< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

97/10/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تفسیر آیه بیست و پنجم سوره رعد درباره ولایت امیرالمومنین و اهل بیت

و الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه

بحث تفسیر آیه بیست و پنج از سوره رعد خدای متعال می فرماید: ﴿وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُوْلَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ﴾ کسانی که نقض می کنند عهد الهی را بعد از تعهد کردن و پیمان بستن و می برند آنچه را که خدا امر کرده است به او و فساد در روی زمین دارند کسانی هستند که مورد لعنت خدا هست و برای آنها سوء الدار آینده بندی مقدر است. این ترجمه آزاد بود. در این آیه آنچه که فهمیدیم نقض عهد بود و عهد الهی در کار هست و نقض عهد هم آثاری دارد بسیار خطرناک و از این آیه استفاده می شود که عهد الهی باید محفوظ بماند و انسان در برابر عهد الهی محکم و پابرجا بماند و دست از عهد الهی برندارد. این را از این آیه فهمیدیم.

مراجعه به تفاسیر

اما الان باید به تفسیر مراجعه کنیم که این نقض عهد به چه صورت است و عهد چه عهدی است و نقض عهد به چه صورت است. در کتاب تفسیر قمی روایتی نقل شده است می فرماید: «وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ» ضمیر میثاقه را آورده است «میثاقه یعنی امیرالمومنین و هو الذی اخذ الله علیهم فی الذرّ و اخذ علیهم رسول الله بغدیر خم ثم قال اولئک علیهم اللعنه و لهم سوء الدار»[1] این پیمان و عهد ولایت امیرالمومنین است.

معنی عهد و میثاق و نقض عهد

روایت می فرماید آن میثاق با امیرالمومنین آن میثاق و عهدی است که خدا آن میثاق را گرفته است اخذ کرده است بر مردم در عالم ذرّ، و برای کامل کردن و اتمام تبلیغ و بیان کامل رسول الله همان میثاق ولایت علی بن ابی طالب را بر مردم اخذ کرده است به غدیر خم. منظور از میثاق این است و منظور از نقض میثاق و نقض عهد هم عهد الهی ولایت علی بن ابیطالب است و میثاق اعلام خدای متعال و قبول کردن مردم است. اعلام پیامبر و قبول کردن مردم است و بخ بخ گفتن مردم است. این میثاق است و خود عهد الله ولایت علی بن ابیطالب است در عالم ذر و در غدیر خم. بعد می فرماید: آنهایی که نقض کردند مورد لعن الهی است «أُوْلَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ» آنهایی که نقض عهد ولایت کنند بعد از میثاق بر آنها مورد لعن و نفرین است «وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» برای آنها هست زندگی و سرنوشت بد و سرنوشت خطرناک. پس معنای عهد و میثاق را فهمیدیم از همین جا استفاده کنیم نقض را بفهمیم نقض عهد چیست؟ منظور از نقض عهد این است که کسی که آن عهد ولایت را در عالم ذر در روح خودش را دارد که گفته باشیم ولایت فطری است. یعنی در آن بدو آفرینش در عمق فطرت آدم ولایت امیرالمومنین وجود دارد. آن ولایت فطری اگر نقض کند که ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ﴾[2] از عهد الهی که خارج بشود به طرف ظلمت برود اولیاء طاغوتی انتخاب کند این نقض عهد است. هر کسی که اولیاء طاغوتی انتخاب کند نقض عهد است و بگوییم نقض عهد بسیار سوء عاقبت و بسیار خطر بزرگی است. یک سقوط نهایی است از یک حیات بهشتی به سمت یک عذاب و جهنم و گرفتاری جاودانی. آنهایی که نقض عهد نکردند و پای عهد ایستاده اند تا ابد هم حسن عاقبت و حسن الدار «فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»[3] هستند. مصداق بارز می گویند سلمان را آوردند در زمان خلافت آن فرد آوردند که بعیت بکند، در مقام بیعت عملیات بیعت طبیعتا با دست راست است سلمان که آدم زرنگی بود دست چپش را دراز کرد گفت که با دست چپ بیعت نمی شود گفت با دست راست بیعت بکن، گفت با دست راست خودم با علی بن ابی طالب بیعت کردم با آن دستی که با علی بیعت کردم دست برنمی دارم با شما با دست چپ یعنی از کشته شدن نجات پیدا کنم. «وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ» که عهد الله ولایت است و میثاق قرارداد و قبول کردن ولایت است. و ثبات در عهد یعنی هیچ گاهی آدم از ولایت مولی لحظه ای غافل نشود ولایت تا ابد استمرار داشته باشد استمرارش هم همی طوری است. باور کنیم اگر ولایت ما مستمر باشد شیطان نیاید و یک لحظاتی قطع نکند ولایت اگر استمرار داشته باشد عنایت هم استمرار دارد. یک مورد قطعش را از اصول کافی بخوانم. اصول کافی کتاب حجت یک بابی هست باب شبیه اینکه قطع ولایت است در روایت معتبر می گوید اگر کسی پشت سر یک مومنی به قصد کاستن سمعه و شخصیت آن حرفی بزند ولایت بین خود و خدایش قطع می شود. یک جلسه ای بودم گفتم آقای خویی مثلا چطور بود آقای صدر چطور بود امام خمینی و آقای بروجردی، من که از آقای خویی اطلاعات مختصری داشتم که امام خمینی نکته اصلی برای توفیق ایشان فقط ولایتش است. ذوب در ولایت بود. این دیگر شبهه نداریم. ایشان که امام درست کرد این ولایتش درست کرد. اما درباره آقای خویی که من اطلاع داشتم من از خودم از فرزند ایشان شنیدم بدون واسطه که این روایت اصول کافی مناسبت دارد گفت آقا یعنی آقای خویی هر کسی درباره ایشان حرفی می زد یا بدی می کرد از هر کسی هر بدی که می دید نادیده می گرفت هیچ کسی را به عنوان آدم فاسد یا آدم خائن در ذهن خودش تفسیر نمی کرد هیچ کسی را عنوان بدی نمی داد. برای همه مردم خوش بین بود کسانی که درباره اش بدی هم می کرد نادیده می گرفت با دیده اغماض، با هیچ کسی ذهن منفی نداشت این می شود وصل ولایت. ولایت که می شود پایبندی به ولایت عملی.

ولایت نظری و عملی

ولایت نظری و عملی، جنبه نظری اش ارتباط قلبی و توسلات و اعتماد به نور ولایت قطعا مستمر باشد یک وقتی نشود که یک مشکلی آمد دعا زیاد کردید دعا نگرفت. این جوری نشود که دعا بیاید و نگرفت و نگرفت یک مرتبه یک وساوس بیاید بگوید نمی شود دیگر، برویم یک واسطه های دیگر پیدا کنیم. ولایت قلبا قطع نشود به هر مشکلاتی که برخوردید و به هر وضعیتی که برخوردیم ولایت از جهت نظری مستمر باشد. اما از جهت عملی که یک نکته اش را گفتم و مثال هم زدم نکته دیگر عملی که باز هم به این مضمون روایتی است یک کسی از پیروان امیرالمومنین بود خانمش را فرستاد پیش حضرت صدیقه طاهره گفت برو به بانو بگو که به مولی بگوید من اهل ولایت شما هستم یا نیستم؟ رفت به بانو گفت بانو هم به مولی خبر را رساند که این آقا توسط خانمش خبر داده که بگو من اهل ولایت شما هستم یا نیستم؟ آقا فرمود به حضرت صدیقه طاهره که به این خانم بگو که بگوید به شوهرش اگر پایبند به واجبات و محرمات الهی هستید ولایت عملی گویا دارید اگر پایبند به واجبات و محرمات نیستید نه دیگر، پیروان ما کسانی هستند که پایبند به واجبات و محرمات باشد. نقض عهد و حفظ عهد نظری و عملی کسی که با مولی مخالفت کند و دنبال طواغیت برود علیهم لعنه الله این که معلوم است و کسانی که در یک ذره هم ولایتش سست بشود آن هم خطرناک است. شما می دانید آنهایی که اهل ولایت بودند و هستند و شما هستید که گفته بودم اگر سوال کردند ولایت شما در چه حد است بگویید صد درصد. بنابراین ما ولایت مان الحمد لله صد درصد است. در ولایت مان شک نداریم شک در ولایت شک در اعتقادات است و شک در اعتقادات کفر است دیگر. این نظری است که ولایت را مستمر بدانیم یعنی زندگی ما با ولایت باشد. این ذکر خوبی است که همیشه در زبان جاری است که در هر شرائطی می گوییم یا علی خیلی چیز خوبی است یا علی گفتیم و عشق آغاز شد. اما در عمل بعد از این دو تا نکته که یک نکته اش آن بود اشاره کنیم که یک غیبت خطر قطع ولایت عملی دارد ولایت عملی واجبات و محرمات باید محکم باشد. مستحبات و مکروهات هم در حدی که خسته نکند آدم را آن هم درست باشد.

عالم ذر و برزرخ

سوال:

پاسخ: عالم ذر و عالم برزخ دو تا عالمی است که ما علم اجمالی داریم علم تفصیلی برای ما امکان ندارد از برد فهم و عقل و درک تفصیلی ما خارج است علم اجمالی داریم که «أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى»[4] خبر از عالم ذر می دهد صراحت قرآن و نصوص و اجماع و شکی در آن نداریم. عالم برزخ هم همین طور است علم داریم قطع داریم عالمی هست عالم ذر قبل از خلقت بوده و عالم برزخ بعد از رحلت هست بین بهشت و رحلت، عالم ذر قبل از خلقت بین خالق و مخلوق است و جایی است که تعهد گرفته شده به این معنا. تعهد که ما می گوییم تعهد به این معنا نیست که مردم یک طرف قضیه استقلال وجودی داشتند از سوی خدا یک مطلب اعلام شده باشد قبول کردند یا قبول نکردند تعهد معنایش این است که خداوند عهد الهی را برای آن مردم اعلام کرده است که عهد الهی ولایت است. آن جا که خلقت جسم نبوده خلقت روح مجرد بوده در آن عالم که عالم تجرد هست جا فقط ظرف برای فطرت است برای غریز که متعلق به جسم است آنجا دیگر ظرفیتی نیست. ظرف حافظه عالم ذر فطرت آدم است که فطرت ظرف روح آدم یا صفحه یا نوشته و نگاشته شده روح آدم است. در عمق روح آدم ولایت نوشته شده. یک نشانه از آن نوشته الهی هم برای شما بگویم مطلبی که فطری باشد یک مقداری که آدم به سمت و سوی امر فطری برود شرائطش را آماده کند یک پاکسازی باطنی بکند یک جور جاذبه ای می آید که آن جاذبه با معادلات جور در نمی آید با علم جور در نمی آید با فلسفه جور در نمی آید با هر تفسیری که فکر کنید جور در نمی آید. عقل نیست، عشق است آنجا که عشق خیمه زند جای عقل نیست. پس آن عشق واقعی فقط جلوه مستقیم فطرت آدمی است. فطرت که کارایی و شکوفایی اش را داشته باشد و فطرت که به شکوفایی برسد ولایت در فطرت آدم عینیت و جلوه می کند و ولایت که در عمق روح آدم آمد انسان یک انسان کوچکی دیگر نیست یک انسان ضعیفی نیست یک انسان قوی می شود. یک اصطلاح بکار می برند که هرچه آدم بتواند یا سوال که کجاست که می گوییم هر قدر آدم که خودش را ضعیف ترجمه کند به عمق ضعف خودش که پی ببرد قوی ترین می شود؟ پی بردن به عمق ضعف سکوی پرواز به سوی قوی ترین فرد می شود. ضعف خودش یعنی فقر مطلق وابسته به عنایتی و وابسته به ولایتی یک مرتبه ولایت پا می گیرد و ارتباط برقرار می شود. اگر گفت منم کسی ام، دیگر تمام ضعف که به خود راه ندهد خودخواهی خداخواهی نیست خودخواهی با ولایت جور در نمی آید خود را که حذف کنیم ذوب در ولایت ما وجود ما الان به وسیله وجود مقدس مولایمان امام زمان است. تمام هستی من مربوط به آقایمان است از خود هیچ ندارم همه از آقاست. غیر از وابستگی دیگر چیزی نیست. پس از این نکته می بیند که ما هیچ کجا غم هم نداریم چون کجا غم داشته باشد که غم جایی را می برد که آقا نباشد کشتی وقتی غرق می شود که کشتی بان نداشته باشد. تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد. غم نمی برد اصلا معنا ندارد خودش آقای ما هست. هر موقع به یک مشکل سختی روبرو شدید مولای کریم این است دیگر، مولای رئوف این است دیگر، هر موقع به مشکل سختی روبرو شدید یک بشارتی هست آقا دیگر الان نظر می کند به ذره گر نظر لطف بوتراب کند، به آسمان رود و کار آفتاب کند. قطعا می گویند اهل حال هر موقع به سختی روبرو شدید یک مژده است هم قرآن می گوید «ان مع العسر یسرا» هم ولایت می گوید که ارباب رئوف داریم آن غم زده را آقا غفلت نمی کند هوایش را دارد فورا دستش را می گیرد. مضطر نگشته ای که ببینی خونگ دوست، قطعا آقا نظر می کند کسانی هستند و بودند و خواهند بود که در شدت مشکلات دیده است که آقا آمده با یک عنایت ویژه درست عینی لطف خودش را نشان داده است. خدایا ما را معرفت ولایی لطف بفرما.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo