< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

99/03/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الطهارة/أحكام النفاس /مساله اول از مسائل مربوط به مرأة نفساء

 

مقام علم و ایمان

﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾[1] تمامی مقامات و مسئولیتها، عنوانها، همه آنچه که در دنیا هست همه اش اعتباری است یعنی یک روزی هست و یک روزی نیست. اعتباری فقط اعتبار است. اعتبار یعنی بی اعتبار. هر چیزی که گفتیم اعتبار یعنی بی اعتبار. یک روزی رییس جمهور هستش ولی یک روز دیگر میبینی که توی خیابان نمی تواند راه برود. یکی میبینید که پولدار هستش ولی برشکسته شده و سلامش رو هم به راحتی جواب نمی دهند. یک روز وکیل و وزیر هستش و فردا وضعیتی دیگر. هر عنوانی که می گویید همینطور تا آخر همه اش اعتباری هست و موقت است و مربوط به شرائط است ولی دو چیز شرائط ندارد و واقعی است و به قول شما مطق است و نسبی نیست. آن دو چیزکه نسبی یست و مطلق هستش ایمان و علم است که خداوند در قرآن به عنوان ارشاد به سوی یک واقعیت اعلام فرموده است. ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ یرفع الله﴾[2] براساس اعتقادات ما این رفعت را خدا داده است که در قرآن فرموده است ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾ خداوند برای کسی که ایمان آوردند و برای کسی که علم به دست آوردند رفعتی، درجات می دهند. منظور از درجات اجمالاً هر مراحل زندگی که قرار بگیرید یکرفعتی دارید. در آخرت هم که بشود، مراحل آخرت از برزخ و غیره، باز هم درجات دارید. این درجه ها همینطوری ادامه دارد. رفعتی که خدا می هد به این دو چیز است. علم و ایمان. مراد از علم هم همین علم فقه ماست. چون می شود علم دین. معالم الحرام و الحلال که در نصی از پیامبر آمده است. اگر به روایات مراجعه کنید متوجه می شوید. شاید شما سوال بفرمایید که ایه قرآن می فرماید که ﴿ .... إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾[3] پس سه چیز شد علم و تقوا و ایمان؟ جوابش این است که ایمان و تقوا دو روی یک سکه اند که ایمان جنبه نظری است و تقوا جنبه عملی. پس سه چیز نیست. پس این دو عنوان علم و ایمان واقعی است و وابسته به هیچ چیزی نیست و آدمی که عقل دارد به دنبال این دو تا می رود البته زندگی است و به دنبال چیزهای دیگر هم باید رفت ولی آن چیزهای دیگر وفا ندارند. یک چیزی را بگویم و این که عالمی که بار فقه را دارد خیلی با متانت می رود و توفیقاتش بیشتر شده و توان خدمت هم مضاعف می شود. این تذکر برای این بود که قدر این نعمت را بدانیم که خدا برای ما توفیقی داده است که بحث فقه را می کنیم که بحث فقه بی تعارف نورانیت باطن و نورانیت در زندگی میدهد و گشایش در هر جهتی که خواسته باشیم می دهد به حول قوه الهی انشالله. وقتی جذب فقه بشویم می بینیم که زندگی در این دنیا معنا ندارد اگر فقه نباشد. اگر جذب فقه بشویم دیگر لذتی بالاتر از فقه نیست و از هر لذتی که مقایسه کنیم این فقه قابل مقایسه نیست که محقق حلی صاحب شرائع می گوید لذیذترین لحظه برای من شب درسی است که فردایش درس است. این فقه را با اخلاص و نیت به طرفش بروید خود فقه جذب کننده است و در مسائل دنیا آدم را سبک می کند و مسائل دنیا را بی ارزش می کند در نظر آدم. من در نجف بودم که مصطفی فرزند امام خمینی فوت کردند و تشییع کردند و اقای خوئی نماز خواند و بعد دفن کردند و امام که به درس آمد فرمود فوت مصطفی از الطاف خفیه خداوند بود. همین .تمام. انگار که مشکلی نبود و گرفتاری دنیا برایش سبک شده بود. خدایا با آن عنایت کریمانه ای که دارید مشکلتان همه را حل کن. بر توفیقات طلاب عزیز بیافزای. من با این زبانم برای شما گناه نکردم شاید برای خودم گناه کردم ولی برای شما گناه نکردم و در درس فقه با زبان بدون گناه انشالله دعا بالا می رود و مستجاب انشالله. تمام.

مسالة اول از مسائل مربوط به مرأة نفساء

مسألة ١ : ليس لأقل النفاس حد ، بل يمكن أن يكون مقدار لحظة بين العشرة، ولو لم تر دماً فليس لها نفاس اصلاً ، وكذا لو رأته بعد العشرة من الولادة ، وأكثر عشرة أيام ، وإن كان الأولى مراعاة الاحتياط بعدها أو بعد العادة إلى ثمانية عشر يوماً من الولادة ، والليلة الأخيرة خارجة ، وأما الليلة الاُولى إن ولدت في الليل فهي جزء من النفاس وإن لم تكن محسوبة من العشرة ، ولو اتفقت الولادة في وسط النهار يلفق من اليوم الحادي عشر لا من ليلته ، وابتداء الحساب بعد تمامية الولادة و إن طالت ، لا من حين الشروع ، وإن كان إجراء الأحكام من حين الشروع إذا رأت الدم إلى تمام العشرة من حين تمام الولادة.[4]

أحکام ولادت

بحث ما درباره‌ی احکام ولادت بود که به بحث نفاس به مسئله‌ی یک رسیدیم، سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: درباره‌ی نفاس که دم ولادت هست که حین الولادت باشد نه قبل از ولادت آن دم حدّی دارد ازلحاظ کمیت حدی که برایش تعیین شده این است که مشهور غریب به اجماع این است که حداکثر نفاس ده روز است و اما حداقل آن تحریری نشده بلکه حداقل به این معنا خواهد بود که حداقل عبارت است از قدرِ اندکی که صدق خروج دم بکند فقط ولو یک لحظه باشد، این درباره‌ی حداقل، اما درباره‌ی حداکثر همان ده روز مشهور است و هجده روز مطابق احتیاط،

اما شرح مسئله و کلام فقهاء

کلام شیخ طوسی

شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید که: قلیل نفاس، حدی ندارد یعنی یک امر متسالم است عند الفقهاء که حدی برایش نیست یک لحظه هم باشد کافی است ولی اکثر حدّ نفاس ده روز است منتها عند اکثر الاصحاب.[5] شیخ طوسی می‌فرماید که این ده روزه که حد تعیین شده مورد اجماع نیست. چون شرح می‌دهیم که روایاتی داریم که دو دسته است انشاءالله شرحش را بدهیم اجمالش،

کلام شیخ مفید

شیخ مفید قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید روایات آمده که هجده روز است. روایات آمده ده روز است به اندازه‌ی حدّ حائض، ولیکن می‌فرماید که اخباری که دلالت دارد بر اینکه اکثر حدّ نفاس ده روز هست. وقد جاءت أخبار معتمدة بأن انقضاء مدة النفاس مدة الحيض، وهو عشرة أيام وعليه أعمل.[6] این اخبار، اخبار معتمدی است و من عمل می‌کنم به این دسته از اخبار که دال بر تهدید بر ده روز است این مقدار از اقوال فقهای علما را در نظر بگیرید.

کلام محقق حلی

بعد می‌بینیم که محقق حلی قدس الله نفسه الزکیة می‌فرماید و لا حد لأقله، و في أكثره روايات: أشهرها انه لا يزيد عن أكثر الحيض، أما ان الأقل لا حد له، فهو مذهب أهل العلم؛[7] که حداقل برای کمیّت و زمان نفاس، تعیین نشده بلکه صدق بکند خروج دم کافی است

 

فرق إجماع و مذهب اهل علم

و این مطلب در حقیقت مذهب اهل علم است مذهب اهل علم با اجماع فرقش این است که در ابتدا مذهب اهل علم با اجماع همسویی دارد گفته می‌شود که اگر بگوید مسئله اهل علم، همان اجماع باشد. ولی دقت کافی که به عمل بیاید مذهب اهل علم از اجماع پایین ‌تر است. مذهب اهل علم ممکن است اکثریت اهل بحث و فضل و مقام بالای علمی قائل به این مطلب باشد ولی مخالف کمی هم وجود داشته باشد اما پس از اینکه گفته می‌شود مذهب اهل علم هست گویا مورد اعتماد خواهد بود. و بعد می‌فرماید که اما اکثرِ این حدّ و زمان که در حقیقت انتهای زمان نفاس باشد می‌فرماید ده روز هست بر اساس اشهر الروایات. و أما ان أكثره لا يزيد عن أكثر الحيض، هو مذهب الشيخ في المبسوط و النهاية و الجمل، و علي بن بابويه، و للمفيد قولان....[8] متأسفانه روایات هر دو دسته مشهورند اشهرش این است که شما استناد اشهر و مشهور را بلد هستید. أشهر پایین‌تر از مشهور است. أشهر روایات این است که ده روز باشد بنابراین، تا به اینجا نسبت به حدّاقل مطلب معلوم شد که مخالفی در کار نباشد و مطلب مسلم است از لحاظ اقوال، یعنی تراکم آرا که نزدیک به اجماع باشد.

کلام علامه حلی

اما حداکثر چیزی است که اکثر اصحاب و اشهر روایات بر آن است علامه حلّی قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید: وليس لأقل النفاس حد، فجاز أن يكون لحظة واحدة، ذهب إليه علماؤنا أجمع.[9] اقل نفاس حدّ ندارد بعد می‌فرماید ذهب إليه علماؤنا أجمع، به این تعبیر مساوی با اجماع نیست مگر یک قیدی اضافه بشود. اگر قید این بود که علامه آورده ذهب إليه علماؤنا أجمع، این می‌شود اجماع تعبیر صریحی از اجماع است. این مطلب مورد اجماع هست و بعد همان فرمایش محقق حلی را در مورد اکثر هم اعلام می‌کند و می‌فرماید که اختلف علماؤنا في أكثره فالمشهور أنه لا يزيد على أكثر أيام الحيض.[10]

فرق بین شهرت و شهرت عظیمه

فرق بین شهرت و شهرت عظیمه، شهرت اگر فقط شهرت متأخری بود می‌شود شهرت اگرشهرت بین متقدمین و متأخرین بود می‌شود شهرت عظیمه. علامه‌ی حلی مشهور می‌گوید مشهور می‌شود بین قدمای اصحاب.

کلام صاحب جواهر و منظور از اصل

رسیدیم به محققین عصر اخیر، 1.صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه در دو مورد[11] و دو صفحه جداگانه می‌فرماید: وليس لقليله حد إجماعا محصلا ومنقولا في الغنية والخلاف والمعتبر والمنتهى والذكرى والروض وغيرها ، مضافا الى الأصل فيجوز ان يكون لحظة واحدة ففي‌ الخبر...[12] درجه بالا می‌رود. لقسمیه خبر واحد و خبر مستفیض است لقسمیه منقول و محصل نیست. اگر منقول و محصل منظورش باشد تصریح می‌کند، اجماعاً محصلاً و منقولاً هم اجماع محصلی است و هم اجماع منقول، محصل عند المتأخرین منقول از متقدیم که لیس لاقله حدُّ اجماعاً و اصلاً و نصاً اجماع را هم فهمیدید جاهای متعددی هم این اجماع نقل شده است مثلاً شهید در ذکرا هم می‌گوید سید ابن زهره در وانیه هم می‌گوید خود صاحب جواهر هم که برای ما اجماع نقل کند پس از اینکه علامه‌ی حلی هم ذهب علیه علمائنا اجمع گفت اجماع محقق است. بنابراین درباره‌ی اجماع حرفی نیست. اجماع مدرکی اشکال اجماع مدرکی مبنایی است بر مبنای بعد از تطوّر اجماع مدرکی است بر مبنای قبل از تطور مدرکی بودنی در کار نیست. بعد از این می‌فرماید که واصلاً، اصل چیست؟ صاحب جواهر می‌گوید والاجماع والاصل و مقتضای اصل دیگر شرح نمی‌دهد که اصل چه هست، منظور از این اصل، در حقیقت اصالةٌ البرائة است. اصلی که درباره‌ی حداقل در نظر می‌گیرید این اصل عبارت است از اصالةُ الصحّه، یعنی اصل صحت صدق اسم است ولو یک لحظه باشد در اکثرش که صدق می‌کند منظور از آن اصل‌های مختفی است.

نص مورد استفاده صاحب جواهر

متن روایت: د محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن علي بن محبوب، عن أحمد بن عبدوس، عن الحسن بن علي، عن المفضل بن صالح، عن ليث المرادي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سألته عن النفساء كم حد نفاسها حتى يجب عليها الصلاة؟ وكيف تصنع؟ قال: ليس لها حد. أقول: حمله الشيخ على أنه ليس لها حد شرعي لا يزيد و لا ينقص، بل ترجع إلى عادتها، والأقرب أن المراد ليس لها حد في القلة فإن الأحاديث تضمنت تحديد أكثره ولم يزد تحديد لأقله كما ورد في الحيض.[13] محمد ابن الحسن به استناده عن محمد بن علی بن محبوب، اسناد شیخ طوسی به محمد بن علی بن محبوب، درست و صحیح است. خود محمد بن علی بن محبوب که از اجلا و ثقاط است عن احمد بن عبودس، این احمد بن عبدوس، توثیق خاص ندارد ولی در سند کامل الزیاره آمده است. مرحوم ابن قولویه از این راوی حدیث نقل می‌کند و این توثیق عام دارد و خالی از اعتبار نیست. بنابراین ما که توثیق عامّ اسناد کامل الزیارة را قبول داریم این می‌شود معتبر، عن احمد ابن عبدوس، عن الحسن ابن علی، یادمان نرود در این سلسله سند و در این طبقه اطلاقش به حسن ابن علی ابن فضّال هست، عن المفضل ابن صالح، مفضل ابن صالح هم متأسفانه توثیق خاص ندارد ولی توثیق عام خیلی دلچسبی دارد از مروی عنه ابن ابی عمیر هست ابن ابی عمیر از ایشان نقل می‌کند این هم معتبر است مفضل ابن صالح، عن لیس المرادی، که معلوم است ابابصیر خود ماست. روایت می‌شود معتبره‌ی لیس مرادی این روایت را که معتبر است اصطلاح برایتان معلوم است که اگر سند توثیق عام داشت بهش می‌گوییم معتبره، مصححه گفته می‌شود مخصوصاً در اصطلاح آیت العظمی سید محسن حکیم و آیت الله سید خویی و بعضی‌های دیگر، مصححه در کل روایتی است که راویِ آن توثیق خاص نداشته باشد و توثیق عام هم نداشته باشد. اگر توثیق عام داشت می‌شود معتبره، اما درباره‌اش جرح و تضعیفی نیامده قرائن و شواهد عمل اصحاب در حدّ قابل اعتماد شده مصححه. این روایت شد معتبره، یک امتیاز دیگری هم دارد. عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سألته عن النفساء كم حد نفاسها حتى يجب عليها الصلاة؟ وكيف تصنع؟ قال: ليس لها حد. با نصوص مستفیضه‌ای که داریم که حداکثر را تعیین کرده که کنار هم قرار بدهیم این حقیقت در می‌آید که ابتدائش حد ندارد یک لحظه هم باشد می‌شود نفاس، بنابراین نصًّ، اصلاً و اجماعاً این مطلب درست است. این روایت واحده که در کنار آن روایات قراربدهیم جهتش مشخص می‌شود تشخیص جهت جزء موارد جمع نیست. حداقل را اجماعاً و نصّ و اصلاً درست اعلام کردیم اما حداکثر چه می‌شود ده روز است یا هجده روز به روایات مراجعه می‌کنیم و جلسه‌ی آینده مطرح می‌کنیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo