< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 درباره تعريف وضع بحث مي كرديم
 درباره تعريف وضع بحث مي كرديم
 از تعريف وضع سه امر بدست مي آيد
  و گفتيم كه از تعريف سه تا امر استفاده مي شود: 1. كشف حقيقت وضع 2. راز ارتباط و منشأ لفظ براي معنا 3. شناخت واضع كه واضع كيست؛
 در امر اول سه رأي اعلام شد تحقيق در سه رأي
 امر اول را بحث كرديم در مجموع سه تا راي اعلام شد: 1. وضع عبارت است از تعيين لفظ براي معنا بالدلاله كه نظر قبل از تطور بود. 2. اختصاص لفظ به معنا نحو اختصاص كه متن كفايه الاصول بود. 3. تعهد و التزام نفساني كه شرح داده شد.
 دليل درست بودن هر سه رأي فرق هر تعريف
 اول تحقيق درباره اين سه راي اين است كه اين سه تا راي درباره تعريف وضع، هر سه درست است. چون تعريف وضع ، تعريف ذات و حقايق نيست كه ما تعريف بحد تام و حد ناقص و جنس و فصل داشته باشيم. تعريف ما، تعريف يك فعل اعتباري است، يك عمل حقوقي است. بنابراين هر تعريفي در اين رابطه كه بتواند آن عمل را، آن فعل را براي مخاطب شناسايي كند مي شود تعريف درست چون تعريف به حد و وصف كه نيست شناسايي است. بنابراين هر يكي از آن تعاريف سه گانه، به نحوي و به اعتباري مي تواند وضع را معرفي كند. فرقش اين است كه هر كدام به يك اعتبار هست، تعريف اول به اعتبار فعل و به اعتبار عمل وضع، تعريف اعلام مي كند يعني عمليات وضع، تعيين لفظ براي معنا براي دلالت بر آن است به اعتبار خود فعل يا به اعتبار نفس عمل. و اما تعريف دوم كه تعهد و التزام بود به اعتبار كار فاعل فعل است. واضع عمل وضع را كه انجام مي دهد، تعهد و التزام دارد براي قصد تفهيم معنا از لفظ. اشاره اي كوتاه چون يك اشكال ظريفي اينجا بود كه چه كسي تعهد مي كند گفتم كه اينجا تعهد حقوقي نيست.
 بهترين و در درسترين تعريف، تعريف محقق خراساني
  اما معناي سوم كه نحو اختصاص بود كه وجود لفظ همان وجود معناست فهو هو بالاعتبار كه گفتيم حرفي است از اصولي وحيد دهر خود، صاحب كفايه و همين حرفي است از كلامي وحيد دهر خود، محقق طوسي . و همين حرفي است از سكان دار كشتي فلسفه در تاريخ اسلام شيخ الرئيس فهو هو بالاعتبار. به تعبير شيخنا الاستاد علامه صدرا كه هويت اعتباريه است. اين به چه اعتبار است؟ اين تعريف به اعتبار واقعيت وضع است. واقعيت وضع يك هويت اعتباري است. اين هم تعريف درستي است با آن ريشه كه گفتيم سه تا ريشه دارد در جايي كه هر كدام حرف اول را مي زنند. بنابراين آن مسلكي كه دنبال مي شود كه جمع بين آراء و استفاده از آراء نه ضربه زدن به آراء كه سياست بحث ماست، استفاده شد و ديديم هر كدام به يك اعتباري ، وضع را تعريف مي كند و تعريفش هم درست است منتها طبيعتا واقعيت گرايي بهتر است. در اعلام دانشمندان هم آمده و من روايتش را اجمالا ديدم رمز موفيت در واقعيت نگري است. آدم اگر هميشه روي خيالات راه برود به جايي نمي رسد. طبق واقعيت ها برنامه ريزي كنيد طبق واقعيت ها عمل كنيد. بنابراين براساس اين ضابطه، مي شود براساس واقعيت گرايي تعريف درست همان است كه محقق خراساني مي فرمايد كه «نحو اختصاص للفظ بالمعني» هويت اعتباريه. امر اول كامل شد
 سوال و جواب آنجا كه سيد الاستاد فرمود كه تعهد يعني تصميم براي تفهم معنا هست بعد فرمودند لذا در دلالت ها فقط دلالت تصديقيه دلالت است، دلالت تصوريه را ما تسامحا دلالت مي گوييم اين ترجمه كلمه است. اصل دلالت، دلالت تصديقيه است بقيه اش صحت سلب دارد دلالت نيست ترجمه كلمه است.
 امر دوم راز ارتباط لفظ با معني و منشأ آن ارتباط
  امر دوم كه واشكافي تعريف وضع استفاده مي شد ، راز ارتباط لفظ با معني و منشا مناسبت لفظ با معنا.
 حصر عقلي ارتباط لفظ با معني به سه راه
 طبق تتبع اولين صاحبنظري كه اين مطلب را اعلام كرده است، محقق نائيني است.كه مي فرمايد دلالت لفظ بر معنا از سه راه بايد شكل بگيريد براساس حصر عقلي ؛ 1. ارتباط ذاتي محض . 2. ارتباط جعلي و اعتباري محض. 3. چيزي بين اين دو تا حد وسط بين ارتباط ذاتي و ارتباط جعلي . اما ارتباط ذاتي كه لفظ با معنا يك ارتباط به حسب ذات دارد مثل دخان و نار كه يك ارتباط ذاتي دارد با هم؛ دلالت دخان بر نار، يك دلالت ذاتي است نه جعل مي خواهد و نه ترديد و نه ادله اثباتي اين نوع اول از ارتباط ذاتي بنابراين لفظ با معنا ارتباطش ذاتي باشد آن معنا و آن لفظ ذاتا ارتباط دارد لذا دليل بر ارتباطش اين است كه هر لفظ براي هر معنا كه نيست يك ارتباطي است كه ارتباط ذاتي هم ممكن باشد. سيد الاستاد مي فرمايد كه اين ارتباط قابل مساعدت و قبول نيست. براي اينكه اولا اگر اين ارتباط برقرار باشد، نياز به وضع ديگر نيست سفره وضع از دنيا جمع بشود و همه مردم به همه لغت ها آشنا باشند. ارتباط ذاتي است. اين جزء حرفهايي است كه به هيچ وجه قابل التزام نيست و كسي هم نقل نشده فقط يك قيل داريم ولي قولي به ثبت نرسيده كه اين مطلب را گفته باشد كه ارتباط لفظ با معنا، ذاتي است.
 راه دوم هم درست نيست
 بعد مي فرمايد: ارتباط جعلي محض اگر باشد به اين معناست كه هر لفظ براي هر معنا وضع و جعل بشود، جعلي محض يعني بدون هيچ مناسبتي. قلم را مي گوييم كتاب و كتاب را مي گوييم قلم مناسبتي در كار نيست. اگر جعلي محض هم باشد، درست نيست. راه سوم قدر مشترك بين ذاتي و جعلي كه مي شود جعل لفظ براي معنا براساس مناسبت. لفظ با معنا مناسبتي داشته باشد. اگر جعلي محض باشد هيچ مناسبتي نداشته باشد، سنگ روي سنگ بند نمي شود. و بعد هم مي بينيم كه بعضي از الفاظ با معاني مشاهده مي شود كه مناسبت دارد. مثلا انسان وضع شده براي بني آدم براي اينكه مي گويند اين جامعه انساني با هم انس دارند . از انس گرفته شده مانوس هستند. انس با هم ديگر خميرمايه انسان مي شود لذا جامعه اگر انس نيست از انسانيت خبري نيست. و همين طور مي گويند لفظ فرس اسم است براي آن حيوان خاص و ويژه براي اينكه آن انسان آماده براي ركوب و طي سفر، در بين حيوانات از فراسات برخوردار است . فرس داراي يك نوع فراسات است درك بالاتر از حيوانات ديگر دارد. و اين مناسبت الان هم ملموس است و ثانيا مناسبت را ذوق انسان تاييد مي كند.
 دو قسم بودن ذوق
 ( ذوق دو تاست: ذوق شاعرانه ذوق به معناي مشاعري كه برخاسته از فطرت است. ذوق فطري آن ذوق شعري برخاسته از لطافت نگري و پذيرش بافت هاي هنري الفاظ است اين ذوق ريشه اش فطرت است. ذوق سليم به آن مي گوييم) ذوق سليم بدون مناسبت لفظي را براي معنا وضع نمي كند. مثلا براي كسي نطاق مي گويد كه نطق خوب بلد باشد. براي كسي حسيني مي گويد كه نسب اش به امام سجاد وصل باشد. به كسي محقق مي گويد كه اهل تحقيق و پژوهش باشد. به كسي جعفري مي گويد كه مذهب امام صادق را دارد به كسي مددي مي گويد كه به مردم امداد مي رساند. اينها تمام مناسبت هاست . مناسبت ها ملموس است و ذوق قبول مي كند
 نظر محقق خراساني بر عدم انحصار مجازات به علائق
 و شما ديديد محقق خراساني در بحث مجازات گفت آن علاقه هايي كه به ثبت رسانده اند علماي بلاغت، آن علاقه هاي وحي منزل نيست علاقه ها مناسبت است لفظ را به معناي مجازي هم مي بريد يك مناسبتي باشد. محقق خراساني گفت به اين مضمون (من نقل قول كه مي كنم با اضافات و توضيحات هست) ايشان فرمود كه منحصر به آن علاقه ها نيست بلكه ذوق آدم است اگر ذوق، يك لفظي را براي يك معنا بپذيرد، علاقه نباشد نه مشابهتي نه استعاره اي از آن علاقه هاي تفتازاني نباشد، علاقه هاي سكاكيه نباشد، درست است و اگر ذوق نپذيرد، چند تا از آن علاقه ها وجود داشته باشد، استعمال درستي نيست. آدم مثلا مي گوييد قيافه اش شبيه كاتب است ولي سواد ندارد ذوق قبول نمي كند . ذوق مي گويد چه استعمالي شما مي كنيد كاتب له استطاعه بالنسبه الي الكتابه بنابراين مناسبت بايد بشود.
 سوال مقدره بر اينكه تمام الفاظ مناسبت ندارند
  اگر شما بگوييد كه تمام الفاظ مناسبتي ندارد و چه كسي مي فهمد و ذوقي هم هست و كسي اسمي گذاشته مثلا رايانه مناستش چيست يك اسمي است. اين مناسبت ها كه فراگير نيست پس از كجا مي خواهيم بگوييم مناسبت مي فرمايد مناسبت هست ولي پيش جاعل است شما نمي دانيد. آن كسي كه اين وضع مي كند ادني مناسبتي دارد به ذهن خودش كه اين را تعيين مي كند. مناسبتي كه مي فرمايد مجهوله عندنا و معلومه عند الجاعل پس مناسبت هست . اين را كه ايشان فرمود اضافه مي كند ( محقق نائيني است صاحب مكتب اصولي است اگر بگوييم تطور را شيخ انصاري آفريد تجدد را محقق نائيني آفريده است)
 عدم وجود مناسبت، ترجيح بلا مرجح است
 اين محقق صاحب مكتب اصولي مي فرمايد (از ضمن كلام تلميذ بزرگش سيد الاستاد استفاده مي شود من در متن بيان ايشان نيافتم) اگر مناسبت در نظر نگيريم، ترجيح بلا مرجح مي شود. مناسبت مرجح است. شما از بين الفاظ زيادي يك لفظ را انتخاب مي كنيد مرجح اش هم مناسبت است تا حالا ذوقي و تجربه اي بود الان شد عقلي و فلسفي ترجيح بلا مرجح است. و ترجيح بلا مرجح محال است. از باب لزوم ترجيح بلا مرجح بايد در وضع لفظ براي معنا، مناسبت در كار باشد.
 نظر سيد الاستاد خوئي ترجيح بلا مرجح در علل و معاليل طبيعيه است
  سيد الاستاد كتاب مصباح الاصول جلد 1 صفحه 42 مي فرمايد: ترجيح بلا مرجح، اولا ما زير بار ترجيح بلا مرجح نمي رويم چه كسي گفته است؟ وحي منزل است مي گوييم حداقل در كار ترجيح بلا مرجح در كار ما نيست و بعد شرح مي دهد كه ترجيح بلا مرجح در علل و معاليل طبيعيه است. حادث بدون محدث اگر پديد بيايد، به آن ترجيح بلا مرجح درست است و حق است حادث بدون محدث بوجود نمي آيد و محال است. محال بودنش از باب محال بودن معلول بدون علت است اما در بحث ما كه ترجيح بلا مرجح كه راهي ندارد. مثالش را مي فرمايد كه اگر شما دو تا ظرف آبي داشته باشيد، تشنه هم هستيد اين دو تا ظرف آب به تمام معنا مساوي است يكي اش را بيشتر نمي توانيد بنوشيد دو تا مساوي ملك شما هيچ ترجيحي نيست از باب ترجيح مرجح كه محال است دست نزنيد تا از عطش بميرد عقل قبول نمي كند پس ترجيح بلا مرجح در امور اعتباريه و اختياريه نيست . بعد مي فرمايد كه اگر فرض كرديد و تنزل كرديم كه اين ترجيح بلا مرجح درست است در اين قلمرو هم درست وانگهي از كجا معلوم است كه ترجيح بلا مرجح، مربوط به مناسبت ذاتيه باشد از كجا معلوم كه مرجح مناسبت ذاتيه باشد ممكن است مرجح يك امر خارجي باشد. يك كسي را دوست داريد و اسمش را دوست داريد اسم بچه اش را ميگذارد اسم استاد خودش مناسبت ذاتي ندارد و امر خارجي است. بنابراين مرجح مناسبت كه نيست كه شما مي خواهيد مناسبت ذاتيه به وسيله مرجح ثابت كنيد. و ثالثا براي فرار از ترجيح بلا مرجح خود عمل و كار، كه مطلوبيت داشته باشد اين مرجح است. خود عمليات وضع الفاظ، كه مطلوبيت داشته باشد اين مرجح كار ماست. بنابراين درباره مناسبت ترجيح بلا مرجحي در كار نيست
 تحقيق اين است كه ترجيح بلا مرجح دو قسم است
 اما در همين ميان تحقيق اين است كه ترجيح بلا مرجح، دو قسم است: 1. ترجيح بلا مرجح به عنوان يك قاعده عقلي است. 2. قاعده جعلي شرعي است. اما قاعده جعلي شرعي در باب تعارض خبرين دو روايت اگر با تمام خصوصيات مساوي باشند، يكي را بر ديگري مقدم بداريد نياز به مرجح دارد. آن مرجح كه از سوي شرع تعيين مي شود در حقيقت به معناي دليل يا وصف مثبت هست . يك صفت مثبت يا يك وجه شرعي ؛ مخالفت كتاب موافقت عامه و شهرت مرجحات منصوصه مي گوييم. يعني از سوي شرع به طور صريح جعل شده جاي خودش را دارد شباهت اسمي دارد اما آن مرجح فقط وجه شرعي است و تعيين شده ازسوي شرع بالتعبد به عالم تكوين و واقعيت ها هم كاري ندارد. قسم دوم از ترجيح بلا مرجح متعلق است به ايجاد و وجود
 ماهيت امكاني يا هيولاي اولي چيست؟
 به اصطلاح فلسفه ماهيت امكاني، كه درست پنجاه پنجاه طرف مثبت و منفي تقسيم مي شود احتمال وجود و عدم در ماهيت امكان درست مساوي است هيچ ترجيحي نه طرف مثبت و نه طرف منفي وجود ندارد. ماهيت امكاني يعني مساوي الطرفين بالنسبه الي الوجود و العدم. كه در فلسفه هست مي گويد ماهيت من حيث هي هي ليست الا هي استادان فلسفه مثال مي زند كه ماهيت من حيث هي هي اين است كه خانمي است مثلا چادر خودش را به صورت كشيده صورتش هم به صورت راست است شما مي رويد به طرف راست بر مي گردد به طرف چپ بالاخره هست الماهيه من حيث هي ليست الا هي ماهيت هيولاي اولي يا ماهيت من حيث هي هي فقط قابلت محض است. نه عدم به آن اطلاق مي كنيم و نه عدم اين قابليت مساوي طرفين است. ترجيح بلا مرجح اينجاست. اگر بخواهد به طرف وجود برود يا به طرف عدم ادامه پيدا كند از قابليت مي رود بيرون. نياز به علت دارد مرجح در ماهيت امكاني علت ايجاد است اسمش در آن مسئله ترجيح بلا مرجح گذاشته اند و الا مرجح در بحث معقول، عبارت است از علت ترجيح بلا مرجح ايجاد و وجود بدون موجد بنابراين ترجيح بلا مرجح با بحث حقوقي و اعتباري كه بحث اصولي اصلا ربطي ندارد. نظر محقق نائيني را كه خوب فهميديم
 سيد الاستاد مي فرمايد مناسبت در بعضي موارد وجود دارد و در بعضي موارد مناسبتي نيست
 سيد الاستاد مي فرمايد كه مناسبت در وضع لفظ براي معنا ممكن است در بعضي موارد وجود داشته باشد ولي بعضي موارد ممكن است مناسبتي وجود نداشته باشد. اگر مناسبت را جدي بگيريم، منتهي مي شود به اجتماع ضدين، در جايي كه يك لفظ مشترك است بين دو تا معناي متضاد. كلمه قرء اسم است براي طهر و براي حيض مناسبت دارد پس لفظ قرء جمع كرده باشد بين دو مناسبت متضاد . بنابراين لفظ اگر بگوييم هميشه برخاسته از مناسبت هست مناسبتش با معنا ذاتي يا تنگاتنگ است گاهي به مشكل جمع بين ضدين بر مي خوريم بنابراين شرح مسئله اين است كه مناسبت در بعضي موارد هست و در بعضي موارد مناسبتي نيست در مجموع، مناسبت براي وضع يك معيار نمي تواند باشد . از اوصاف يا از حالات اتفاقي است يا بگوييم در جايي كه ذوق اعمال مي شود مناسبت وجود دارد اگر جاهايي ذوق اعمال نمي شود، مناسبتي وجود ندارد و وضع هم هست كه شاهد بر اين مدعا وجدان انسان است. مي بينيم در بعضي جاها اصلا مناسبتي نيست و وضع نيست بعضي جاها هم وضع هست و هم مناسبت.پس مناسبت يك معيار فراگير و انحصاري نيست
 نظر تحقيق همان نظر سيد الاستاد است
  بنابراين ما طبق واقعيت گرايي و راي سيد الاستاد، مناسبت معيار نيست هر چند گاهي مناسبت وجود هم دارد. فقط غرض وصف كه تفهيم معنا باشد از لفظ براي وضع كافي است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo