصریح هم کرده در این متن اجماع محصلاً و منقولاً مستفیضا و متواترا. و می فرماید: «و کذلک النصوص مستفیضا او متواتراً»[4] جایش بود که کلام صاحب جواهر را اینجا بیاوریم. این یک باب که باب شش هست نه تا روایت نقل می کند که این نه روایت یا صریح یا اشاره ای به این مطلب دارد که می توانیم مستفیض بگوییم چون که پنج تای این روایت صحیحه است مستفیض که قطعا هست و می توانیم متواتر بگوییم. اگر یک عده از روایات پنج تا روایت صحیحه داشت و چند تا روایت اضافی این در حد تواتر است. و اگر یک روایت در حد سه تا روایت صحیحه داشت چند تا روایت اضافی این در حد مستفیضه است. درباره مطلب اول روایت شماره یک و هشتم که سببیت اصل جماع به عنوان دخول برای جنابت. روایت اول صحیحه محمد بن مسلم هست. محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی که همان محمد بن یحیی عطار است که قمی و شیخ شیخ کلینی است. عن محمد بن الحسین که این هم همان محمد بن الحسین بن عامر است از مشایخ کلینی است و از اجلاء و ثقات است. عن صفوان بن یحیی که از مشایخ ثلاثه است. عن علاء بن رزین که توثیق خاص دارد و از اجلاء و ثقات است. عن محمد بن مسلم که فوق اعتبار است. عن احدهما یعنی «عن احد الصادقین علیهما السلام قال سالته متی یجب الغسل علی الرجل و المراه فقال اذا ادخله فقد وجب الغسل و المهر و الرجم»[5] هر کدام به مورد خودش. محصنه باشد رجم، و مهر هم که مهر داشته باشد. جماع و مواقعه و دخول سبب برای جنابت است با این حدیثی که با این سند صحیح و این بیان واضح.

 

روایات کتاب سرائر

و همین طور روایت شماره هشتم که روایتی است با سند کوتاه محمد بن ادریس که همان ابن ادریس است در کتاب رجالی خودش که کتاب سرائر یک تتمه ای دارد در آخر اسم آن هم شده است آخر سرائر، آنجا بحث رجال و سند را نقل می کند. آن روایاتی که آنجا ابن ادریس نقل کرده که ابن ادریس از قدماء است آن روایاتی که آنجا نقل کرده و آن سندها کلا درست است. در آن آخر سرائر اگر از کتاب بزنطی نقل بکند سند درست است. کتاب بزنطی اسمش هست نوادر. نقلاً من کتاب النوادر لاحمد بن محمد بن ابی نصر بزطنی صاحب امام الرضا یعنی همراهی آقا امام رضا. «قال سالته ما یوجب الغسل علی الرجل و المراه فقال اذا اولجه وجب الغسل و المهر و الرجم»[6] ولوج همان دخول است «اولجه» ضمیر همان ضمیر و مرجع هم همان مرجع. در این دو مورد اصل مطلب نصا برای ما ثابت بود ولی مستند شد به سند قطعی که دو روایت صحیحه بود که به دو تا روایت اکتفاء‌کردیم. و اما مطلب دوم که منظور از جماع در اصطلاح فقه فرق می کند با جماعی که در اصطلاح عرف و لغت است. جماع در لغت که فقط نزدیکی است اگر دخول هم نشود جمع شدن است. و اما در عرف عوام جماع به معنای دخول کامل یعنی مواقعه و اما شرع دخالت کرده، برای این جماعی که سبب است تعریف اعلام کرده است که این جماع عبارت است از التقاء الختانین. ممکن است اشکال کنید که جماع در این حد صدق می کند و در عرف این جوری صدق می کند و این جوری صدق نمی کند برای اشکالات زمینه وجود ندارد جایی که شرع مستقیم موضوع تعیین بکند همان است. شرع برای جماع حد و وضعیت تعیین کرده است. التقاء الختانین است.

 

نصوص مسئله

در این رابطه سه روایت را می توانیم برای شما یادآور بشویم. صحیحه ابن بزیع، و صحیحه علی بن یقطین و روایت صحیحه ربعی که دو برادرند ربیع و ربعی. اما روایت صحیحه ابن بزیع عن عده من اصحابنا عن احمد بن محمد بن عیسی که اشعری و قمی و از اجلاء‌ و ثقات هستند. و عده من اصحابنا که از اصحاب کافی و شیخ کلینی است. عن محمد بن اسماعیل که به آن می گویند ابن بزیع از اجلاء و ثقات و توثیق خاص دارد و از اصحاب آقا امام رضاست. «قال سالت الرضا علیه السلام» در ملاعبه و مجامعه ای که مواقعه صورت نگرفته به طور کامل و انزال هم نشده است سوال شد از آقا امام رضا آقا فرمود: «اذا التقی الختانان فقد وجب الغسل»[7] روایت صحیحه علی بن یقطین است در این روایت که علی بن یقطین از اصحاب آقا امام موسی بن جعفر است، عنهم عن احمد بن محمد، که عنهم به عده می رود و احمد بن محمد هم احمد بن محمد بن عیسی اشعری است. عن الحسن بن علی بن یقطین عن اخیه الحسین عن علی بن یقطین. پدر راوی است و دو فرزند هم راوی است و برادر کوچک از برادر بزرگ روایت نقل می کند و برادر بزرگ هم از پدر روایت نقل می کند.

 

سوال:

پاسخ: این عده من اصحابنا فقط نقل کلینی است. و این عده هم شناسایی شده است سه تاست و هر سه تا هم ثقات است. و هم در رجال علامه است و هم در آخر وسائل است در تنبیهات است که اینها را گفته ام. عن جماعه که دیگر اختصاص به نقل کلینی ندارد و عن جماعه شیخ طوسی هم نقل می کند راوی دیگر یهم نقل می کند از یک عده ای که جمعی از روات است آنها از مختصات شیخ کلینی نیست شیخ کلینی فقط همین اصطلاح را دارد که این اصطلاح مال شیخ طوسی و شیخ صدوق هم نیست. فقط از مصطلحات خاص شیخ کلینی است این هم در ابتدای سند می آید. و عن جماعه ممکن است در وسط و ممکن است در آخر سند هم بیاید. بنابراین در این روایت هم که سوال شده است از امام موسی بن جعفر علیهما السلام که «عن الرجل یصیب الجاریه بالبکر» تا «لا ینزل علیها» و تا «لا یفضی الیها» این چه می شود؟ «اعلیها الغسل قال اذا وقع الختان علی الختان فقد وجب الغسل» فقط آن جای ختنه رجل به جای ختنه مراه که واقع بشود و بیافتد غسل واجب است. پس اجماع معنا شد. یک حدیث دیگر هم بخوانم صحیحه ربعی، سند هم درست است محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید که حسین بن سعید اهوازی است از اجلاء و ثقات، و سند شیخ هم به حسین بن سعید درست است. عن حماد که حماد بن عثمان است از اصحاب اجماع. عن ربعی ابن عبدالله که توثیق خاص دارد عن زراره عن امام باقر علیه السلام. «قال جمع عمر بن الخطاب اصحاب النبی فقال ما تقولون فی الرجل یاتی اهله فیخالطها و لا ینزل فقالت الانصار الماء من الماء» عمر چون خودش سواد فقهی نداشت گاهی مسائل را مشورتی بین اصحاب انجام می داد. نماز تراویح تاریخش این است که عمر رفت در مسجد مدینه شب رمضان دید مردم زیاد دارند نماز می خوانند فرادی، گفت چرا به جماعت نمی خوانند؟ گفت مستحبی است گفت مستحبی باشد گفت بروید جماعت بخوانید گفت زیاد است،‌گفت صد رکعت نماز دستور داد. لذا اتباع عمر به دستوری که در آن واقعه صادر شد نماز تراویح را تشریع کرد. این عادت ایشان بود و بعد هم مسئله را دید که اینجا غسل دارد یا ندارد؟ انصار و مهاجرین را طلب کرد جمع شد سوال را که کرد «قالت الانصار الماء من الماء» انصار گفت غسل از آب است یعنی منی بیرون بیاید تا غسل بشود. یک چیزی ذوقی گفتند انصار. «و قال المهاجرون اذا التقی الختانان فقد وجب الغسل» ختانان که التقاء بکنند واجب است غسل. «فقال عمر لعلی ما تقول یا ابالحسن فقال علی علیه السلام اتوجبون علیه الحد و الرجم و لا توجبون علیه من الماء اذا التقی الختانان فقد وجب علیه الغسل فقال عمر القول ما قال المهاجرون»[8] این مسئله تا اینجا تمام است. اما منظور از التقاء ختان در نص چیست؟ صحیحه ابن بزیع در ذیل روایت آورده است «فقال اذا التقی الختانان فقد وجب الغسل فقلت التقاء الختانین و هو غیبوبه الحشفه قال نعم» در این حدیث صحیح منظور از التقاء ختانین هم شرح داده شد که غیبوبت حشفه است. پس سه مرحله کاری که داشتیم هر سه مرحله از منظر نصوص برای ما کامل شد.

 

یک تکمله

یک تکمله کوتاه، سوال یا اشکال: و آن این است که روایتی آمده است از علی بن ابی طالب علیه السلام یعنی از رای مبارک ایشان، عن الحسین بن محمد که اشعری و از مشایخ شیخ کلینی است. عن معلی بن محمد که درباره اش حرف و بحث است نجاشی می گوید که کلامش اضطراب دارد و ابن غضائری هم یک مقدار تامل دارد و بعد در آخر سیدنا الاستاد در معجم رجال حدیث می فرماید ظاهر این است که معلی بن محمد ثقه است. فقط در سند تفسیر آمده است معلی محمد که کلمه ابن ندارد که نشان می دهد همان معلی بن محمد باشد. عن الوشاء که وشاء لقب حسن بن علی وشاء است که از اجلاء و ثقات است. عن ابان بن عثمان که از اصحاب اجماع است. عن عنبسطه بن مصعب که این هم دارای اعتبار است و توثیق دارد. سند می شود معتبر. «سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول کان علی علیه السلام لا یری فی المذی وضوء و لا غسلاً ما اصاب الثوب منه الا فی الماء الاکبر»[9] اینجا دیگر حصر آمده در بیان مولی، یعنی سبب جنابتی نیست مگر در خروج منی، که در اصطلاح نصوص خروج منی ماء اکبر تعبیر می شود. این حصر است. اگر این حصر در کار باشد که یعنی التقاء الختانین بدون خروج منی سبب جنابت نشود. صاحب وسائل این اشکال را جواب داده، جواب هم همین است که صاحب وسائل فرموده‌ و آن اینکه حصر هست ولی حصر دو قسم است: حصر اضافی و حصر حقیقی. این حصر اضافی است نسبت به خروج رطوبات مگر منی، مایع دیگری خارج بشود سبب غسل نمی شود. بنابراین حصر اضافی است و صدمه ای به اصل مطلب ندارد.


[2] المبسوط، الشیخ الطوسی، ج1، ص50.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo