< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

99/04/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الطهارة/تغسيل الميت /بحث و تحقیق درباره‌ی قلمرو مسّ میت

 

بحث و تحقیق درباره قلمرو مس میت

فصل في غسل مس الميت . يجب بمس ميت الإِنسان بعد برده وقبل غسله ، دون ميت غير الإِنسان أو هو قبل برده أو بعد غسله ، والمناط برد تمام جسده فلا يوجب برد بعضه ولو كان هو الممسوس ، والمعتبر في الغسل تمام الأغسال الثلاثة فلو بقي من الغسل الثالث شيء لا يسقط الغسل بمسه وإن كان الممسوس العضو المغسول منه ، ويكفي في سقوط الغسل إذا كانت الأغسال الثلاثة كلها بالماء القَراح لفقد السدر والكافور ، بل الأقوى كفاية التيمم أو كون الغاسل هو الكافر بأمر المسلم لفقد المماثل ، لكن الأحوط عدم الاكتفاء بهما ، ولا فرق في الميت بين المسلم والكافر والكبير والصغير ، حتى السقط إذا تم له أربعة أشهر، بل الأحوط الغسل بمسه ولو قبل تمام أربعة أشهر أيضاً وإن كان الأقوى عدمه.[1]

سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه فرمودند که ويكفي في سقوط الغسل إذا كانت الأغسال الثلاثة كلها بالماء القَراح لفقد السدر والكافور ، بل الأقوى كفاية التيمم أو كون الغاسل هو الكافر بأمر المسلم لفقد المماثل. سید فتوایش این شد که غسل میت که انجام بشود. پس از تحقق غسل اگر کسی میت را مسّ کند غسل مس میت ندارد و بعد فرمود که هر چند غسل دهنده کافر باشد که به أمر مسلمان میت را غسل داده در صورتی که مماثلی برای میت وجود نداشته باشد. این مساله را اینجا به عنوان یک أمر مسلم سید در نظر گرفته است که بحثش در غسل مس میت می اید ولی از آنجا که عزیزان درباره این فراز سوالاتی داشتند نیاز به توضیح دارد تا ذهنشان از دغدغه بیرون بیاید. اولاً باید مماثل باشد در غسل یا ذی رحم. اگر مماثل نبود غسل ساقط است و مستحب است که از ورای ثیاب غسل داده شود توسط غیر مماثل. این حکم نصاً و فتواً اعلام می شود در مسائل بعدی.

در صورت عدم مماثل میت در غسل دادن

اما اگر مماثلی بود از کافر، اینجا می طلبد که توضیحی داده شود که کافر اگر به أمر مسلمان یک میت مسلمانی را غسل بدهد این غسل، غسل شرعی به حساب می اید و آن آثار را دارد یعنی غسل شده است و پس از غسل اگر کسی آن میت را مس کند غسل مس میت ندارد. به طور اجمال این متنی که فتوا همین شد و سید الحکیم هم می فرماید: غسل یک غسل شرعی است و مثل غسلی که به آب قراح باشد که غسل شرعی است ولی کامل نیست و این غسل هم یک غسل شرعی است که در صورت عدم وجود مماثل این غسل، غسل شرعی است و أثرش را دارد. [2] اما این مساله در اصل قابل بحث هست. در این‌باره گفته می شود که شیخان یعنی شخ مفید [3] و شیخ طوسی [4] می فرماید این غسل درست است. نصی هم در این رابطه داریم.

متن حدیث شماره اول: محمد بن الحسن، عن المفيد، عن محمد بن أحمد بن داود، عن أبيه، عن علي ابن الحسين، عن محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد بن يحيى، عن أحمد بن الحسن بن علي بن فضال، عن عمرو بن سعيد، عن مصدق بن صدقة، عن عمار بن موسى، عن أبي عبد الله عليه السلام في (حديث) قال: قلت: فإن مات رجل مسلم وليس معه رجل مسلم ولا امرأة مسلمة من ذوي قرابته ومعه رجال نصارى ونساء مسلمات ليس بينه وبينهن قرابة؟ قال يغتسل النصارى ثم يغسلونه فقد اضطر، وعن المرأة المسلمة تموت وليس معها امرأة مسلمة ولا رجل مسلم من ذوي قرابتها ومعها نصرانية و رجال مسلمون (ليس بينها وبينهم قرابة) قال: تغتسل النصرانية ثم تغسلها. ورواه الكليني، عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن أحمد بن الحسن. ورواه الصدوق بإسناده عن عمار بن موسى مثله.[5] محمد بن الحسن، عن المفيد، عن محمد بن أحمد بن داود، عن أبيه، عن علي ابن الحسين، عن محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد بن يحيى، همه اینها که تا اینجا خوانده شد همه شان از ثقات هستند . عن أحمد بن الحسن بن علي بن فضال، که از بنوفضال هست. عن عمرو بن سعيد، که توثیق خاص دارد . عن مصدق بن صدقة، عن عمار بن موسى. که اینها موثق اند و فتحی هستند. عن أبي عبد الله عليه السلام في (حديث) قال: قلت: فإن مات رجل مسلم وليس معه رجل مسلم ولا امرأة مسلمة من ذوي قرابته ومعه رجال نصارى ونساء مسلمات ليس بينه(یعنی میت) وبينهن قرابة؟ قال يغتسل النصارى ثم يغسلونه فقد اضطر، وعن المرأة المسلمة تموت وليس معها امرأة مسلمة ولا رجل مسلم من ذوي قرابتها ومعها نصرانية و رجال مسلمون (ليس بينها وبينهم قرابة) . تا اینجا این بود در صوتی که مماثل نبود و کافر مماثل بود می تواند میت را غسل دهد. قال: تغتسل النصرانية ثم تغسلها.

اما متن روایت شماره دوم: وبإسناده عن سعد بن عبد الله، عن أبي الجوزاء، عن الحسين بن علوان، عن عمرو بن خالد، عن زيد بن علي، عن آبائه، عن علي عليهم السلام قال: أتى رسول الله صلى الله عليه وآله نفر فقالوا: إن امرأة توفيت معنا وليس معها ذو محرم، فقال: كيف صنعتم؟ فقالوا: صببنا عليها الماء صبا، فقال: أو ما وجدتم امرأة من أهل الكتاب تغسلها؟ قالوا: لا، قال أفلا يمموها؟!.[6] وبإسناده که اسناد شیخ طوسی عن سعد بن عبد الله،که از اجلاء و ثقات هست عن أبي الجوزاء،که منبه بن عبدالله که توثیق دارد. عن الحسين بن علوان،که هم توثیق دارد. عن عمرو بن خالد،بازهم از موثقین هست. عن زيد بن علي، سند معتبر و دارای توثیقات. هر یک از این راوی ها اسناد شیخ به سعدبن عبدالله صحیح هست. بقیه راوی ها هم توثیق دارند. زیدبن علی که فرزند امام سجاد هست و زیدالشهید که معلوم است فوق توثیق هست. عن آبائه، عن عليٍ عليهم السلام قال: أتى رسول الله صلى الله عليه وآله نفر فقالوا: إن امرأة توفيت معنا وليس معها ذو محرم، فقال: كيف صَنَعتم؟ فقالوا: صُبِبنا عليها الماء صباً، فقال: أو ما وجدتم امرأة من أهل الكتاب تغسلها؟ قالوا: لا، قال أفلا يمموها. سوال شد که ایا شما در آن فرض که یک زنی فوت شده بود مماثل نداشت یک زنی اط اهل کاب نبود همراهتان که او غسل بدهد. دلالت دارد این متن بر این که غسل دادن کافر، میت مسلمان را در صورتی که مماثل وجود نداشته باشد درست هست و جایز. سند هر دو روایت هم اعتبار است هرچند صحیحه نمی شود چون فتحی دارد ، زیدی دارد. سند معتبر است. شیخان هم به این دوتا روایت اعتبار کردند. اما محقق حلی می فرماید شیخان این حکم را بیان فرموده اند که در صورت عدم مماثل اگر مماثلی از کفار باشد جایز است که آن غسل بدهد. بعد می فرماید که این مطلب قابل التزام نیست. چرا؟ زیرا اولاً این غسل یک عبادت هست. نیت می خواهد. از کافر نیت ساخته نیست. کافر اهل نیت نیست پس قصد قربت نمی شود و عبادتی که قصر قربت نشود عبادت نیست. ثانیاً دو روایتی که گفته شده است. مسلک ایشان. مسلک ایشان چیست؟ عدم اعتبار به راوی غیرامامی. می فرماید روایت اول سندش فتحی دارد. فتحی هاست. از اعتبار ساقط است. سند روایت دوم می فرماید زیدی هاست. امامی نیستند از اعتبار ساقط است. دو سند که از اعتبار ساقط بود و طبق قاعده قصد قربت متمشی نمی شود و من توقف می کنم و می گویم که این غسل کافی یا جایز حتی نباشد. [7]

نکته – ملاک در توصلیات مثل غسل – و تحقیق استاد

دیروز گفته بودم که این غسل توصلی است. الان یادآور می شوم همان مطلبی که در اصول گفتیم. هر توصلی می‌تواند تعبدی باشد و هر تعبدی نمی تواند توصلی باشد. غسل ماهیتاً توصلی است. از واقعیات است. أثر واقعی دارد. یک اعتبار شرعی محض نیست. بنابراین در صورتی که تعبدی بود. ماهیت غسل توصلی است اما مثال زدم که در توصلیات داریم که أمر شرعی تعبدی رویش قرار بگیرد آن عمل توصلی بشود تعبدی. مثال بارزش همین غسل واجب است. تعبدی شده است. حالا عنایت کنید. در صورت اضطرار می گفتیم که در وقت سقوط أمر می گفتیم که ملاک کافی است. چون ملاک توصلی هست. ملاک وجود دارد و قصد قربت که فعلاً امکان ندارد در أثر عدم امکان کنار گذاشته شود و ملاک که همین توصلیت هست کافی باشد. این غسل را کافر میدهد. شیخان هم فرمودند. دوتا روایت هم داشتیم. این توضیحی بود برایتان که گفته شد.

اما تکمله اش؛ این غسلی که در اینجا در این دو روایت امده است در روایت اول کلمه نصاری آمده است و در روایت دوم فقال: أو ما وجدتم امرأة من أهل الكتاب تغسلها. پس چه شد؟ این که منظور از غاسل غیر مسلمان طبق این روایت أهل کتاب باشد. آن اشکال شما از اساس منتفی است که تنجیس نشود. مضافاً بر اینکه اجتناب از تنجیس یک امر ارتکازی است که در ارتکاز مسلمان هست که اجتناب کند. آن شرط رعایت می شود. آن مطلب تمام. درباره غسل کافر که کافر غسل بدهد مسلمان را در صورت نبود مماثل، متن می فرماید أقوی این است مطابق با رأی قدماء و برگرفته از نصوص. نصوصی که محقق حلی فرمودند فتحی و زیدی هست بسیار عالی. طبق مبنای خودش هست. جزاء الله خیراً. طبق مبنای خودش هست اما طبق مبنای مشهور اعتبار کافییست. مسلمان بودن یکفی. زیدی باشد یا امامی باشد. امامی بودن شرط نیست که مسلک محقق حلی است. آنچه که کار ما را آسان می کند این است که در آخر سر می فرماید لكن الأحوط عدم الاكتفاء بهما. أحوط این است که إکتفا به تیمم در جهت غسل مسّ میت و إکتفای به غسل کافر نشود. اگر کسی میت را مس کند پس از غسل دادن کافر و بعد از تیمم احتیاط این است که باید غسل مس میت انجام بدهد و این أحوط، أحوط درستی است. اگر نگوییم أحوط وجوبی ولی این احتیاط لایترک. این احتیاط نباید ترک شد زیرا احتمال مشغولیت ذمه از یک سو، استصحاب استغال ذمه، و إستصحاب وجوب از سوی دیگر و ادله ای که مس قبل از غسل صدق بکند از جهت سوم که این غسل، غسل کاملی نیست و تیمم هم که غسل نیست لذا احتیاط لزومی این است که بعد از غسل دادن کافر و بعد از تیمم اگر مس بشود غسل مس میت علی الأحوط لزومی باید انجام بگیرد. باز هم احتیاطش این است که آن غسل را رجاءاً انجام بدهد. مطلب تمام.

 

فرقی در میت بین مسلم و کافر و صغیر و کبیر نیست

ولا فرق في الميت بين المسلم والكافر والكبير والصغير ، حتى السقط إذا تم له أربعة أشهر، بل الأحوط الغسل بمسه ولو قبل تمام أربعة أشهر أيضاً وإن كان الأقوى عدمه. می فرماید که باز هم درباره مس میت که موجب غسل مس میت می شود فرقی بین مسلمان و کافر وجود ندارد. و کبیر و صغیر هم وجود ندارد. اما فرق بین مسلمان و کافر تقریباً مطلب مورد نفی خلاف علی الأقل یا نزدیک به اتفاق هست که غسلِ مس میت توسط مس مست کافر و مسلمان بوجود می اید. در این رابطه فقط یک احتمالی را محقق ثانی اعلام فرموده اند که قابل ذکر هست. می‌فرماید محقق ثانی که یحتمل مس میت کافر غسل مس میت نداشته باشد. چرا؟ برای اینکه در کلام فقهاء آمده است پس از تطهیر بواسطه غسل، بعد از تطهیر بواسطه غسل، غسل مس میت ندارد. در اینجا تطهیر صورت نمی گیرد. میت کافر غسل هم داده شود از تطهیر خبری نیست. بنابراین طبق آن بیان فقهاء که مستفاد از ادله باشد احتمال می رود که مس میت کافر اصلاً موجی غسل مس میت نشود [8] . سید الحکیم قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید غسل میت کافر چنانچه احتمال داده است محقق ثانی مثل میت بهیمة است. مثل مرده یک اسب. مرده یک گوسفند. چرا؟ چون کافر که دیگر مسلمان نیست و شرافت دینی و اسلامس ندارد مثل یک حیوانی است. محترمانه بگوییم یک اسبی مرده باشد و کسی بهش دست بزند دیگر غسل مس میت ندارد. بعد می فرماید این احتمال هست. خود محقق ثانی هم می فرماید أقوی غیر از این است. أقوی این هست که مس میت کافر هم موجب غسل مس میت می شود. [9]

کلام سید الخوئی

شرح در این رابطه را سیدناالاستاد می فرماید که ورودی بحث یا ابتدای مطلب هر چند إشعار دارد بر اینکه مس، مسّ میت مسلمان باشد. چون از تعابیر چنین چیزی استفاده می شود که مسلمان قبل از که بدن میت سرد شده باشد و بعد از غسل دادن آن اگر مس کند، غسل مس میت ندارد معلوم است که این میت، میت مسلمان است.[10]

نصوص باب

اما نصوص دیگری هم داریم که اطلاق دارد و کلمه غسل در آن نصوص نیست.

متن روایت: محمد بن الحسن بإسناده عن الحسين بن سعيد، عن صفوان بن يحيى، و فضالة، عن العلا، عن محمد بن مسلم، عن أحدهما عليهما السلام قال: قلت الرجل يغمض الميت أعليه غسل؟ قال: إذا مسه بحرارته فلا، ولكن إذا مسه بعد ما يبرد فليغتسل، قلت: فالذي يغسله يغتسل؟ قال: نعم: قلت: فيغسله ثم يلبسه أكفانه قبل أن يغتسل؟ قال يغسله ثم يغسل يديه من العاتق، ثم يلبسه أكفانه ثم يغتسل، قلت: فمن حمله عليه غسل؟ قال: لا، قلت: فمن أدخله القبر عليه الوضوء؟ قال: لا إلا أن يتوضأ من تراب القبر إن شاء. ورواه الكليني، عن أبي علي الأشعري، عن محمد بن عبد الجبار، عن صفوان بن يحيى، عن العلا بن رزين مثله.[11] که در آن حدیث آمده است غمض العین. اگر کسی میتی را غمض العین کند و چشمانش را ببندد.دیگه غسل نیست تا بگوییم اختصاص به مسلمان دارد. کافر هم باشد اگر چشمانش را ببندد و مس و لمس میت به عمل بیاید به توسط ان غمض غسل مس میت دارد به خاطر اینکه این نص اطلاق دارد و شامل حال مسلمان و کافر می شود. روایت اول صحیحه محمدبن مسلم هست که می فرماید : قلت الرجل يغمض الميت أعليه غسل؟ آقا می فرماید بعد از اینکه سرد شده باشد فلیغتسل. قال: إذا مسه بحرارته فلا، ولكن إذا مسه بعد ما يبرد فليغتسل. اینجا غمض میت که چشمان میت را می‌بندد یک أمری است که اختصاص به میت مسلمان ندارد. اطلاقش شامل می شود میت مسلمان و میت غیر مسلمان را. شما حالا دست نگه دارید و اشکال نکنید که این نصوص انصراف دارد. فعلاً ا انصراف خبری نیست.

متن روایت دوم: وعنه، عن حماد بن عيسى، عن حريز، عن إسماعيل بن جابر قال: دخلت على أبي عبد الله عليه السلام حين مات ابنه إسماعيل الأكبر، فجعل يقبله وهو ميت فقلت: جعلت فداك، أليس لا ينبغي أن يمس الميت بعد ما يموت، ومن مسه فعليه الغسل؟ فقال: أما بحرارته فلا بأس، إنما ذاك إذا برد.[12] بعد می فرماید که حدیث دوم هم که صحیحه اسماعیل بن جابر هست در آنجا هم آمده است که أليس لا ينبغي أن يمس الميت بعد ما يموت، ومن مسه فعليه الغسل؟ این مسه یعنی مس اطلاق دارد. مسّ ِ میت کافر باشد یا مسِّ میت مسلمان باشد.آقا فرمود: فقال: أما بحرارته فلا بأس، إنما ذاك إذا برد. اطلاق کافیست. از آنجا که این مساله یک مقدار پیچ تندی دارد که احتمالش را دیدید که محقق ثانی گفت، یک توجیحی شده است که به خاطر نجاست باشد. میت که نجس هست و میت کافر هم که نجس هست و اگر مس بشود غسل مس میت دارد. اشکال می شود که اگر نجس باشد تغسیل و تطهیر همان عضوی که مماث بوده کافیست. غسل به جهت تنجیس ید که لازم نخواهد بود. آن توجیح به جایی نمی رسد و اما آنچه که در این رابطه به عنوان اشکال گفته می شود این است که انصراف یک مطلبی است قابل توجه.

فرق بین ظهور و انصراف

فرق بین ظهور و انصراف چه بود؟ ظهور دلالت وضعیِ لفظ بر تمام معنایِ مورد دلالت ظهور است. انصراف دلالت وضعیِ لفظ نسبت به بعضی از معنای محتمل لفظ که در حقیقت می شود بین ظهور و انصراف عموم و خصوص مطلق. اینها کلمات صدرایی تلقی کنید. به راحتی به دست نمی آید. چگونه عموم و خصوص مطلق می شود؟ به این معنا که کلُ إنصرافٍ بظهورٍ . هر انصرافی ظهور است و لیس کلُ ظهورٍ بإنصراف. أعم و أخص مطلق. اما درباره این انصراف جوابی داده شده است که انصراف، انصراف بدوی است و انصراف حاقی نیست. بعد از تصور و مراجعه به اطلاق مس و اطلاق غمض أضف که این مطلب مورد شهرت بلکه نفی خلاف بلکه إجماع هست. ما در این رابطه اگر فتوا اعلام بکنیم مستند ما عمدتاً نفی خلاف یا إجماع یا توافقی که قریب به إجماع هست. اما مساله سقط چه می شود ؟ فردا انشالله.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo